واگن منهدم شده مونولوگ ایرانی

واگن منهدم شده مونولوگ ایرانی

«آیس‌لند» و «قیطریه» دو مونولوگی است که این روزها در تماشاخانه باران روی صحنه می‌روند و هر دو محصول ذهنی جوان است؛ اما کیفیت دو اثر به نحوی است که می‌توان فاصله میان جهان‌بینی دو دنیای متفاوت را در آن درک کرد.

باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم

اگر برای تماشای تئاتر در این روزهای سرد و دودی زمستان تماشاخانه باران را برگزینید می‌توانید برای کسب تجربه هم که شده است دو نمایش را در یک روز تماشا کنید و دست به قیاسی علمی بزنید. تماشاخانه باران در این روزها دو مونولوگ را برای مخاطبان خود روی صحنه می‌برد. مورد نخست «آیس‌لند» نام دارد که توسط آیدا کیخایی کارگردانی شده است. متن اثر از نیکلاس بیلون است که با اجازه خود او کیخایی آن را تبدیل به نمایش کرده است. داستان نمایش رابطه درهم‌تنیده سه شخصیت از سه جهان متفاوت است که براساس یک رویداد در ایسلند، رویدادی که شاید حتی نتوان باور کرد توانایی ایجاد چنین رابطه‌ای دارد، با یکدیگر برخورد می‌کنند. نمایشنامه‌ای که بیلون نگاشته است سه جهان متفاوت را به تصویر می‌کشد، جهانی از شرق و اسلام، جهانی از کشورهای استقلال یافته شوروری سابق با تناقضهایش و جهان غربی که انگاره‌های کاتولیکیش حضور پرقدرتی دارد.

بیلون در این اثر خود فضای پارادوکسیکال خلق می‌کند و سه شخصیت خود را دو به دو روبه‌روی هم می‌چیند تا تناقضاتشان بروز پیدا کند. مرد پاکستانی مسلمان که در جامعه خود نمود افراط‌گری مذهبی است به تنها چیزی که فکر نمی‌کند خداست. خدای او پول است و از خود چهره‌ای ضدمارکسیستی و لیبرالیستی ارائه می‌دهد. مرد تنها برایش پول درآوردن مهم است، به هر قیمتی. در مقابل زنی را می‌بینیم که نماینده جامعه‌ای لیبرال است؛ اما چنین نیست. او درگیر مذهب است و با دیدن هم‌نوع فاحشه خود قاتل بودنش توجیه‌پذیرتر می‌شود. او هر آنچه از خط مستقیم منحرف شده است را گناه می‌پندارد. در مثلث «آیس‌لند» زن سومی را می‌بینیم، تحصیل کرده و گریزان از فقر کشورش، کشوری اسیر دیروز کمونیسم و در جهان آزادی که می‌تواند برایش تحصیل به ارمغان آورد، تن‌فروشی انتهای خط است. اینها همه تناقضاتی است که نویسنده در یک رابطه در هم تنیده نشانمان می‌دهد.

در سوی دیگر شما می‌توانید نمایش «قیطریه» را ببینید. نازیار عمرانی در نمایش خود به سراغ چهار زن رفته است که در آن تلاش می‌کند به یک تقسیم‌بندی دست یابد. در تقسیم نخست دو زن یکی در نقش همسر و دیگری معشوقه و در تقسیم‌بندی دوم یک مادر و دختر درگیری نوعی جدایی.

نمایش «قیطریه» عملاً هیچ داستان منسجمی ندارد که بشود آن را نقل کرد جز اینکه از یک سو زن دستفروش، دخترش توسط شوهر معتادش فروخته می‌شود و او را پس سالیان سال در یک لحظه می‌بیند و در سوی دیگر زنی که با تمام اختلافات با پسر موردعلاقه‌اش ازدواج می‌کند و شهرتش را می‌بیند، نمی‌داند شوهرش با مدیر برنامه‌های خود در ارتباط است. در این میان زنی در جستجوی چرایی یک قتل با دخترک فروخته شده مصاحبه می‌کند. این داستان در واقع یک بلبشوی اساسی است.

با تماشای پشت هم این دو نمایش می‌توان به یک قیاس مهم دست یافت. در این قیاس سؤال نخست آن است که چرا مونولوگ در این روزها محبوب است. کافی است کمی به نمایشهای چند ماه اخیر دقت کنید تا دریابید به چه میزان علاقه کارگردانان به مونولوگ افزایش پیدا کرده است. چرایی این مسئله در ساده‌ترین وجه ارزان بودن مونولوگ است. مونولوگ نیازمند دکور خاصی نیست. می‌تواند در سالنهایی چون باران که توأمان سه نمایش اجرا می‌شوند بدون کمترین وقت و هزینه فضای نمایشی برای اجرا مهیا شود. مونولوگها نیازمند میزانسنهای پیچیده‌ای نیستند و در حد یک نمایشنامه‌خوانی ساده می‌توانند اجرا شوند. کمتر کارگردانی در مونولوگها به دنبال میزانسنی است که کنشگری به مونولوگ دهد. همه چیز در چند حرف زدن و قصه تعریف کردن خلاصه می‌شود و علی آخر. 

مشکل اساسی از همین نکته آخر نشئت می‌گیرد: قصه‌گویی. مونولوگهایی که می‌بینیم اصولاً فاقد داستان هستند. آنها حرّافی می‌کنند. واگویه‌های ذهنی شخصیتهایی هستند که حتی نمی‌توانید با آنان ارتباط برقرار کنید، چه برسد که بتوانیم دریابیم چه نقل می‌کنند. این واگویه‌ها اصولاً‌ در یک مسیر مستقیم و سرراست هم روایت نمی‌شوند؛ بلکه دچار تشتت و پرش هستند. فقط حرف می‌زنند تا زمان بگذرد و مخاطب چیزی دیده باشد.

حال به دو نمایش ذکر شده بازگردیم و قیاسی داشته باشیم. «آیس‌لند» بیلون نمایشی است براساس یک داستان مستقل و مستحکم. مردی زنی خارجی را برای معاشقه به خانه‌ای آورده است که روزی زنی کاتولیک در آن زندگی می‌کرده و در جریان بحران اقتصادی خانه‌اش را از دست داده است. او وارد خانه شده، مرد را می‌کشد و زن خارجی را با جنازه رها می‌کند. هر آنچه در داستان بیلون رخ می‌دهد پیرو اتفاقی است که مخاطب می‌بیند. چیزی فراتر از آن رخ نمی‌دهد؛ حتی شخصیت‌پردازی در «آیس‌لند» و کدهایی که بیلون در آن می‌گنجاند برای ایجاد موقعیتی دراماتیک است. این موقعیت برای رخ دادن نیازمند کنشهای ابتدایی یا مقدمه‌سازی است. این مقدمه‌سازی در «قیطریه» به وراجی تبدیل می‌شود. زنان نمایش مدام حرف می‌زنند. از همه چیز می‌گویند، به جز آنچه لازم است. زنی که فکر می‌کند سه زن را به قتل رسانده است، چیزی در گفتارش وجود ندارد که ما را به واقع برساند. دقت کنید هر دو مونولوگ درباره قتل است. آنان فقط درباره چیزهایی که هیچ سنخیتی با واقع یا موقعیت شبه‌دراماتیک ندارند، حرف می‌زنند.

در نتیجه شما با دیدن «آیس‌لند» چندان تمایلی ندارید چیزی از گفته‌ها را بکاهید؛ چرا که با حذف هر گفته‌ای، داستان را از دست می‌دهید. در مقابل نمایش «قیطریه» را می‌توان هرس کرد، کچلش کرد و دید که هیچی چیزی ندارد. نمایش شاید محتوای زنانه‌ای داشته باشد؛ ولی باید تفاوتی میان یک یادداشت ژورنالیستی با نمایش وجود داشته باشد. «قیطریه» از منظر نمایشی بی‌مغز است. متکی است به اجراهای بازیگرانش که آن هم جای بحث دارد. در عوض «آیس‌لند» متکی به متن است و متن است که بازیگران را می‌سازد. 

این می‌شود که مونولوگ آنان با فروش مواجه است و مونولوگ ما اثری است شکست خورده و این در شرایطی است که سالن یکی است و هر دو نمایش ستارگانی در تیم بازیگرانش دارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران