کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکرد های پیرامون آن


کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکرد های پیرامون آن

آنچه مشاهده می کنید متن تنظیم شده بحث آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۸۹ در جمع کارشناسان سازمان مدیریت صنعتی برگزار شده است.

ایشان در این جلسه که پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن می باشد، با بیان اینکه در رابطه حوزه علوم دینی دو رویکرد وجود دارد، می فرمایند: رویکرد اول، رویکرد کسانی است که ساحت دین را ساحت ورود به علم نمی دانند. در مقابل رویکرد دوم قرار دارد که قائل به علم دینی می باشد؛ اگر دین را عالَم ساز و در تمام حوزه ها فراگیر می دانیم، برای استفاده از این قابلیت نیازمند نوعی عقلانیت می باشیم که بخشی از آن عقلانیت، دانش مدیریت می باشد. اما اینکه این عقلانیت مورد نیاز ما چه نسبتی با عقلانیت مدرن و چه نسبتی با منابع اسلامی دارد، سه نظریه مهم وجود دارد.

نظریه اول، رویکرد تهذیبی است. این نظریه مبتنی بر این است که برای رسیدن به علم یا مدلی خاص، باید دانش ها و نظریات پیرامون آن را مطالعه، بررسی و تحلیل و سپس آن را به منابع دینی گزاره و تهذیب کنید.

نظریه دوم، رویکرد فلسفه علمی است که می گوید علم مبتنی بر پارادایم ها، پیش فرض ها و مفروضاتی است که با تغییر و تبدیل آنها، محتوای علم تغییر می کند بنابراین با تغییر و نوسازی آن پیش فرض ها، مبتنی بر فسلفه اسلامی و با استفاده از ادبیات انضمامی دینی، می توان علم و عقلانیتی تولید کرد که دینی باشد.

نظریه سوم در قدمی پیش تر از رویکرد دوم، قائل به تولید عقلانیت دینی از راه تحول در روش تحقیق است که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرض های دینی به این عقلانیت مطلوب می رسیم.

ایشان در ادامه بحث به اشکالات نظریه اول و دوم پرداخته و در تبیین نظریه سوم می فرمایند این نظریه نیازمندِ مطالعات، تلاش ها، سازمان دهی ها و ایجاد شبکه مرتبط تحقیقاتی است که علاوه بر امکانات فراوان، زمان زیادی را می طلبد. وظیفه فعلی ما در زمینه تحقیقاتی این است که پژوهش ها در مفاهیم بنیادین حوزه مدیریت شبکه ای صورت بگیرد.

به این صورت که مفاهیمی پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادین مبتنی بر آن باشد و الّا هرچیزی تولید گردد، با سایر حوزه ها هماهنگ نخواهد بود. پس لازم است که روش هماهنگ سازی عقلانیت نیز لحاظ و مراعات گردد تا بتوانیم در حوزه های مختلف، به مدل های هماهنگ برسیم. از آنجا که رسیدن به روش سوم زمان بر است، برای دوری گذار و به صورت موقت، بهترین رویکرد، رویکرد تهذیبی است اما باید به گونه ای برنامه ریزی کرد که از آفات آن اجتناب گردد.

در همین حال، استاد میرباقری در قسمت اول به موضوع کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکرد های پیرامون آن  و قسمت دومپیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی و در قسمت سوم نیز  به تعدادی از سوالات درباره  مبحث ایشان پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن پرداخته و اینک قسمت اخر پاسخ های ایشان تقدیم خوانندگان محترم می گردد.

تعیین وظیفه فعلی در اجرای یکی از سه رویکرد مطرح شده، بیان نمونه ای عینی در مدل رویکرد تهذیبی

در ادامه به پیگیری دو چیز می پردازیم: اول سؤالاتی بود که عزیزان اساتید نسبت به عرائض بنده داشتند که ممکن بود برخی سؤالات استفهامی و برخی استنکاری بود. یعنی پذیرش این عرائض ما برایشان دشوار بود که هر دو نوع سؤال قابل استقبال است. و دوم اینکه که اگر قرار شد بنا بر مقدورات این مجموعه و زمانی که در اختیار می باشد و مطالباتی که از کارفرمایان این پروژه هست، مقدوراتی مقرر شود که ما را مجبور کنند تا بیشتر به رویکرد تهذیبی بپردازیم، لازم است که ساز و کاری را در نظر بگیریم تا این رویکرد تهذیبی کمتر دچار آن آفت احتمالی بگردد و اگر بناست فرهنگ مذهب حتی در این مقیاس دانش مدیریت و حوزه های مربوط به آن جاری شود، باید این امر به بهترین شکل اتفاق بیافتد.

در ادامه بناست که این دو امر پیگیری شود و به خصوص برای امر دوم مثالی می زنیم و بررسی آن را به اساتید واگذار می کنم. در مورد رویکرد تهذیبی مثال کوچکی را بیان می کنم. آقایی در مشهد می باشند که اهل فضل هستند. ایشان در ابتداء دانشگاهی بوده اند و سپس وارد حوزه شده و در علوم حوزوی هم خوب کار کردند که نمی خواهم بگویم که در قله ها می باشند اما از افراد قابل اعتناء هستند.

ایشان به نام مدیریت سیستمی و یا نظریه سیستمی کتابی دارند که به نسبتی تحت تأثیر نظریه سیستمی غرب است اما برای اینکه بین این حوزه و فرهنگ مذهب ارتباط برقرار کنند تلاش خوبی کرده اند. طبیعی است که در این کتاب به موضوعات با نگرش سیستمی توجه شده باشد و در تحقیق هر موضوعی را با این نگرش بررسی می کنند. از جمله هنگامی که می خواهیم نسبت موضوعات با فرهنگ مذهب را تبیین کنیم باید از این نگرش غافل نباشیم. در این کتاب مثالی ذکر شده که به نظرم می آید این نگرش در آن مثال نگرش جامعی نیست. یعنی ایشان در رویکرد سیستمی هم جزیره ای بحث کرده است که باید مورد دقت قرار گیرد. غرض این است مثالی بیان شود که بتواند رویکرد تهذیبی را بهبود ببخشد و به دنبال این باشیم که با روشی بهبود بخشیده شده کار را دنبال کنیم.

مثالی را که ایشان در آنجا مطرح کرده اند و خیلی هم بر آن در محافل علمی گفتگو داشته و در دفاع از نظریه خود نیز موفق بودند -گرچه عرض کردم که به نظر ما باز نگاه جزیره ای به بحث دارند- راجع به نان است. شما می توانید راجع به نان در فرهنگ اسلام سخن بگویید. گاهی کسی می گوید رویکرد تهذیبی حداقل کار را به جایی می رساند که می گوید اسلام با بهداشت در تغذیه مخالف نیست و سپس به اینجا می رسد که مثلاً اسلام با سودآوری هم مخالف نیست و به تدریج بحث بهداشت و اقتصاد و تمام اینها را در موضوع نان وارد می کند و می گوید همین نان ماشینی متمرکز مناسب است و به تدریج سخن بر نانهای فانتزی می رود و حکم اسلام را هم ذیل آن آورده و امضاء می کند که تمام این مراحل به نوعی طبق رویکرد تهذیبی است.

ایشان رویکرد دیگری دارند که هرچند رویکردی خُرد است اما می توان گفت رویکردی متفاوت است. در مثالی که ایشان بر آن بحث می کنند، ایشان دو گزاره را از دل مفاهیم مذهبی بیرون آورده و می گوید شما این دو گزاره را راجع به نان مشاهده کنید که خرید نان برکت را از زندگی می برد اما خرید گندم مایه برکت است. اگر شما این دو گزاره را کنار هم بیاورید معنایش این است که باید تولید نان در خانه اتفاق بیافتد و می گوید پس شبکه تولید نان را از شبکه متمرکز بیرون بیاورید و به نان خانگی تبدیل کنید و اگر آن را نیز مکانیزه می کنید، یک فرآیند خانگی تبدیل کنید. پس این نگاه با نگاه تهذیبی بسیار متفاوت است. هرچند که هر دو رویکرد نگاهی است که ما می خواهیم نظریه دین را به دست بیاوریم.

اما در یک جا تمام ارزشها و مبانیِ یک الگو همچون الگوی تغذیه مدرن را قبول کردیم و سپس می خواهیم فرهنگ اسلام را چاشنی آن کنیم و بگوییم این مورد بهداشتی تر است و اسلام هم با بهداشت مخالف نیست یا مثلا این چیز که سودآورتر است و اسلام که با سود مخالف نیست! سپس این چند گزاره را کنار هم آورده و بعد نتیجه می گیریم و در نهایت همین را قبول می کنیم.
این رویکرد رویکردی خُرد است چرا که برای دریافت الگوی دینی مورد نظر که در مثال نان بود، باید نان را درون الگوی تغذیه و الگوی تغذیه را درون سیستم اقتصاد و پیوسته با سیاست و فرهنگ ببینید و طراحی مدل شامل کرده سپس مدلش هم معطوف به تکامل و توسعه قرار دهید که آن بحث پیچیده دیگری می شود و این فرآیند همان چیزی است که بیان شد موجب طراحی زیرساختهای یک شبکه تحقیقاتی می شود که آن شبکه تحقیقات نسبت بین مطالعات و پژوهشهای تجربی و نظری و تفقه دینی را در یک فرآیند تحقیقاتی در هم ترکیب کرده و نتیجه و برآیندی دارد که عقلانیت مذهبی می شود. در آن عقلانیت مذهبی نسبت بین تفقه دینی و دانشهای تجربی و عقلانیت نظری برقرار می شود و بازخورد اینها در یکدیگر دیده می شود که یک کار جدیدی هم هست. اگر چه همانگونه که بیان شد، این رویکرد رویکردی خُرد است اما نکته این است که وقتی رویکرد تهذیبی را هم در اختیار داریم می توان با این رویکرد به مسئله نگاه کرد. مثلاً از جمله نکاتی که در آن نظریه دارند که به نظر من قابل تأمل است، این می باشد که می گویند: ما باید گزاره های استراتژیک را از گزاره های خرد در فرهنگ مذهب جدا کنیم و اینها را هم نقش قرار ندهیم و این یک نوع نظام بخشی است. البته این نظام بخشی بازهم نظام بخشی ناقصی است. بنابراین سخن در این است که اگر ما می خواهیم رویکرد تهذیبی هم داشته باشیم باید بحث کنیم که این رویکرد تهذیبی باید به گونه ای باشد که آن را هم در حوزه علم مدرن لایه بندی کرده و بگوییم ما مثلاً یک گزاره یا یک فرضیه و یا یک نظریه بعد از اثبات داریم که قبل از آن پارادایم هایی را داریم که آن پاردایم ها زیربناهای فرضیه ها را شکل می دهند. ما باید بیاییم این زیر بناها را لایه بندی کنیم و گزاره هایی هم که در معرفت های دینی ما می آیند -از گزاره های موضوعی و خرد تا گزاره های راهبردی و گزاره های بنیادین- را طبقه بندی کرده و از هر حوزه توقعات خودش را داشته باشیم. بنابراین وقتی می خواهیم نظر اسلام را راجع به یک نظریه مدیریتی حتی در رویکرد تهذیبی ببینیم، لازم است که این نظریه را لایه بندی کرده و گزاره هایش را از مفاهیم راهبردی و مفاهیم راهبردی را از پارادایم ها جدا کنیم. پس لازم است که این لایه ها را شناخته سپس آنها را به فرهنگ مذهب عرضه کنیم. در آن طرف هم باید توقع داشته باشیم که سوای از اظهار نظر در فرهنگ مذهب بنگریم. یعنی برای مطالعات تهذیبی خودمان مدلی را ارائه بدهیم که آن مدل به ما امکان بهینه سازی اطلاعات را بدهد. با توجه به مطالب فوق روشن است که ادامه بحث در حول دو محور و موضوع است: اول اینکهاگر بنا شد رویکرد تهذیبی مبنای کار قرار بگیرد، چگونه می شود آن را مدلی کرد که آن آفت اسلامیزه کردن علم مدرن در آن نباشد و به تعبیری دیگر، قبای و ردای اسلامیت بر تن عقلانیت سکولار نباشد. و دوم اینکه: هنگامی که از آن آفت رهانیده شد، حتی المقدور حضور فرهنگ مذهب در آن یک حضور نمایان و شفافی باشد نه این که چیزی در آن به دست نیامده باشد. گرچه عرض کردم باز این نگاه حتماً نگاه جزیره ای است چرا که تا زمانی که دنبال طراحی نرم افزار و سخت افزار یک شبکه تحقیقات نباشید، نمی شود اطلاعات شبکه ای تولید کرد که تمام اینها پیوند خورده و انعکاس یافته در یکدیگر باشند به خصوص در حوزه هایی که به حسب ظاهر از هم جدا هستند. زیرا شما در مانند ریاضیات با گرایش های مختلفی که دارد، حوزه هایی دارید که گزاره هایش حالت شبکه ای دارند. فرض کنید شما در هندسه در هر مکتب هندسی، گزاره هایتان کاملاً مبتنی بر مبانی و به هم پیوسته هستند که می توانید از هر گزاره ای به بقیه گزاره ها برسید و از نقض هر گزاره ای کل گزاره ها را نقض کنید. اگر ما بخواهیم این شبکه ای که در منطق ریاضی طراحی شده در حوزه وحدت رویه علوم ایجاد کنیم، نیاز به یک شبکه سازی و نرم افزار و سخت افزار تحقیقات شبکه ای داریم که سابقا تحت عنوان رویکرد سوم بیان شد. ولی در رویکرد اول که رویکرد تهذیبی است باید مدلی طراحی شود که هم آن آسیب مذکور پیدا نشود و هم بالاخره تأثیر فرهنگ مذهب و لو به صورت جزیره ای تأثیری نمایان و روشن داشته باشد که بنا بود این دو موضوع مورد بحث قرار بگیرد.
سؤال: به نظر می آید اولا روش تهذیبی به دلیل حذف گزاره های مهم نا کار آمد می شود و ثانیا لازم است دو دیدگاه دیگر را در تکمیل آن لحاظ کرد و با وجود خسارات فراوان در تکرار تجربه های ناموفق دیگران در مدل های تهذیبی ارائه شده، لازم است از تجارب دیگران در این زمینه استفاده کرد. ثالثا مشکلی که در مسیر اصلی ما وجود دارد این است که توان اجرایی ما در اجرای رویکرد سوم کم می باشد و در رویکرد تهذیبی هم به صورت آسان و تطبیقی به مبانی دینی دسترسی نداریم.
جواب: همانگونه که بیان شد، در رابطه با اینکه ما باید چه رویکردی داشته باشیم سه رویکرد است که در رویکرد تأسیسی نمی خواهیم بگویم که از دوره گزار غفلت کنیم. ممکن است برای دوره گزار رویکرد تهذیبی یا غیره را مورد توجه قرار بدهیم، اما در نهایت گفته می شود که ما نیازمند یک عقلانیت مذهبی هستیم که در شکل مطلوبش عقلانیت تأسیسی است، ولو اینکه در دوره گزار این عقلانیت دینی از بستر یک عقلانیت التقاطی عبور می کند که مثلاً با رویکرد تهذیبی شکل می گیرد. اما در شکل مطلوبش یک رویکرد تأسیسی است و ما می خواهیم بنایی جدید احداث کنیم. بنابراین نمی خواهیم همین عقلانیت را کمال ببخشیم، می خواهیم یک عقلانیت مبتنی بر فرهنگ مذهب که در عین حال که عقلانیت اجرایی و کاربردی است ایجاد کنیم. اما کسانی که قائل به تهذیب علم مدرن هستند، نسبت به رویکرد تهذیبی، انفعالی برخورد می کنند. شکل انفعالی رویکرد تهذیبی هم این است که یا ما بیاییم به علم مدرن لباس مذهب را بپوشانیم و یا به فرهنگ مذهب لباس علم بپوشانیم که بیشتر مورد دوم جاری است. یعنی شما مثلاً به خصوص در دوره غلبه علم گرایی و به خصوص در دوره پوزیتیویست ها می بینید که حتی تفاسیر قرآن که نوشته می شده به شدت تحت تأثیر آنها بوده است و سعی می کرده اند مفاهیم قرآنی را به مفاهیم مدرن برگردانند و مفاهیمی همچون مَلَکَ، جن، غیب و مانند آن را به مفاهیم حسی تأویل می بردند. این رویکرد، رویکردی انفعالی است. اما کسانی که معتقد به تهذیب علم مدرن نیستند، رویکردشان انفعالی نیست و لازم است همین جا این نکته را در پاسخ به آقای رضایی که فرمودند برداشت غالبی که از پالایش مفاهیم آنان می شود، این است که نقاط منفی آنان بیشتر ناظر به حوزه های اخلاق جنسی و فساد و فحشاء است یاد آور شوم که اینگونه نیست بلکه آنان که پالایشی مطرح می کنند معطوف به مسائلی همچون عدالت، کرامت انسان و از این دست مقولات می باشند، و نمی خواهند تنها آن مفاهیم را مورد دقت قرار بدهند. بنابراین وقتی می گویند رویکرد تهذیبی، بیشتر ناظر به تهذیب علم سکولار هستند که البته آنان علم را هم سکولار نمی دانند. یعنی کسانی که رویکردشان تهذیبی است نمی گویند علم سکولار است. آنان علم را ذاتاً نه دینی می دانند و نه غیر دینی و در مواردی در حوزه علوم انسانی معتقدند که بین موضوعات علمی و موضوعات مذهبی پیوند پیدا می شود و می گویند باید در آنجا بیاییم با یک رویکرد تهذیبی، فرهنگ عقلانیت مدرن را تهذیب کنیم و نظر آنان بیشتر ناظر به این معناست. در فرآیند تهذیب نیز اینگونه عمل می کنند که به مسلمات شرع می رسند و می گویند آنجایی که با مسلمات شرع مخالف است باید به نحوی آنها را تغییر داده و یا حذف کنیم که اگر به همین حدّ اکتفا کنند آن آفتِ از کار افتادن که به آن اشاره شد سیستم پیدا می شود. یعنی با این حذف یا تغییر سیستم را ناکارآمد می کنند. به عنوان مثال فرض اگر شما از سیستم پولی سرمایه داری ربا را بردارید، کل این سیستم را ناکارآمد کرده اید و این بسیار واضح است که اگر شما بهره و زمان را از چرخش پولی بردارید، کل این چرخش را ناکارآمد کرده اید. بنابراین باید به نحوی این را توجیه کرد. پس این در صورتی است که ما بخواهیم آن رویکرد را داشته باشیم و باید آن آفت را به نحوی دفع کرد. لذا این نکته را هم اضافه می کنم که یکی از آفت های رویکرد تهذیبی ناکارآمد کردن سیستم عقلانیت مدرن است و سپس که شما آن را در یک چهره ناکارآمد به کار می گیرید، می بینید که بحران تان حل نمی شود در حالی که یک جای دیگری همان سیستم علمی و آن نگرش علمی بحران را حل می کند. به هر حال عرض من این است که اولا: بحث ما و طرف بحث ما کسانی هستند که نگاهشان نگاه انفعالی نیست و ثانیا: دنبال تهذیب علم مدرن به خصوص در حوزه علوم انسانی هستند که در حوزه علوم انسانی بیشتر سخن گفته اند و ثالثا اینکه می خواهند علم را بر پایه فرهنگ مذهب تهذیب کنند. البته اینکه چگونه آن را تهذیب می کنند، آن یک کار دقیق تری است و باید فرآیند کارشان را مطالعه کرد که در بسیاری از اوقات، خود آنان نیز روششان را دقیق بیان نکرده اند که ما باید با یک نگاه درجه دو قواعد کار آنها را استخراج کرده و بگوییم آنها چه می کنند. أَشکال و گونه های کارشان هم متفاوت است اما ناظر به تهذیب عقلانیت مدرن بر محور فرهنگ مذهب می باشد.
سؤال: اولا در روش تهذیبی به مبانی فلسفی خودمان توجه کافی نشده است و بین تعاریف مفاهیم مبدأ و مقصد تفاوت روشنی وجود دارد. ثانیا با اجرای این مدل تصفیه شده در سیستم ما، قابلیت اجراء از بین می رود و به یک مدل مردود تبدیل می شود چرا در دستگاه و مدل غربی آن چه مطرح شده با مبانی خاص خودشان است و به همین خاطر انسجام خاص خود را دارد که ما با تغییر یا حذف برخی از مفاهیم آن، موجب ناکارامدی و ناقص شدن مدل تهذیب شده می شویم و از طرفی چیزی به آن اضافه نمی کنیم تا انسجام حاصل شود. ثالثا اینگونه نیست بین اینکه یک دستگاهی دینی نیست با اینکه ضد دینی باشد تفاوت است و این سؤال وجود دارد که حرکات و مدل های علمی غربی غیر دینی است یا ضدّ دینی؟
جواب: علم تحقیق و علوم غربی گاهی اوقات غیر قاعده مند تحت تأثیر فرهنگ مذهب واقع شده است، و گاهی اوقات هم غیر قاعده مند تحت تأثیر مکاتب ضد دین واقع شده اند. اما مدیریت تحقیقات مدیریت ضد دینی است و بحث ما در علمی می باشد که بعد از رنسانس و در یک بستر مدیریت سکولار تولید شده است نه آن تحقیقات و علومی که ده قرن قبل توسط شخصی در آزمایشگاه خودش تولید می شد از بحث ما خارج و دوره آن نیز تمام شده است. بنابراین سخن ما در باب دانشی می باشد که در غرب بعد از رنسانس تولید شده است و در یکی دو قرن گذشته به شدت تحت تأثیر مدیریت تحقیقات و مدیریت شبکه ای بوده است. مدیریت تحقیقات نیز به شدت تحت تأثیر شرکتهای بزرگ فراملیتی و بقیه مسائل بوده است و ما داریم راجع به این علم بحث می کنیم و از علمی که در محیط خلأ و به عبارت عامیانه وسط هوا برای خودمان تعریف کرده باشیم که واقعیت عینی ندارد، بعد بگوییم مذهبی است یا غیر مذهبی، بحث نمی کنیم. بنده راجع به فلسفه اسلامی که بهتر از فلسفه اسلامی نداریم، سخنی داشتم که گفتم بگویید فلسفه مسلمین، نگویید فلسفه اسلامی. با اینکه فلسفه از وقتی وارد دنیای اسلام شده، به شدت متحول گشته و این بی انصافی است که بگویید این فلسفه همان فلسفه یونان است! نه فلسفه یونان است و نه فلسفه مدرن اروپاست، اما اسلامی هم نیست بلکه فلسفه مسلمین است با اینکه به شدت تحت تأثیر مذهب قرار گرفته است. یعنی ملا صدرا یک فیلسوف شیعی است که با فرهنگ مذهب، قرآن و روایات آشناست و علاوه بر تفسیر قرآن، بر کتابی همچون کافی شرح دارد اما در عین حال نمی توان فلسفه اش را فلسفه اسلامی نامید چرا که معیار اسلامیت استناد مقنّن است و حال آنکه فلاسفه در منطق حاکم بر فلسفه و مدل و تحقیقاتشان، فلسفه را تحت تأثیر برهان می دانند. یعنی می گویند فلسفه علمی است که از بدیهیات شروع و با یک روش منطقی توسعه پیدا می کند و به کشف حقیقت هم می رسد که در این تعریف منطقاً جایی برای فرهنگ مذهب در آن تعریف نمی کنند! البته بعد می آیند می گویند عقلی که صحیح حرکت کند به واقع می رسد و مذهب واقع را تأیید می کند. خود این حرفشان هم حرف دقیقی نیست، به خاطر اینکه شما هیچ مسئله ای در فلسفه ندارید که دو تا فیلسوف یک نظر داشته باشند. در هر مسئله فلسفی که وارد بشوید نظریات متعدد مطرح است. پس این که ما بگوییم به واقع می رسیم و و واقع هم حکم دین است پس عقل هر چه را بفهمد عین دین است، این حرف قابل قبولی نیست. چرا فلسفه ما دینی نیست؟ من می گویم چون منطقش منطقی نیست که جایگاه فرهنگ مذهب در آن تعریف شده باشد. بله، به طور ناخودآگاه فیلسوف مسلمان، مسلمان می اندیشد و حتماً به اثبات خدا می پردازد.
سؤال: نقش علوم دین در خدمت به بشر چیست و نقش دین در این میان چیست؟ آیا علم و دین می توانند کنار هم قرار داشته باشند یا نه؟
جواب: علم زیر مجموعه دین است. برخی دین را زیر مجموعه دین قرار می دهند اما علم زیر مجموعه دین است و باید مدیریت تحقیقات دینی بر علم حاکم گردد. این مدیریت تحقیقات کارهایی زیادی از جمله نرم افزار و محفوظات را ارائه می دهد. بنابراین اگر می خواهید بگویید علم دینی چه کاره است، قبلش من یک سؤال می کنم دین چه منفعتی برای بشر دارد؟ آیا دین روش زندگی معنوی در حوزه خصوصی است یا روش زندگی اجتماعی هم به انسان می دهد؟ یعنی قبول دارید که ما در حوزه حیات اجتماعی مان هم نیاز به مدیریت دین داریم. حالا که این را قبول کردید، بخشی از حیات اجتماعی ما عقلانیت جمعی است. عقلانیت همچون شبکه ای است که راه جریان انگیزه ها را تولید می کند. شما یک شبکه ای از انرژی تولید می کنید و این منبع انرژی را در یک شبکه ای قرار می دهید. به عنوان مثال برق را در یک شبکه ای به مصارفی در غالب جنبش حرکتی یا صوتی یا امثال آن قرار می رسانید و به تلویزیون، ماشین ظرفشویی، قطار برقی و غیره تبدیل می شود که شما شبکه ای می سازید که از طریق آن شبکه برق رسانی را انجام می دهید. عقلانیت آن شبکه ای است که انباره انرژی انسان را تحلیل و توزیع می کند. بنابراین عقلانیت بخشی از حیات انسان است که نقشه حیات انسان را طراحی ونقشه جریان انگیزه ها را معرفی می کند که آن نیز باید تحت مدیریت دین واقع شود. اگر تحت مدیریت دین واقع شد، برآیندش آن هماهنگی و امور مخصوص به خود است. البته امر پیچیده ای است که چگونه مدیریت دینی را بر فرآیند تحقیق حاکم کنیم، کما اینکه غرب مدیریت سکولار را بر فرآیند تحقیق حاکم کرده است.
سؤال: آیا پس از بررسی کلی و جزئی مدلهای غربی و نیافتن اشکال یا رفع اشکالات متعارض با مبانی مکتب اسلام، می توان آن را پذیرفت؟
جواب: دین فراتر از یک مکتب است و بر فرض که مکتب باشد، رویکرد تهذیبی در جهت دینی کردن علوم کامل و کافی نیست. نسبت به فرمایش حضرتعالی یک سؤال اساسی و یک سؤال درجه دو وجود دارد. سؤال اساسی این است که به چه دلیل این را به فقط مکتب تعریف می کنید؟ چون مکتب یک تعریفی دارد و اسلام یک مکتب اصطلاحی نیست که کلیاتی را بگوید و با بقیه امور کاری نداشته باشد. اسلام یک جریان سرپرستی و جریان ولایت الله است که البته در جاهایی هم به مکتب تبدیل می شود. پس اسلام مکتب نیست و مکتب برای مدیریت بشر کافی نمی باشد. اسلام کتاب صامت هم نیست. اگر اسلام آن شریعت صامتی که می گفتند باشد، نمی تواند مدیریت کند! اینگونه نیست که شریعت همچون کتابی نوشته شده هرچند بسیار عمیق باشد که ما این کتاب را معنا می کنیم و به قول هرمنتیست ها خودمان هم به آن معنا بدهیم چرا که اصلاً معنادار هم نیست. اگر دین را اینگونه بدانیم، این که مدیریت نمی باشد و این یک اسطوره آفرینی است و اسطوره آفرینی ولایت نیست و نمی باشد. پس نقش دین اسطوره آفرینی نیست و اولاً بنده دین را یک مکتب نمی دانم و بلکه دین بسیار فراتر از یک مکتب و جریان ولایت الله است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) دین ولایت تام خداوند است. ثانیا: اگر فرض کردیم دین یک مکتب است؛ من از شما سؤال می کنم چطوری می خواهید بگویید که این دانش مدرن غربی با این مکتب تنافی ندارد؟ چه مدلی دارید که این تنافی را نداشته باشد؟ چگونه آن دانش را آنالیز کرده و بعد لایه هایش را بیرون می آورید؟ آیا دین را تنها بایدها و نبایدها می دانید یا علاوه بر کل توصیف، شامل پیش فرضها نیز می باشد؟ یعنی چه کاری بر سر علم می آورید تا بگویید منافات دارد یا ندارد؟ اشکال اصلی ما به تهذیبی ها همین است که عرض کردم الگوی تهذیبی همچون این است که از یک طرف در الگوی تغذیه ما در یک فرآیند بسیار پیچیده، خودآگاه و یا ناخودآگاه، مواد مخرّب و سرطان زا و امثال اینها وارد می شود، اما ما برای کنترل آن تنها به ذائقه اکتفاء کنیم. غافل از اینکه این امر دستگاهی استاندارد و عظیم می خواهد که بتواند به همان پیچیدگی که تولید می شود داوری داشته باشد. اگر شما یک فرآیند پیچیده ای برای داوری درست کردید آن وقت ما از شما قبول می کنیم که بفرمایید این غیر دینی هست یا نه. همین جا من اشاره می کنم، اینکه یکی از دوستان فرمودند تعریف های که از انسان در غرب شده ارائه شده با اسلام مخالف نیست، قابل قبول نمی باشد. من مثالی را بیان می کنم که حواشی آن مقصودم نیست. شما دو تا کتاب را می بینید، یک کتاب را کتاب ضلال می دانید که به قول قدیمی ها باید با انبر آن را برداشت، البته اگر آن را با انبر بر ندارید به هر حال کتاب ضلال است، یعنی ظلمانی می باشد و اگر کسی به آن دل داد ظلمانی شده و این امر بستر جریان شبکه پیچیده ظلمات در روح انسان می شود. اما در مقابل کتابی هم وجود دارد که کتابی نورانیست. هنگامی که به آن رجوع می کنید تمامی آن با حروف الفبای لاتین و یا فارسی نوشته شده است. وقتی کمی در این دو کتاب، که یکی کتاب ضلال و دیگری هدایت و نور است، پیش می روید می بینید که آن دو علاوه بر اشتراک در نوع حروف الفباء، جملات، قواعد صرفی و نحوی، و حتی گاهی قواعد معانی بیان یعنی قواعد هنری مشترک دارند، اما در عین حال یکی از آن دو کتاب ضلال و دیگری کتابی دینی است. اختلافش کجاست؟ عرض کردم حتی هنگامی که در سیستم های کوچک می روید، برخی از آن ها با یکدیگر مشترکاتی همچون قواعد هنری مشترک دارند و نه تنها حروف، کلمات، جملات و چینش کلمات و جمله سازی آن، بلکه قواعد فصاحت و بلاغتش و قواعد هنریش نیز مشترک است. در عین حال یکی را کتاب ضلال و دیگری را کتابی نورانی می دانید. تفاوت در کجاست؟!
علت این تفاوت، روح حاکم بر آن دو است که به یک مجموعه و یک سیستم تبدیل می شود. این چه وقتی اتفاق می افتد؟ وقتی یک کسی با نگرشی منطقی که دارد آن روح و جهت را در این سیستم پیاده می کند چنین جهت گیری حاصل می شود و الّا اگر یک طفل جملاتی را کنار هم بچیند، شما به آن کتاب ضلال نمی گویید. من گاهی برای دوستان مثال می زنم که یک بار یک کودک آوایی را تولید می کند و بسیار هم ذوق دارد و خوش صدا می خواند. شما وقتی بخواهید بگویید این حرام است یا نه، حدأکثر می گویید این غنا نیست و حلال است. اما وقتی یک کسی که علم موسیقی را می داند، کسی که فیلسوف این علم است و می داند چه گونه می شود هیجانات روحی ایجاد را کند، یا چگونه می شود اعتقادات مخاطب و سامع خود را را به هم بریزد، وقتی متنی را ایجاد کند، شما به راحتی نمی گویید این حلال یا حرام است بلکه می گویید بستگی دارد که چه تأثیری بر روح مخاطب دارد و برای آنالیز کردنش باید یک ؟ فیلسوف مقابل این فیلسوف بایستد تا تا بگوید این حرام یا حلال است. هنگامی که غرب بعد از رنسانس تلاش کرده است تا علم سکولار ایجاد کند و با صدای بلند هم این را می گوید - از آن نقطه ای که می گوید دین مربوط به حوزه خصوصی است تا آن جایی که می گوید دین افیون ملت هاست - با صدای بلند می گوید که دوره آموزه های قدسی گذشته است، دیگر جایی برای دینی پنداشتن این علم سکولار نمی ماند. البته بگذریم از اینکه حدود نیم قرن به این طرف یک موج معکوس درست شده و آنان از این طرف و به صورت عکس گذشته سخن می گویند. یعنی تا نیم قرن قبل ما تلاش می کردیم که بگوییم علم با دین مخالف نیست برای اینکه هویت مذهب را درست کنیم، اما الآن آنها تلاش می کنند سمینارهای بین المللی بگیرند که بگویند علم و دین مخالف نیست تا هویت علم را حفظ کنند. چون دوره هجمه به علم سکولار و شکستن پایگاه مشروعیت آنها رسیده است و آنان برای اینکه به عقلانیت غرب هجمه نشود و این صدا در نیاید که ریشه اشکال در این علم است، سمینارهای بین المللی می گیرند و می گویند علم و دین هماهنگ است که در ایران هم این سمینار ها را می گیرند. تمام تلاششان این است که بگویند علم و دین با هم موافق است. یک سخن خلاف این هم در بیاید آن سخن را سانسور می کنند، چرا؟ تا اینکه مبادا قداست علم بشکند و پایگاه مشروعیت غرب فرو بریزد. حالا من سخنم این است این علمی که با صدای بلند می گویند سکولار است، شما چطوری می خواهید بگویید این غیر دینی هست یا نیست؟
سؤال: منظور مباحث و ترشحات ذهنی آنان است. مثلا در یک کتاب مدیریت می خوانیم که به همدستان کمک کنید. اینکه ایرادی ندارد.
جواب: من کتاب ضلالی را برای شما می آورم که عین این جملات در آن است اما در عین حال می گویید کتاب کتاب ضلال است. چرا می گویید کتاب ضلال است؟ جملات، آهنگ، یا کلماتش که ضلال نیست! پس چرا آن را کتاب ضلال می دانید؟ به عنوان مثال کتابی که مارکسیست ها می نویسند را بیاورید من صد جمله از این جملات از داخل آن برای شما استخراج می کنم. مثلا کتاب کاپتال مارکس را من در مقابل شما می گذارم که از این جملات دارد و یا جامعه شناسی آریانپور که از این جلمات در آن وجود دارد. پس من می گویم داوری غلطی که به این راحتی بخواهیم آن ها را به صرف برخی از مطالب آن اسلامی بدانیم چرا که آن ها مدل برای تحلیل ندارند. بنابراین اگر شما می خواهید در مورد آنها داوری کنید، باید در ابتداء مدل تحلیل را ارائه بدهید، و پس از مدل تحلیل بگویید من این عنصر را از اینجا بر می دارم و درون یک سیستم دیگر منحل می کنم که این سبک عیبی ندارد اما به شرط اینکه مدل تحلیل بدهید. نگویید با رویکرد انطباقی پیش می روید که به نظر من این رویکرد نادرست است. سؤال من این است که کتاب ضلال را طبق چه مبنایی کتاب ضلال می دانید؟
سؤال: به عنوان مثال ما که می دانیم تمام چین به ضلالت رسیده اند و هیچ پیامبری نداشته اند و همین در جهت گیری ما کافی است.
جواب: کتب ضلال جملات خوب نیز دارند و علاوه بر آن ادبیات مناسب و گاهی اوقات فاخر نیز دارند. پس چرا می گویید کتاب ضلال است؟ من عرضم این است داوری نسبت به این که این علم ضد دین است و یا ضد دین نیست داوری آسانی نمی باشد. این مثل همین می ماند که مواد شیمیایی مخرّب وارد الگوی تغذیه شده باشد و ما بگوییم فقط مقداری از آن می چشیم! و حال اینکه این چشیدن مربوط به مرز دیگری از داوری است؟ بله، اگر غذا یک موقع در فرآیندی طبیعت متعفن شد، خدای متعال این ذائقه را گذاشته است که شما با ذائقه ات به این تعفن و فساد آگاه شوید و از آن نخورید. مثلا بویایی را گذاشته برای آن جایی که یک فرآیند ساده طی می شود و شما نیز به راحتی به فساد آن پی می برید. اما سخن بنده در جاییست که فرآیندی پیچیده مقابل شماست که با اسانس ها و و با مواد شیمیایی مختلف، طعم و بو و همه چیز آن چیز فاسد و مسموم عوض شده است که در چنین جایی نمی توان با بویایی و یک فرایند ساده داوری کرد. در بحث ما شما با بویایی تان در مورد چیزی داوری می کنید که در فرایندی پیچیده دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته است که این داوری اشتباه است چرا که بویایی شما قادر به تشخیص آن نیست.
البته بویایی باید به مدل تحلیل تبدیل شود و الّا بویایی فردی به درد نمی خورد. وقتی در مقابل شما یک شبکه پیچیده علمی استاما شما با ذائقه فردی قضاوت می کنید که عیناً فردی دارید قضاوت می کنید و می گویید این گزاره بد است! اینکه فردی مطالعه کرده اید و یا ابزار آنالیز داشته اید بسیار مهم است و این درست نیست که این دو را یکی بدانیم چرا که کاملا متفاوتند.
سؤال: چگونه می توان با توجه به پای بندی های اخلاقی و مثلا صداقت موجود در زندگی فردی برخی از دانشمندان غربی آنان را ضد دینی دانست؟ با توجه به عدم عناد برخی از متفکرین غربی با دین، از کدامیک از کتب آنان می شود استفاده کرد و ملاک در انتخاب چیست؟ با وجود عدم سازماندهی دانشمندان غرب در ضدیّت با دین و روشن بودن تحقیقات آنان، مانع استفاده از تحقیقات آنان چیست؟
جواب: یعنی شما می خواهید بگویید که چنین دانشمندانی در حوزه زندگی خصوصی شان دین دار اما در حوزه زندگی عمومی شان لیبرال می باشند. و اتفاقاً این کار غرب است که بین زندگی فردی و اجتماعی تفکیک کرده و لیبرالیزم را در حوزه زندگی اجتماعی آورده است. شما می گویید در حوزه زندگی فردیش متعهد است و این کافی نیست. بلکه باید در حوزه زندگی اجتماعی هم متعهد و دیندار باشد.
در میان کتب آنها برای انتخاب بنظر ما چنین کتابی که به مطالعه آن توصیه شود را نداریم و بر وجود یا عدم آن بحث نکنید. ما می خواهیم تولید کنیم و می خواهیم خود مبانی درست را داشته باشیم.
اینکه دانشمندان اینها با دین ضدیت ندارند منظور موارد خاص است و یا می خواهید بگویید غالب غربی ها اینطوری هستند؟ و مهم این است که می خواهید بگویید الحمد لله عقلانیت زندگی تخصصی خودمان را -که معتقدم هم هستیم حوزه دین است- با عقلانیت آدمهای مستضعف پیش می بریم، این خیلی خوب شد!!! یعنی مدیریت علمی مستضعفین بر فرایندهای اجتماعی را اسلام می نامیم!! این چه اسلامی است؟!
اینکه می گویید این با دین تنافی ندارد و دین آن را امضا می کند، یعنی به نحوی آن را دینی کرده اید. شاید به صورت عینی و واضح به آن اقرار نکنید اما در بطن و نهایت آن را تأیید شده دین می دانید. در عرصه حیات اجتماعی هم می گویید ما موارد خوب آن را می گیرم -و فرضاً بگویید اکثرش خوب است زیرا اخلاق خصوصیش خوب است- و بدی هایش را کنار می گذاریم. بنده این اشکال را حتی نسبت به متدینین خودمان، کسانی که اهل نماز شب می باشند و زیارت جامعه و عاشورای آنان ترک نمی شود، نیز دارم. چرا که هنگامی که پشت میز وزارتخانه می نشیند، مفاتیحش را زیر میز اما کتاب هوفر را روی میز می گذارد! آیا شما به مدیریت چنین کسی اعتماد می کنید تا من به آن دانشمند غربی که در حوزه خصوصیش دروغ نمی گوید اعتماد کنم؟ من تا کجا دستم را در مدلهای زندگی خودم - که این خیلی بالاتر از یک حرف زدن است چرا که شما با مدل ارائه شده آنان سازمان درست می کنید، اقتصاد می سازید و نیروی انسانی را بهینه می کنید- به دست یهودی ها و یا مسیحی ها و یا مستضعفین بدهم و سپس هم بگویم که من مسلمان هستم؟
و توجه کنید که این کار سپردن کار به عقل بشری نیست. باید سوال کنیم این عقل متعبد به دین است؟ آیا می خواهیم عقل سکولار قضاوت کند؟ من قبول دارم که به عنوان روش تهذیبی در دوره گزار از آنها یاد بگیریم. اما سخن بنده از اساس مطالب است. آیا واقعاً سد سازی آنها اسلامی است؟ اصلاً در اسلام سدی داریم که اسلامیش چطوری باشد؟ مدل توزیع منابع طبیعی در جهان چیست؟ چرا از آنجا شروع نمی کنید و می آیید به سد می رسید، بعد که به سد می رسید در تاج سد می گویید اسلام تاج سد را امضاء می کند! اینها خیلی حرفهای پر مخاطره ای است. ما می گویم باید اسلامیش را تولید کنیم که شما هم قبول دارید باید اسلامی آن را تولید کنیم اما اگر به من بگویید مدل اسلامی آن را ارائه بده، بنده نسخه مدیریت منابع طبیعی اسلامی را ندارم. بحث سد به عنوان یک مثال است. اینکه بگویید هم علم به دو دسته طبیعی و غیر طبیعی تقسیم می شود و سد مربوط به علوم طبیعی، باید گفت سد زیر مجموعه توزیع منابع طبیعی است! وقتی توزیع منابع طبیعی به اینجا می رسد که آب را اینگونه طبقه بندی و اینگونه بهره وری کنیم، آن وقت به سد می رسید و حال اینکه سدی اصلاً نبوده است! و این درست نیست که شما زیر سیستم را از سیستم جدا کنید، و بعد به من بگویید داوری کن. من در چنین مواردی جدای از سیستم داوری نمی کنم. بلکه من آن زیر سیستم را تحت سیستم می برم و هر چه شما آن را از سیستم جدا کنید، من ارتباطش را برقرار می کنم. ما دامی که شما آن را جدا می کنید، می گویید این کجایش اسلامی و غیر اسلامی است؟ اما اگر آن را تحت سیستم بررسی کنید نمی توانید آن را اسلامی بدانید. مثال ساده و عامیانه قضیه همان است که شخصی به عالمی گفت آیا اینگونه دست راست را حرکت دادن حرام است؟ گفت: نه. دست چپ را هم تکان داد و گفت این دست را اینگونه تکان دادن چه طور؟ آن عالم گفت نه حرام نیست. در نهایت گفت پس این حرکات (که رقص بود) چرا حرام است؟ گفت مرده شور ترکیبش را ببرند. در بحث ما نیز چنین است. مادامی که شما تجزیه می کنید هیچ اشکالی ندارد. اما آنگاه که ترکیبش را می بینید، واقعاً چیز بیهوده ای است. همین سد چطوری پیدا شده است؟ سد که قارچ نبوده سبز شود بلکه یک فرآیندی در توسعه نیاز و ارضاء طی شده، و به این رسیده اند که سد بسازند اما آیا این فرآیند اسلامی است؟ اگر به فرآیند نیاز و ارضاء رفتید که من به سرعت اثبات می کنم که غیر اسلامی است. در آنجا که شما نمی توانید بگویید دین نظر ندارد! وقتی رابطه اش را با فرآیند نیاز و ارضاء را قطع می کنیم و به یک علم محض و اکتشاف واقع تبدیل می کنیم، این سؤالات پیدا می شود.
سؤال: در رویکرد سیستمی می توان گفت خدا در رأس سیستم هاست و ناظر بر سیستم هاست و مولّد سیستم هاست، سیستم ها بدون او معنی ندارد. حالا پیامبر در واقع یک تولید شده توسط رأس سیستم است که خود عضو سیستم هست، اما عضوی که از خودش هیچ چیزی ندارد و همه چیزش از خداست. ایشان مدیریت بر همه سیستم ها نیز می کند اما اجازه گرفته و مدیریت ایشان تنفیذ شده است. در مورد سایر اعضاء هم همینطور از انبیاء گرفته تا برسد به خانواده و جامعه. سیستمی عمل کردن بسیار خوب است! لذا نتیجه بگیریم توجه به سر پیوست های یک علم و تهیه پیوست های فرهنگی، دینی و مانند آن لازم است و آنگاه که نگاه کلّی و جزیی را به آن مبذول داشتیم و در درون مکتب از آن رویکرد سیستمی جواب گرفتیم، روشن می شود که با مبانی ارزشی مخالفتی ندارد.
جواب: حاصل سخن شما این است که می گویید پیامبر اکرم(ص)، سایر پیامبران و اولیآء و تمام سیستم ها در دست خداست، علم سکولاری که در ضدیت با خدا تولید شده است همین هم سیستم زیر مجموعه خداست. این حرف گفتنی نیست. در ضمن اینکه سیستم در جایی جواب داد هم اهمیتی ندارد؛ این سیستم برای جای دیگری طراحی شده است. این سخن شما مانند این می ماند که تصادفاً سیستمی که برای هواپیما درست شده است در اتومبیل هم جواب بدهد. این که نمی شود. اگر یک سیستم برای فضایی طراحی شده است اما در فضای دیگری جواب می دهد، این سخن به چه معناست؟ یا باید مدیریت و طراحی نباشد، -مثل یک کودکی که نقاشی می کشد، آن جایی که نقاشی می کشد من می گویم همین قدر که ذی روح نکشید حلال می باشد، چون کودک است. اما اگر هنرمندی که زبان هنر را می فهمد و نقاشی می کشد، می گویم نه ممکن است حتی اگر درختی را نقاشی کند، نگاه کردن به آن حرام باشد- یا اینکه مدیریت درستی باشد. من نظرم این است که معقول نیست سیستمی مدیریت سکولار شود، اما به لحاظ پیوست هایش با دین هماهنگ باشد.
تذکری در جهت اجرای رویکرد تهذیبی
اگر رویکرد تهذیبی را در این مجموعه دنبال می فرمایید، باید در ابتداء راجع به مدل آن، کاری علمی صورت بپذیرد که همین مدل ضامن این است که رویکرد تهذیبی برای رویکرد میان مدت و دراز مدت مقدمه ای باشد و الّا اگر مدلی برای آن حاکم و روشن نشود، یعنی روش تحقیقی نداشته باشد، علاوه بر اینکه نمی تواند مقدمه یک حرکت عمیق باشد خود آن نیز به عمق ها نمی رسد. ولی اگر این مسیر دنبال شد محتاج به یک پیش نیازی است که آن در اختیار خود شماست. در آن مدل تحقیق می شود که دوستان به آن مجموعه کمک کنند و در این زمینه همکاری نمایند. البته گمان نشود که مدل مطلوب مدلی بسیار پیچیده است. بلکه مدل پیچیده ای هم نیست. به تعبیر دیگر ما نباید کار را به گونه حدأکثری به هم پیوسته کنیم که کار از هیچ نقطه ای قابل شروع کردن نباشد که آفت نگاه سیستمی همین است. هنگامی که نگاه سیستمی را مطلق می کنید، امکان تعریف آغاز کار منتفی می شود زیرا تمام کارها را به گونه ای به هم پیوند زده اید که نقطه شروع ندارد. برای اینکه از این آفت شروع نجات پیدا کنیم ناچار هستیم از انتزاع شروع کنیم. انتزاع در تحقیق همان مدل و رویکرد تهذیبی است که البته باید مدلی را پیدا کنیم. اگر توانستیم مدلی را برای رویکرد تهذیبی از یک نظریه آغاز کنیم که مثلاً نظریه چگونه تحلیل می شود، چگونه پیوست هایش دیده می شود، چگونه نسبت بین پیوست ها و فرهنگ مذهب مطالعه می شود، آن وقت امکان این که کار را از این مقیاس کوتاه مدت شروع کنیم فراهم گردد که حتماً به نتایج خوبی هم خواهد رسید. و الحمد لله رب العالمین.

منبع:جهان نیوز

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه‌ها
 

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon