میرجعفری: شکارسری «معلم» شعر است/ کردبچه: شکارسری، ساختارشناس‌ترین منتقد در حوزه شعر امروز است

میرجعفری: شکارسری «معلم» شعر است/ کردبچه: شکارسری، ساختارشناس ترین منتقد در حوزه شعر امروز است

در دومین جلسه از نشست «عصر نقد» سیداکبر میرجعفری و دکتر لیلا کردبچه به نقد و بررسی تازه‌ترین مجموعه شعر حمیدرضا شکارسری با عنوان «تظاهرات حرفهای اضافه» پرداختند و جایگاه این کتاب را میان آثار شکارسری مورد ارزیابی قرار دادند.

به گزارش خبرگزاری فرهنگیباشگاه خبرنگاران پویا، عصر روز دو‌شنبه دوم مردادماه سال جاری دومین جلسه تخصصی نقد ادبی «عصر نقد» با حضور علاقمندان ادبیات در محل باشگاه خبرنگاران پویاخبرگزاری تسنیمبرگزار شد. در این جلسه سیداکبر میرجعفری و دکتر لیلا کردبچه  به نقد و بررسی تازه‌ترین مجموعه شعر حمیدرضا شکارسری با عنوان «تظاهرات حرفهای اضافه» پرداختند. در ابتدای جلسه محمدامین اکبری ضمن خوشامد به مخاطبین و علاقمندانِ ادبیات از خانم کردبچه دعوت کرد تا به ارائه نظرات خود پیرامون «تظاهرات حرفهای اضافه» بپردازد.

کردبچه: شکارسری، ساختارشناس‌ترین منتقد در حوزه شعر امروز است

لیلا کردبچه  اولین منتقدی بود که پیرامون «تظاهرات حرف‌های اضافه» سخن گفت، او صحبتهای خود را این‌گونه آغاز کرد: «در ابتدا باید بگویم که صحبت کردن درباره  کتاب جناب آقای شکارسری که سال‌هاست درباره آثار ما صحبت کرده‌اند هم کار سخت و هم کار ناپسندی است منتهی ما اطاعت امر کردیم.

به‌نظر من در مجموعه «تظاهرات حرف‌های اضافه» و اغلب آثار شکارسری یک سری ویژگی وجود دارد که منتقد را ملزم می‌کند از زاویه ساختارگرایی به این آثار نگاه کند؛ چون اولاً ایشان ساختارشناس‌ترین منتقد در حوزه شعر امروز است و متعاقباً شعرشان هم ساختارگراست، بنابراین کنار مباحث نظری و نقدها و کتاب‌های مختلفی که دارد شعر آقای شکارسری هم می‌تواند جنبه آموزشی برای دوستان شاعر داشته باشد. شعر ایشان نمونه شعری ساختمندی است که عنصر اضافی ندارد و چفت و بست محکمی دارد، به همین دلیل تصمیم دارم از این زاویه به اثر ایشان ورود کنم. در نظرات ساختارگرایی مبحثی وجود دارد که بسیاری به‌صورتی نامحسوس از کنارش رد شدند و نظریه پردازان زیاد به آن نپرداخته‌اند. علتش این است که با مسئله آشنایی‌زدایی و امثال آن تعارض پیدا می‌کرده است، منظورم مسئله انتخاب است. در آثار نظری حوزه ساختارگرایی، معمولاً تنها به‌صورت گذرا به این مسئله بسنده شده  است؛ می‌گویند در هر اثر هنری هر انتخاب، هنرمند را محدود می‌کند در انتخاب‌های بعدی، یعنی وقتی شاعر یا نویسنده یا هر کسی، انتخابی انجام می‌دهد انتخاب‌های بعدی‌اش با محدودیت مواجه می‌شود.

اخیراً هم جایی داشتم این نظریات را می‌خواندم دیدم اشاره کوتاهی کرده بود و مثالی آورده بود بدین ترتیب که؛ می‌گفتند فرض کنید شما در خیابانی برحسب تصادف، دوربینی را در گوشه‌ای قرار می‌دهید و این دوربین از صبح تا شب بر حسب تصادف، از رهگذرانی که رد می‌شوند فیلم می‌گیرد؛ نتیجه کار فیلمی کسل‌کننده و بی‌سروته می‌شود که هیچ مضمونی ندارد اما به‌محض این که شما خیابانی خاص را انتخاب می‌کنید از تمام خیابان‌های دیگر دنیا باید چشم‌پوشی کنید یعنی یک خیابان انتخاب کردید و خیابان‌های بعدی به‌خاطر محدودیتی که ایجاد شد حذف شد. در مرحله بعدی می‌توانید یک رهگذر را انتخاب کنید، یک رهگذر چاق کسل، یا زنی که زنبیل خریدی دارد. با انتخاب این رهگذر، عملاً مجبورید از انتخاب رهگذران دیگر چشم‌پوشی کنید. بعد می‌گوید می‌توانید زاویه فیلم‌برداری را انتخاب کنید، از بالا فیلمبرداری کنید یا از پشت سر یا از روبه‌رو، چپ یا راست. هر انتخاب شما محدودیت‌هایی ایجاد می‌کند. ما این مسئله را در تمام هنرها و حتی در مسائل روزمره هم می‌بینیم که مسئله انتخاب کاملاً وجود دارد و در مورد تمام مسائل صدق می‌کند، حتی قندی که از یک قندان برمی‌داریم از بقیه قندان چشم‌پوشی می‌کنیم، این یک مثال خیلی ساده‌ای بود.

مسئله انتخاب در شعر، مسئله بسیار گسترده‌ای است و بسیار مهم است. در بدو امر وقتی که یک شاعر به این مسئله محدودیت می‌پردازد نکته‌ای وجود دارد: این‌که می‌گویند هنرمند با هر انتخاب محدودیت برای خود ایجاد می‌کند، ولی من با بررسی‌های زیادی که در این زمینه داشتم، به این نتیجه رسیده‌ام که شاعر حرفه‌ای کسی است که با یک انتخاب، برای خود ایجاد محدودیت می‌کند. اگر در مراحل بعدی از آن محدودیت‌ها سر باز بزند، آنجاست که به آشنایی‌زدایی می‌رسد یعنی این انتخاب هم آستانه ایجاد محدودیت برای شاعر و هم آستانه اقتدار است.

یک شاعر در آغاز وقتی نوشتن را انتخاب می‌کند محدودیت که همان ابتدا با این انتخاب برای خود ایجاد می‌کند چشم‌پوشی از مجموعه‌ای امکانات است که ادبیات شفاهی و گفت‌وگوی شفاهی آنها را داراست و یک گوینده می‌تواند از آنها استفاده کند. وقتی شاعر شروع به نوشتن می‌کند عملاً از اشاره کردن لحنی که موقع ادای جمله می‌خواهد استفاده کند و از حالت‌هایی که می‌تواند منظورش را برساند مثل بلند کردن صدایش یا آهسته گفتن و امثال این امکانات خودش را محروم می‌کند. بعد وقتی وزن را انتخاب می‌کند، محدودیت‌های دیگری ایجاد می‌کند، وقتی یک وزن خاص را استفاده می‌کند مثلاً ممکن است وزن شادی را انتخاب کند به‌سختی به‌سراغ مضامین اندوهگین می‌رود یا شاعری که غزل انتخاب می‌کند عملاً باید از داستان‌پردازی چشم‌پوشی کند. شاعری که رباعی انتخاب می‌کند باید از مضامین عاشقانه چشم‌پوشی کند».

کردبچه: شعرِ شکارسری شعر منسجم و ساختمندی‌ست

کردبچه در ادامه صحبتهای خود در تبیین مقوله "انتخاب در شعر" افزود: «هر کدام از این انتخاب‌ها یک سری محدودیت‌هایی به‌همراه دارد ولی در شعر سپید مخصوصا که نسبت به شعر کلاسیک ما شعر ساختمندتری است ساختار اهمیت بیشتری دارد و بنابراین، مسئله انتخاب اهمیت بیشتری پیدا می کند چون شاعر عملا باید اثری کاملا ساختمند خلق کند. به همین خاطر است که درباره شعر معتقدم که ایده آل آن است که ساختمند باشد و گرنه ما شعری که ساختار نداشته باشد خیلی داریم. وقتی شاعر سطر اولش را انتخاب می کند از بی شمار مضامین دیگر چشم پوشی می کند و خودش را محدود می کند. با سطر بعدی محدودیت های دیگری ایجاد می کند با سطر بعدی همین طور بعد وقتی که شاعر یک زبان خاص را انتخاب می کند مثلا زبان امروز را انتخاب می کند عملا از استفاده از واژه های کهن باید چشم پوشی می‌کند، همین طور مثلا یک نحوه خاصی را انتخاب کند یا موسیقی کلامی خاصی را انتخاب کند شعرش می تواند مترنم باشد. وقتی سطر اول و دوم مترنم بود دیگر شاعر نمی‌تواند در سطرهای بعدی از موسیقی فاصله بگیرد یا برعکس شعری که بدون موسیقی شروع می شود وسطش یک‌باره می بینیم یک سطری قابل تقطیع هست، در این حال مخاطب تعجب می کند که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ چون شاعر از اول به مخاطب گفته بود که شعر کاملا بی وزن می گوید.

این مسئله انتخاب در تمام حوزه ها وجود دارد. اگر بخواهیم شعر فارسی را از جنبه های زبانی، موسیقیایی، آوایی یا از هر جنبه دیگری بخواهیم بررسی کنیم می بینیم که شاعر با هر انتخاب، انتخاب های بعدیش را محدود می‌کند و جایی که از انتخاب ها سر باز زده وارد حوزه آشنایی زدایی شده است. شاعری که پایبند به مسئله ساختار و همین مسئله انتخاب نباشد در شعرش عناصر بیکار زیادی وجود خواهد داشت، چون مقید به این نیست که مثلا حالا که مضمون جنگ را انتخاب کردم در مورد جنگ صحبت می کنم و این درخت الان عنصر بیکار است. خیلی از شعرها می بینیم که یک تصویر قشنگ بی دلیل وارد شعر شده است که در ساختار شعر اصلا جا نمی شود ولی در اغلب اشعار شکارسری که عموما شعرهای ساختمندی است ما عنصر بیکار نداریم چون شاعر انتخاب خودش را از همان اول انجام داده است و عناصری که وارد شعر می شوند در همان ساختار قرار می گیرند و هیچ کدام بیرون نمی زنند.

به مسئله آشنایی زدایی اشاره کردم، چنان که گفتم شاعر انتخابی می کند، آن انتخاب برایش ایجاد محدودیت می کند، در جایی از آن محدودیت ها سرباز می زند و وارد حوزه آشنایی زدایی می شود. ما این مسئله را در شعر شاعران زبان گرا و شاعرانی که بسیار علاقه مند به چنین فراروری هایی هستند بیشتر می بینیم در شعرِ آقای شکارسری کمتر دیده می شود و آشنایی زدایی خاص در حوزه نحو زبان و موسیقیایی کم است. به نظرم شاعر ترجیح داده است که به ساختاری منسجم و سالم پای بند بماند تا این که مخاطب را با فراروری زمانی شگفت زده کند. درباره مسئله انتخاب و محدودیت هایی که ایجاد کرده مصادیقی در همین مجموعه هست که در بخش دوم صحبتم به آن می پردازم.»

میرجعفری: آقای شکارسری بهتر از هر کس دیگری، با کلمات رفتار می‌کند

در ادامه جلسه سیداکبر میرجعفری دومین منتقد برنامه به ارائه نظرات خود پرداخت:‌ «خوشحالم که در این جلسه حضور دارم، من در چند نکته با خانم کردبچه کاملا موافق هستم اولین نکته این که شعر آقای شکارسری مثل رفتار خودشان در این سال ها می تواند جنبه آموزشی داشته باشد یعنی اگر ب یک نفر بگوید که می خواهد در عرصه شعر سپید ورود پیدا کند و نیازی به نمونه کار داشته باشد، من بهترین گزینه ای که می توانم پیشنهاد کنم کتابهای آقای شکارسری است. این که در این کتاب ها چه می کنند نگاهش به تولید شعر و خلق شعر چه طوری است، مسئله دیگری است. من هر بار کتاب های ایشان را می بینم که خوشبختانه هر روز بهتر از دیروز، هر روز جوانتر از دیروز کتاب چاپ می کنند یاد انیمیشنی می افتم که فکر می کنم دهه 50 آقای فرشید مثقالی ساخته بود یا لااقل نقاشی هایش برای ایشان بود. اسمش «دوباره نگاه» بود. در این انیمیشن دوربین به سمت تپه ای می رفت، این تیپه کاملا طبیعی بود، بعد یک دفعه می دیدیم این تپه راه افتاده است و مثلا شکل آدم شده است یا دوربین روی بوته خاری می رفت، بوته خار کاملا شکل طبیعی بود، چه بسا اصلا عکس بود اما چند لحظه بعد این بوته خار حرکت می کرد و شکل جوجه تیغی بود، شما این بوته خار را به شکل جوجه تیغی می دیدید.

انیمیشن «دوباره نگاه کن» می خواست بگوید که برای این که اشیا و طبیعت دور و برخودمان را طور دیگری ببینید باید از اینجا شروع کنید، این که به سادگی اشیا را به آن چیزی که نزدیک ترین چیز به ذهنتان است تشبیه کنید و در واقع از دنیای واقعی وارد دنیای مجاز شوید. حقیقت این است که آقای شکارسری بهتر از هر کس دیگری، با کلمات رفتار می‌کند. مثلا فرض کنید همین الان به آقای شکارسری بگوییم که اجزای روی میز را شاعرانه تفسیر کنید یکی را شبیه بستنی قیفی می داند، یکی را چای می داند، یکی را شبیه تابوت می بیند. او همه اجزایی که اطراف خودش هست خیلی راحت و خیلی سریع وارد دنیای مجاز می کند. شعر آقای شکارسری هم تقریبا در کتاب های اخیرش ما را وارد دنیای مجاز می کند. نمونه این شگرد، شعری است که میز کارش را توصیف می کند و اولین شعر بود.

او بسیار راحت دنیای اطراف خودش را برای ما تعریف و وارد دنیای شعر می کند. شاید بگویید که همه شاعران همین ها را دارند، بله همه شاعران این کار را می کنند اما آقای شکارسری تفاوتش با دیگران این است که در واقع منتظر حال نمی شود یعنی شاید مثلا حرفی که می زنم شاید خارج از چیزی است که در تبلیغات یک کتاب دنبالش هستیم اما حقیقتش برمبنای رفتاری که در آثار این روزهای شکارسری می بینیم می توانیم پی ببریم که ایشان در واقع منتظر نمی ماند که شعری سراغش بیاید بلکه خودش سراغ دنیای دور و برش می رود و شاعرانه به آن می پردازد. این نگاهی که من می گویم شاعرانه به اشیا، یک مقدار که جلوتر می رویم این نگاه فقط به اشیا هم نیست، بلکه به اتفاقات دور و بر هم هست. این اتفاقات را به همین سادگی وارد دنیای شعر می کند مثلا ما قصه «چوپان دروغگو» را بارها و بارها شنیدیم ولی با یک تغییری این را برای شاعرانه می بینیم حتی قصه های مذهبی که درباره پیامبران است این ها را بارها بارها شنیدیم قصه یوسف و ابراهیم واسماعیل این ها را همه شنیده ایم اما در واقع با همان نگاهی که به اشیا دارند خیلی راحت این وقایع را در دنیای شعر وارد می کنند و تصویر جدیدی از داستان و موضوع ارائه می دهند.»

نکته دیگری که من فکر می کنم در خیلی از شعرهای آقای شکارسری می شود پیگیری کرد این است که خیلی وقت ها با تغییراتی در شعر ایشان روبه رو می شوید که درباره اتفاقاتی است که شکل انسانی ندارد ولی صفت های انسانی می گیرند مثلا دیوار پیر، مزرعه مست، و... وقتی این تعابیر را می بینید می توانید بگویید که جاندارپنداری یا تشخیص اتفاق افتاده است اما تفاوت این نکته ای که در شعر شکارسری می بینیم با جاندارپنداری که در جاهای دیگر می بینیم این است که این جا شما فقط همین یک نشانه را دارید. وقتی صحبت از دیوار پیر می شود، همان شعری که در مورد زلزله است شما فقط همان تعبیر را می بینید و دیگر نشانه ها را نمی بینید. زلزله، دیوار پیر را از کجا می شناخت؟ این پیر بودن که صفت انسانی را می خواهید به جاندارهای دیگر هم نسبت بدهید، مثلا می گویید صفتی است که دست جانداران است اما نوع کارکردش هم کاملا همان کارکردی است که صفت جاندار به عنوان یک تشخیص به ما می دهد اما بقیه اعضا را ندارد و اصلا شما به اصطلاح در مورد اینکه دیوار شکل موجود زنده است جای دیگری چیزی نمی بینید یا فرض کنید فقط اسب لکنته است که این تغییر را دارد بقیه سطرهای شعر این را پیگیری نمی کنیم.

نکته دیگر اینکه اصولا آقای شکارسری از ترکیب چه وصفی و چه اضافی، از این ترکیب ها در شعر ایشان زیاد هست. گاهی وقت ها شما می توانید بگویید این ترکیب یا این صفت لزومی نداشته مثلا در همان شعرهای اول مثلا فرض کنید شعر دوم که به اصطلاح  آب می شود سطر آخر را ببینید بر شاخه های ترد بهاری این صفت ترد که برای بهار است در واقع اگر آن را کنار بگذاریم لزومی ندارد باشد، از این موارد می توانیم ببینیم که در واقع ترکیباتی است که نوع کارکردش به همین شیوه سنتی است خیلی هایش اضافی است. ما از این نمونه ها نیز داریم.»

تنوع مضمونی «تظاهرات حرف های اضافه» نسبت به دیگر آثار شکارسری قابل توجه است

در ادامه جلسه محمد امین‌اکبری مجری برنامه برای شروع بخش دوم برنامه نکاتی را در مورد کتاب «تظاهرات حرف های اضافه» متذکر شد: «نکته بعدی این که آقای شکارسری اصرار دارند مجموعه شعری گفته شود که مضامین ساده در یک حال و هوای خاص درباره برف و باران باشد ولی در این دفتر خاص به جرات می توانیم بگوییم به تعداد شعرهایی که هست فضا و مضمون وجود دارد. شاعر طبیعت گرا است، می توانیم بگوییم شاعر اجتماعی است، شاعری که دید انتزاعی دارد، انگار آقای شکارسری مضامین و تمام اشیایی را وسیله ای برای شعر گفتن می داند. ورود تمامی کلمات به شعر یک تعداد شعر و تعداد مشخصی از کلمات اجازه ورود به شعر را دارند حتی در شعر شاعران نوپردازانمان خودسانسوری را می بینیم یک کلمات خاصی حتما باید در شعر باشد این مجوز دادن به تمامی کلمات برای حضور در شعر و تمامی تصاویر حتی تصاویر منزجر کننده له شدن سوسک روی کاشی، این به نظرتان چگونه است؟ اتفاق خوبی است؟ این مجوز دادن به چه شکلی است؟»

دکتر لیلا کردبچه در پاسخ به این سوالات گفت: «درباره کلمات این که چه دایره واژگانی شاعر انتخاب و استفاده می کند خیلی ها معتقدند برخی واژه ها صلاحیت ورود به حوزه شعر را ندارند، این نگاه در شعر شکارسری تعدیل شده است و به نظر می رسد قائل به این نوع تقسیم بندی نیست که برخی کلمات باشند و برخی نباشند اما نکته دیگری که هست، معلوم است همین کلماتی که استفاده می کند، برای‌شان محدودیتی قائل شده است و موسیقی سطر است کلمه در صفحه 76 کلمه مانیفست داریم اولا چیدمان واژه ها در سطر طوری است که این کلمه روان خوانده می شود و تلفظ سختی ندارد. حتی واژه هایی که معمول و متعارف نیستند، می‌بینیم شاعر به کارکرد موسیقیایی توجه داشته است. یقینا اگر این کلمه، کلمه‌ای بود که موسیقی سطر را با دست‌انداز مواجه می کرد،   

در ادامه مجری برنامه به طرح موضوع دیگری پرداخت: «به نظر من شاعر چشم‌پوشی می کرد. درباره نوع نگاهی که در شعرهای این مجموعه وجود دارد، در مجموعه‌های دیگری مثل «شکل‌های فروتنی»، مجموعه ای هست که با برف تصویرسازی شده است و یک وحدت مضمونی در کل مجموعه وجود دارد. شاعر یک موضوع را انتخاب می کند، محوریت مضمونی و واژه ای را برای یک شعر انتخاب می کند، در آن مجموعه ها گسترش زیادی پیدا کرده است، اصلا می بینیم مضمون برای کل مجموعه انتخاب شده است. در مجموعه های شکارسری نه تنها با شعرهای ساختمند مواجهیم بلکه با مجموعه ساختمند مواجهیم. در مجموعه «تظاهرات حرف های اضافه»  تنوع مضمونی هست به شخصه از تنوع مضمونی که در این کار بود لذت بردم، در مقایسه با شعرهایی که مضمون و نگاه خاص داشتند.

ما در شعر سبک هندی می‌بینیم، شاعران ادعا می کنند، مضمونی نمانده است که از شراب و جام ما نگرفته باشند، منتهی در آن کتاب ها آقای شکارسری می گوید تمام مضامینی را که در مورد برف هست استخراج کند.»

خانم کردبچه در تکمیل این صحبتها افزود: «مخصوصا در غزل هایی که ردیف های اسمی دارند، این مسئله به چشم می خورد که محوریت تصویرسازی کل ابیات را کلمه برفی که قرار است آخر هر بیت تکرار شود قرار می گیرد. ما در شعر معاصر هم داریم، شعرهایی که وحدت مضمونی عاشقانه دارند، الان مجموعه ای جمله شروع هر شعرش را به خاطرندارم، مجموعه عبدالملکیان حالا که آمده ایم یک مضمون عاطفی دارد که تکرار می شود با یک سطر که ترجیعات تکرار می شود ولی این که یک مضمون واحد را انتخاب کنند و بدون اینکه یک جمله تکراری از شکل های فروتنی هست به غیر از آن عرض می کنم این نوع نگاه را در کار آقای شکارسری دیدم که مضمون واحدی را لحاظ کنند و از زاویه ها وشکل های مختلف نزدیک شوند و تصاویر مختلف بسازند.»

کردبچه: نگاه شکارسری به پیرامونش شاعرانه است

دکتر کردبچه در ادامه صحبت‌های خود گفت: «درباره نوع نگاهی که در این مجموعه می بینم توجه به یک نکته را ضروری می دانم و آن این که در شعر امروز دو نوع نگاه به شعر داریم: یک نگاه شاعرانه و یک نگاه متفاوت. نگاه متفاوت می تواند شاعرانه بیان شود یا بیان نشود. نگاه آقای شکارسری به فضای اطرافش، نگاه متفاوتی است که شاعرانه بیان شده است. به شیوه های مختلف هم شاعرانه بیان شده است.

آقای میرجعفری درباره جاندارانگاری صحبت کردند. من دیدم بد نیست درباره همین موضوع بحث را پیش ببرم. بحث نوع نگاه را ما در جاندارانگاری می بینیم که شاعران به چند شیوه مختلف سراغ این شگرد ادبی می روند که زیربنایش عملا تشبیه است. می دانیم که یک موجود غیرجاندار به یک موجود جاندار تشبیه می شود، یک نگاه وجود دارد و آن مخاطب قرار دادن اشیای بی‌جان است. در شیوه های مختلف کاربرد جاندارانگاری به نظر می رسد شاعرانه ترین نگاه همین نوع نگاه است. ولی باید بپذیریم دم دستی ترین نوع نگاه نیز همین است. مثلا قاصدک و بنفشه را مخاطب قرار بدهند ولی شاعرانه تر هست چون بعد عاطفی پررنگ تری دارد و نمود تنهایی و بی همزبانی شاعر است. شاعری که شی بی جان را مخاطب و هم صحبت می داند خلا بی همزبانی خودش را پر می کند، ولی ساده ترین و دم دستی ترین نوع نگاه است. یک نوع جاندارانگاری هم هست که اسباب و لوازم انسانی را به اشیای بی جان نسبت می دهد. یک نوع دیگر هست که افعال انسانی را به اشیای بی جان نسبت می دهد. یک نوع دیگر صفات انسانی را نسبت می دهد. این ها نگاه های متفاوت تری است که نسبت به مخاطب قرار دادن اشیای غیرجاندار، چندان شاعرانه نیست ولی متفاوت تر است.

در مجموعه شعرهای آقای شکارسری باید بپذیریم که در میان صنعت های ادبی در حوزه معنایی، جاندارانگاری حرف اول را می زند و بیشتر هم به این شیوه است که اسباب و لوازم و صفات و افعال انسانی یا حتی غیرانسانی فقط جاندار هستند به یک شی بی جان نسبت داده می شود. در ادبیات می بینیم آبی که در جوی می رود به مار تشبیه می شود. این لزوما جاندارانگاری و انسان انگاری پشتش نیست، به یک حیوانی ممکن است تشبیه شود ولی شی بی جان به جاندار تشبیه شده است. این نگاه که اسباب و لوازم و افعال صفات جاندار یا انسان، به اشیای بی جان نسبت داده می شود مثل همان مثال دیوار پیر است که در شعر زلزله بود. در شعر شماره 13 می گوید بعضی شعرها چاقو به دستم می دهد. در این‌جا یک فعل انسانی به شعر نسبت داده شده است.. این نگاه صرفا شاعرانه نیست، بلکه هم نگاه متفاوت و هم شاعرانه است یا در شعر شماره 6، سنگ هم کم کم حافظه اش را از دست می دهد. این هم یک نگاه متفاوت پشتش است که به مدد نوع چیدمان سطری و موسیقی که پشتش دارد. این ها اتفاقا خیلی خوب شاعرانه بیان شده است. درباره نوع نگاه صحبتی نیست، اگر می خواهیم بحث را به سمت دیگری هدایت کنید که هیچ و اگر نه من بقیه صحبت هایم را ادامه بدهم.

نگاه متفاوت می تواند شاعرانه باشد، می تواند نباشد یعنی اینکه شما به یک شی و موضوعی از یک زاویه دیگری نگاه کنید که دیگران نگاه نکرده اند، نمونه بارزش مثلا تیترهایی است که روزنامه نگاران برای اتفاقات و حوادث روزمره می زنند. مثلا هما روستا فوت کرده بود، یک روزنامه نگاری تیتر می زند که «هما پرواز کرد». او نگاه متفاوتی به این حادثه دارد که شاعرانه هم هست، ولی می خواهم بگویم این نوع نگاه متفاوت بهترین مثال برایش آن تیترهای سیاسی، خبری و ورزشی است که شاعرانه نیستند ولی متفاوت هستند. همین نوع نگاه متفاوت می تواند شاعرانه هم بیان شود و می تواند شاعرانه بیان نشود و فقط تفاوت نگاهی با بقیه داشته باشد. این تفاوتی است که درباره شاعرانه بودن و متفاوت بودن می توانم عرض کنم. ولی این‌که شاعران از یک زاویه متفاوتی به چیزی نگاه می کنند کافی نیست، بلکه سعی می کنند با ابزار و وسایل و لوازمی که شاعران در اختیار دارند، که دم دستی ترین و محبوب ترینش زبان و موسیقی است، شاعرانه اش می کنند، از امکانات زبان مثل صور خیال استفاده می کنند و از موسیقی یا حتی شیوه های نوشتاری مثلا همان تقطیع سطری، یکی از روش های شاعرانه کردن کلام است.»

کردبچه: شعرهای کوتاه «تظاهرات حرف های اضافه» دارای ساختار منسجم‌تری هستند

دکتر لیلا کردبچه در پایان صحبتهای خو به مصداقهای صحبتهای خود در «تظاهرات حرف های اضافه» اشاره کرد:‌ «درباره مسئله انتخاب که اول جلسه من صحبت کردم چند مصداق از همین کتاب مثال های خیلی خوبی هستند. درباره این ها میخواهم صحبت کنم و واکاوی کنیم که شاعر چه طور با انتخاب یک مضمون و یک نوع نگاه و یک ویژگی و فضا و مکان آمده و چند عنصر مختلف را کنار هم چیده و توانسته این ها را در یک ساختار منسجم قرار بدهد. اگر کتاب خدمتتان باشد شعر شماره 15 به این شکل است: «در این آسمان اگر پرنده ای پر نزند، با این همه آبی بیهوده چه کند؟» شاعر یک محور اصلی را به عنوان پرنده انتخاب کرده است. پرنده در هر سطر یک موقعیت متفاوت برایش یا انتخاب شده یا خلق شده است. می گوید: «در این آسمان اگر پرنده ای پر نزند با این همه آبی بیهوده چه کند؟ براین درخت اگر پرنده ای نباشد چرا از خواب زمستانی برخیزد؟ با این گل سرخ اگر پرنده ای نخواند چگونه بشکفد روی این سیم ها اگر پرنده ای ننشیند جز تسلیت چه پیامی خواهد رسید از این سطرها اگر پرنده ای نپرد این شعر اگر همچنان بی پرنده بماند با این قفس خالی چه کند؟»

شاعر در حقیقت یک محور اصلی را برای شعرش انتخاب کرده که پرنده است. انتخاب موقعیت های مختلف برای محور یا خلق موقعیت های مختلف بوده است و در نهایت انتخاب یک موقعیت بوده است، این نوع ساختار را در شعر 16 و 19 هم می بینیم. اتفاقا این روش یکی از پرکاربردترین روش ها در ساخت بخشیدن به شعر در شعر معاصر است که به نظر من بعد از ساختار مراعات النظیر بیشترین کاربرد را در شعرهای ساختمند ما دارد. شعر شماره 16 چهار تا شعر کوتاه است. شاعر در درجه اول میوه را به عنوان محور اصلی انتخاب کرده، در درجه دوم چهار میوه مختلف را با توجه به ویژگی هایی که در ذهن شاعر بوده انتخاب کرده، این میوه ها شامل انار، خرمالو، سیب و آلبالو است. ویژگی هایش فرجام خونین داشتند بعد می بینیم که شاعر در تمام شعرها درباره انار می گوید جز این درجه های پاییز این شعر خونین چه انتظاری داشتیم یعنی انار به یک شعر خونین تشبیه می شده خرمالو که قرمز نیست شاعر با منقار خونین پرنده فرجام خونین را در کنارش آورده در شعر سوم که سیب است، ما کلمه سرخ کلمه خونین را نمی بینیم، ولی خود به خود در ذهن مخاطب سیب سرخ است، یا در شعر چهارم کلمه آلبالو که سرخ است کلمه گلوله سرنوشت خونین را تداعی می کند یا مثلا ما در شعر 19 می بینیم که محور اصلی انتخاب شده است. من شعر را می خوانم بعد درباره اش صحبت می کنیم: «سیب این شعر می تواند خورده شده باشد یا نیم خورده باشد با کرم های خوشبخت در سطل زباله گم شده باشد می تواند بر درختی هنوز در انتظار نیوتونی جوان یا چشم انتظار هوایی جسور نشسته باشد». تا اینجا شاعر یک محور اصلی که سیب بوده انتخاب کرده است. بعد موقعیت های مختلف را برای این در نظر گرفته است. این خورده شدن سیب، یا کرم خوردنش می تواند سر درخت باشد، نصیب دست هوا شده باشد، یعنی شاعر می توانست بی شمار انتخاب داشته باشد، ولی انتخاب های شاعر این بوده است. انتخاب یک موقعیت برای فرجام کار، «اما من این سیب را بر گونه های تو می خواهم سرخ و جوان»، دقیقا انتخاب شاعر است شاعر می توانست حتی این سطر پایانی را در سطرهای ماقبل استفاده کند و به فرض در سطر هوا را بیاورد و ساختار شعر طور دیگری رقم بخورد، یک نوع نگاه دیگری که در این مجموعه وجود دارد، مثلا در شعر شماره 14 به جای انتخاب یک محور اصلی یک ویژگی انتخاب شده است. بعد آن ویژگی در فضاهای مختلف قرار گرفته و موقعیت های مختلف برایش طرح شده است. مثلا شعر شماره 14 آن ویژگی محوری که انتخاب شده ویژگی حیات بخشیدن است که در فضاها و موقعیت های مختلف قرار داده شده است. «ناگهان اگر غنچه های تابلو شکفتند و زن مینیاتوری پیاله ات را...»  تمام موقعیت هایی است که یک ویژگی دارند و آن حیات داشتن است که در موقعیت های مختلف پیدا شده است و شاعر از همه این ها یک نتیجه گرفته است. این که اگر این اتفاقات افتاد و اگر توانستی جاندارانگاری که درباره اش صحبت کردیم که گفتم عمده نگاه آقای شکارسری در شعرش به این صنعت نزدیک است می گوید اگر توانستی هر چیز بی جانی را جاندار ببینی کافی است مدادت را برداری و زیر شعر تازه ات را امضا کنی یعنی اگر به این نوع نگاه رسیدی پس به شاعرانگی و شاعری نزدیک شده ای.

اتفاقاً خیلی ها فکر می کنند که شعرهای کوتاه راحت تر و ساده تر است و ساختار پیچیده تری ندارد ولی به نظر می رسد که شعرهای کوتاه ساختار بسیار پیچیده ای دارند یعنی به سختی می شود تحلیل کرد که شاعر از کجا به کجا رسیده است. شعرهای کوتاه دقیقاً یک نگاه خاص و متفاوت در یک لحظه اتفاق افتاده است و شعر شکل گرفته است. در مورد ساختار شعرهای کوتاه صحبت کردن سخت است. درباره همین مسئله انتخاب که صحبت کردیم شعر شماره 10 را مثال می‌زنم. گفتم که مراعات النظیر در شعر امروز ما در شعر بی وزن ساختارسازترین شیوه است. بعد از آن ما شیوه های دیگر را داریم شعر شماره 13 بر همین مبنا نوشته شده است. شعار شماره 10 انتخاب اجزای یک زنجیره معنایی که به زبان و بیان دیگر مراعات النظیر است، یک حوزه معنایی که دارند همدیگر را تداعی می کنند و همدیگر را حمایت می کنند. یک نوع نگاه دیگری هم وجود دارد. شعر شماره 13 اگر ببینید شاعر آمده در حقیقت جایی که انتخاب کرده تا جایی که نشان مخاطب دهد هدف نیست کنار هدف است. به این شکل که می گوید شاعر این جا گفته است که تو برای این شعر سبیل بگذار ولی عملاً مخاطب یاد این می افتد که به ریش طرف بخندد. این است که می گویم شاعر می آید کنار هدف را انتخاب می کند تا مخاطب هدف را پیدا کند و از این پیدا کردن لذت بیشتری ببرد. شاید اگر شاعر می گفت تو برای این شعر ریش بگذار دیگر مخاطب از این کشف لذتی نمی برد ولی شاعر اجازه داده مخاطب خودش این کلمه را کشف کند.

سبیل هم نشانده جدیت بر آن خنده را بیشتر می کند یک نکته ی دیگری که در این شعر وجود دارد انتخاب از حوزه ها و گونه های معنایی است مثلاً این که گریه خنده را تداعی می کند وقتی که می گوید برای یک دل سیر گریه، ناخودآگاه ذهن هایی که با ساختار گرایی انس و الفت بیشتری دارند منتظر خنده های بیشتری در سطرهای بعدی هستند دو تا مورد دیگر من درباره اش صحبت کنم؛ شعر شماره 35 یک نمونه خیلی خوب است، شاعر دائماً با انتخاب های شاعرانه خودش مواجه است ولی در شعر 35 در بدو امر، البته این بدو امر که می گوییم در سطرهای آخر باز می شود، شاعر در بدو امر زندگی مدرن را انتخاب کرده است، همین زندگی مدرن انتخاب های شاعرانه را محدود کرده است. می گوید شاید یعنی شاعر با تن دادن به زندگی مدرن، عملاً نشان می دهد که زندگی مدرن تا چه اندازه می تواند انتخاب های شاعرانه ما را محدود می کند و نمی گذارد به تخلیل خود پر و بال بدهیم. چرا که به مدرنیته تن داده ایم و پذیرفته ایم. شعر شماره 8 را اگر ببینید به نظر من بهترین نمونه است برای پرداختن به مسئله انتخاب، شعر شماره 8 در حقیقت 4 تا نامه است که در زمینه های مختلف اشتراک موضوعی دارند: اول از همه انتخاب  شخصیت های اصلی را در هر 4 نامه می بینیم، هر 4 نامه بین پدر و پسر است پسری به پدرش نامه نوشته است، یعنی شاعر اول آمده شخصیت پدر و پسر را انتخاب کرده و قالب نامه را برای این کار انتخاب کرده است. بعد شکل رابطه را انتخاب کرده است؛ شکل این رابطه این است که تعارض با یکدیگر دارند، هم سو و هم جهت نیستند، پسر به خاطر اختلافی که دارد، دوری که دارد، مشکلاتی بین خودش و پدرش ایجاد شده است و مجبور است که نامه بنویسد. چون حتی نمی تواند رو در رو صحبت کند. بعد از این که شکل رابطه انتخاب می شود که تعارض و اختلاف است شاعر وارد انتخاب روایت های مذهبی می شود. این تعارضی که بین پدر و پسر وجود دارد، ما در هملت هم می بینیم، در اودیب هم می بینیم و در خیلی از داستان های معروف هم می بینیم. ولی شاعر می آید در مرحله بعد این حلقه انتخاب خود را تنگ تر می کند و وارد روایت های مذهبی می شود. بعد که انتخاب کرد پسر را به عنوان راوی انتخاب می کند. در مرحله بعد کل انتخاب را به شکل نامه سر و سامان می دهد و بعد وارد انتخاب های جزئی تر می شود.»

میرجعفری: آقای شکارسری دغدغه بسیار زیادی برای شعر سرودن و شاعرانه نگاه کردن دارد

محمدامین اکبری مجری برنامه در ادامه صحبتهای دکتر کردبچه اضافه کرد:‌ «من یک نگاهی دیگری نسبت به شعر کوتاه و بلند این مجموعه داشتم یعنی معدود شعر کوتاهی دیدم مثلاً شعرهای پرنده که در ابتدا خواندم جسارتاً از بازی های زبانی معمول و یا تصاویر مضمون بودن صرف فراتر رفته است. آقای شکارسری نگاه تازه ای به یک پدیده کرده است و مضمونی را که کشف کرده است می خواهد بیان کند. آیا این شاعرانه بیان می شود یا نه فقط به این قصد بیان می شود که اولین نفری که این مضمون را پیدا کرده است جناب شکارسری است؟ من شعرهای بلند را موفق تر دیدم مثل همین شعری که خواندم،.کل شعرها دارای مضمون جدید است ولی در بافت شعر آن شعرهای کوتاه به نظر من مثل همان درد و دل سیب و کرم یعنی یک مضمون صرف است»

در ادامه همین بحث سیداکبر میرجعفری افزود: «یک جمله را که فکر می کنم از مرحوم حسن حسینی باشد نقل می‌کنم. می گوید یک شعر بلند معمولاً از مجموعه شعرهای کوتاه تشکیل شده است. بنابراین از این منظر هم می شود به آن نگاه کرد که این مسئله هم در شعرهای بلند نو و سپید و امروزی مصداق دارد و هم در شعر سنتی. در شعر سنتی به راحتی می بینید که گاهی وقت ها یک بیت، خودش یک شعر کامل است، چه در غزل سبک هندی و چه در غزل سبک عراقی گاهی وقت ها یک بیت خودش به تنهایی یک شعر کامل است، کمااین که خیلی وقت ها یک شعر به صورت ضرب المثل بر سر زبان ها می افتد. چه از حافظ چه از سعدی نشان می دهد که به تنهایی آن بیت حرف خودش را زده است.

نکته دیگر این که اگر برعکس نگاه کنیم، باید بگوییم که شعرهای کوتاه می توانند بندهایی از یک شعر بلند باشند در واقع خیلی از شعرهای کوتاهی که در این کتاب است ای بسا اگر در یک شعر بلند تعبیه می شد و پس و پیشش مثل عکسی که داخل یک قابی بهتر خودش را می نمایاند، به آن شکل بود، خودش را بهتر نشان می داد. البته همه این ها را باید توجه داشته باشیم که ما وقتی می گوییم شعر بلند و شعر کوتاه، اگر برمبنای شعرهایی که هر کدامشان یک منظومه هستند، بخواهیم تعریف کنیم تقریباً این کتاب همه شعرهای کوتاه می شود اما ما  نسبت به خود این مجموعه می گوییم بله آن شعرهای کوتاهی که به قول آقای اکبری نخواسته با زبان بازی کند یعنی آن ها شاید تاثیرگذارترهستند.

راجع به کلیت این که آقای شکارسری در این کتاب چه نگاهی به شعر دارد و این‌که چه کار با شعر دارد، اگر بخواهم خودم تعریفی راجع به شعر سرودن و چگونگی شعر سرودن ارائه بدهم، همان چند بیت سهراب سپهری به نظرم بهترین تعبیر و تعریف از شعر است، آن‌جا که می گوید: «بیا زودتر چیزها را ببینیم / بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم». این «بیا زودتر چیزها را ببینیم»، به نظرم اصل خلق شعر است، این که شما اشیا را ببینید. جالب این است که سپهری در ادامه خودش یک مثالی از این می زند. در واقع می خواهد بگوید این طور نگاه کن، این طور اگر نگاه کنی شاعرانه است.

حالا برمی گردیم راجع به شعر و کتاب آقای شکار سری. واقعیت این است که اگر شعرهایی را که در این کتاب درباره شعر و به شعر اشاره کرده است احصا کنیم تعداد قابل توجهی از شعرها به این شکل است. در واقع خودش گفته است که دارم برایتان شعر می گویم یا اشاره ای کرده که اگر این کار را کنم شعر می شود. مثلاً شعر شماره 14 و 13، 15 و 16 در همه این شعرها حداقل این عبارت که در واقع اشاره کرده که این چیزی که من دارم به شما ارائه می دهم شعر است. یا شعر 35، شعر 41، 64 شاید باز هم باشد. به نظر می آید به نسبت حجم کتاب، این مقدار شعر که در واقع درباره شعر است و اشاره به شاعرانگی و این که این چیزی که شما دارید می گویید شعر است، در این کتاب نسبت قابل توجهی دارد. این نشان می دهد که آقای شکارسری دغدغه بسیار زیادی برای شعر سرودن و شاعرانه نگاه کردن دارد.»

میرجعفری: شکارسری منتظر شعر نمی‌ماند بلکه خود به‌دنبال شعر می‌رود

سیداکبر میرجعفری در ادامه صحبتهای خود با ذکر مثالی افزود: «شما در گذشته از این قصه ها زیاد شنیده اید. آدمی وارد درباری می شد و ادعای شاعری کرد، چهار کلمه بی ربط به او دادند و گفتند با این کلمه ها شعر بساز. اگر توانست از عهده آن برآید به او می گفتند شاعر و استخدامش می کردند. این نکته جالبی است که هم در دوره غزنویان بود، هم با ملک الشعرای بهار هم همین معامله را کردند. چهار تا کلمه بی ربط به او دادند و گفتند شعر بگو. در صحبت های قبل، گفته شد که آقای شکارسری به انواع و اقسام کلمه ها اجازه داده اند که وارد شعرشان شوند، مثل این که ناخواسته برای خودش این شرط را گذاشته است که انگاری به او گفته اند که شما با این عناصر آیا باز هم می توانی شعر بگویی، مثلا با سوسک له شده و شلغم سوراخ شده ای که نپخته، آیا می توانی شعر بگویی؟ بعد گفته بله، می توانم شعر بگویم، و شعر را ارائه کرده است. این که این نوع شعرها چه درصدی شعر خلوت هستند و چه درصدی از آن طبع آزمایی است، این بحث دیگری است. کما این که همان مثال هایی که زدم که شخص وارد دربار می شود و به او می گویند با این عناصر شعر بساز، آن شعر، شعر خلوت نیست. در این که بر زبان خیلی مسلط است و بر دنیای شاعری بسیار مسلط است هیچ تردیدی نیست. ای کاش من شعر بهار را این‌جا می خواندم. چهار کلمه بی ربط به او می دهند و غوره نشده مویز گشتی. این نوع نگاه به شعر به نظرم می آید که نگاه حرفه ای به شعر است یعنی یک شاعر حرفه ای در روزگار ما نباید یا به صورت طبیعی نباید منتظر باشد که شعر به او نازل شود، بلکه خودش می رود سراغ شعر. چه بسا در گذشته هم همین طور بوده است. درست است که در تئوری می گوییم شعر الهام و دلی است اما حقیقتش این است که اگر قرار است هدیه خدایان باشد مثنوی سی و چند هزار بیتی چه طور خلق می شود؟ یا شاهنامه فردوسی چه طور خلق می شود؟ مسلماً فردوسی اینقدر با ذهن و زبان خودش کلنجار رفته است که هر وقت دلش می خواهد شعر را احضار کند، فضای شاعرانه را خودش خلق می کند، نه این که منتظر بماند تا فضای شاعرانه بیاید سراغش. در واقع همان مبحث کوشش و جوشش است که همه دوستان در جریان هستید. بنابراین من فکر می کنم که یکی از دلایلی که آقای شکارسری بسیار در کتاب های دیگرش هم موضوعی سراغ شعر می رود یعنی در واقع به مخاطب ثابت می کند که با موضوع برف می توانیم یک مجموعه ای چاپ کنیم که هنوز برف کوچ نکرده است تمام مضامین راجع به شعر باشد. یا فرض کنید موضوع زیارت امام رضا(ع) شاید اگر بخواهیم شعرهای امام رضا(ع) را قبل از شعرهای آقای شکارسری را مثال بزنیم ای بسا برابری کند. این نشان می دهد که این تلاش را دارند که دنیای شاعرانه را کاملا وبا تمام قدرت امروزی کنند. گاهی وقت ها در چنین فرآیندی بسیاری از این شعرها، شعر خلوت نیست، شعری نیست که زمزمه کنیم، ولی در این که تلاشش، تلاش ارجمندی است و به دیگران هم کمک می کند هیچ تردیدی نیست. فکر می کنم که اگر یک بار دیگر حداقل شعرهایی که من مثال زدم و گفتم که این ها درباره شعر است این ها را شاید آقای شکارسری هم متوجه نبود این که گاهی وقت ها از شعر بیایند بیرون و بگویند این شعر گاهی وقت ها بگویند که اگر این عناصر را به این شکل بچینید نهایت می توانیم امضایش بزنیم که این شعر است؛ چه بسا که شاید آگاهانه ایشان سراغ این شعر نرفته اند و اینقدر ذهنشان درگیر شعر است که این شعرها را سروده‌اند. البته من این موضوع را در کتاب های دیگرشان ندیده ام ای بسا مثلاً در کتاب های دیگرشان هم این موضوع باشد.

با همه این اوصاف این کتاب تفاوتش با کتاب های دیگر این است که به دلیل موضوعات مختلفی که به آن پرداخته است ما شعرهای بهتری را می توانیم در این کتاب پیدا کنیم، و از همان شعرهایی که گاهی وقت ها آدم خیلی از وقت ها یادش می آید در لحظاتی حتی زمزمه می کند از این دست شعرها خیلی می توانیم در کتاب پیدا کنیم.

و نکته آخر این که آقای شکارسری یک امتیاز بسیار بزرگی هم دارند و آن این که معلم شعر هستند. معلم شعر بودن خوبی اش این است که همیشه با جوان ترها در ارتباط هستند. این ارتباط با جوان ترها حداقل در حوزه هنرهای خلاقه این امکان را به وجود می آورد که همیشه با جدیدترین تخیل ها روبرو باشیم و طبیعتاً این تاثیر معلم و شاگرد متقابل است و از این جهت به نظر می آید که، بی تعارف بگوییم شاید شما خیلی از وقت ها در یک شب شعری بوده اید که اغلب کسانی که می آیند و شعر می خوانند شعر کلاسیک می خوانند و احسنت و به به ها معمولاً به جانب کسانی است که شعر کلاسیک می خوانند. چند نفری هم می آیند و شعر سپید می خوانند. ولی من خودم بارها دیده ام که وقتی آقای شکارسری خوانده است از مخاطب خاص و عام خیلی راحت در همان جمع با شعر ارتباط برقرار کرده است و تشویق کرده است. به نظرم می آید که این یک توفیق است برای یک شاعر آن هم شاعر سپید سرا.»

شکارسری: «تظاهرات حرفهای اضافه» قرار بود سال 89 منتشر شود

صحبتهای حمیدرضا شکارسری پایان بخش جلسه نقد و بررسی کتاب «تظاهرات حرفهای اضافه» بود: «سپاس از دو بزرگوار همین طور از آقای اکبری راجع به کتاب لطف کرد و صحبت کرد. من خیلی استفاده کردم. ایرادات و اشکالاتی هم گفته شد که حتماً سعی می کنم اگر زورمان برسد در شعرها و کتاب های بعدی جبران کنیم. از این موسسه هم که وقت گذاشت و زمان و مکان در اختیارمان قرار داد سپاس گزارم. می خواهم بگویم چقدر لذت دارد که بیکار و بی‌عار بنشینی و راجع به شعرت صحبت کنند. چون معمولاً عکس این حالت برای من اتفاق می افتاد. یک هفته قبلش دائم درگیری ذهنی دارم چه بگویم و چه نگویم، از جمله همین منبر بعد از این جلسه که باید بروم، شدیداً درگیر غزل‌های شاعر آن جلسه هستم. ولی نمی دانید چقدر لذت بخش است که دوستان بزرگواری مثل سرکار خانم دکتر جناب آقای میرجعفری و ؟؟ راجع به شعرهایم صحبت کنند و گوشزد کنند اشکالات و ایرادات را .

کتاب حدود سال های 87 و 88 فکر می‌کنم بعد سال‌ها تکمیل شد و به حوزه داده شد. به دلایل مختلف متاسفانه متوقف شد و کارش گیر کرد تا این‌که بالاخره امسال درآمد و لذا این شعرها، شعرهای چند سال پیش است که به دلایلی دیرتر منتشر شده است. این جریان، قبل از جریانی است که دوستان بزرگوار فرمودند که طرف دنبال این است که به جای مجموعه شعر، کتاب شعر با حدود متون تکراری نظام بخش کتاب، مثل شعرهای فروتنی و ... این قبل از این ها است در واقع یک مجموعه شعر بود که دوستان به درستی به آن اشاره کردند.»

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران