ناگفتههای عملیات "کلار" و ماجرای اسارت رزمندگان ایرانی در اردوگاه منافقان+تصاویر
خبرگزاری تسنیم در همدان برای اولین بار و پس از گذشت ۲۶ سال از عملیات "کلار" به بیان ناگفتههای این عملیات و ماجرای اسارت رزمندگان ایرانی در اردوگاه منافقین میپردازد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، پس از مسائل مطرحشده در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری به ویژه تلاش برخی افراد و گروهها برای تطهیر و بیگناه جلوه دادن منافقان کوردل که تذکر مقام معظم رهبری را مبنی بر اینکه "مراقب باشید جای شهید و جلاد عوض نشود" بهدنبال داشت بر آن شدیم در نشان دادن گوشهای از خباثت و جنایات منافقین سفاک روایتگر ماجرایی باشیم که قرار است پس از 26 سال، برای اولین بار روایت شود.
ماجرای عملیات "کلار" و بسیجیانی که در این عملیات بهمدت بیش از 3 سال به اسارت منافقین درآمدند و شرایط بسیار سختی را سپری کردند.
آنچه در ذیل میآید خاطرات "حسین علی اکبری" و "محمدصادق جعفرپور" از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است، افرادی که برای شرکت در عملیات کلار از سر کلاس درس برخاسته در سن 19 و 21 سالگی عازم منطقه عمومی قصرشیرین شدند.
تسنیم: چگونه به جمع رزمندگان عملیات کلار پیوستید؟
جعفرپور: برای برگزاری عملیات کلار بیشتر سعی شده بود از افرادی که تجربه شرکت در عملیاتهای دفاع مقدس را داشتند استفاده شود و به همین دلیل اطلاعرسانی بهصورت عمومی نبود، راستش، من در دبیرستان مشغول درس خواندن بودم که اطلاع دادند قرار است عملیاتی اتفاق بیفتد و چون موضوع محرمانه بود میگفتند قرار است یک مانور انجام شود.
اکبری: بنده نیز در دبیرستان البرز با دیگر دانشجویان خود را برای شرکت در کنکور آماده میکردم که به من اطلاع دادند قرار است عملیاتی انجام شود.
تسنیم: عملیات کلار با چه هدفی در خاک عراق انجام شد؟
اکبری: عملیات کلار از نظر زمانی همراه و مصادف با انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و حمله آمریکا به این کشور بود به همین دلیل این کشور شرایط نابسامانی داشت. در آن زمان منافقان تمامی امکانات نظامی خود را بهصورت زرهی در آورده و با توجه به نزدیکی آنها به مرزهای کشور تحرکاتی را انجام میدادند، همین امر سبب شد در گام اول جمهوری اسلامی ایران بهمنظور پیشگیری از حمله منافقان پیشدستی و به منافقان ضربهای را وارد کند.
"عملیات کلار با هدف پیشگیری از حمله منافقان،کمک به انتفاضه شعبانیه و کردهای مسلمان عراق انجام شد".
جعفرپور: علاوه بر توضیحاتی که آقای اکبری بیان کردند باید بگویم عملیات کلار در منطقه عمومی قصرشیرین انجام شد و باتوجه به شرایط عراق، منافقان مطابق با استراتژی خودشان بهدنبال این بودند که بهصورت انفرادی و یا تیمی وارد کشور شده و کار ترور، انفجار و یا جاسوسی را انجام دهند، همین امر سبب شد با طراحی عملیات کلار ما بهنوعی اقدام به تعقیب متجاوز کنیم. البته هدف دیگر ما کمک به کردهای عراق و دوستانمان در لشگر 9 بدر بهرهبری آیت الله حکیم بود که آن زمان انتفاضه شعبانیه را آغاز کرده بودند هرچند در زمان انجام عملیات کلار با هدف همین تعقیب متجاوز اعلام شد.
تسنیم: بیشتر توضیح دهید.
اکبری: درست است؛ وقتی عملیات کلار در عمق 60کیلومتری از خاک عراق شکل گرفت و تعدادی از همرزمان ما اسیر شدند آقای هاشمی عنوان کردند سربازان ما هنگام نگهبانی به اسارت دشمن در آمدهاند و گفتند که ما در خاک خودمان بودیم که سربازانمان را اسیر کردهاند.
جعفرپور: البته همان زمان منافقین موضوع را رسانهای کردند تا از موضوع علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند اما وقتی ما را اسیر کردند هرچه به ما گفتند که بگوییم پاسدار هستیم و در کدام منطقه عملیات کردهایم ما زیر بار نمیرفتیم و اتفاقاً خود را سرباز معرفی میکردیم بدون اینکه از اوضاع کشور و یا حرفهایی که زده شده مطلع باشیم.
تسنیم:عملیات کلار در چهزمانی برگزار شد؟
اکبری: عملیات کلار که البته بعدها این اسم را بهرویش گذاشتند در 12 فروردین سال 70 شکل گرفت. این عملیات بهنوعی کمک به انتفاضه عراق بود و کار ما پشتیبانی از نیروهای انتفاضه و کردهای عراق در آن منطقه؛ که خوب، بهنظر نتیجه خوبی هم داشت چراکه در این عملیات تعدادی از منافقان کشته شدند و این بهنوعی راه نجات مسلمانان کرد عراق بود.
منافقان در کشتار مسلمانان کرد عراق نقش داشتند مثلاً در زمان اسارتمان یکی از همین بازجوها با افتخار میگفت به روستای "چمچون" تنها به این دلیل که گمان میکردند کردهای این روستا به نیروهای پاسدار ایرانی کمک کردهاند حمله کرده و یک نفر حتی یک موجود زنده مانند سگ و گربه را نیز زنده نگذاشته بودند.
تسنیم: چگونه به اسارت منافقین در آمدید؟
اکبری: هنگام عملیات ما با امکانات محدود و مهمات کم درگیر شدیم و وقتی دستور عقبنشینی صادر شد تقریباً در حال محاصره شدن بودیم به همین دلیل برای اینکه بتوانیم سریعتر و راحتتر عقبنشینی کنیم همان تجهیزات نظامی سبک را نیز روی زمین رها کرده و بهسمت نیروی خودی میدویدیم. من هم سعی کردم مانند بقیه تجهیزات خود را کم کرده تا راحتتر بتوانم حرکت کنم که البته یک مقدار طول کشید به همین دلیل از نیروهای خودی عقب ماندم. خود را به جاده رساندم و آنجا به یکی از نیروی خودی برخورد کردم تصمیم گرفتیم برای رسیدن از زیر پل و از داخل کانال عبور کنیم که خوب، متأسفانه از اواسط راه بهدلیل پر شدن کانال از لجن نتوانستیم راه خود را ادامه دهیم و مجبور شدیم به عقب برگردیم و همین کار سبب شد تا زمان بیشتری را از دست بدهیم.
وقتی بهروی جاده برگشتیم تانک منافقین روی آن مستقر شده بوده و رگبار آتش بود که بهسمت ما میآمد. آنجا صدای فرماندهمان را شنیدم که با فریاد میگفت "برای آمدن بهسوی نیروهای خودی بهسمت راست بیایید". برگشتم که این موضوع را به آقای خاوری که همراه من بود بگویم که دیدم روی زمین افتاده، گمان کردم که او به شهادت رسیده است خودم هم مسیر را اشتباه رفته و به یک جایی رسیدم که ما به آن کچلی2 میگفتیم. البته آنجا هم از زمین و هوا توسط منافقان بمباران میشد به همین دلیل در نزدیکی آشیانه تانکی چالهای کندم و پناه گرفتم، پس از چند دقیقه در حالی که توسط منافقین و تانکهای آنها محاصره شده بودم به اسارت در آمدم.
منافقین حسابی با هرآنچه در دستشان بود با اسلحه، مشت و لگد من را زدند طوری که از حال رفتم و وقتی چشم باز کردم دیدم داخل یک ماشین و در کنار چند نفر از همرزمانم هستم.
تسنیم: در این عملیات چند گردان شرکت کرده و چند شهید و اسیر دادید؟
اکبری: در عملیات کلار واحد تخریب، غواصی، اطلاعات و تعدادی از نیروهای گردان 154 شرکت کردند. البته تیم ما در عملیات کلار به استعداد دو گردان وارد عملیات شد و در این عملیات 6 شهید و 6 اسیر داد هرچند با وضعی که پیش آمده بود ما فکر میکردیم همه اسیر شدهاند.
"قرار بود بچههای لشگر 9 بدر و کردهای مستقر در منطقه ما را با آتش سلاحهای سنگین خود حمایت کنند"
تسنیم: شما چگونه اسیر شدید؟
جعفرپور: همانطور که آقای اکبری گفتند عملیات کلار در حمایت از کردهای عراق و سپاه 9 بدر منسوب به آیت الله حکیم انجام شد. عملیات کلار در چند مرحله طراحی شده بود. آن شب که ما با دو ماشین وارد منطقه شدیم به سه محور تقسیم شده و نزدیک به 24 کیلومتر پیادهروی کردیم یعنی از نماز مغرب تا نماز صبح را پیاده رفتیم.
گروه ما از یک کانال پر از گل عبور کرد و وارد یک نخلستان شد و از آنجا قرار بود عملیات در یک مدت زمان کوتاه انجام شود، تجهیزات سبکی را همراه خود داشتیم. از طرفی قرار بود بچههای لشگر 9 بدر و کردهای مستقر در منطقه ما را با آتش سلاحهای سنگین خود حمایت کنند.
نکته قابل ذکری که باید بیان کنم این است که آن زمان منافقین تمام تجهیزات خود را مکانیزه کرده بودند بهطوری که نیروی پیاده نداشته و بسیار مجهز بودند مثلاً آن زمان آنها هر کدام یک دوربین دید در شب داشتند و میتوانستند بهراحتی ما را ببینند اما ما چنین تجهیزاتی را نداشتیم.
تسنیم: منافقین در این عملیات تلفاتشان تا چهاندازه بود؟
اکبری: خودشان برای حفظ روحیه میگفتند 75 نفر از نیروهایشان کشته شدهاند ولی تعداد تلفات بیشتر از این بود فکر میکنم بیش از صد نفر؛ البته بین کشته شدگانشان سه نفر از سران اصلی منافقین هم کشته شدند و مزارشان هم اکنون در اشرف کنار قبر دیگر کشته شدگانشان قرار دارد البته قبر آنها قدری بلندتر از قبر باقی است.
تسنیم: درباره اسیر شدنتان بیشتر توضیح میدهید؟
جعفرپور: منافقین هنگام جنگ از ترس اینکه مبادا تجهیزاتشان آسیب ببیند آنها را به جایی نزدیکی مرز اردن منتقل کرده و آن شب که ما عملیات کرده بودیم آنها در حال انتقال تجهیزاتشان به اشرف بودند به همین دلیل خیلی اتفاقی و پیش از اینکه عملیات در منطقه تعیینشده آغاز شود به هم برخورد کردیم و درگیری شروع و دستور عقبنشینی صادر شد.
من در زمان جنگ یک پایم را از دست داده بودم به همین دلیل راه رفتن برایم سخت بود به همین دلیل آن شب همین طور که به عقب برمیگشتم یکی از دوستان گفت اسلحهات را به من بده تا سبک شده و راحتتر حرکت کنی. در حال دویدن بودیم که ترکشی به شهید زهرهوند اصابت کرد و به شهادت رسید در ادامه مسیر به شهید رضوانیان برخورد کردیم که بر اثر اصابت گلولهها بهشدت از ناحیه پهلو آسیب دیده بود خواستیم کمک کرده و او را به عقب ببریم که قبول نکرد، ما باز به دویدن ادامه دادیم فکر کنم در عمرم این گونه ندویده باشم. آتش منافقین بسیار سنگین بود بهگونهای که با تسلیحاتی مانند توپ افراد را نشانه میگرفتند.
منافقین پیکر شهدا و زخمیها را به رگبار میبستند
گودالی پیدا کردیم و چهار نفری در آن پنهان شدیم تا نفسی تازه کرده و دوباره مسیر را ادامه دهیم شاید باور نکنید اما منافقین بسیار آدمهای ترسویی هستند و بهشدت از بسیجیان میترسند به همین دلیل نیز شدت آتش آنها بر سر ما بسیار سنگین بود. آن شب اینقدر به ما نزدیک شده بودند که ما صدای آنها را میشنیدیم که از دور پیکر زخمیها و شهدا را به رگبار میبستند. در فکر فرار بودیم که بالای سرمان رسیدند و آنجا همراه سه نفر دیگر از دوستان اسیر شدیم.
آنها در ابتدا میخواستند ما را با نارنجک بکشند اما پشیمان شدند و بعد با هرچه دم دستشان بود ما را کتک زدند بعد از آن نیز ما را به یک روستا برده و در طویلهای زندانی کردند تا چند روز آنجا زندانی بودیم و یا از این اتاق به اتاق برده شده و بازجویی میشدیم.
اکبری: در این چند روز علاوه بر اینکه محل زندانی شدن ما بسیار کثیف بود گرسنگی و تشنگی نیز بسیار فشار میآورد و از همه بدتر بیحرمتیهای آنها بود که تحمل شرایط را برای ما سخت میکرد. بازجوییهای ما با چشمان بسته انجام میشد و مدام به ما میگفتند که بگوییم که هستیم و برای چه آمدیم ما هم میگفتیم سرباز هستیم و غیره. در اصل هر کس هر چه میتوانست میگفت تا اطلاعات لو نرود.
تسنیم:چهمدت آنجا بودید؟
اکبری: یک هفته؛ آنها تصمیم داشتند ما را بکشند اما چون به اطلاعات ما نیاز داشتند منصرف شدند. بعد از سپری شدن این مدت نیز آنها ما را به کانتینری منتقل کرده پس از عکس گرفتن ما را به جای مخوفی دیگر بردند، مکانی که بهگمانم نزدیک کشور اردن بود. زندانی تودرتو که برای رسیدن به یک سلول باید چند راهرو را پشت سر میگذاشتیم. سلولهای انفرادی وضعیت بسیار بدی داشتند، چند روز اول آب نداشتیم بعد از آن هم آبی که به ما میدادند بسیار بیکیفیت و دارای زالو بود. تک تک ما بهصورت انفرادی در سلولهای خود که بسیار تاریک بود محبوس بودیم و تقریباً یک سال را این گونه در آنجا سپری کردیم.
"شرایط ما در زندان منافقین شبیه به شرایط زندانیان در فیلم مشهور پاپیون بود"
تسنیم:رفتار آنها در این مکان چگونه بود؟
اکبری: شاید سختترین زمان اسارت ما در دست منافقین مربوط به همین جا باشد. البته آنها بعد از اینکه دیدند از شکنجه و کتک زدن ما نتیجه نمیگیرند برق سلولها را روشن و شب و روزمان را یکی کردند یا اینکه کتابهایی میدادند و میگفتند "اینها را بخوانید"، بعد هم از آدم سؤال میپرسیدند در کتاب چه نوشته بود تا این گونه مطمئن شوند ما کتاب را خواندهایم. راستش را بخواهید ما تا آمدن صلیب سرخ روی آسایش به خودمان ندیدم منافقین مدام ما را با چشمان بسته از این سلول به آن سلول جابهجا میبردند یا مثلاً در یک سلول جداگانه یک ویدئو از سخنرانیها میگذاشتند و ما را بهصورت انفرادی به آنجا میبردند تا آن فیلم را نگاه کنیم بعد هم درباره محتوای فیلم از ما سؤال میکردند.
جعفرپور: نمیدانم فیلم پاپیون را دیدهاید یا نه اما شرایط ما در زندان منافقین شبیه به شرایط زندانیان فیلم معروف پاپیون بود و اصلاً بر همین اساس نیز اسم آنجا را پاپیون گذاشتیم. تاریکی و تنهایی آنجا بسیار آزاردهنده بود طوری که وقتی به خارج از سلول منتقل میشدیم چشمدرد میگرفتیم.
غذایی که در آنجا به ما میدانند نیز اینقدر نبود که بشود اسم وعده غذایی را روی آن گذشت، در واقعیت تنها بهاندازهای بود که زنده بمانیم. آبش هم کیفیت نداشت و حاوی گوگرد بود. ما فکر میکردیم منافقین ما را به اینجا آوردهاند تا اعداممان کنند چون رفتارشان خیلی عجیب بود؛ مثلاً ما را با چشمان بسته بیرون آورده پشت تویوتا میانداختند و پس از طی مسافتی یکجا رهایمان میکردند و بعد از چند ساعت دوباره ما را برمیگرداند یا ما را با چشمان بسته به درختان میبستند و تیر هوایی میزدند و بعد از چند ساعت دوباره دستهایمان را باز کرده و به سلولها بازمیگرداندند، حتی روی ما بنزین میریختند و ما گمان میکردیم میخواهند ما را آتش بزنند ولی باز هم بعد از چند ساعت همان طور ما را به سلولها برمیگرداندند، حتی ما را مجبور به مطالعه کتابهای خودشان میکردند تا از این راه ما را نسبت به اعتقاداتمان سست کنند.
تسنیم:در طول این مدت صلیب سرخ توانست با شما ارتباطی برقرار کند؟
اکبری: در طول مدتی که ما در پاپیون بودیم منافقین به هیچ عنوان اجازه نمیدادند صلیب سرخ از زندان آنها بازدید کند بهنظرم حتی به نیروهای بعثی هم این اجازه را نداده بودند به همین دلیل وقتی بر اثر فشارهای ایران مجبور شدند دیداری با صلیب سرخ ترتیب دهند ما را به بغداد بردند تا آنها آنجا با ما حرف بزنند.
منافقین دو جلاد بهنام دکتر داشتند
جعفرپور: منافقین دو تا جلاد داشتند که به آنها دکتر میگفتند هم من و هم آقای اکبری جراحت داشتیم که بر اثر عدم رسیدگی، عفونت کرده و وضعمان خیلی بد بود اما آن دو نفر وقتی مثلاً برای ویزیت ما میآمدند دقیقاً همانجا را که زخمی بود فشار داده و یا داروی اشتباهی میدادند.
تسنیم: پس چگونه به اردوگاه اشرف منتقل شدید؟
اکبری: بهدلیل فشارهای صلیب سرخ، رسانه شدن موضوع اسارت ما و فشاری که کشور به دولت عراق میآورد منافقین مجبور شدند ما را به بغداد ببرند تا صلیب سرخ از وضعیت ما مطلع شود ما هم تا آنها را دیدیم شروع به گلایه از وضعیت نامناسب پاپیون کردیم به همین دلیل هم آنها مجبور شدند بالاخره پس از گذشت نزدیک به یک سال ما را به اشرف انتقال دهند.
زندانی که ما را به آن منتقل کردند فضایی مثل کلاسهای یک مدرسه روستایی داشت آنجا بود که تقریباً بعد از یک سال که همدیگر را ندیده و با هم حرف نزده بودیم در یک سلول کنار هم قرار گرفتیم، البته کماکان فحاشیها، توهین و کتککاری ادامه داشت. در طول این مدت وقتی به رفتارهای ما مشکوک میشدند نگهبانها را عوض میکردند، البته تمامی نگهبانهای ما دارای تحصیلات عالیه در رشتههایی مانند روانشناسی بوده و از افراد باسابقه سازمان منافقین به شمار میآمدند. درست است که آنجا هم وضعمان خوب نبود اما همین که کنار هم بودیم برایمان کافی بود چون میتوانستیم با وجود کتک خوردن نماز جماعت و یا دعا بخوانیم.
جعفرپور: البته تا زمانی که ما در اشرف بودیم متناسب با اتفاقاتی که برای منافقین میافتاد حالا میخواست در هرجای دنیا که باشد کتک میخوردیم یعنی اگر در سلول در زمانی بهجز وعدههای غذایی باز میشد ما میدانستیم که اتفاق بدی برای سازمان رخ داده و قرار است کتک بخوریم.
مثلاً وقتی سال 71 اردوگاه اشرف از سوی جنگندههای پایگاه هوایی نوژه بمباران شد مختار که یکی از جلادهای منافقین بود بهصورت مسلح وارد سلول شد و تا میتوانست ما را کتک زد.
"هنگام بازجویی تلاش کردیم به منافقین اطلاعات سوخته بدهیم"
تسنیم: آیا شما میتوانستید داخل اردوگاه اشرف را هم ببینید؟
جعفرپور: خیر، ما در یک سلول محبوس بودیم و زندان ما بهگونهای بود که به منطقه اشراف نداشتیم.
اکبری: ما حتی هنگام ورود به پادگان اشرف هم نتوانستیم ورودی آنجا را ببینیم ما فقط میشنیدیم که در سلولی باز و یا بسته میشود و انگار کسی را دارند جابهجا میکنند ولی وقتی زمان هواخوری ما میرسید ما در محوطه تنها بودیم و نمیتوانستیم دیگر زندانیان را ببینیم و یا هویت آنها را تشخیص دهیم.
تسنیم: در طول این مدت شما را در اختیار سرویسهای اطلاعاتی دیگر کشورها هم قرار دادند؟
جعفرپور: یک بار منافقین ما را تحویل استخبارات عراق دادند آنها هم یک سری اطلاعات مانند مشخصات را از ما گرفتند البته چون مترجم نداشتند این کار را هم منافقین انجام داده و در این بین ما را هم کتک میزدند. ناگفته نماند زمان بازجویی بهدلیل فاصلهای که ایجاد شد ما توانستیم از حال همدیگر جویا شویم. در این بازجوییها هم هرکس هرچه از دستش آمده بود گفته بود و در اصل تلاش کردیم اطلاعات سوخته را به آنها بدهیم چرا که میدانستیم آنها نیز اطلاعاتشان درباره ما کافی نیست.
تسنیم: بیشتر شهدای عملیات کلار مفقود الجسد هستند، در طول اسارتتان در اشرف توانستید اطلاعی درباره وضعیت این پیکرها کسب کنید؟
اکبری: در پادگان اشرف بهجز ما اسیران دیگری هم در زندان بودند اما ما از وضعیت آنها بیاطلاع بودیم از سرنوشت پیکر افرادی که با ما بوده و شهید شده بودند نیز بیاطلاع بودیم و نمیدانیم با پیکر آنها چه کردهاند.
تسنیم: ماجرای دیدار خودتان با خبرنگاران خارجی را توضیح دهید؟
اکبری: این دیدار در آخرین روزهایی که در پاپیون بودیم اتفاق افتاد منافقین روی موضوع به اسارت در آوردن ما خیلی مانور داده بودند طوری که خبرنگاران از دیدار با ما وحشت داشتند.
آن روز ما را به منطقهای شبیه به فرودگاه بردند و روی چند صندلی نشاندند خبرنگاران هم از فاصله دور ما را تماشا میکردند و میترسیدند نزدیک بیایند تا اینکه بالاخره کمکم ترسشان ریخت و مرحله به مرحله جلو آمدند تا جایی که توانستند به ما دست بزنند.
خبرنگاران با توجه به مانوری که منافقین داده بودند انتظار داشتند چند آدم عظیم الجثه را ببینند اما وقتی دیدند ما چند جوان بیست و چند ساله هستیم خیلی تعجب کردند و البته در گفتوگوهایشان با منافقین نیز این را میگفتند.
آنها از وضعیت ایران سؤال میپرسیدند و میگفتند "شما در ایران فلان کار و فلان کار را میکنید" و ما در جواب به آنها میگفتیم "خیر، این چنین چیزی نیست".
جعفرپور: بهخاطر جوابهایی که به خبرنگاران دادیم بعد از مصاحبه یک کتک مفصل از دست منافقین خوردیم که البته از آنجایی که متوجه شدیم کار ما تأثیر زیادی روی آنها داشته کمی حالمان بهتر شد.
تسنیم: بعد از این ماجرا آیا باز هم با خبرنگاران مصاحبه داشتید؟
اکبری: بعد از این نشست دیگر نشستی با خبرنگاران خارجی نداشتیم تا اینکه یک بار که در اشرف بودیم یک خبرنگار فرانسوی که طرف قرار منافقین بود به اردوگاه آمد و از ما با آن سر و وضعی که ابتدای اسارت داشتیم با زمان فعلی که وضعمان نسبتاً مرتب بود فیلم گرفت تا مستند بسازد، در اصل کار او تبلیغ برای منافقین بود.
جعفرپور: آقای اکبری درست میگوید اگر ما درباره منافقین هم حرفی میزدیم این خبرنگار فرانسوی حرف ما را عوض و یا حذف میکرد.
"منافقین در تبلیغات خود گفته بودند ما به آنها پیوستهایم در حالی که دروغ بود"
تسنیم: چگونه آزاد شدید؟
جعفرپور: اصلاً فکرش را هم نمیکردیم آزاد شویم چرا که منافقین مرتب میگفتند "ما هر وقت ایران را گرفتیم شما را هم با خود میبریم تا نشان دهیم خلق چهکارهایی انجام داده است."، به همین دلیل بشخصه تا زمانی که به مرز نرسیده و پایم را در خاک کشور نگذاشتم باورم نمیشد آزاد شده باشیم، حتی تا مدت زمانی نمیخوابیدم چون میترسیدم بلند شده و ببینیم باز هم در اشرف هستیم.
اما ماجرای آزادی ما اینگونه بود که چون ایران منافقین را بهرسمیت نمیشناخت به دولت عراق فشار میآورد که "اگر اسیری از ما گرفتهاید باید آنها را به ما بازگردانید و ما آنها را از شما میخواهیم"، به همین دلیل وقتی میخواستند ما را آزاد کنند خبر نداشتیم. روز آزادی هم همه ما را به بغداد برده و تحویل صلیب سرخ دادند آنها هم ما را به مرز آورده و اینگونه وارد کشور شدیم.
اکبری: قبلاً چند بار گفته بودند که میخواهند ما را آزاد کنند و روی این موضوع نیز خیلی هم مانور دادند حتی اعلام کرده بودند "افرادی که دست ما اسیر هستند به ما پیوستهاند" طوری که صدای این تبلیغات به ایران هم رسیده بود اما ما در دیدار با صلیب سرخ اعلام کردیم که خیر، ما به جبهه نفاق نپیوستهایم و میخواهیم به کشورمان باز گردیم به همین دلیل هم آنها ما را به مرز و تحویل نیروهای ایرانی دادند.
تسنیم:هنگام ورود به ایران خانوادههایتان هم حضور داشتند؟
جعفرپور: خیر، هیچکدام از خانوادهها از آزادی ما اطلاع نداشتند و به ما هم گفتند "تا به همدان نرسیدهاید حق ندارید به خانوادههایتان اطلاعی بدهید" ما از کرمانشاه به تهران منتقل شده چند روز آنجا بودیم. البته من در تهران یکی از اقواممان را دیدم و او ناباورانه وقتی مرا دید متوجه آزادی ما شد و موضوع را به خانواده گفته بود اما از آنجایی که بعد از عملیات برای من که شهید شده بودم مراسم ختم گرفته و آقای اکبری را هم مفقودالجسد اعلام کرده بودند خانوادهها باورشان نشده بود تا اینکه به همدان رسیدیم و از نزدیک آنها را دیدیم.
"امام(ره) منافقین را از جرگه مبارزان جدا کردند و نگذاشتند عنوان انقلابی برای این گروه بهکار برده شود"
تسنیم: بهنظر شما با اینهمه جنایاتی که منافقین انجام دادندچرا تا اندازهای این موضوعات فراموش شده؟
اکبری: اساس گروه نفاق از پیش از انقلاب تا همین حالا بر مبنای ترور استوار بود در حالی که امام(ره) ترور را نفی کرده و میفرمودند که اساس انقلاب ما مباحث فرهنگی و اعتقادی است.
امام(ره) مبارزه منافقین را قبول نداشته و تا زمانی که زنده بودند نیز بر این موضوع تأکید داشتند تا اینکه بالاخره منافقین چهره خود را با جمعآوری اسلحه برای مبارزه علیه نظام و غیره نشان دادند. بهنظر من منفورترین افراد کره زمین منافقین هستند. اینها حتی از داعش نیز بدترند؛ مثلاً وقتی ما در اشرف اسیر بودیم یکی از منافقین که در انفجار دفتر نخست وزیری دست داشت با افتخار میگفت "وقتی انفجار انجام شد ما یک حلقه بیل و کلنگ زیر زمین پنهان کرده بودیم و بهگونهای برنامهریزی کردیم که اولین حلقه از نیروهای مردمی برای کمک را تشکیل دهیم چرا که میخواستیم جلوتر از مردم با آن بیل و کلنگهایی که پنهان کرده بودیم افرادی را که زیر آوار زنده مانده بودند را بکشیم".
تسنیم: بهنظر شما چرا برخی افراد در تلاشند چهره منافقین را تطهیر کنند؟
اکبری: افرادی که در این روزها تلاش دارند چهره منافقین را تطهیر کنند یا بصیرت ندارند و یا دشمن هستند مگر میشود فراموش کرد که آنها بهترین یاران انقلاب را ترور کردند و حتی بسیاری از مردم بیگناه را تنها بهدلیل داشتن چهره مذهبی به قتل رساندند.
منافقین شقیترین افراد هستند، کسانی که در دفاع مقدس با دشمن ملت خود دست دوستی دادند و بهترین فرزندان این مملکت را کشتند. من نمیتوانم عوض شدن جای شهید و جلاد از سوی برخی افراد را بپذیرم و بهنظرم افرادی که این کار را با آگاهی انجام میدهند اصلیترین دشمنان انقلابند.
جعفرپور: همان زمان امام(ره) منافقین را از جرگه مبارزان جدا کردند و نگذاشتند عنوان انقلابی برای این گروه بهکار برده شود. مجاهدین خلق سیستم التقاطی داشته و از انقلابهای مارکسیستی الگوبرداری کرده بودند اما از آنجا که مردم ما مسلمان هستند میخواستند یا ظواهر اسلامی به کار خود قداست بدهند.
منافقین به خود اجازه میدادند بهخاطر یک نفر صدنفر انسان بیگناه را بکشند چرا که از نظر آنها هدف وسیله را توجیه میکند.
مباحثی مانند جهاد نکاح که در گروههای داعشی در حال انجام است خیلی پیشتر از این در سازمان مجاهدین خلق اتفاق افتاد، همان موقع که با یک دستور تشکیلاتی زن و شوهرها از هم جدا شدند و پس از آنها هرچه زن بود به مسعود رجوی محرم شد.
همین حالا منافقین در جنگهای رخداده در منطقه مانند سوریه به گروههای تکفیری مانند داعش کمکهای بسیاری کردهاند و برای ما قابل قبول نیست که برخی افراد با سابقه انقلابی با تمسک به ناآگاهی از منافقین حمایت کنند. افرادی که در تلاش هستند جای جلاد و شهید را عوض کنند دچار استحاله فکری شدهاند. من معتقدم جریان حمایت از منافقین به خیلی قبلتر از آن روزها بازمیگردد به زمان آقای منتظری. هرچند که از نظر من ایشان و مهدی هاشمی نیز پلی برای عبور از این موضوع و رسیدن به مقاصد دیگر بودند.
دشمنان در حال کار کردن بهروی شخصیتهای سیاسی کشور هستند به همین دلیل پذیرفتن صحبتهایی در حمایت از منافقین از سوی چنین افرادی قابل قبول نیست. معتقدم صهیونیستها بهدنبال پیدا کردن مهرههایی در داخل ایران برای فشار آوردن به نظام اسلامی هستند.
اکبری: منافقین اسرائیلی هستند. آیا افراد نمیدانند که مجاهدین خلق از اسراییل و آمریکا خط میگیرند اگر اینگونه نیست چرا آمریکاییها نگهبان منافقین در برابر انتفاضه شعبانیه شدند و آنها را به مکان دیگری منتقل کردند. منافقین در عراق 25 هزار کرد مسلمان و در ایران نیز 17 هزار نفر را ترور کردند؛ مگر میشود آنها بدون اجازه آمریکا چنین کاری کرده باشند؟ اگر کشورهای غربی و دولت آمریکا راست میگویند باید منافقین را به لیست گروههای تروریستی بازگردانده و دست از حمایت آنها بردارند.
جعفرپور: راستش را بخواهید آنها که میخواهند جای شهید جلاد را با هم عوض کنند افرادی هستند که از جریان ترورهای منافقین و ماجرای اعدام آنها در سال 67 مطلع هستند که این نشان میدهد این افراد بهدنبال خوشرقصی برای غرب و جلب حمایت آمریکاییها هستند. زمانی که ما در اشرف بودیم منافقین برای آنکه ما را جذب خود کنند وعده و عیدهای بسیاری مانند تحصیل در دیگر کشورها، شغل مناسب و غیره میدادند، گمان میکنم الآن هم به افرادی که به دفاع از منافقین پرداختهاند چنین قولهایی داده شده وگرنه یا افراد باید آمریکایی شوند یا انقلابی، این وسط چیزی وجود ندارد.
گزارش از رقیه محمدی وحدتیان
انتهای پیام/*