تعبیر رویای سه زن

تعبیر رویای سه زن

«نذار این خواب تعبیر بشه» قرار است روایت رویای سه زن باشد برای مانع شدن، برای نرفتن شوی به جبهه؛ ولی خواب هم دیگر کاری از پیش نمی‌برد.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

چندی پیش در جشنواره تئاتر استانی تهرانی به پای نمایشی نشستم که ملغمه‌ای از همه چیز بود. نمایشی که می‌خواست به ضرب و زور شوخی‌های ناگهانی و البته بهره‌گیری از طنازی لهجه‌های گیلکی و مشهدی، مخاطب را حفظ کند. اگرچه سالن تئاتر شهر ورامین جمعیتی در خود جای داده بود؛ اما ضربه کاری زمانی زده می‌شد که همگان سر در گوشی فروبرده یا با کناری خود مجادلات لفظی می‌داشت. البته در سالن چارتاق باز بود تا هر آن کس آزار می‌دید بیرون برود.

در این وانفسا نام نویسنده نمایشنامه بیش از هر چیز دیگری به چشم می‌خورد، نامی که بعدها خود از شاکیان ماجرا به حساب می‌آمد. آقای نویسنده که نمایشنامه‌اش به زیور نشر درآمده است، به سبب ویژگی‌های کارش، بارها از اثرش اقتباس شده است و به انحا مختلف آن را روی صحنه برده‌اند. در همان زمانی که از نقد من بر اجرا شاکی بود که چرا اجرا را به متن تعمیم داده‌ای، یادم افتاد که روزگاری در حیات حوزه هنری، پس از تماشای همین اثر کذایی در جشنواره سوره به من از فاجعه روی صحنه گفته بود. او فهمیده بود که متنش در دست دیگری‌های شهید شده است.

پس کمر همت بسته تا خود متن خوب خوانش نشده را به تصویر ذهنی خویش بدل کند. پس این روزها مهدی نصیری که بیشتر او را بابت تدریس و نقد می‌شناسیم، پا در کفش کارگردانی کرده است تا «نذار این خواب تعبیر بشه» را روی صحنه برد و آنچه من ملغمه می‌پنداشتم را از ذهنم بزداید و البته بدین باور نزدیک شوم که متن و اجرا دو مقوله جدا از هم هستند و این جای بحث دارد.

محل قرار ما همان جایی است که نصیری از اجرای متنش شکایت کرد. حوزه هنری محل تمرین شش بازیگری است که قرار است اپیزودهای «نذار این خواب تعبیر بشه» را تعبیر کنند. ترانه کوهستانی، بهرام تشکر، بهروز پناهنده، فریبا امینیان، رضا جوشنی و هما پریسان نام بازیگران نمایش نصیری شده‌اند که از قضا دو تن از آنان تجربه کارگردانی داشته و اکنون در مقام بازیگر عرضه‌اندام می‌کنند. اتفاقی که این روزها رایج شده است و می‌توانیم ردپای کارگردانان شناخته‌شده را در آثار مردان و زنان جوان جویا شد.

فضای تمرین پلاتوی شماره یک حوزه هنری است. البته هیچ گاه نفهمیدم پلاتوی شماره دو حوزه هنری کجاست که این پلاتو نخست باشد. به جز کولر گازی نونوار، پلاتو به شدت نیازمند تعمیرات است. سیاهی دیروز آن امروز روسفید جمع شده است. لکه‌های سیاه آویزان چشم‌نواز نیستند؛ حتی گوش را هم آزار می‌دهند.

بازیگران به سه دسته تقیسم شده‌اند. هر یک در حالتی فرورفته است. جمود بر فضای تمرین حاکم است. بوی تمرکز می‌دهد؛ هر کسی این تمرکز را در ایستادگی روی فرم بدنیش دانسته. یکی نشسته و در فکر است و یکی دراز کشیده و چادر روی خود کشیده است. گویی به خوابی عمیق فرورفته باشد. سر من نیز به سر نصیری نزدیک است. گلایه می‌کنیم. از این وضعیت و از آن اجرا. درباره واقعیت نمایش خود حرف می‌زند. از قول‌ها و وعده‌ها. اینکه قرار است کجا اجرا شود و چگونه روی صحنه رود. از این می‌گوید که تیم بازیگریش تغییر کرده است و قرار بوده چه کسانی به جای بازیگران کنونی روی صحنه روند.

آن روزها نصیری از سالن سرو می‌گفت. سالن پرتابلی که از زمین‌های فیشرآباد برچیده شده تا در زمین‌های بهجت‌آباد سرهم‌بندی شود. تفاوتش یک چهارراه است. قرار بود بیست مهر سالن بازگشایی شود. در محوطه بسیج دانشجویی، اتفاق هم مبارک می‌بود. یک نمایش دفاع‌مقدسی با موضوع زن و جنگ، در بسیج دانشجویی که بار عمده‌ آن را دختران بر دوش می‌کشند؛ ولی نشد.

همان روزها نصیری در شک بود. شکش را کنار گذاشت و تمرین را آغازید. به نوبت از چپ به راست. اول گروه مردمان گیلان، بعد تهرانی‌ها و در انتها یره‌های مشهد. زن و شوهرها با هم صحبت می‌کنند. هر زن آمده شوهرش را از رفتن منصرف کند. آنان هراس در دل دارند. هراس نیامدن، آمده‌اند که ببرند. شوهران هر یک بهانه‌ای دارد. یکی دلش با زن نیست و دیگری ذریه را بهانه‌ نمی‌کند. همگی می‌روند. برادران اتوبوس منتظره. مدام این جمله تکرار می‌شود. صدای دستیار کارگردان است. فعال و پرشور. خط به خط پیش می‌رود و نمی‌گذارد کسی از خط بیرون بزند. خط‌خطی‌ها را پاک می‌کند.

تمرین چندان بلند نیست. البته بلندایی داشته که با تأخیر من به کوتاهیش ختم شده است. تمرین‌های نهایی، صحنه‌های پایانی. دو به دو جدال می‌کنند. به جای میرزا قاسمی درون نمایش، سالاد الویه موجود را به رگ می‌زنند. همانی که بعدش نصیب ما می‌شود.

حال قرار است این نمایش که در سایه یک اجرای بد تمرین شده است در تالار سایه روی صحنه رود. جایی که بازیگرانش کمی اسم و رسم‌دارترند. تجربه‌های خوبی در تئاتر شهر رقم زده‌اند. همانند تشکر و ماه‌زدگانش که با آن برادر قدبلند و سام کبودوند نمایشی پر تحرک و کمی شیطانی به خوردمان داد.

روزگار با نصیری است. سالنش مهیاست. بازیگرانش آماده‌اند. مشتاق روی صحنه رفتن و تعجیل برای رسیدن به یک نمایش دفاع‌مقدسی. شاید هفته دفاع‌مقدس به پایان رسیده باشد؛ ولی نمایش‌ها سی‌شب تداوم دارند.

تمرین به خط پایان می‌رسد. دیالوگ‌ها گفته می‌شود. کمی شوخی و بازی با واژگان و در پایان یک جرعه چای. کم بودم و کم دیدم. می‌شد زودتر رفت و بیشتر دید. این هم بهانه‌ای است از جانب گزارشگر و بدقولی‌هایش. باید دید روی صحنه به جای سالاد الویه، میرزای قاسمی هست یا نیست. امان از آن بوی سیر. خدا به دادمان برسد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران