باید دیکتاتوری را مجبور کنیم نقاب از چهره بردارد
نظام دیکتاتوری، همیشه سعی میکند قدرت خود را بدون استفاده از خشونت گسترده حفظ کند. باید نظام دیکتاتوری را مجبور کرد نقاب از چهره بردارد.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، رشد و آگاهی افکار عمومی جهان در مواجهه با سیاستهای استثماری کاخ سفید، نظام سلطه را در اجرای سناریوها و طرحهای استعماری در 5 قاره جهان با چالشهای جدی مواجه کرده است.
شکلگیری قیامها و خیزشهای مبارزاتی در دهههای اخیر در کشورهای مختلف مصداقی بر این واقعیت است. افکار عمومی جهان با نامهایی مانند مهاتما گاندی، عمر مختار، مایکل ایکس، لوئیس فراخان، ارنستو چهگوارا و .... که در مسیر مبارزه با امپریالیسم و نظام سلطه جان خود را از دست داده اند، آشنا هستند.
امروزه نام و آوازه انقلاب اسلامی برآمده از اندیشه و تفکر آزاد اندیشی و دین مداری تئوریهای نظام سلطه را به نقد جدی کشیده است. این الگو گر چه مورد استفاده بسیاری از جنبشهای منطقهای قرار گرفته و مشربی از رویکردهای ضد استعماری را فرا روی مبارزان قرار داده است، با این وجود اما بررسی مبارزات ضد استعماری گذشته نیز خالی از لطف نیست. در این روزها که مصادف با سالروز درگذشت چه گوارا است، بر آن شدیم تا متن کامل کتاب "مبانی جنگ های چریکی" وی را منتشر کنیم.
باید دیکتاتوری را مجبور کنیم نقاب از چهره بردارد
در مسیر پیشرفت اجتماعی نمیتوان تفاوت میان خشونت و نرمش را با تعداد گلولههای شلیک شده سنجید. این امر به طور کلی بسته به اوضاع ملموس و متشنج است. فرد برای اینکه از وخامت این اوضاع ناسازگار اجتناب ورزد، باید از فرصتها به صورت صحیح و مناسب استفاده کند و بداند چه موقع از قدرت مردمی استفاده کند. او باید همزمان ضعف نسبی و قدرت خود را بشناسد تا دشمن را به اتخاذ گامهای لازم وادار سازد. بدین شکل، فرد باید توازن موجود میان دیکتاتوری آنارشیستی حاکم و فشار مردمی را از بین ببرد. نظام دیکتاتوری، همیشه سعی میکند قدرت خود را در شرایطی که مجبور نشود از خشونت گسترده استفاده کند، حفظ کند. باید نظام دیکتاتوری را مجبور ساخت نقاب از چهره بردارد. یعنی حقیقت خود را هویدا سازد. مجبور ساختن دیکتاتوری ارتجاعی و خشن به این امر باعث میشود تا با برداشتن نقاب سعی کند سرنوشت خود را رقم بزند. در حقیقت روشی که نیروی مردمی با در پیش گرفتن آن سعی میکنند مأموریت برداشتن نقاب از چهره دیکتاتوری- چه با بازگشت به عقب و چه با مبارزه- را انجام دهند، همان است که تعیین کننده آغاز هوشمندانه عملیات مسلحانه و طولانی مدت است.
رشد روزافزون نیروهای مردمی منوط به این امر است که چگونه میتوان از لحظات خطرناک اجتناب ورزید. مارکس بارها تاکید کرده است وقتی عملیات انقلابی آغاز میشود طبقه کارگری باید به شدت و بیامان حمله کند. چرا که اگر انقلاب تدوام نداشته باشد ممکن است به عقب برگردد، چون اگر رزمندگان خسته شوند، اعتماد خود را از دست خواهند داد و ممکن است توطئههای بسیار بورژوا علیه انقلاب کارساز واقع شود. چه بسا یکی از این توطئهها برگزاری انتخابات جهت واگذاری قدرت به سران ریاکار دیگری باشد که بیش از دیکتاتور پیشین چرب زبان بوده و مرتجعان را به انقلاب وادار میکند. واپسگرایانی که معمولاً در رأس آنها نظامیان قرار دارند و قدرتهایی پیشرفته به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آنها حمایت میکنند. توطئههای دیگری نیز وجود دارد که تحلیل چارچوب تاکتیکی آنها بحث مورد نظر ما در اینجا نیست.
هدف اصلی ما در اینجا، آگاه نمودن همگان نسبت به طرحها و کودتاهای نظامی است. چگونه افرادی با گرایش نظامی میتوانند در دموکراسی حقیقی سهیم شوند؟ افرادی که صرفاً ابزاری برای حفظ موقعیت طبقات واپسگرا و استعمارگر امپریالیستی به شمار میروند. طبقات به اصطلاح برتر اجتماعی که تنها میتوانند سلاح به دست گیرند و هدفی جز حفظ امتیازات خود ندارند. چگونه کشورشان از آنها خلاصی خواهد یافت؟
گاهی چون طاغوتیان در موضع سختی گرفتار آمدهاند، نظامیان با طرح کودتا، دیکتاتور رسوا شده را ساقط میکنند. باید دانست نظامیان بدین جهت کودتا میکنند که دیکتاتور سرنگون شده بدون اعمال آخرین حد خشونت، قادر به حفظ امتیازات طبقاتی نیست. این در حالی است که در حال حاضر به طور کلی، این امر به نفع حکومت آنارشیستی نیست.
نباید هدف نهایی را فراموش کنیم
این سخن هرگز به معنای عدم به کارگیری نظامیان در حالات فردی نیست، یعنی زمانی که از طبقه ویژه خود جدا شده و به آن خیانت کردهاند. به کارگیری آنها تنها در زمانی جایز است که به عنوان مبارز و نه نماینده یک گروه اجتماعی به رهبری انقلاب وفادار بمانند.
آنجلس پیشتر در مقدمه چاپ سوم کتاب «جنگ داخلی فرانسه» نوشت: کارگران به صورت مسلح از تمامی انقلابها خارج شدند. به گفته وی: اولین وظیفه مهم بورژواها که زمام قدرت را درست دارند، خلع سلاح کارگران بود. از همین جا بود که با پیروزی کارگران در هر انقلاب، نبردی جدید آغاز میشد که به شکست آنها میانجامید. (به نقل از گفتههای لنین در کتاب «دولت و انقلاب»)
چنین جزر و مدی در طی دهها سال در دنیای سرمایهداری تکرار شده است و هر از چند گاهی با برخی اصلاحات صوری و حرکتهای استراتژیک رو به عقب به اتمام رسید. طبقه کارگری، بارها بدین شکل فریب خورد، این همان وضعیتی بود که بارها در قرن گذشته بدان مبتلا شد.
از سوی دیگر استفاده از برخی از چهرههای قانونی دولتهای بورژوازی از سوی رهبران احزاب مترقی با امید فراهم کردن شرایطی مناسبتر برای فعالیتهای انقلابی،بسیار خطرناک این امر باعث میشود تا آنها ابتکار عمل خود را از دست بدهند (چنانکه بارها در حوزه عمل دیده شد) و فراموش کنند که هدف پایانی استراتژیک آنها به دست گرفتن قدرت است.
بنابراین از دو مرحله سخت انقلاب که به اختصار به تحلیل آن پرداختیم باید اجتناب نمود. آنگاه که حزب مارکسیسم به قرماندهی لنین در زمانی مناسب به خوبی توانست خطر را بشناسد و بتواند تا آنجا که ممکن است به بسیج تودها بپرددازد و به منظور حل تناقضات بزرگ، این تودهها را به راه صحیح هدایت کند.
نقش مناطق روستایی
در آغاز بحث گفتیم که ممکن است مردم احتمال اندیشه نبرد مسلحانه را بپذیرند و با پیشنهاد استفاده از نبرد چریکی به عنوان ابزار مبارزه استقبال کنند. حال این سوال پیش میآید که چرا ما معتقدیم نبرد چریکی همان راه درست در شرایط کنونی قاره آمریکاست؟ چرا باید نبرد چریکی ابزار اصلی مبارزات درقاره آمریکا باشد؟ به نظر ما دلایل اساسی موارد زیر است:
اول: تا زمانی که مشخص است دشمن برای حفظ قدرت سیاسی خود مبارزه خواهد کرد باید در اندیشه بود که ارتش سرکوبگر برچیرده شود. اما برچیدن این ارتش نیازمند وجود ارتشی مردمی است که با آن مقابله کند. این ارتش مردمی به خودی خود به وجود نمیآید. این ارتش باید با سلاحی که دشمن تقدیم میکند، مسلح شود.همین امر است که مشخصه شدت نبرد و طولانی مدت بودن آن را مشخص میکند. نبردی که در طی آن ارتش مردمی ورهبران آن با هجوم مستمر دشمن توانمند خود مواجه میشوند. زیرا از ابزار دفاع و توانمندیهای مناسب محروم هستند.
از طرفی دیگر هستههای چریکی فعال در مناطقی که برای نبرد مناسب است، سلامت و امنیت رهبری انقلاب را تضمین خواهند کرد و گروه کماندوهای شهری که تحت فرماندهی کل ارتش مردمی قرار دارد، کارهای بسیار مهمی انجام میدهد، حتی اگر تمامی این یگانهای کوچک از بین بروند، فرماندهی انقلاب از بین نمیرود و از مناطق روستایی، تودههای انقلابی را به راه خواهد انداخت و نیروی جدید را برای نبردهای آینده تدارک خواهد دید.
بعد از مدتی سیستم آینده دولت در این منطقه شکل میگیرد و مسئول اقدامات دیکتاتوری طبقاتی کنونی در تمامی مرحله انتقالی خواهد شد. هر قدر این درگیری به طول انجامد مشکل امور اداری گسترده و پیچیدهتر میشود. به منظور حل این مشکل باید گروهی از مالکان را آموزش داد تا این مأموریت سخت که افزایش قدرت دولت و در مرحله بعد رشد اقتصاد است را انجام دهند.
دوم: وضعیت کلی کشاورزان آمریکای لاتین و ویژگی نبرد آنها باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. نبردی که با گسترش ضربههای شدید در زیرساختهای فئودالیسم، زمینه شکلگیری اجتماعی را فراهم میکند که سرمایهگذاران داخلی و خارجی در آن با هم همکاری میکنند.
نبرد چریکی، نبرد مرگ و زندگی خواهد بود
به بیانیه دوم هاوانا باید برگردیم: «ملتهای قاره آمریکا در آغاز قرن گذشته از استعمار فرانسه رهایی یافتند، اما استعمار همچنان دامن آنها را رها نکرده بود. زمینداران فئودال قدرت حاکمان اسپانیا را به دست گرفتند و سرخ پوستان همچنان در بردگی خود باقی ماندند. مردم آمریکای لاتین در قالبهای گوناگون به بندگی کشیده شدند و با فشار گروههای آنارشیستی حاکم و طغیان سرمایهداری بیگانه، کمترین آروزهای ملتها از بین رفت. این است واقعیتهای کشورهای قاره آمریکا که هریک به گونهای متفاوت جلوهگر است. امروز آمریکای لاتین با فشار امپریالیست به مراتب وحشیتر، درندهخوتر و جبارتر از امپریالیست اسپانیا مواجه است.»
«موضع امپریالیسم یانکی در قبال انقلاب آمریکای لاتین با واقعیتهای تاریخی عینی و محتوم چیست؟ آنها آمادگی برای ورود به نبردی استعماری بر ضد ملتهای آمریکای لاتین را در دستور کار دارند. ایجاد سیستمی قدرتمند و بهانهتراشی های سیاسی و ابزارهای تقریباً قانونی که نمایندگان گروههای واپسگرایی آنارشیستی به منظور سرکوب مسلحانه مبارزات ملتهای آمریکای لاتین اقداماتی است که بر این سخن مهر تایید میگذارند.
این موضع نشان داده است که کشاورزان ما دارای سرچشمههای قدرت پنهانی هستند که هیچ کس از آن برخوردار نیست. قدرتی که برای آزادی قاره آمریکا باید از آن استفاده شود.
سوم: باید ویژگی قارهای مبارزات را مورد توجه قرار داد.
آیا میتوان این مرحله جدید آزادی قاره آمریکا را مرحله مبارزه دو قدرت داخلی برای حاکمیت بر برخی مناطق دانست؟ هرگز به این صورت نیست، چرا که بزودی این مبارزه به نبرد مرگ و زندگی میان تمامی نیروهای مردمی و نیروهای سرکوبگر تبدیل خواهد شد و پیش بینی میشود مقاطعی که قبلاً بدان استشهاد شد یکی دیگر از این نمونه باشد.
ویژگی نبرد قارهای
بزودی یانکیها (استعمارگران) برای تحکیم منافع خود وارد عمل میشوند، زیرا آنها فکر میکنند درگیری در قاره آمریکا پایان پذیرفته است. آنها در واقع تاکنون در شکلگیری قوای سرکوبگر سهیم بودهاند و سازمانی مبارزاتی را در سطح قاره به وجود آوردهاند. استعمارگران بعد از این با تمام توان مبارزه را آغاز کرده و سعی خواهند کرد با سلاحهای مرگبار خود نیروهای مردمی را سرکوب کنند. آنها اجازه نخواهند داد هیچ نظام انقلابی قدرت بگیرد و در صورتیکه نظامی انقلابی در هریک از کشورها قدرت پیدا کند به آن حمله برده و آن را به رسمیت نمیشناسند و تلاش میکنند تا قدرتهای انقلابی را متلاشی کنند. آنها انواع خرابکاران را به این کشور گسیل میدارند و مرزها را ناامن میکنند و برخی کشورهای واپسگرای دیگر را برای مقابله با آن متحد میسازند و سعی میکنند این کشور را از لحاظ اقتصادی فلج کنند. همچنین آنها بزودی تلاش میکنند این کشور منزوی را ویران کنند.
با توجه به اوضاع قاره آمریکا، واقعاً برای یک کشور سخت است که به پیروزی و عزت دست یابد. باید با اتحاد نیروهای مردمی در برابر قدرتهای متحد سرکوبگر مقاومت کرد و در تمامی کشورهایی که سرکوب به حدی رسیده است که قابل تحمل نیست، باید پرچم انتفاضه برافراشته شود. بزودی این پرچم –بنا به ضرورت تاریخی- در تمام قاره آمریکا برافراشته خواهد شد. و چنانکه فیدل کاسترو بیان داشت بزودی کوههای آندلس به سییرا مایسترای جدید تبدیل خواهد شد خاک این قاره پهناور نیز به عرصه نبرد مرگ و زندگی با حکومت امپریالیستی مبدل میشود.
به طور دقیق نمیتوان گفت چه موقع این درگیری در تمام قاره آمریکا شکل خواهد گرفت و چه قدر به طول خواهد انجامید، ما فقط میتوانیم پیش بینی کنیم که این نبرد حتماً روی داده و با پیروزی مبارزان همراه خواهد بود، چرا که این موضوع نتیجه حتمی شرایط تاریخی، اقتصادی و سیاسی است و چیزی روند آن را تغییر نخواهد داد. در حقیقت ماموریت نیروهای انقلابی در کشورهای مختلف، روی آوردن به مبارزه با توجه به فراهم بودن شرایط کشورهایشان و صرف نظر کردن از شرایط دیگر کشورها است. رشد مبارزات به تدریج استراتژی کلی را مشخص خواهد کرد اما پیش بینی درخصوص اینکه بزودی نبرد، شکل قارهای به خود خواهد گرفت نتیجه تحلیل قدرتهای درگیر است. هرگز نمیتوان پیدایش درگیریهای که برخی از هم متمایز است را نادیده گرفت. همانطور که درگیری شکل گرفته در گوشهای از یک کشور باید در تمام آن کشور گسترده شود، آغاز نبرد انقلابی نیز به ایجاد شرایطی جدید در کشورهای مجاورخواهد انجامید.
اوایل نبرد چریکی
پیشرفت منظم انقلاب با پستی و بلندی همراه است، رشد انقلاب به معنای واگرایی نقطه مقابل آن یعنی نیروهای سرکوبگر است. از طرفی وقتی انقلاب در موضع ضعف است، نقطه مقابل آن در جایگاه قدرت است. در چنین حالتی نیروهای مردمی در وضعیت سختی به سر میبرند و باید تلاش کنند تا با اتخاذ تدابیر دفاعی ضربه کمتری متحمل شوند، چون دشمنان در اوج قدرت بوده و در تمام قاره حضور داند، در این حالت باید به تحلیل نقاط ضعف بورژواها در منطقه بومی و اتخاذ تصمیماتی در چارچوبی محدود اکتفا کرد و نباید چنین فکر کرد که گروههای آنارشیستی حاکم با ملت مسلح همراه خواهند شد. انقلاب کوبا این زنگ خطر را برای همه به صدا درآورد. همواره به این صورت است که استعمارگران در یک طرف و استعمارشدگان در طرف دیگر باشند. به زودی سیاهپوستان بورژوای کوچک بنا به منافع ویژه و توانایی هریک از دو طرف جهت همراه سازی سیاسی آنها با خود به یکی از این دو گروه نزدیک خواهند شد و این بیطرفی به حالتی استثنایی مبدل خواهد شد. این یک نبرد انقلابی است.
باید دید چگونه مرکزی برای فعالیت چریکها ایجاد میشود. یگانهای کوچک و کم توان، مکانهای مناسبی را برای فعالیت چریکها برمیگزینند. این یگانها میتوانند به هنگام حمله در این منطقه پیشروی کند و در زمان عقب نشینی در آن پناه گیرند و مکانی برای فعالیتشان باشد. اما چند نکته وجود دارد که باید کاملاً تبیین شوند: از آنجا که چریکها هنوز در مرحله ابتدایی خود ضعیف هستند، فعالیت آنها باید تثبیت موضع خود و سازگاری با طبیعت و برقراری ارتباط با ساکنان و تحکیم جایگاههایی باشد که میتوان آنها را به موضع قدرت تبدیل نمود.
اگر یگانهای چریکی بخواهند در چنین شرایطی در صحنه نبرد باقی بمانند باید سه ویژگی داشته باشد: گشت زنی مداوم، بیداری همیشگی و احتیاط همیشگی. اگر این عناصر تاکتیک جنگی به خوبی مورد استفاده قرار نگیرند، به سختی میتوان به حیات چریکها امیدوار بود. باید توجه داشت قهرمانیهای چریکها در این لحظات بر گسترش هدف از پیش تعیین شده و انجام فداکاریهای بزرگ در راه دستیابی به هدف استوار است.
منظور از این فداکاریها، نبردی روزانه یا مبارزه آشکار با دشمن نیست، بلکه باید گفت این جانفشانیها، سخترین فشارهای جسمی و ذهنی را بر چریکها وارد میسازد.
گاهی نیروهای چریک با ضربات سهمگین دشمن مواجه میشوند و گاهی ممکن است دشمن آنها را شکست داده وبعد از اسارت بکشد. آنها همچون حیوانات به دام افتاده در مناطقی که برای عملیات انتخاب کردهاند، شکار میشوند و از ترس اینکه مبادا دشمن در تعقیبشان باشد همیشه در شرایط ناخوشایندی به سر میبرند. آنها نباید به سادگی هر چیزی را بپذیرند، چرا که کشاورزان ترسو وقتی به دنبال بهانه باشند و بخواهند خود را تبرئه کنند، آنها را به ارتش سرکوبگر تحویل میدهند. برای نیروهای چریکی دو راه بیشتر وجود ندارد، پیروزی یا مرگ. مرگ در این لحظات حقیقتی اجتناب ناپذیر است. حال آنکه پیروزی امر بیهودهای است که تنها افراد انقلابی میتواند آن را در ذهن بپروراند.
این همان قهرمانی چریکهاست، باید گفت گشتزنی آنها هم نوعی از مبارزات است، همچنین دوری از مبارزه در شرایط خاص نیز نوعی مبارزه است.
ادامه دارد...