سینما ماوراء و لایه های پنهان «تولد یک پروانه»

سینما ماوراء و لایه های پنهان «تولد یک پروانه»

سینما ماوراء را می‌توان برنامه ای با مخاطب خاص دانست. افرادی که به دنبال سینمایی معناگرا و متفاوت از جریان اصلی سینما و البته جذاب و خوش ساخت هستند. این هفته این برنامه فیلمی قدیمی ولی متفاوت را پخش می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «سینما ماوراء» نام برنامه سینمایی شبکه چهار است که هدفش معرفی سینمای معنا‌گرا به مخاطبین است. هر چند که در این مسیر گونه‌های مختلف فیلم متافیزیکی را نیز در دسته بندی معناگرا قرار می‌دهد. 

جمعه 19 آبان ماه این برنامه فیلم «لایه های پنهان» را با بازی هنرپیشه هالیودی هریسون فورد روانه آنتن پخش کرد. فیلمی که در آکادمی فیلم‌های علمی - تخیلی، فانتزی و ترسناک آمریکا، به عنوان بهترین فیلم ترسناک شناخته شده است.

هریسون فورد زاده 13 ژوئیه1942 بازیگر آمریکایی و از چهره‌های قدیمی هالیوود است. پدر وی، کریستوفر فورد، بازیگر تبلیغاتی بود و مادر وی نیز بازیگر و گوینده رادیو بود. مردم فورد را بیشتر با نقش هان سولو در فیلم «جنگ ستارگان» می‌شناسند. در عین حال نقش دکتر ایندیانا جونز، باستان‌شناس و ماجراجوی سری فیلم‌های ایندیانا جونز هم بسیار بر شهرت او افزوده است. وی همچنین ثروتمندترین سوپراستار سینما است. او با 75 سال سن فعلا قصد بازنشستگی ندارد و فیلمسازان و تهیه‌کنندگان فعال سینما هم هنوز هریسون فورد را یکی از گزینه‌های اصلی فیلم‌های خود می‌دانند و با پیشنهادهای تازه به سراغ او می‌روند.

«لایه‌های پنهان» اولین فیلم فورد بود که در آن فورد نقش منفی و ضدقهرمانی دارد. فیلمنامه با نگاهی به اثر کلاسیک آلفرد هیچکاک به نام «پنجره عقبی» نوشته شد. این فیلم هجدهمین ساخته‌ی رابرت زمه کیس در مقام کارگردانی محسوب می‌شود. 

«لایه‌های پنهان» قصه زنی به نام کلر اسپنسر را تعریف می‌کند که پس از نقل مکان به منزل جدید خود کابوس می‌بیند. کلر احساس می‌کند مرد همسایه همسرش را کشته و روح زن وارد خانه او شده است، اما بزودی وی کشف می‌کند روح مزاحم متعلق به یک دختر جوان است. تحقیقات کلر باعث می‌شود وی به یک واقعیت تلخ پی ببرد! دختر جوان توسط همسر خود او نورمن اسپنسر به قتل رسیده است. نورمن برای پنهان نگهداشتن راز خود، راهی جز کشتن همسرش ندارد. ولی او در اجرای این کار ناکام مانده و به قتل می‌رسد. تماشاگران سینما با پی بردن به این واقعیت که هریسون فورد قاتل قصه است،‌ یکه خوردند و این همان چیزی بود که رابرت زمه کیس کارگردان فیلم در پی آن بود. منتقدان سینمایی در نقدهای خود نوشتند فورد در لایه‌های پنهان در نقش مکمل بازی کرده است. با این حال، این فیلم در کارنامه هنری بازیگر به صورت یکی از موفق‌ترین کارهای وی درآمده است.

«سینما ماوراء» در هفته جاری نیز «تولد یک پروانه» به کارگردانی مجتبی راعی و نویسندگی سعید شاپوری ساختهٔ سال 1376 را روی آنتن می‌برد. این فیلم اثری اپیزودیک است.

اپیزود اول ـ تولد ـ به مضمونی بسیار طبیعی و مادی می پردازد. همه چیز در عالم واقع و در فضایی رمزآلود اتفاق می افتد. روستایی در دل کوه بنا شده و خانه ها چون اسطوره هایی سنگی در برابر بیننده قد علم می کنند. «سولماز» و «ایبیش» کودکان زنی در حال زایمان هستند که از خشم ناپدری به تنگ آمده اند. «ایبیش» که توسط ناپدری زندانی شده، به کمک دایی خویش از خانه فرار کرده و همراه او برای کار به یک تاکستان می رود. کمی بعد «سولماز» پیدایش می شود و دایی که مغموم و پریشان شده اعلام می کند، آنها می توانند چند روزی را در آنجا بمانند. بچه ها بی خبر از همه چیز با شادی تمام در باغ بازی می کنند تا اینکه سر و کله ناپدری پیدا می شود و دست محبت بر سر بچه ها می کشد و به آنها آب نبات می دهد، ولی بچه ها که تا آن موقع هیچ مهری از او ندیده اند، نمی توانند این تغییر رفتار ناپدری را هضم کنند؛ مخصوصا «ایبیش» که بزرگتر است و از رفتار ناهمگون پدر پی می برد که اتفاقی افتاده است. پس دور از چشم وی از بیراهه ها به سوی روستا می رود و در آنجا می بیند که تمام خانه ها و دیواره های سنگی سیاه پوش شده اند و جسد مادر پیچیده در سیاهی است. کودک ابتدا که از درک یک پدیده نامأنوس عاجز مانده است، در نهایت با اشک به مفهوم تازه ای از زندگی می رسد. اپیزودی که ظاهرا نامش «تولد» است و با تولد یک کودک شروع می شود ولی با مرگ یک زن پایان می پذیرد.

در اپیزود دوم ـ راه ـ فیلمساز پا را فراتر گذاشته و به نیروهای فرا واقعی و فوق طبیعی اشاره می کند. «ماندنی» پسری است که مادر ندارد و همراه پدر و مادربزرگش زندگی می کند. اهالی روستا تصمیم گرفته اند که به زیارت بروند. مادربزرگ نیز که کمرش درد می کند خیال دارد به زیارت برود. «ماندنی» در این میان تلاش می کند همراه او به زیارت برود ولی مادربزرگ وی را از این کار باز می دارد و می گوید که خودش برای او دعا خواهد کرد اما «ماندنی» به قول خودش، دست خودش نیست و نیرویی او را به رفتن وامی دارد. بعد از اینکه همه اهالی به وسیله ماشین یکی از هم ولایتی ها عازم زیارت می شوند، ماندنی نیز تنها و بدون آذوقه راه می افتد. وی که یک پایش هم می لنگد و بارها از سوی بچه های روستا مورد تمسخر قرار می گیرد، فقط برای خودش نیست که عزم رفتن دارد بلکه بیشتر به خاطر مادر بزرگش دوست دارد که به زیارت برود و شفای او را بخواهد.

در میانه راه دو پسر «ماندنی» را می فریبند و او را به طرف چشمه خضر هدایت می کنند تا به وسیله آب آن شفا یابد. بچه ها در یک فرصت مناسب «ماندنی» را به میان آب پرتاب می کنند و می گریزند. پیرمردی مهربان که شاهد ماجراست به کمک پسر می آید و روانداز سبزش را به او می دهد تا خودش را با آن خشک کند. سپس راه را به وی نشان داده و ظرف آبی به او می دهد تا آن را برای زایران ببرد و خود نیز در میانه راه از آن بنوشد. در ضمن یک میخ طویله بزرگ به او می دهد و می گوید که ممکن است به کارش بیاید. «ماندنی» پای پیاده شروع به رفتن می کند تا اینکه از دور اهالی روستا و ماشین را می بیند که متوقف شده است. پسر به یاد میخ طویله می افتد و آن را به راننده می دهد و او با همان یک تکه آهن، تراکتور را به کابین پشتش وصل می کند و همگی با هم راه می افتند. مادر بزرگ نیز که در میان راه حالش بد شده بود حال از شوق زیارت، مجددا حالش مساعد می شود. در میانه راه ماشین در یک روستا توقف می کند ولی «ماندنی» طبق همان فرضیه ای که می گفت دست خودش نیست پای پیاده به طرف امامزاده کشیده می شود و بین راه در میان تاریکی و روشنایی میان کوهها، چشمش به نور خیره کننده ای جذب می شود که محل زیارتگاه است. رسیدن به امامزاده همان و دیدن پیرمرد میان راه همان. وی روانداز سبزش را به رویش کشیده و به گفته کسانی که در زیارتگاه هستند از صبح همانجا خوابیده است، یعنی درست زمانی که از ماندنی جدا شده بود.

اپیزود سوم ـ پروانه ـ در باره یک معلم قرآن است که برای تدریس به یک روستای سرسبز می رود. یکی از شاگردان ـ سیدرضا ـ که از پیش به زیبایی، قرآن خواندن می داند و در ضمن به پروانه ها سخت علاقه مند است، آنها را می گیرد و به شیشه ای می اندازد.

معلم که در مسجد سکنی گزیده است همان جا کلاس درس را پی می گیرد ولی رفتار و گفتار او در نظر مردم چیزی فراتر از یک معلم نمود پیدا می کند، چرا که وی به مردی که گاوش را گم کرده است می گوید برخیزد و در همان حوالی دنبال حیوانش بگردد و سپس به پیرمردی که چشم به راه پسرش است می گوید او حتما خواهد آمد. ناگهان گاو پیدا شده و پسر پیرمرد بعد از یک سال باز می گردد. مردم روستا اعتقاد عجیبی به معلم پیدا می کنند و از وی می خواهند که آنها را دعا کند.

در زمانی دیگر معلم هنگام رد شدن از روی پل روستا به کدخدا می گوید که باید به فکر سیل بند باشند و گرنه امکان دارد آب طغیان کند و سیل بیاید. روز بعد «سیدرضا» دیر به کلاس می رسد و می گوید چون پل در اثر سیل خراب شده نتوانسته زودتر بیاید. معلم از او می خواهد که از فردا مثل پروانه هایش از روی آب بیاید تا زودتر به مدرسه برسد.

شبانه اهالی روستا به مسجد می آیند و از معلم می خواهند که برای برگشتن سیل دعا کند ولی معلم که خود را فردی عادی می پندارد حاضر نمی شود چنین دعایی کند؛ چون مطمئن است چنین اتفاقی نخواهد افتاد و سیل با گفتن و یا نگفتن او نیامده که بخواهد برود. اما مردم که در ذهن خویش از معلم یک بت ساخته اند و می انگارند وی قدرتی فوق بشری دارد، به گفته خویش سخت پایبندند ولی معلم به خواسته آنها توجهی ندارد و می گوید فقط در ساخت سیل بند و پل کمکشان خواهد کرد. اهالی پشیمان بازمی گردند و از فردا اجازه نمی دهند فرزندانشان به مدرسه بروند. در این میان تنها «سیدرضا» است که سر وقت به مسجد می آید و با حجم خالی کلاس روبه رو می شود و در توجیه زود آمدن خود می گوید که از روی آب رد شده است.

در انتهای فیلم جایی که دیگر همه از معلم بریده اند و نه خودشان و نه فرزندانشان با او حرف می زنند، سیدرضا دنبال معلم می آید تا او را به خانه خودشان ببرد و در کنار همان پل شکسته است که معلم در کمال حیرت می بیند سیدرضا از روی آب رد می شود ولی خود وی به تمامی در آب فرو می رود.

در واقع این طور پیداست که نه خود «سیدرضا» فهمیده که چه طوری از روی آب رد شده و نه معلم. دانش آموز چون به حرف معلمش ایمان داشته و به مرحله یقین رسیده است، لذا طعنه معلم را واقعی می پندارد و فکر می کند چاره ای ندارد جز اینکه از روی آب بگذرد. اما معلم که گویا فقط ظاهرش قرآنی است، خود به هیچ کدام از گفته هایش اعتقاد ندارد و همه را تصادفی می داند. ایمان او گویا فقط به ظاهر است و خبری از ایمان قلبی نیست.

و اپیزود چهارم در ذهن بیننده شکل می گیرد تا کار را پیش خود تحلیل کند و بسته به فرهنگ و مذهبش به درجه ای از باور و یقین برسد. گرچه در زمان حال و در عصر ماشین چنین باورهایی شاید برای برخی دور از ذهن باشد ولی نیاکان ما وقایعی مهمتر از اینها را هم دیده اند و شنیده اند ولی با گذشت زمان و جاذبه های کاذب دنیوی اعتقادات بعضا سست شده و ایمان به عالم ماورای طبیعی کاهش یافته است. ولی باید قبول کرد که فیلم «تولد یک پروانه» به مفهوم عام خود فیلم نیست یعنی خیالی نیست و می تواند برای شخصیتهای خاصی اتفاق افتاده باشد.

علاقه مندان می‌توانند این سینمایی جمعه ساعت 21 از شبکه چهار شاهد باشند.

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران