احمد بابایی: گفتم کتابم را برای ممیزی به خودم می‌دادید

احمد بابایی: گفتم کتابم را برای ممیزی به خودم می‌دادید

احمد بابایی گفت: در محفلی فردی بعد از جلسه نزد من آمد، جویای مطلبش شدم. گفت از شهرستان آمده‌ام، به خاطر شعر شما که بحث وفاق بین شیعه و سنی را مطرح کردید بسیاری از مشکلاتی که ما به عنوان بچه شیعه‌های اقلیت در شهرمان داشتیم حل شد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در ادامه این گپ و گفت، از مواردی چون ممیزی آثار آئینی، استاد امیری فیروزکوهی، رگه انحرافی در بعضی هیات‌ها و شعر انقلاب بحث شد، که شرح آن را در ذیل می‌خوانید؛

* *آقای بابایی! در مورد ممیزی صحبت کردید و فرمودید که با ممیزی هم مخالف هستید و اتفاقا صدای بخش زیادی از همفکران شما و بنده است. یعنی بچه‌های مذهبی از ناشر و نویسنده می‌گویند که ممیزی را بردارند تا ما بگوییم دنیا دست کیست؟ الان روشنفکران می‌گویند که ممیزی مانع کارهای ما شده است.

آنها دروغگوی بزرگ هستند.

* ولی ژستش را دارند و با آن برای مجموعه نظام هزینه درست می کنند. اما نکته ای که دارم مربوط به اشعاری است که در کتب شما احیانا منتشر نشده و با نقطه چین در بازار کتاب بیرون آمده و ممیزی خورده. آیا اشعاری بوده که از نظر مبنایی زمینه تفرقه را فراهم می کرده است؟ چون من معتقد نیستم و می گویم حقیقت تاریخ شیعه است و شما نمی توانید نگویید چه اتفاقی در کوچه بنی هاشم افتاده. یعنی از شهادت حضرت زهرا حرف بزنیدولی از مسبب آن حرفی به میان نیاورده اید؟ طبیعتا شاعری وقتی می خواهد شعر بگوید سراغ آن برهه تاریخی می رود و آن اتفاق را در شعرش روایت می کند. آیا آنها که ممیزی شده از این دست بوده که شما سراغ حقایق تاریخی رفته اید؟

نه، این نبوده.

* یعنی ممیزی آثار شما احیانا به خاطر اینکه اشعارتان تفرقه پراکنانه بوده، نبوده است؟

من از شما سوال می کنم؛ برای نمونه، این مصرع حذف شده: «ای صاحب قبرِ بی نشانه» این مصرع تفرقه پراکنی می کند!؟

نمی‌دانید بابت همین یک بیت شعری که سرودم: «سینه شیعه و سنی، سپر شیر خداست»، چه اتفاقاتی برای من افتاد

* یعنی اسم یک نفر را در قالب یک عبارت آورده‌اید و خطابتان حضرت زهرا سلام الله علیهاست. یعنی با این تفاسیر...

من با اینکه همدیگر را فریب دهیم، مخالفم.

واقعیت قضیه این است کسانی هستند در مصادر فرهنگی که دنبال دردسر نیستند. حرف‌های انقلابی و دینی زدن با چاشنی «درد دین» ، درد سر درست می‌کند!

«درد دین» با «دینداری» فرق می‌کند و انواع مختلف دارد. نوع آخر درد دین، تفکر امام ماست. امام درد دین داشت، «دردِ دین خدا». «درد دین خودم» یا «درد دین انحرافی» ، نه! بلکه «درد دین خدا».

«درد دین» آنقدر عزیز است که هزار هزار «شهید حججی» هم فدایش شوند عین خیالمان نیست! دینداری، آنقدرها اهمیت ندارد که بشود بخاطرش شهید شد! این «درد دین» است که شهادت را آسان می کند. امام تعبیری عجیب و غریب دارد که می‌فرمایند اگر این همه زحمت‌ها و رنج‌ها کشیدیم و جوان دادیم برای پیروزی انقلاب، در قبال اینکه الحمدالله به «حجاب» رسیدیم زیاد هزینه نکرده‌ایم. این نگاه عجیبی است و نمی‌توان با این نگاه‌های ناقص و پر از خلاء معمولی قیاس کنیم.

من یک دغدغه دارم؛ الان چندوقت است که از ماهیت شیعه انگلیسی داریم صحبت می‌کنیم. بعد می‌گوییم مثلاً این تفکر، تفکر شیعه انگلیسی است. یا مثلا نیست. بیاییم و صحبت کنیم. می‌بینیم این گروه در این تفکر به مفهوم «وحدت شیعه و سنی» دارند لطمه می‌زنند و به آن قائل نیستند، یا مثلا مسائل خرافی را رواج می‌دهند. سلمنا!

چرا بعضی وقت‌ها یک هیاهوهایی در جامعه رسانه‌ای و فرهنگی‌مان می‌بینیم که آن نشانه‌های بعدی را به دنبال دارد. ماجرا چیست که شعر مرا به اسم «وحدت شیعه و سنی» ممیزی کرده‌اند؟ آخرِ استنادشان هم همین امثال مصرع «ای صاحب قبر بی نشانه» است!

من که شعرم را به اسم «وحدت شیعه و سنی» مُثله و ممیّزی کردند همان کسی هستم که بارها مواجه شدم با بی ادبی‌های طرفداران تفکر شیعه لندنی و تا دلتان بخواهد فحش شنیدم! چرا؟ چون از اولین کسانی بودم که گفتم «سینه سنّی و شیعه سپرِ شیر خداست». همان شعری در محضر حضرت آقا عرض کردم و دوستانمان در جبهه فرهنگی انقلاب خیلی می‌پسندند. اما نمی‌دانید بابت همین یک مصرع «سینه شیعه و سنی، سپر شیر خداست» چه اتفاقاتی برای من افتاده؟ تا دلتان بخواهد هجمه! حالا جالب است که شعر مرا این مصدر نشینان فرهنگ، به اسم «وحدت شیعه و سنی» ممیزی کرده‌اند!

من یک تعلقات شخصی به انقلاب و به امام و حضرت آقا دارم؛ اگر این تعلقات قلبی نبود، فکر می‌کنید در این فضا می‌ماندم!؟ نه!

منظور اینکه من با همین فرهنگ که این را گفتم آن را هم گفته‌ام.

گفتم کاش کتابم را برای ممیزی به خود من می‌دادند

* چرا این تصور وجود دارد که اگر کسی...

چون مدعیان گردنه گیر، سیاست زده‌اند و به همه چیز، نگاه ابزاری دارند. به آنها گفته‌اند که در ژانر «شعر آئینی» این موارد را مطالعه بفرمایید؛ مثلا «غلو» را مطالعه کنید که جزء آسیب‌های شعر آئینی است یا «وحدت شیعه و سنی» یا ...

آدم‌هایی که 40 سال است که همین «آسیب‌ها» را دارند به عنوان آسیب شناسی تکرار می‌کنند خطرناکند. اصلا به آنها دو برابر حقوق دهید ولی نگذارید که اینجا باشند!! آدمهایی که 40 سال است آسیب شناسی هیات راه می‌اندازند، ولی 40 سال است که آسیب‌ها دائما تکرار می‌شود!

همان تعداد آسیبی که بوده دارد تکرار می‌شود. در نهایت هم می‌گویند که دکتر شریعتی یا شهید مطهری درباره آسیب شناسی هیات گفته‌اند و همانها را نسل به نسل به فجیع ترین حالت ممکن تکرار می‌کنند.

ما تصور می‌کنیم برخی از مسئولین که این همه مدت (بدون لیاقت) در مسند و مسئولیت هستند، بودنشان از نظر امینت ملی و فرهنگ ملی خطرناک است. چرا؟ چون دشمن، دیگر اینها را رصد کرده و دیگر نوع فکرشان را شناخته. درحالی که آنها خلاقیت هم ندارند و وصل به مشاورین خلاق هم نیستند، باسواد هم نیستند و معمولا هم در کاری که می‌کنند آدم‌های لوس و شُل و ول هستند. جسارتا اینها آدم‌های مفت خورِ خوش سلیقه‌ای هم هستند! تمام رگ و ریشه منافع اقتصادی را از هرجا پیدا می‌کنند. حاکم هستند، کوتوله‌های اعتقادی؛ عین کَنه به تمام ساحت‌های مختلف «جمهوری اسلامیِ» عزیز چسبیده‌اند.

خب این آدم‌ها چه شاخصه‌هایی دارند؟ مثلا در بخش ممیزی که موضوع صحبت ماست، اتفاق اینگونه می‌افتد؛ به رفیقش می‌خواهد نان برساند! می‌گوید: «مثلا شما دوست عزیز! که دیگر طبع شعرت هم کار نمی‌کند، و حالا بیکاری و ... این شش تا کتاب را بگیر و ممیزی کن!» مگر غیر از این است؟ همه هم می‌دانیم که یکسری ارتباطات اینطوری حاکم است. با چه معیارهایی بررسی می‌کنند!؟ می‌گوید «یک سری معیارها مثل «غلو» ، «وحدت شیعه و سنی» و ... نداشته باشد. غیر از این هم اگر حال داشتی، بخوان

اینها طنز نیست و جدی می‌گویم.

گفتم «کاش کتابهای مرا به عنوان ممیزی به خود من می‌دادید تا به شما بگویم کدام ابیات را حذف کنید!!»

چون تو که داری این را می‌خوانی نمی‌دانی که من کجا مین کار گذاشته‌ام!؟ ولی جالب است چون تو شعر را نمی‌فهمی همین اتفاق می‌افتد. طرف فقط یک وحدت شیعه و سنی شنیده!! چه کسی؟ کسی که با هر منطقی حساب کنید خودش در جبهه شیعه انگلیسی قرار می‌گیرد!

شما ببینید همین قصه پخش یک هفته‌ای فیلم‌های «دی دی» در هفته‌ای که ایام فاطمیه است، چه بلایی سر آبروی فرهنگ جمهوری اسلامی می‌آورد!؟ که آثار طنز «دی دی» را در ایام فاطمیه پخش می کنند و بهانه به دست یک مشت ولگردهای فضای مجازی می دهند.

این دیگر کج سلیقگی فرهنگی نیست، خیانت مذهبی است. شما می‌توانید برنامه‌ای پخش کنید که آداب احترام به فاطمیه را زنده کند. اما چرا کمدی می‌گذارید؟

باید رگ و ریشه این کج سلیقگی یا خیانت را پیدا کنید. احتمالا شاید اعتقادی به احترام مردم به ایام فاطمیه ندارد. مردم فاطمیه اول را احترام می‌گذارند اما چرا رسانه ملی احترام نمی‌گذارد!؟ آیا غیر از این است که تو بعنوان رسانه ملی می‌توانی در جامعه موج درست کنی؟ قطعا همین طور است.

اما ممیزی به دلیل وجود شاخص‌های غلط، کلی و به روز رسانی نشده است.

همزمان با همان کتاب «طوبی» که ممیزی شد، یک شاعر دیگری را در یک محفل شعری دیدم که شعرهای عاشقانه و جنسی می‌گفت و... همزمان با ممیزی «طوبی»، کتاب ایشان چاپ شد! الان آن کتاب را که شاعرش امضاکرده و به من هدیه داده، در خانه دارم! یا کتابی دیگر از شاعری وقیح که از غزل اول تا غزل آخرش 90 درصد شعر در فضای فتنه 88 سروده شده و در مخالفت صریح و علنی با حضرت آقا! ... و این مجوز می‌گیرد!

به نظر من «شیعه انگلیسی» یک قیچی است با دو لبه؛ یک لبه اش به اسم شعائر، نظام و انقلاب و عقلانیت و تقیه و اخلاق را لت وپار می کند، لبه دیگرش، به اسم دفاع از نظام، به شعائر و خلاقیت و شعر و هیئت ها و هنر، حمله ور می شود. دشمن زیرک تر از آن است که «قیچیِ یک لبه» بسازد!

رگه انحرافی در بعضی هیات‌ها داریم که مخاطبش یک عده خاص هستند

* آقای بابایی! می‌گویند که صائب تبریزی شاعری بوده که مضمون نو می‌ساخته. همه منتظر بودند ببینند صائب در شعرهایش چه مضمونی را می‌آورد. این روزها شما شاعری شناخته می‌شوید که با توجه به مسائل روز همواره به مضمون‌های جدیدی اشاره کردید که جوان پسند است. چقدر معتقدید که باید به ذائقه مخاطب جوان اهمیت دهید.

بله من صد درصد معتقدم. تمام صحبتم همین بود. شعر هم به عنوان یک رسانه است. سه مدل رسانه در جمهوری اسلامی داریم:

مدل اولِ رسانه‌ها، رسانه‌های مدیریتی و سیاسی است که از ابتدای انقلاب بوده‌اند. تراز فکری این مدل رسانه‌ای این است که فقط، رضایت مدیران آن مجموعه را جلب کنند. صدا و سیما نماد همان مدل رسانه‌ای مدیریتی و سیاسی است. این مدل رسانه، کلا به رسانه به چشم تبلیغات یک حزب یا شخص نگاه می‌کند؛ در این مدل رسانه‌ای، رسانه بهتر است که اخته و خنثی و ابتر و سترون باشد! در این مدل، بازیگر و بازیکن و خواننده‌ها عزیزتر از هنرمندان غیرتمند و انقلابی‌اند. چرا؟ چون هم جذب مخاطب می‌کنند و هم حرفهایی نمی زنند که به «مدیریت» بر بخورَد! این یعنی رسانه مدل اول، گندش در خواهد آمد...

مدل دوم رسانه‌ها؛ مشخص بود که رسانه مدل اول (یعنی رسانه مدیریتی) فاجعه به بار می‌آورد؛ آرام آرام به «رسانه نخبگانی» رسیدیم. رسانه‌های نخبگانی که ترازشان این بود که به جای رضایت مدیران و بالادستی‌ها، رضایت نخبگان را جلب کنند. گاهی اوقات نخبگان در چند صد نفر محدود بود و گاهی اوقات کمتر یا بیشتر، اما «مخاطب‌های خاص» را مدنظر داشت.

اما مدل سوم رسانه‌ها؛ ما رسانه مدل سوم را نداریم! این فاجعه است. پاشنه آشیل جمهوری اسلامی فقدان رسانه مدل سوم است. اگر روزی و روزگاری خدانکرده، جمهوری اسلامی زمین بخورد منِ احمد بابایی آن را از چشم رسانه می‌بینم. شک ندارم روزی روزگاری در جمهوری اسلامی (در هر فضایی) ضربه بخوریم، پای رسانه وسط است. مدل سوم رسانه‌ای، «رسانه‌ی مردمی» است.

بعضی‌ها می‌گویند که مردم حرف حق را نمی‌فهمند چون شکم‌هایشان از حرام پر شده است. (یعنی منظورشان این است که اصولا رسانه مردمی، موفق نخواهد بود!)

عرض می‌کنم یکی از شهدای کربلا که خیلی برای ما گناهکاران عزیز است (به خاطر اینکه امثال مرا به طمع انداخته که می‌توانیم در ساحت عاشورا و کربلا وارد شویم) حُرّ علیه السلام است، که ظاهراً یک نیروی نظامی کُد دارِ سازمانی است، که حقوق بگیر است. اگر بگوییم یکی از کسانی که شکمش از حرام پر شده، حرّ است. این نیروی نظامی است، سال‌هاست نیروی اموی‌هاست و طبق دستور هم عمل می‌کند. سوال: چطور می‌شود که در اینجا شکم پر از حرام، مانع هدایت نمی‌شود!؟

جواب: چون طبق روایت، تنها چیزی که می‌تواند اثر مال حرام را پاک کند «تفکر» است. خب ما شاهدیم سیدالشهدا در چند روزی که دچار و اسیر لشگر حرّ شدند، «فرصت تفکر» برای حرّ درست کردند. برای زُهیر، هم.

فرصت تفکر، همان حلقه مفقوده‌ای است که اگر به مدل سوم رسانه‌ای وصل شود، اسلام را عالم گیر می کند.

نکته و نظر شخصی‌ام را بیان می‌کنم. رسانه‌های ما (با نوع مدیریت ضد فرهنگیِ بی سوادهای لاف زن) فرصت تفکر به مردم نمی‌دهد و تلنگر فکری به مردم نمی‌زند. مردم سالهاست دیگر به این رسانه‌ها اعتماد نمی‌کنند. می‌دانیم، مردم مادامی که به یک رسانه اعتماد کنند 50 درصد کار آن رسانه، حل شده؛ دیگر می‌توانند هر گونه حرفی بزنند. (کاری که بی بی سیِ خبیث، استاد آن است!)

ما از هیچ قاعده‌ای استفاده نمی‌کنیم. رسانه‌های مدل اول دارند برای جمهوری اسلامی فاجعه درست می‌کنند. ابتدائا هم صداوسیما را می‌گویم که دوست و دشمن از او می‌نالد! باید بابت این ماجرا فکر کنیم.

غرض اینکه، من شعر را هم «رسانه» می‌دانم. شعری که می‌تواند از جنس مدل سیاسی و مدیریتی باشد و «یک عده بالانشینِ عافیت زده» را راضی کند یا شعری که مدل نخبگانی است و در «محافل» خوانده می‌شود و خوشایند یک عده شاعر و منتقد است! فلان مجله چاپ شود. می‌دانیم که در این مدل، مخاطب شعر، همان محدوده کوچک است. الان اینطوری است! اینگونه اشعار، در یک محافل خاصی خوانده می شوند و در تیراژ بسیار محدودی چاپ می‌شوند. (یک رگه انحرافی در بعضی هیات‌های سکولار داریم که مخاطبشان «فقط» یک عده خاص! هستند.)

اما در بعد از انقلاب، ما چند تا شاعر داریم که در مدل سوم (رسانه مردمی) باشند. یعنی رسانه ملی به معنای واقعی. رسانه مردم باشند و با مردم حرف بزنند، هستند اما کم هستند!

شاید یک الگو در عرصه فرهنگی، مرحوم آقاسی است. آقاسی، ادبیات را خوب می‌شناخت؛ ظرفیت‌های ادبیات را بهتر از بسیاری از آکادمیسین‌های مدعی درک می‌کرد. اما او را به خاطر سوادادبی‌اش نام نبردم؛ او نماد یک رسانه مردمی بود؛ چون مردم دوستش داشتند و البته هنوز هم دوستش دارند. و جالب اینکه همین امروزه صدا و سیما آقاسی را با «شاید این جمعه بیاید، شاید» و «شاید هم این جمعه نیاید، شاید!» معرفی کرده! یک شعر احساسی! آیا آقاسی این بود؟

برای مثال اگر شما محمدرضا آقاسی را برای مراسم فاطمیه دعوت می‌کردید کنار شعر فاطمی، شعری معترضانه برای «جمل و دوچرخه» می‌خواند. از وکیل و رئیس و کاسه لیس و علاف‌های سیاسی نمی‌ترسید؛ مردمی که از پای منبر آقاسی بیرون می‌رفتند، «انقلابی» بیرون می‌رفتند. تحولی داشتند.

چرا صدا و سیما جرات ندارد همان حرف‌های 20 سال پیش آقاسی را دوباره پخش کند؟ چرا پخش نمی‌کند؟ صدا و سیما شعرخوانی‌های ابوالفضل سپهر را پخش کند. چرا پخش نمی‌کند؟ چون این شعرها از جنس رسانه مردمی هستند و درد مفاصل اجتماعی را نشان می‌دهند. یعنی جوری در صورت حکمرانان نالایق می‌کوبد که مستی و چُرت و خواب آلودگی مردم هم بپرد! لذا مسئولین ذی ربط و بی ربط، همه جوره جلویش می ایستادند و هنوز می‌ایستند!

در پاسخ سوال شما عرض می‌کنم که بله، مخاطب برای من محور است، اصل است.

هر کسی در هر جای عالم، اثر هنری خلق می‌کند، (اعم از شعر و انواع مختلف)، قبل از خلق اثر خودش، مخاطب خودش را در ذهنش آورده. وگرنه امکان خلق اثر هنری وجود ندارد. اگر کسی مخاطبی نداشته باشد، هنر می‌میرد.

اما آنکه فلان شاعر، مخاطب خودش را فلان جمع یا حلقه شعری قرار داده و برای آنها شعر می‌گوید و جوری هم می‌گوید که «آنها» بپسندند، اگر مخاطبش را مردم قرار دهد، جور دیگری شعر خواهد گفت، دغدغه مردم را خواهد گفت، معلم خواهد بود و هیچ وقت آشپز نخواهد بود، حکیم می‌شود، سبک زندگی حکیم پرور را تبلیغ خواهد کرد.

اجبارا چه من و چه هرکس دیگر، حتما مخاطبی در ذهن خود دارد؛ اما اینکه کدام مخاطب؟ به نظر من بهترین مخاطب مردم و جوانها هستند. تعبیر روایی امام صادق که «علیکم بالاَحداث!» بر شما واجب است که با «جوان‌ها» صحبت کنید. چرا؟ خود حضرت می‌فرماید: چون آنها نسبت به خیر از همه اصناف و طبقه‌های اجتماعی بهتر و راحت تر متوجه می‌شوند و قبول می‌کنند چون دلبستگی‌هایشان نسبت به دنیا کمتر است. قطعا مخاطب جوان بهترین فرض در سرایش شعر است.

ما هنر را ابزار اعتماد می‌دانیم

* آقای بابایی! وقتی شاعر درمورد دغدغه‌های جامعه شعر می‌گوید به شاعر روزمره منتسبش می‌کنند. آیا این باعث نمی‌شود که شعر نازل شود؟ هرچند معتقدم که شعر بارش و تاثیرگذاری خود را در مقطع خواهد داشت. ولی اینکه شاعران در این روال دغدغه مندی بیفتند را چقدر درست می‌دانید و چقدر به تنزل شعر و شاعر فکر می‌کنید؟ نکته مقابلش را هم بگویید که در همین موضوع سوزاندن پرچم یا پایین کشیدن واقعا شاعران سنگ تمام گذاشتند و انصافا سنگ تمام گذاشتند و چقدر هم تاثیرگذاری داشتند. از این بُعد هم بفرمایید چون این موضوع هم مسئله روز بود.

بله، به این معنا شاعر بی دغدغه وجود دارد! حضرت آقا از این هم انقلابی‌تر صحبت می‌کنند. در یکی، دو سال پیش فرمودند که شاعر بی طرف، بی شرف است. شاعر بی دغدغه وجود دارد، اما نه به آن معنا که دغدغه ندارد بلکه او آن دغدغه‌ای را که ما داریم ندارد! دقیق‌تر اگر حرف بزنیم «شاعر بی دغدغه» به معنای واقعی اصلا وجود ندارد! اینکه شاعر چه دغدغه‌ای دارد موضوع است.

شاعری داریم که دغدغه‌اش آزادی‌های سیاسی است؛ شاعری داریم که دغدغه‌اش فقر مردم است؛ یا در چارچوب‌های تعلقات نفسانی است یا در بند عشق‌های خیابانی و دوست داشتن‌های بن بست است.

در هر کدام از این دغدغه‌ها می‌توانیم مطالعه و جستجو کنیم، که آیا ان فرد، شاعر موفقی هست یا نه، تقریبا می‌توانیم بگوییم که ماهیتاً ، هم کمّاً و هم کیفاً ، شعر آئینی از هر جهت، از تمام انواع مختلف شعرها، دغدغه مندانه تر نسبت به موضوعات برخورد می‌کند و خوشبختانه در این جنگ جهانی فرهنگ، شاعر آیینی توفیق بیشتری داشته است.

می‌دانیم که این جنگ، جنگ ذهنی نیست. ما در جنگ نرم و گرمی به سر می‌بریم. این جنگ نرم از ابتدای خلقت تا الان همیشه بوده اما هر روز که به دوره آخرالزمانی تاریخ اسلام داریم نزدیک می‌شویم، اتفاقاتی تازه‌تر در حال رخ دادن است!

در این دوران، هر کسی که دم از ایمان بزند، حتما امتحان خواهد شد. امتحان‌های الهی که برای اصناف مختلف به وجود می‌آید طبق شأنی که دارند، تنوع دارد. هنرمندان و ادبا و شعرا امتحانشان قطعا متفاوت است.

ما می‌گوییم هنرمند کسی نیست که زیبایی‌ها را درک کند. این از هر کسی برمی‌آید. اگر تابلوی زیبا را به غیر هنرمند هم نشان دهند، متوجه زیبایی‌هایش می‌شود. طبعاً آن غیرهنرمند نمی‌تواند عوامل زیبایی تابلو را تحلیل کند، اما هنرمند کسی است که «اعماق زیبایی» را هم درک می‌کند. هنرمند کسی است که «زیبایی‌های عمیق» را هم درک می‌کند. درک زیبایی‌های عمیق، دغدغه‌های دیگری را برای هنرمند ایجاد می‌کند.

اصلا اگر می‌خواهید عیاری برای میزان مقدس بودن دغدغه شاعران بیاورید با عمق زیباشناسی آن شاعران تحلیل کنید. کسی که زیبایی شناسی‌اش در حد شناخت ظاهر زیباست، عمق و دغدغه‌اش را دارد نشان می‌دهد. کسی که زیبایی مفهوم «ظلم ستیزی» را به شعرش منتقل کرده عمق دغدغه‌اش را نشان می‌دهد. فرض کنید شاعری به ظلم تکفیری‌ها بپردازد، می‌دانیم ظاهراً ظلم‌های تکفیری‌ها به صورت مستقیم به شاعر و آن مجاهد ربطی ندارد! اما امیرالمومنین علیه السلام تکلیف را معلوم کرده (خلخال از پای زن یهودی و ...) هنرمندی که ظلم عمیق روزگارش را نمی‌بیند به درک زیبایی‌های دفاع از حرم هیچگاه نخواهد رسید!

کاری که مدافعین حرم در جبهه عراق و شام و دیگر جاها دارند انجام می‌دهند که اینها از حیثیت و حیثی دفاع می‌کنند که به هیچ وجه، در چارچوب منفعت‌های شخصی نیست! درک اینکه شما بدانید در آنجا چه زیبایی معجزه واری اتفاق افتاده و می‌افتد، عمق دغدغه مندی آن هنرمند، ادیب و شاعر را دارد نشان می‌دهد.

ما در کشورمان متاسفانه با یک استراتژی شیطانی و کثیف مواجهیم که من فکر می‌کنم در همه دنیا، بی نظیر است. استراتژی استهزاء!

شما فیلم «آواتار» را هم که نگاه کنید که علی الظاهر هنوز پرفروش‌ترین فیلم دنیاست، می‌بینید که آنها از یک شهر خیالی و از سیاره پاندورا دارند حرف می‌زنند و دارند افکار کابالیستی را از آن کتابهای مقدس خودشان عرضه می‌کنند و شعارهای کاملا ظاهر و گل درشت دارند و کسی در عالم نیست که گریبان آن هنرمند ایدئولوژی زده را بگیرد که شما چرا انقدر ظاهرگرا هستید و چرا انقدر حاکمیت سلطه جهانی را آنهم با نگرش اخرالزمانی دارید ترویج می کنید و انقدر هم راحت دارید شعار می دهید. چون آن هنرمند در ساختار فکری و معرفتی خودش می‌داند که هنر اگر زیر شاخه سِحر باشد، ابزار فریب است. در این ساختار فکری، هنری موفق‌تر است که در فریب دادن افکار عمومی موفق‌تر باشد! این را خوب می‌فهمند یعنی هم در خلق اثر هم در توزیع و هم در تبلیغ، خوب می‌فهمند.

* چرا این اتفاق برای ما نمی‌افتد؟

دو تا ماجرا دارد: نخست اینکه ما هنر را ابزار فریب نمی‌دانیم. ما هنر را «ابزار اعتماد» می‌دانیم و تمام قالب ها و کارهای سخت افزاری که برای هنر اعم از شعر دارد انجام می‌شود را ابزار اعتماد می‌دانیم.

مسئله دوم؛ با این موضوع هم مشکل داریم: بابت اینکه یک رعبی در جامعه هنری و علمی و آکادمیک ما نسبت به دغدغه مندان جبهه فرهنگی انقلاب هست که فکر می‌کنیم هرکسی اینجا آمده بر مبنای همان خاصیت نفاق پرور جامعه ایمانی است.! به ذهن‌های مارگزیده، متبادر می‌شود که اینها برای آلاف و الوف و منفعت طلبی آمده‌اند. چه بخواهیم و چه نخواهیم اینها هست.

استهزاء ، استراتژی شیطان است. نه الان، که از ابتدا اینطوری بوده که عموم جامعه مومنین را شدیدتر از هر حربه‌ای استهزاء تار و مار می‌کند. لطیف‌ترین و حساس‌ترین بخش جامعه ایمانی، «هنرمندان» هستند و از همه بیشتر درگیر ماجرا استهزاء هستند. اگر دشمن بخواهد فقط و فقط، روی یک قشر بر مبنای استراتژی استهزاء با روشهای خودش کار کند قطعا روی هنرمندان کار می‌کند! چون هنرمند، زودتر و شدیدتر، مرعوب این استراتژی می‌شود.

به حرف اولم برمی‌گردم که ما در جنگ نرم آخرالزمانی دچار فتنه هایی خواهیم شد که مومن از غیرمومن معلوم میشود. روی این حساب است که از زبان روایت اهل بیت علیهم السلام می فرمایند: «هرکسی بیتی در دنیا برای ما سروده باشد، یک بیت و یک خانه در بهشت به او می دهیم.» البته بیتی که اقتضائات و ویژگی های اهل بیت را دارد؛ اگر این شعر گفتن، ویژگی خاصی نداشت خیلی از شاعران برج ساز بهشت بودند!!

اما مطمئن باشید اگر شاعر، بیتی بسازد که مردم بپسندند و منتقدین زبانشان بند بیاید و مردم راضی باشند و به حرف دل مردم تبدیل شود، برای ساختن اینطور اثر هنری، خانه شاعر ویران میشود!

سیستم فرهنگی شُل پرور و غیرمجاهد پرور و قاعد پرور ما این را به هنرمند یاد نداد که «فَضّلَ اللهُ المجاهدینَ علَیَ القاعِدین» ما فکر کردیم با همین احزاب قاعدینی که برای خودمان درست کردیم و نشستیم به امید کدخدا، می‌توانیم با ابیاتی، شاعر انقلابی محسوب شویم بدون اینکه درگیر تبعات انقلابی بودن شویم!

باید درگیر ایمان و تبعات و لوازم ایمان باشیم. قطعا این اتفاق نمی‌افتد. باید پاسخگو و دربین مردم باشیم.

باید منتظر انواع مختلف حمله‌ها باشیم که من فکر می‌کنم تیزترین و پُر بُرش‌ترین حمله‌ای که جبهه باطل شیطانی خواهد داشت، «استهزا»ست و خوش به حال کسی که از میان آتش استهزاء بتواند سالم عبور کند و بتواند انقلابی باقی بماند!

ما برای پرچم ایران که حیثیت ماست، ارزش قائلیم. جایی که سردار سلیمانی می‌گوید «کاش به جای پرچم جمهوری اسلامی ایران، «مرا» ده بار آتش می‌زند، نه اینکه عکسم را، بلکه خودم را ده بار آتش می‌زدند و به پرچم جسارت نمی‌کردند!» ما هم همین را در شعرمان می‌آوریم که

«دل به نور امید باید داد

پای پرچم شهید باید داد»

اما یادمان باشد! «پای پرچم جمهوری اسلامی ایران» را دارم می‌گویم، نه «پای پرچم ایران» !!

برای همین پرچم ایران شعرهایی گفته‌اند و خیلی فرق می‌کند با مفهوم مقدسی که سردار سلیمانی حاضر است ده بار برایش آتش بگیرد!! یعنی هستند افرادی لاف زن، که حاضرند برای «پرچم ایران» شعر بگویند اما مراقبند و حواسشان هست و جوری شعر می‌گویند که منفعتش به «انقلاب اسلامی» نرسد!

اینکه عده‌ای ادیب بی ادب و لاف زن، جوری شعر بگویند که منفعتش به انقلاب و اسلام نرسد بد نیست؛ بد و خطرناک، این است که دوغ و دوشاب برای مسئولین امر یکی باشد! بگذریم! در اوج اینکه ما به تولید آثار هنری نیاز داریم باید حواسمان به این باشد که کلاه سرمان نرود! آثار هنری در تراز «انقلاب اسلامی» معیارهایی هم دارد.

خاطره‌ای از یک شعر؛ تشکر بابت شعر وفاق شیعه و سنی

* در مورد حساسیت تاثیرگذاری شاعر خاطره‌ای هم دارید؟ از شعری که گفته باشید یا مسئله روز باشد.

گاهی اوقات می‌بینیم که برخی از شبهه‌های اعتقادی مردم را هیچ ابزاری نمی‌تواند مثل شعر، پاسخگو باشد. چون شعر یک حالت انرژی بخش دارد غیر از اینکه می‌تواند منطقی باشد.

شعر دو شعبه است؛ یک شعبه اش زیرمجموعه «سِحر»، حساب می‌شود و یک شعبه‌اش هم زیرمجموعه «معجزه» محسوب می‌شود. جنگ بین سِحر و معجزه، دائمی و همیشگی است. شعری که فرزندخوانده سِحر است و شعری که فرزندخوانده معجزه است شدیداً با هم درگیرند.

گاهی با سرایش و خوانش «یک بیت» ، شبهه‌ای سیاسی یا اعتقادی حل می‌شود. جمله‌ای از حضرت آقا هست که می‌فرمایند گاهی اوقات یک بیت شعر کار ساعتها سخنرانی را می‌کند. واقعا همینطور است و شخصا تا دلتان بخواهد من دیده‌ام.

جلسه‌ای بوده‌ام که بنده خدایی گفت با من کار دارد. بعد از جلسه روبوسی کردیم و جویای مطلبش شدم. گفت از آنجا که تبلیغات این مجلس را دیده است از شهرستان آمده تا مرا ببیند و تشکر کند. (از یکی از شهرهای مرزی آمده بود.) گفت: «به خاطر شعر شما که بحث وفاق بین شیعه و سنی را مطرح کردید چقدر از مشکلاتی که ما به عنوان بچه شیعه‌های اقلیت در شهرمان به راحتی حل شد و ما یک چیزی پیدا کردیم که گره‌های اختلافمان را باز کند.» در واقع این احساس نیاز طرف قابل توجه است که از این همه راه آمده تا این مطلب را عنوان کند.

* برسیم به نام استاد فیروزکوهی؛ چرا دیگر حرفی از آقای فیروزکوهی نیست. چقدر وامدار هستید و چقدر سعی می‌کنید اشعار ایشان را مطالعه کنید یا چقدر اصلا به عنوان یکی از معاصرین قبولشان دارید؟

استاد امیری فیروزکوهی عزیز از شاعرانی هستند که حق مطلب در موردشان به هیچ وجه ادا نشد.

حق مطلب در مورد استاد امیری فیروزکوهی به هیچ وجه ادا نشد/ مرحوم امیری را با آقا شناختم

* البته چند باری حضرت آقا تنها در سخنانشان به این استاد امیری فیروز کوهی اشاره فرموده‌اند.

خود من هم مرحوم فیروز کوهی را با حضرت آقا شناختم. به نظرم هنوز ایشان ناشناخته و به تمام معنا مظلوم است. خیلی از شاعرانی که در شاعرانگی با مرحوم امیری فیروزکوهی بسیار فاصله دارند امروزه در موردشان کتاب چاپ می‌شود و نقد و معرفی می‌شوند، ولی متاسفانه در مورد مرحوم امیری فیروزکوهی با آن عمق بی نظیرشان کار خاصی نشده است. او در شاعرانگی جزو معدود شاعرانی است که «مولف» و «صاحب شناسنامه» بود. خلاقیت شاعرانه آثارش بی نظیر است.

آشنایی من از دو جهت بود:

یک جهت اینکه در شعر محتشم و استقبال‌هایی که از محتشم انجام شده بود تحقیقی می‌کردم. شعر محتشم خیلی ویژه است. با اینکه از ابتدای تاریخ ادبیات فارسی از «کسایی مروزی» و «رودکی» تا «ناصرخسرو» و «حافظ» و الی زماننا هذا، شعر آئینی در تار و پود ادبیات فارسی هست، (گاهی اوقات ضعیف و گاهی اوقات هم قوی) اما ما حضرت شمس الشعرا محتشم کاشانی را «پدر شعر آئینی» می دانیم و این تعبیر من نیست. یعنی از اساتید بزرگ مثل مشفق و معلم بگیر تا شمیسا و هر اندیشمندی در هر فضای فکری و هنری، در مورد اوج محتشم متفق القولند. او پدر شعر آئینی بوده.

من داشتم در استقبال‌هایی که از محتشم شده بود جستجو می‌کردم که نتایج عجیب و غریبی به دست آوردم. مثلا تقریبا می‌توانم بگویم از زمانی که محشم، ترکیب بند عاشورایی را سروده که حدود 400 سال گذشته تا امروز، تقریبا هیچ دوره شعری نبوده که صاحب نام‌ها و بزرگان ادبیات از این ترکیب بند استقبال نکرده باشند! و این عجیب است!

شاید از «هیچ شعری» تاکنون در تاریخ ادبیات فارسی این مقدار استقبال شعری نشده. یعنی شما از حزین لاهیجی و وحشی بافقی بگیرید تا صباحی و ملک الشعرای بهار تا همینطور که جلوتر می‌رویم و به مرحوم امیری فیروزکوهی می‌رسیم. مراجعه کردم به استقبال او و این رودخانه مرا هم با خودش برد. دیدم این بشر نه شاعر، بلکه حکیم علی الاطلاق است. شعر از حکمت است و او حکیم است و به اصل و حاق و حقیقت و ذات شعر رسیده است.

نه مثل آهن ربایی که به خرده آهنی کشیده شود و آن خرده آهن، مدتی خاصیت آهن ربایی پیدا کند! نه! دیدم این اصل جنس است و خود شعر است. هم شاعرانه زیسته، هم شاعرانه فکر کرده، هم شاعرانه عبادت خدا را کرده، هم شاعرانه دینداری کرده و الی آخر.

ماجرای دیگر که باعث دلبستگی بیشتر بنده شد، جمله مشهور مرحوم امیری فیروزکوهی است (در آن دوره ها که سن و سال حضرت آقا بیست و چهار، پنج سال بیشتر نبوده) امیری بارها گفته بوده اند که «امروزه شعرشناس تر از اقای خامنه ای در تمام ایران وجود ندارد

ای کاش می‌شد که موجی برای معرفی بیشتر مرحوم امیری فیروزکوهی راه می‌افتاد.

مداحان غالبا به شاعران بزرگ سفارش می‌دادند

* موضوعی که الان خیلی باب شده همراهی شاعر با مداح است. یعنی معمولا مداحان در ایام فاطمیه یا محرم و ... سعی می‌کنند با یک شاعر مخصوص کار کنند و شعر پیشنهاد دهند. چقدر این همراهی شاعر و مداح را موفق می‌دانید و اصلا فکر می‌کنید توانسته موفق باشد؟

رابطه شاعر و مداح مطلب جدید نیست. ده‌ها سال است که مداحان به عنوان یک عامل تبلیغ دینی در کنار علمای حوزوی مطرح شده‌اند. پیشتر، عالمان دینی، کار مدح و مرثیه را انجام می‌دادند؛ گاهی اوقات خودشان شاعر هم بوده‌اند.

کسانی بوده‌اند که از دوره صفویه به این طرف هم عالم دینی هستند و هم مداح (به معنایی که امروز مصطلح است) و شعر هم می‌گویند. یعنی به تمام معنا خودکفا هستند.

آرام آرام این فاصله افتاد و ما به جایی رسیدیم که تقریبا از دوره قاجار، این ماجرا رسمی شده که مداحی گزینه ای جدا از عالِم حوزوی است. این فاصله افتادن، آسیب‌هایی برای خودش داشت. این رابطه بوده و تا پیش از انقلاب و چند سال بعد از انقلاب معمول بر این بوده و از آنجا که ابزار رسانه‌ای انقدر نبوده و پیشرفتگی محیط سایبری، «این حفره‌های دیجیتالی فرهنگ» بوجود نیامده بود، سرعت تحولات انقدر زیاد نبود، یک مداح هم محفوظات شعری زیادی داشت و هم انقدر نیاز به شعر جدید نداشت. اینقدر هم اصلا مطالب روز اتفاق نمی‌افتد یعنی سرعت تحولات انقدر نبود که مسائل مبتلابه مردم انقدر زیاد باشد که بخواهد درگیر شود.

داخل پرانتز می‌گویم شما تخصصی شدن شعر را نگاه کنید! تا صد سال عقب‌تر که به شعر عاشورایی نگاه می‌کنیم انقدر شعرهای ویژه تخصصی نداشتیم. مثلا شعر عاشورایی، «عمومی» بود. (مثلا ترکیب بند محتشم؛ شما اختصاصا نمی‌توانید بگویید این ترکیب بند، روضه حضرت علی اصغر علیه السلام می‌باشد؛ نه، عمومی است.)

اما همین الان که داریم صحبت می‌کنیم برای (فقط) روضه حضرت علی اصغر علیه السلام بگوییم چند زیرمجموعه دارد. اگر بخواهیم در این فضا برای حضرت رباب علیهاسلام شعر بخوانیم می‌گوید فلان شاعر، شعرهای حضرت ربابش (علیهاسلام) خوب است. یعنی انقدر موضوعات ریز و موضوعی و تخصصی و جذاب تر شده درواقع یک جور «غنی سازی» دارد انجام می‌شود. یک جوری داریم از آن «خام فروشی» فاصله می‌گیریم.

الان کار ویژه شاعر ماهیتاً با 50 سال پیش متفاوت شده. پیش از این کتاب شعر هیئتی در حکم کیمیا بود! غالبا اینطوری بود که مداحان بزرگ به شاعران بزرگ سفارش شعر می‌دادند. مثلاً می‌گفتند قصیده‌ای می‌خواهند که با ابیات پندی در این موضوعات اخلاقی شروع شود و به سمت مدح فلان امام برود و گریز روضه‌اش هم در اینجا تمام شود.

واقعا می‌دیدید که یک شاعر دو، سه هفته (کمتر و بیشتر) روی این سفارش کار می‌کرد. مداح‌ها به هرحال شعرشناس بار می‌آمدند. شعر و مداحی، در آرام پز بود!

اما الان ماهیتا اینطوری نیست. سرعت تحولات زیاد است و شعری که 10 سال پیش خوانده شده و سروده شده امروز در چشم مخاطب و مداح و رسانه و ... «کهنه» محسوب می‌شود! مخاطب، «شعر جدید» از شما می‌خواهد!

شعر جدید که هیچ؛ مخاطب، «سَبک جدید» از شما می‌خواهد! اگر شاعر حواسش نباشد در سرازیری و مسابقه «جدید سُرایی» می‌افتد!

البته، دارد اتفاقاتی «بد» و «خوب» می‌افتد. «بد» از این جهت که هر مداحی احساس می‌کند نیاز دارد که با شاعران خوب کار کند. طبیعی است که شاعران خوب انقدر زیاد نیستند. لذا مجبور است که با شاعران تازه کار کار کند و دقیقاً اینجا موضوع، شروع می‌شود. مداح اگر با یک شاعر حرفه‌ای طرف باشد نمی‌تواند ذهنیت‌های خودش را قالب و غالب کند. متاسفانه این ارتباط، اینطوری پیش می‌رود که شاعران جوانی که احتمال دارد جویای نام باشند و دوست داشته باشند که شعرشان مطرح و شنیده شود، با مداحان نامدار ارتباط برقرار کنند و حلقه‌های شعری دور مداح به وجود بیاید. این را از فضای بد و منفی‌اش می‌گویم: احتمال دارد در هیاهوی سَبک جدید و شعر جدید، شاعران حلقه‌های مداحان، احساس نیاز به رشد ذوقی و بالا بردن بنیه‌های علمی خودشان نکنند.

اما این ارتباط «خوبی» هم دارد. این شاعران همزمان با کار کردن با مداحان، اگر به «استادان خوبی» وصل بشوند شاعران بسیار موفقی خواهند شد! چرا؟ چون بیشتر از دیگر شاعران با جوانان و مردم و مخاطبان واقعی درگیرند و اصطکاک دارند. شاعران هیئتی اگر همزمان با کار برای جلسات و مداحان، رابطه‌ای جامع با استاد داشته باشند، شعرشان خیلی بهتر و کارآمدتر و خواندنی تر از دیگران خواهد بود و آینده خیلی بهتری خواهند داشت.

ما باید دعا کنیم شاعرانی که با مداحان دارند کار می‌کنند، به یک استادی هم وصل باشند که همزمان با درگیری شان با مخاطب جوان، خلاقیت شان رشد کند.

اصولا من معتقدم که شعر هیئتی، به دلایل فراوان، قابلیت برتری و سبقت در تمام ادبیات معاصر را دارد.

 

* برای شما این اتفاق افتاده که با مداحان همکاری کنید؟

من اصلا شعر گفتن را با مداحان و هیئت‌ها شروع کردم.

معنای شعر برایم از روزی که سیدرضای جعفری را دیدم، عوض شد

* اسم ببرید؟

شاید آبروی آنها برود!

من با مداحان محلی و هیئت‌های رفاقتی شروع کردم. مرا به عنوان اینکه یک شاعر هستم مداحان محلی، جدی گرفتند و باعث شدند که من طراوت فکری ام خرج روضه و هیات شود.

جلوتر که رفتیم همینطور مداحان بزرگتر محبت می‌کردند. در همان نوجوانی و جوانی، چقدر برایم دلخواه و جذاب بود که مداحان بی نظیری مثل حاج حسن آقای خلج و یا حاج سعید حدادیان و یا حاج آقا منصور و یا کسی که خیلی دوستش داشته و دارم «آقا نریمان پناهی» ، شعر مرا تحویل بگیرد! واقعا در آن سنین برایم یک آرزو بود.

چقدر برای شاعر هیئتی، این اتفاق، لذیذ است؛ اینکه شعرش را از زبان مداح محبوبش بشنود!

خدا حفظ کند آقای حکیمی را. استاد محمود حکیمیِ نویسنده را می‌گویم، نه علامه حکیمی. یکبار تعریف می‌کرد که برای اولین بار «کیهان بچه‌ها»ی زمان طاغوت یک داستان از من چاپ کرد. من از کیوسک مطبوعات تا خانه 10 مرتبه داستان خودم را خواندم! واقعا اینطوری بود که از لذت‌های دنیا همین بود شعرمان را از زبان یک مداح که خوب هم ادا کرده و شعر را زنده کرده، بشنویم.

عرضم این بود که کار کردن با مداح و اقتضاء و ویژگی‌های با مداح کار کردن را خوب می‌دانم چون در این فضا زندگی کرده‌ام.

این روال ادامه داشت تا به «سیدرضا جعفری» رسیدم. اصولا او (که آن زمان‌ها شیخ ما بود و این روزها سید عزیز ماست) «شعر» را (جدای از همه عوامل حاشیه ای اش) برای من «جدّی» کرد. خدا حفظش کند که سِمَت استادی، پیری و مرشدی دارند. (شاید این قضایا مربوط به سال 82 باشد که یکی از دوستان محبت کردند و ما را وصل کردند. من رفتم و شعری خواندم و تحویل گرفتند.) اصلا دیگر معنای شعر برای من از روزی که سیدرضای جعفری را دیدم، عوض شد!

این نکته برایم جذاب است که خیلی از شاعرانی که امروز به عنوان شاعران مطرح آئینی و هیاتی الحمدالله دارند کار می کنند و اثرگذار و جریان ساز هستند یک جوری اثر تربیتی مصاحبت با سیدرضا جعفری در آنها آشکار بوده است.

شاعر باید خودش را پیاده نظام و سرباز بداند

* شعر انقلاب چه حساسیت‌هایی دارد؟ آیا خط قرمز هم دارد؟

من در شعری که برای پرچم ایران گفته بودم در یک مصرع سروده بودم که

«خونِ دل، مشرقِ تکلّم ماست

خط قرمز، غرور مردم ماست»

من شعر انقلاب، شعر مکتبی، شعر آئینی و همه این اسم‌ها را در یک حلقه نگاه می‌کنم. جدا کردن اینها را یک دعوای زرگری برای منافع یکسری گردنه گیر می‌بینم. آنها که اینها را جدا می‌کنند دارند خیانت می‌کنند. اینها همه یک حلقه است و باید با همدیگر باشد.

اگر اینها را جدا کنیم همین اتفاق‌هایی می‌افتد که می‌بینیم! طرف اگر شعر هیات را سیاسی بشنود تعجب می‌کند که مگر می‌شود این حرفها را اینطوری زد!؟

می‌فرمایید شعر انقلاب حساسیت‌ها و چارچوب‌ها و خط قرمزش کجاست؟

در شعر آئینی (که عام تر و واسع تر از شعر انقلابی است) به اعتقاد شخصی بنده «امام زمان و ولایت و امامت» ، خط قرمز است. من این را یافته‌ام و وجدان کرده‌ام. لذتش را چشیده‌ام که می‌گویم. چیزی است که بزرگان ما به این نتیجه رسیده بودند و این نتیجه را به ما منتقل کردند و ما یاد گرفتیم.

«خط قرمز» در شعر آئینی امام زمان روحی فداه است، به همین راحتی!

چون مخاطب اصلی و نهایی شعر آئینی، امام زمان علیه السلام است.

چرا این حرف را می‌زنیم؟ زیرا هر کسی در قبال امام زمانش وظایفی دارد. تکلیف هنرمندان در قبال امام زمان چیست؟ وقتی از این «منظر» به ماجرا نگاه می‌کنم، شعر آئینی را یک ابزار و سلاح می‌دانم. شعر آئینی، اسباب تفاخر و تکبر نیست، بلکه ابزار نوکری است! شاعر، «پیاده نظامِ لشکر معارف دینی» است. شاعر، «پیاده نظام» است.

فرمانده میدان کیست؟ هر شاعری فرمانده میدان نیست! شاعر، بما هو شاعر، مرجع تقلید و فرمانده نمی‌تواند باشد! در جنگ جهانی فرهنگ، هر شاعر آئینی، در یک هنگ و دسته و گروه یا گروهانی از فضاهای مختلف شعر آئینی دارد کار می‌کند.

پس باید از جزیره‌ای عمل کردن فاصله بگیرد و به این نقطه طلایی برسد: «ولایت» اصلا ولایت همین است؛ یعنی ارتباط عرضی و طولی. یعنی باید نگاه کنیم کجا کار، روی زمین مانده!؟ ما باید بار معشوق را باید بکشیم. بار معشوق ابدی و ازلی ما که امام زمان است.

بار معشوق کشیدن این است که شما نگاه کنید کجاها کار ضعیف است، در آن فضا شعر بگویید. «ولایت» رابطه عرضی بین جامعه مومنین و رابطه طولی بین شاعر و مولاست. یعنی شما بعنوان یک پیاده نظام، مستقل نیستید، فرمانده دارید.

وقتی دیدار شاعران آئینی با حضرت آقا را ببینید باید به این معنا برسید که شما فرمانده دارید. فرمانده تیزهوشی که همه جای عالم ادبیات را دارد می‌بیند. غیر از ادبیات، سیاست را هم دارد می‌بیند و دارد فرماندهی می‌کند که این حرف گفته نشود یا این حرف‌ها را بگویید. برجسته‌تر هم بگویید. این فرمانده میدان است که به شما می‌گوید ضعیف عمل کردید باید جلوتر یا عقب‌تر بروید. تا رابطه با فرمانده معلوم نشود، شکست حتمی است. ولایت، رابطه عرضی با گروهان و یگان‌های مختلف را مشخص می‌کند.

شاعر باید خودش را پیاده نظام بداند. سرباز بداند. اگر لازم باشد کار عملیات استشهادی هم باید بکند، یعنی آبروی خودش را کف دست بگیرد و وسط بیاید. نگاه ما به شاعر و شعر این باشد که شعر ابزار هنریِ «جامعه مهدوی» است.

ما قرار است سلاح و شمشیرِ دستِ امام زمان و ولیّ خدا باشیم.

دیروز می‌گفتیم «امام»، امروز می‌گوییم «حضرت آقا» و و ان شاء الله، دیروز و امروز و فردا تحت توجه حضرت حجت؛ شمشیر ادبیات ما و تیغ شعر ما باید دست ایشان باشد. ما بدون امام زمانِ خودمان اصولا ادبیات را یک چیز خرافی و اضافی می‌دانیم.

آیه قرآن وقتی در مورد شعرا صحبت می‌کند مگر غیر این است؟ «والشعراء یتبعهم الغاوون الم ترَ انهم فی کل واد یهیمون» یعنی شعرای بی امام زمان، آواره‌اند! جالب‌تر اینکه یک عده گمراه‌تر از شعرا هم پشت سر شعرا راه می‌افتند...!!

عجیب است؛ قرآن وقتی هم می‌خواهد به این حرف‌ها قید بزند می‌گوید: «الا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و خدا را بسیار یاد کردند و پس از مظلوم شدن به انتصار می‌پردازند و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

قرآن برای گمراهی شاعران وقتی می‌خواهد استثناء بگذارد باز هم مطلب را به خود شاعر برمیگرداند نه «شعر».

شاعر پیاده نظام یا نیروی آتش به اختیار یا به تعبیر حضرت آقا نیروی واکنش سریع فرهنگی انقلاب است. این نگاه خیلی غریب است. یعنی اگر این باشد که هر شاعری احساس کند که پیاده نظام و سرباز است و به او دستور می دهند که جلو برود.

اما متاسفانه آنچه تمدن فرهنگ غربی و غربزده، شبه مدرن از 150 سال گذشته القاء کرده از دوره مشروطه تا امروز و سلوک آموزش عالی و آموزش و پرورش ما این جنایت را در حق مردم کرده اند تا کار به اینجا رسید که هر کسی که هنرمند است، خودش را بی نیاز از فرمانده و ارتباطات عرضی با دیگران می‌داند.

در تربیت غربی، شاعر، خودش آقای خودش است و خودش ولیّ خودش است.

من اینطوری احساس نمی‌کنم. هنرمند کسی است که بتواند نفس خودش را در مقابل ولیّ خدا ذبح کند.

امام خمینی می‌فرمایند که شهادت هنر مردان خداست. شهادت حقا و انصافا اینطوری است. شاعری که بتواند نفس قدرت‌های خلاقانه هنری خود را در برابر ولی خدا ذبح کند قطعا اجر شهید را می‌برد.

مهار نفس شاعر، سخت‌ترین کار عالم است!! چون شما درگیر با ماجرای ادبیات و شعر هستید این مطلبی که می‌گویم را به راحتی درک می‌کنید. هیچ بتی در عالم، مثل شعر نیست. اصلا شاعران اگر وصل به وحی و معارف دینی و فرماندهی ولایی نباشند اتفاق بدی که برایشان می‌افتد این است که آنها دچار انحراف اعتقادی هم می‌شوند. شعرا و هنرمندان در معرض انواع فسادها هستند.

* خط قرمز کجاست؟

خط قرمز شعر آئینی را به طور عموم «امام زمان روحی فداه» می‌دانم و اینکه هنر، بار معشوق را کشیدن است.

وقتی در شعر انقلاب می گویم چارچوب نظری و عملی و منویات و تفکر اصیل ولایت مطلقه فقیه چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم این چارچوب، خط قرمز شعر انقلاب است و الحمدالله آنقدر هم وسعت دارد که هنر و ذوق کسی در این محدوده به در و دیوار نمی‌خورد!

کسی که در این چارچوب حرکت کند قطعا هم محبوب مردم می‌شود هم مورد رضایت حضرت حجت خواهد بود. خداوند در آیه قرآن می‌فرمایند که «اگر کسی ایمان و مدیریت بر نفس داشته باشد، خداوند برکات خودش را از زمین و آسمان بر سر و صورتش می‌باراند...».

منبع:فارس

انتهای پپام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها‌

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon