به خاطر دخترم «راحیل»


به خاطر دخترم «راحیل»

همیشه مادر و پدرها نیستند که با تصمیم‌های خود سرنوشت فرزندان را رقم می‌زنند، گاهی فرزندان هستند که والدین را ترغیب می‌کنند، دست به کاری بزنند که شاید زیاد هم خواست دلشان نیست اما الان که به گذشته نگاه می‌کنند از تصمیم خود راضی‌اند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، برای مژگان عباسلو؛ شاعر و پزشکی که تا شهریور سال گذشته در یکی از بهترین ایالات آمریکا زندگی می‌کرد؛ دختر یازده ساله‌اش راحیل و مسیر زندگی او انگیزه‌ای شده که تصمیم خود برای اقامت دائمی در آمریکا را تغییر دهد و به ایران برگردد، ریسکی بزرگ که به گفته خودش ختم به خیر شده و حالا او و خانواده‌اش از این بازگشت خوشحال هستند چون اتفاقات خیلی خوبی در یک سال گذشته برای آنها رخ داده و عباسلو امیدوار است این خوبی‌ها و موفقیت‌ها همچنان ادامه داشته باشد.

مژگان عباسلو که بیشتر علاقه‌مندان به شعر و جوان‌ها او را با اشعار عاشقانه‌اش می‌شناسند، دو دختر دارد؛ راحیل و لیا . عباسلو درباره مفهوم نام دخترانش می‌گوید: «نام‌های عبری است؛ راحیل مادر حضرت یوسف(ع) بوده و لیا، خاله اوست. راحیل این روزها حالش خیلی خوب است چون از فضای دوگانه‌ای که در آن زندگی می‌کرد، خارج شده و یکدستی و راحتی خاصی را تجربه می‌کند. در آمریکا که بودیم، نمی‌دانست باید چگونه رفتار کند تا هم خودش و ما راضی باشیم و هم با محیط پیرامونش مشکلی نداشته باشد.»

عباسلو خود را آماده می‌کند تا برای دریافت مدرک تخصص در زمینه غدد وارد دانشگاه شود، او بر این باور است که نوع رفتار راحیل و سرنوشت او باعث شده تا خدا نشانه‌هایی را در مسیرش قرار دهد و او را مجاب کند که باید از همه رفاه و امکانات زندگی در آمریکا چشم بپوشد و به ایران برگردد، او در توضیح نشانه‌هایی که در مسیرش قرار می‌گرفت، می‌گوید:« تا دو سال قبل فکر می‌کردم، خودم هستم که برای زندگی‌ام برنامه‌ریزی می‌کنم و هرطور که دوست دارم زندگی را پیش می‌برم، همیشه فکر می‌کردم بهترین انتخاب‌ها را انجام می‌دهم و خودم هستم که بهترین‌ها را برای خودم و خانواده‌ام رقم می‌زنم.این منم که انتخاب می‌کنم و انتخاب‌هایم آنقدر درست و سنجیده است که خدا هم آنها را به سرانجام می‌رساند. زندگی در آمریکا انتخاب من و همسرم بود و همه چیز عالی پیش می‌رفت ما زندگی فوق‌العاده راحتی داشتیم و شغل و درآمد خوبی هم زندگی‌مان را بیمه کرده بود اما همه چیز از 9 سالگی راحیل تغییر کرد. من آدمی مذهبی هستم، در یک خانواده که اعتقادات مذهبی ندارند، متولد و بزرگ شدم اما در یک مرحله‌ای از زندگی تصمیم گرفتم مذهبی باشم و برخلاف نظر پدرم که با چادر کاملا مخالف بود، چادری شدم. وقتی برای اقامت به آمریکا رفتیم فکر می‌کردم در این کشور می‌توانم دخترم را مذهبی بزرگ کنم؛ او را به مدرسه مذهبی بفرستم و با کسانی رفت و آمد کنم که مثل خودمان اعتقادات مذهبی دارند اما راحیل که بزرگ شد، محیط اطراف و آدم‌ها و دوستانش در او دوگانگی عجیبی به‌وجود آوردند، او روسری سر می‌کرد اما دوستانش او را به چالش می‌کشیدند که با این چیزی که به سر داری، چگونه دوام می‌آوری؟ دوستانش در مدرسه ارتباطات آزادی را تجربه می‌کردند که با فرهنگ ما و تربیت راحیل تفاوت زیادی داشت. همه اینها باعث شده بود که راحیل غمگین شود و گاهی حتی گریه کند! وقتی دخترم 9 ساله شد برای جشن تکلیف او را به ایران فرستادم و مادربزرگش جشن تکلیف خوبی برای او گرفت و راحیل پذیرفت که باید حجاب داشته باشد اما واقعیت این است در فضایی که همه بی‌حجاب هستند و فرهنگ زیستی متفاوتی با ما دارند برای یک دختر 9 ساله دوام آوردن، سخت است. بارها به او گفتم که اگر دوست داری، می‌توانی حجاب نداشته باشی اما راحیل قبول نمی‌کرد! یک روز در حال رانندگی بودم که از یکی از رادیوهای محلی ترانه‌ای پخش شد که محتوایی داشت که اصلا با فرهنگ ما و بینش ما درباره رابطه دختر و پسر جور نبود، همان‌جا با خودم گفتم خوب شد راحیل نیست که این ترانه را بشنود! ‌ اما خدا یکی از محکم‌ترین نشانه‌هایش را به‌من نشان داد؛ راحیل که به خانه آمد، همان ترانه را خواند و گفت: مامان امروز در مدرسه همه بچه‌ها این ترانه را می‌خواندند! شب که همسرم به خانه آمد به او گفتم برای راحیل و زندگی او باید از آمریکا برویم. اینجا او آنچنان که سرنوشتش می‌خواهد زندگی نخواهد کرد... و ما به ایران برگشتیم و همه چیز را از صفر شروع کردیم اما هیچکداممان پشیمان نیستیم !»

مژگان عباسلو روح حساسی دارد که به او کمک می‌کند تا شعر بگوید اما منطق قوی هم دارد تا بگوید که زندگی در آمریکا برای مردم خود آنجا خوب است چون منطبق بر فرهنگ آنهاست اما ما را دچار چالش و چندگانگی فرهنگی می‌کند؛ من چرا باید دخترم را در کشوری بزرگ کنم که فرهنگ زیستی آنجا او را عذاب دهد. عباسلو حالا از زمان‌بندی خدا می‌گوید و این‌که تا شهریور سال گذشته، آدم مذهبی بوده اما حالا سخت به اراده خداوند ایمان آورده و می‌گوید گاهی باید تسلیم محض شد و اجازه داد خداوند خودش مسیرت را نشان دهد و کارها را برایت رو به راه کند.از او می‌پرسم الان حال راحیل خوب است؟ با خنده می‌گوید: «عالی! آرامشی که دارد بی‌نظیر است؛ با خیال راحت به مهمانی و جشن تولد دوستانش می‌رود. کلاس‌های مختلف شرکت می‌کند بدون این‌که روح و روانش اذیت شود. دوستان زیادی دارد که همه آنها شبیه خودش هستند. ما شاید رفاه و امکانات زندگی در آمریکا را از دست دادیم اما آرامشی داریم که ارزش آن بیشتر از همه آن‌ چیزی است که در آنجا داشتیم.»

عباسلو برنامه‌های زیادی برای خودش دارد؛ حالا که سرنوشت و انتخاب‌هایش را به خدا سپرده تصمیم دارد، وقتی تخصص‌اش را گرفت از حرفه پزشکی‌اش در راه مداوای بیماران استفاده کند؛ می‌گوید: «وقتی بچه بودم مادرم یک بیماری داشت که الان می‌فهمم زیاد هم بیماری پیچیده‌ای نبوده اما آن زمان در همان دنیا بچگی نذر کردم که دکتر شوم و چهارشنبه‌ها مریض‌ها را رایگان مداوا کنم. حالا تصمیم دارم در کنار کارهای خیرخواهانه دیگر که به زندگی عمق می‌بخشد؛ نذرم را هم ادا کنم.»

عباسلو هر زمان که احساسش فوران کند؛ شعر می‌گوید، گاهی در زمان آشپزی، گاهی هم وقت معاینه بیمار. شعر زندگی‌اش را عمق می‌دهد. مثل این شعر که خودش دوستش دارد:

خبر دهید به اغیار ماه، ماه من است / خوشا به حال پلنگی که در نگاه من است

نخواه دل بکند از تو رود خسته تو / که شانه‌های تو، کوه تکیه‌گاه من است

چه توبه‌ای که پشیمانم از پشیمانی / امید بخشش اگر هست از گناه من است

نگو غبار فراموشی‌ست باور کن/ مکدر است اگر آیینه‌ات از آه من است

شبیه رود از آغوش کوه می‌گذرم / که عشق مقصد من نیست، عشق راه من است

منبع:جام جم

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon