اوباما هم می‌خواست نظام ایران نباشد


اوباما هم می‌خواست نظام ایران نباشد

چالش بین ایران و آمریکا سال‌ها وجود داشته. چه اتفاقی افتاد که ترامپ علاوه‌بر دیگر کشورها نسبت به ایران به صورت خاص تندی ویژه‌ای را در دستور کار قرار داد؟ آیا این مسیر صرفا نظر تیم ترامپ است یا اتحادی بر سر آن وجود دارد؟

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، ناصر هادیان، استاد دانشگاه تهران است، گروه روابط بین‌الملل. از آنجا که تحصیلات خود را در ایالات متحده گذرانده، مناسبات سیاسی این کشور را به‌خوبی می‌شناسد و کنش‌های آنها را تحلیل می‌کند. هادیان در جریان برجام نشان داده که نظرات خاص و متفاوتی نسبت به دیگر تحلیلگران دارد و با وجود اینکه در مقاطعی حمایت‌های ویژه‌ای از مذاکرات هسته‌ای داشته حرف‌هایی هم زده که آنچنان به‌مذاق دیپلمات‌های دولت یازدهم خوش نیامده است.

حالا و در جریان چالش‌های خروج ترامپ از برجام، دوباره سراغ او رفتیم و نظراتش را در این خصوص جویا شدیم. او در این گفت‌وگو از تفکیک و ادغام تهدیدها در ایالات متحده و از نابلدی سیاسی ترامپ سخن می‌گوید و پیش‌بینی‌هایی هم در این حوزه دارد. مشروح این گفت‌وگوی جذاب را می‌توانید در ادامه بخوانید.

چالش بین ایران و آمریکا سال‌ها وجود داشته. چه اتفاقی افتاد که ترامپ علاوه‌بر دیگر کشورها نسبت به ایران به صورت خاص تندی ویژه‌ای را در دستور کار قرار داد؟ آیا این مسیر صرفا نظر تیم ترامپ است یا اتحادی بر سر آن وجود دارد؟

بالاخره تیمی در آمریکا بر سرکار آمده که نسبت به کل دنیا دید متفاوتی دارد. قدرت آمریکا و استفاده از ظرفیت‌های نظامی و اقتصادی آن برای این تیم معنای دیگری دارد، لذا سعی می‌کند بر اساس دیدگاه و اهداف خود عمل کند.

با این حال تیم حاکم موانعی نیز بر سر راه دارد که عبارتند از موانع قانونی، موانع واقعی و حقیقی و نیز دولت در سایه که با برخی اقدامات ترامپ موافق است و با برخی دیگر نیز مخالفت می‌ورزد. نمونه این موضوع نوع مواجهه با روسیه است که ترامپ درباره آن قائل به گسترش ارتباطات دوجانبه است و دولت در خصوص این رابطه نظر دیگری دارد. پس دولت آقای ترامپ موانعی را در داخل آمریکا و نظام بین‌الملل دارد. در ارتباط با مساله‌ای که اتفاق افتاده است خود آقای ترامپ کمترین دغدغه را نسبت به اطرافیان خود در مواجهه با ما دارد. او افرادی را بر سر کار آورده که تعارضات جدی با ایران داشته و تنفر عمیقی از جمهوری اسلامی ایران دارند.

 مهم‌ترین این افراد بولتن و پمپئو هستند که چندان میانه خوبی با ما ندارند و فکر می‌کنند باید به سمت تغییر رژیم بروند و تغییر رفتار این نظام برای آنها متصور نیست و فکر می‌کنند رویه دولت پیشین ایالات متحده، سیاست درستی نبوده است. آنها به سمت تغییر رژیم می‌روند چون با ماهیت جمهوری اسلامی مشکل دارند و نه با رفتار آن.

اگر از آقای اوباما و تیم او درباره ایران می‌پرسیدید، به نظرم آنها هم علاقه‌مند بودند که اساسا نظام جمهوری اسلامی بر سر کار نباشد؛ اما تفاوت اینجاست که آنها واقع‌بین بودند و می‌دانستند چنین چیزی ممکن نیست. از دیدگاه بنده همین موضوع هم بود که باعث شد دولت اوباما به جای تلاش برای تغییر کل نظام، به سمت تغییر رفتار حرکت کند. با توجه به این نکته آنها تحریم‌ها را به‌طور مشخص به چهار تا پنج تهدید اصلی متمرکز و با هر کدام از آنها تلاش کرده‌اند رفتار ایران را تا حدی تغییر دهند.

برخلاف دولت اوباما، ترامپ و اطرافیانش به دنبال تفکیک تهدید نیستند، بلکه به دنبال ادغام تهدید و نهایتا ایجاد ابهام در این امر هستند. وقتی ایالات متحده در مورد تهدیداتی که از جانب ایران ساخته، ادغام و ابهام ایجاد می‌کند در واقع به این سمت می‌رود که به همه بگوید این نظام ایران است که مشکل دارد نه رفتار آن، و باید کل نظام تغییر کند!

در این بین مخاطب دولت آمریکا بین تهدید منطقه‌ای و هسته‌ای و موشکی، تمایزی قائل نمی‌شود، بلکه همه اینها را با هم می‌داند. لذا کل نظام را دارای تهدید می‌داند و ابهام تهدیدی کمک می‌کند که مخاطب به این برسد که ذات این نظام مشکل دارد.

مسیرهای مدنظر آمریکا در رسیدن به این هدف چیست؟

ایالات متحده این تغییر رژیم را هم از طریق شورش‌های مردمی و آنچه به آن منتهی شود دنبال می‌کند و هم تغییر و تحولی که ممکن است از سوی خود نظام حاصل شود.

شورش‌های مردمی را با انزوای دیپلماتیک و سیاسی، جنگ روانی، تکیه بر فساد داخلی، فعال کردن شکاف‌های قومی و مذهبی، تحریم‌های اقتصادی و نهایتا جنگ پیگیری می‌کند که هدف از جنگ، تضعیف دستگاه قهریه نظام است تا امکان شورش برای مردم ایجاد ‌شود.

مسیر دوم هم خود نظام است به صورتی که خودش ماهیت خودش را تغییر دهد و به آن توافقی که امروز ترامپ رسیدن به آن را دنبال می‌کند، تن دهد و به سمت آن توافق با آن شرایطی که دست‌کمی از یک انقلاب ندارد، برود.

در واقع هیات حاکمه آمریکا اکنون هر دو راهبرد را دنبال می‌کند. راهبردهای دوگانه‌ای که البته متفاوت نبوده و با هم قابل جمع هستند. این موارد از نگاه آنها می‌تواند فشار از داخل را افزایش داده و مردم را مجاب به اعتراض کند. در چنین فضایی ترامپ و اطرافیانش سعی می‌کنند با همین نظام کنونی همان تغییر گسترده‌ای که مدنظرشان است انجام شود و جمهوری اسلامی ایران دست از رفتار‌های خود بردارد که بازتاب این اقدام در برنامه موشک، برنامه هسته‌ای، در حوزه حقوق بشر و... بروز پیدا می‌کند.

در جمع‌بندی این سوال باید بگویم که تیم جدید بر سر کار آمده و نگاه آن به قدرت آمریکا و شیوه استفاده از آن با تیم‌های قبلی متفاوت است. در واقع تحلیل و برداشت آنها از دنیا متفاوت است و فکر می‌کنند دنیا باید طور دیگری سامان پیدا کند. در ارتباط با خود نیز این دید را دارند که این نظام جمهوری اسلامی است که مشکل دارد و باید به دنبال تغییر بنیادی هنجارهای آن باشند.

دولت در سایه یا کنگره چقدر در ایجاد این شرایط موثر هستند؟

حاکمیت یا دولت سایه در آمریکا بسیار قدرتمند است و در مقاطعی در شرایط خاص می‌تواند نظر خود را به دولت تحمیل کند. با این حال خیلی چیزها که از قبل نظر دولت در سایه بود، ادامه دارد، ولی برخی موارد به نظرات رئیس‌جمهور بازمی‌گردد.

در مورد ایران نقش دولت سایه چگونه است؟ دولت در سایه و کنگره چه نقشی در ایجاد بحران در ایران دارند؟

به نظر من اکنون نظر ترامپ حاکم است. دولت در سایه یا آنچه من به آن می‌گویم حاکمیت establishment و نخبگان سیاسی آمریکا اعم از نخبگان نظامی، امنیتی و اطلاعاتی آن در واقع نسبت به نحوه برخورد با ایران دیدگاه خاصی ندارد و تصمیمات اخیر اخذشده عمدتا برآمده از نزدیکان ترامپ و شخص او است.

اما این را هم باید گفت که کنگره در مجموع با ما بسیار مخالف است، چون تحت‌تاثیر آیپک -لابی طرفدار اسرائیل- است و در مجموع مخالفت شدیدی با ایران دارد.

حتی دموکرات‌هایی که به برجام رای مثبت دادند، رای مثبت‌شان از سر علاقه‌مندی به ایران نبود، بلکه از آنجا که دولت وقت دموکرات بود توافقی درون‌حزبی میان آنها صورت گرفت و آنها احساس کردند باید از تصمیم دولت حمایت کنند، و الا دموکرات‌ها هم با ایران میانه ‌چندانی ندارند. در مجموع نمایندگان کنگره، چه دموکرات‌ها و چه جمهوری‌خواهان، نظر مثبتی نسبت به ایران ندارند.

اما اینکه آیا موافق رویکرد ترامپ در قبال ایران هستند یا خیر، مساله دیگری است. به نظر می‌رسد بسیاری از جمهوری‌خواهان علی‌رغم اینکه از ابتدا مخالف توافق هسته‌ای بودند، بعد از امضا و اجرای آن موافق خروج از برجام نبودند. در مجموع می‌توان گفت اکثریت کنگره مخالف این خروج بودند. درباره میزان همراهی اکثریت نخبگان آمریکا با اقدام ترامپ نیز نمی‌توان قضاوت دقیقی داشت. به نظر من اکثریت نخبگان آمریکا مخالف تصمیم ترامپ برای خروج آمریکا از برجام بودند.

با این حال اگر شرایط بین‌المللی تغییر کند و مثلا جنگی رخ دهد و موتلفان آمریکا خصوصا اروپا نظری متفاوت از آمریکا اتخاذ کنند، در این شرایط ممکن است اکثریت کنگره نیز با نظر ترامپ مخالف شوند. به هر روی احساس من این است که در حال حاضر در مجموع، مخالفت کنگره با تصمیم ترامپ شدید نیست.

اینها چقدر می‌توانند ترامپ را در افزایش تحریم و تهدید همراهی کنند؟

ترامپ نیاز به این همراهی ندارد، چون دست او به اندازه کافی باز است و به اندازه کافی قانون و اقتدار دارد، علاوه بر اینها می‌تواند از دستورالعمل اجرایی که در اختیار رئیس‌جمهور است، استفاده کند و فشارها را افزایش دهد و نیازی به تایید قانونی کنگره ندارد. ممکن است تایید سیاسی کنند، قطعنامه بدهند و حمایت‌هایی هم کنند و حتی قانون سختی بگذارند، اما نیازی به هیچ‌یک از اینها نیست و رئیس‌جمهور، خود می‌تواند این کارها را انجام دهد.

تحلیلی وجود دارد که بخشی از اقدامات کنونی ترامپ برای انتخابات آبان  است و وجه داخلی دارد. بر این اساس تند شدن‌ها و تهدیدهای مکرر او مصرف داخلی دارد. چقدر این تحلیل را درست می‌دانید؟

بالاخره نمی‌توان گفت این نیست. بخشی از دلایل برای این تصمیم ممکن است همین موضوع باشد، ولی عمده ریشه‌های آن موارد دیگری است که ذکر شد.

در جریان تبلیغات انتخاباتی آمریکا گفته بودید این حرف‌های تندی که کاندیداها می‌زنند اگر در ریاست‌جمهوری قرار گیرند قدری تعدیل‌ و عقلانی می‌شود، سوای اینکه با فضایی مواجه می‌شوند که این فضا آنها را نرمال‌تر خواهد کرد. هنوز هم این را قبول دارید؟

معمول همین است که خیلی چیزها را کاندیداها در دوره مقدماتی و در زمان تبلیغات ملی بیان می‌کنند و وقتی در مسئولیت قرار می‌گیرند این گفته‌ها تعدیل می‌شود نه اینکه کلا حذف شود. از ابتدا هم صحبت من تعدیل بود. ترامپ هم روی خیلی از مسائل تعدیل شد و در بسیاری دیگر از جمله درباره ایران محکم ایستاده است و می‌خواهد به شعارهای انتخاباتی که داده عمل کند و به آن شعارها وفادار بماند.

درباره کره شمالی چه بد و بیراه‌هایی به رهبر آن گفت، ولی درنهایت با او مذاکره کرد، در حالی که خیلی‌ها مخالف بودند و می‌گفتند خیلی زود است. در هر صورت آقای ترامپ را باید فردی منحصربه‌فرد بدانیم. شاید در تاریخ آمریکا کسی مانند ایشان رئیس‌جمهور نشده است که به لحاظ سیاسی این اندازه بی‌تجربه باشد. او تجربه فعالیت و کار عمومی و اجتماعی مانند تصدی شهرداری یا فرمانداری را نداشته و بیشتر در شرکت‌های خصوصی بوده است و فهمی از دولت و کارکرد دولت و فهمی از نظام بین‌الملل ندارد. فهم او از این مفاهیم سطحی است. این به هر صورت با شرایط و دیدگاه‌های خاصی رئیس‌جمهور شده است. خودشیفتگی‌ای که دارد و اینکه فکر می‌کند بلد است و می‌تواند کارها را جلو ببرد در مجموع او را تبدیل به فردی کرده که در تاریخ هیچ رئیس‌جمهوری را شبیه به او به یاد نمی‌آوریم. حتی جرج بوش پسر که می‌گفتند متفاوت است خیلی با ترامپ فرق دارد. او چارچوب و روالی را تعقیب می‌کرد و علی‌رغم آنکه گفته می‌شد تجربه‌ای در حوزه روابط بین‌الملل ندارد، باز از ترامپ بهتر بود.

او فرماندار تگزاس بوده و تجربه مدیریت عمومی و سیاسی را داشته است ولی ترامپ هیچ یک از اینها را در پرونده خود ندارد، پس از این لحاظ رئیس‌جمهوری متفاوت از بقیه است. لذا اینکه روی یک‌سری از حرف‌های خود بایستد، آنها را تعدیل نکند و روی یک‌سری تعدیل کند امر عجیبی نیست.

اطلاعات و داده‌هایی که از آمریکا می‌آید مخصوصا اطلاعات اقتصادی می‌گوید قدری تحول در مساله اقتصاد در آمریکا ایجاد شده است. این را مقابل استدلال شما قرار می‌دهند که اتفاقا او توانسته در جاهایی شرایط زندگی را بهتر کند. نکته‌ای که شما بیان می‌کنید صرفا در حوزه سیاست خارجی و مسائل بین‌المللی است؟

خیر، کلا اینچنین است.

به هر حال اکنون گفته می‌شود که اقتصاد آمریکا بهبود داشته و نرخ بیکاری کاهش یافته و سرعت افزایش بدهی‌ها کمتر شده است.

در این مورد باید دقیق‌تر بررسی کرد. کاهش آمار بیکاری از زمان اوباما شروع شده بود و شرایط کنونی ادامه آن مسیر است. در حقیقت زیرساخت‌ها بیشتر در آن زمان انجام شد.

مثلا درباره اینکه جی‌دی‌پی آمریکا 4.1 شد این سوال مطرح است که این گزاره تا چه مدت ماندگار است. اقتصاددان‌های برجسته اذعان دارند با این شاخص‌هایی که ما می‌بینیم اینها نمی‌تواند ماندگار باشد. پیش‌بینی می‌شود با این مسیری که ترامپ طی می‌کند در سال 2020 کسری بودجه آمریکا به یک تریلیون دلار برسد. البته طبیعی هم هست، وقتی مالیات‌ها را به این شدت کم می‌کنید یعنی درآمد دولت را کاهش می‌دهید. ترامپ می‌خواسته خیلی از برنامه‌ها اعم از برنامه‌های آموزشی، درسی، دانشگاهی، مدرسه‌ای، بهداشتی و... را کاهش دهد.

اگر اینها را حذف نکنید که البته حذف کردن‌شان هم قدری سخت و مخالفت‌برانگیز است، درآمد را هم کاهش دهید از کجا می‌خواهید هزینه‌ها را تامین کنید؟ باید قرض بگیرید. یعنی همان کسری بودجه. بر این اساس باید گفت همچنان برای قضاوت اقتصادی زود است. ضمن آنکه خیلی از زیرساخت‌ها از زمان اوباما چیده شده بود و از خیلی از آن اتفاقاتی که آن زمان رخ داده بود، بهره‌برداری می‌شود.

آمریکایی‌ها برای آینده روابط خود با ایران چه برنامه‌ای در سر دارند؟

در آمریکا سه گزینه در مواجهه با دنیا و حالا ایران وجود دارد؛ تقابل یا ادامه وضع موجود یا توافق. آمریکا به دنبال حذف گزینه وسط است. دولت جمهوری اسلامی، اروپا، روس‌ها، چینی‌ها به دنبال ادامه وضع موجود هستند. می‌گویند همین را کج‌ دار و مریز جلو ببریم. شما قدری نفت را می‌فروشید و ما قدری پول می‌دهیم که بخشی از آن به یورو است و قدری را با ارز‌های دیگر می‌دهیم و قس علیهذا.

صحبت‌های ترامپ درباره ایران و صحبت‌های پمپئو خصوصا تماما بر این سعی دارد که گزینه وسط حذف شود. در واقع یا توافق یا تقابل باشد. اگر تقابل را بخواهند عملیاتی کنند از فشارهای اقتصادی که شامل تحریم است و فشارهای سیاسی که شامل انزوای دیپلماتیک و انقلاب‌سازی علیه ماست، شروع می‌کنند و روند را ادامه می‌دهند.

اما توافقی که آنها به دنبال آن هستند به عبارتی تسلیم شدن ایران است. سیاست امروز آمریکا و ترامپ تغییر رژیم در ایران است. زمان اوباما سیاست آمریکا تغییر نظام نبود. آمریکایی‌ها بیش از هر چیز تغییر رفتار جمهوری اسلامی را دنبال می‌کردند. لذا اوباما بین تهدیدها تفکیک ایجاد می‌کرد. این خیلی مهم است که ما صحبت‌های آنها را تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان کنیم و بدانیم اینها در چه حدی درصدد تفکیک تهدید و در چه حد به دنبال ادغام و ابهام تهدید هستند. شرایط از منظر اوباما این‌گونه بود که یک تهدید هسته‌ای وجود دارد و برجام برای آن برنامه‌ریزی می‌شود. یک تهدید موشکی است و تهدید دیگر نیز برنامه منطقه‌ای ایران است که باید برای هرکدام از آنها طراحی جداگانه‌ای در نظر گرفت.

اگر به صحبت‌های ترامپ توجه کنید می‌بینید که رویه او درست برعکس است. به بیان دقیق‌تر او از ابتدای انقلاب روابط را بازخوانی کرد و گفت که شما گروگان گرفتید، در لبنان چه کردید و چه و چه. او می‌خواهد به مخاطب خود بگوید مشکل، رفتار ایران نیست، بلکه ماهیت و ذات نظام آن مشکل دارد. او درصدد ادغام و ابهام تهدید است.

این خیلی خوب است که تحلیل گفتمانی کنیم و بگوییم چه کسی دنبال ادغام تهدید و چه کسی به دنبال انفکاک تهدید است.

از دیدگاه شما آمریکایی‌ها در این مسیر چقدر می‌توانند به این اهداف خود دست یابند؟

بستگی به شرایط ما دارد که چقدر در داخل منسجم باشیم و سعی کنیم دایره خودی‌ها را گسترده‌تر کنیم، نیروهایی را که تا امروز غیرخودی می‌دانستیم به داخل راه داده و دایره را بازتر و خودی قلمداد کنیم. چه ایرادی است که پنج وزیر زن یا فرضا پنج سفیر زن داشته باشیم یا بیشتر از گذشته از اقلیت‌های قومی، دینی و مذهبی استفاده کنیم؟ به‌عنوان نمونه خانم دستجردی نمی‌تواند سفیر خوبی در یک کشور اروپایی شود؟ کسی که هفت هزار کارمند را در یک وزارتخانه اداره کرده است نمی‌تواند 15 کارمند را در کشور اروپایی اداره کند؟ حتما می‌توانند. خانم سلطان‌خواه، معاون رئیس‌جمهور که حدود چهار هزار کارمند داشته، نمی‌تواند یک سفارتخانه را اداره کند؟ خانم کولایی هم این چنین است. از این افراد زیاد هستند.

منظور شما این است که از همه ظرفیت‌ها استفاده شود؟

بله، باید این چنین باشد، باید همه احساس کنند در این قدرت شریک و سهیم هستند. باید در تصمیم‌گیری‌ها حضور داشته باشند. اگر در تصمیم‌گیری‌ها حضور نداشته باشند آن انسجام ملی که دنبال آن هستم ایجاد نخواهد شد و کاری که ما باید انجام دهیم، این است که بازدارندگی در مقابل آمریکا ایجاد کنیم.

بازدارندگی یک بعد خارجی و یک بعد داخلی دارد. بعد خارجی دو بخش سخت و نرم دارد.

بعد سخت بازدارندگی نباید اصلا فراموش شود. باید زیرساخت‌های قوی برای آن ایجاد کنیم که آمریکا را باز داریم. پس حضور ما در سوریه باید تقویت شود. بازدارندگی نرم یعنی الان به خاطر حمایت‌هایی که از بشار اسد و دولت سوریه کردیم، بسیاری از قدرت نرم خود را در سوریه از دست دادیم. این قدرت باید بازسازی شود. چطور؟ فرض کنید اپوزیسیون معقول سوریه را آورده و به اسد فشار بیاوریم و سعی کنیم دولت ائتلاف ملی تشکیل دهیم و این چنین افزایش قدرت نرم کرده و تصویر خود را در منطقه ترمیم کنیم.

در حوزه اقتصاد واقعیت‌هایی وجود دارد که ایراد بزرگ را عدم مدیریت داخلی می‌دانند. در حوزه بین‌المللی شما تهدیداتی را مشاهده کرده‌اید؟

از نظر سیاسی آقایان اقتصادی می‌گویند من اقتصاددان نیستم، می‌گویند افزایش قیمت اینچنینی دلار و سکه توجیه اقتصادی ندارد و در دنیای سیاست و بین‌الملل دنبال آن باشید نه در وضعیت اقتصادی! کارهای اقتصادی همین‌هایی است که ما انجام می‌دهیم.

این روزها دو تا سه نوع تقاضا اضافه شده که تقاضای عجیبی است. اینکه مردم احساس می‌کنند ارزش پول آنها کم می‌شود و همه به سکه و دلار هجوم آورده‌اند که ارزش پول خود را حفظ کنند؛ این یک تقاضاست که ماهیت اقتصادی ندارد.

دومین تقاضا این است که خیلی‌ها می‌ترسیدند فردا هرج‌ومرج و جنگ می‌شود و می‌گویند باید پول‌ها را بیرون ببریم. الان ترکیه می‌گوید میزان خرید خانه در این کشور از سوی ایرانی‌ها سه برابر شده است. این تقاضایی است که منبعث از دغدغه سیاسی است.

سومین مورد هم این است که کشورهایی مانند امارات، عربستان و آمریکا بالاخره ایده‌هایی دارند و عملیات می‌کنند؛ مثلا در بازار و خرید و فروش ارز اطراف ایران دخالت می‌کنند که این هم ماهیت اقتصادی ندارد.

به نظر من اینها مجموعا عواملی است که این شرایط را ایجاد کرده است و پاسخ‌های آن باید سیاسی باشد. من اقتصاددان نیستم ولی می‌دانم اگر رئیس بانک مرکزی شما آقای سیف است، او را برمی‌دارید و فردی مثل آقای همتی را می‌آورید، در ذهن مردم فرقی بین این دو شکل نمی‌گیرد. دولت باید فردی را بیاورد که این قشر وسیع مردمی به او اعتماد کنند.

بنابراین باید کاری کنیم مردم سهیم شوند. وقتی مردم سهیم هستند می‌گویند اگر ایرادی هم هست از خود ماست. الان تصور مردم ما این است که فلانی برد و آن یکی خورد و پسر او فلان دارد و دختر او فلان. اما وقتی از خود مردم آدمی بیاورید حتی توان پایین‌تری نسبت به سیف داشته باشد، حتی از آقای همتی پایین‌تر هم باشد، می‌گویند از خود ماست. باید این احساس به وجود ‌آید که همه در یک کشتی هستیم و اگر این کشتی غرق شود همه غرق می‌شویم. این احساس باید به وجود ‌آید.

منبع:فرهیختگان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon