شمش طلاهای به جا مانده از برخی صحابه با تبر میان وراث تقسیم می شد
خبرگزاری تسنیم : رهبر انقلاب در تشریح اشرافیگری به عنوان یک عامل انحراف در دین می فرمایند: یکی از صحابه پیامبر وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند.
به گزارش خبرنگار کتاب خبرگزاری تسنیم انسان 250 ساله بیانگر نوع نگاه مقام معظم رهبری به زندگی سیاسی ائمه اطهار(ع) به صورت منفک و جداگانه در عین دارا بودن خط و سیر مشخص در مسیر حرکت آنهاست.این کتاب در هفده فصل به صورت و ترتیبی تاریخی زندگی ائمه از دوران پیامبر اکرم (ص) تا امام جواد، امام هادی و امام عسکری (ع) است که بیانات ایشان درارتباط با این سه امام در یک فصل جداگانه منتشر شده است. به مناسبت ایام محرم بخش هایی از فصل مربوط به دوران امام حسین(ع) از سوی خبرگزاری تسنیم مورد بازخوانی قرار می گیرد. بخش اول از این نوشتار به شرح زیر است:
خطراتى که اسلام را به عنوان یک پدیده عزیز تهدید مىکند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیشبینى شده است و وسیله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خودِ اسلام و در خودِ این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خداى متعال قدرت دفاعىاش را در خودِ آن کار گذاشته است، یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده آن، وسیله تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.
اسلام یک پدیده است و مثل همه پدیدهها، خطراتى آن را تهدید مىکند و وسیلهاى براى مقابله لازم دارد. خداى متعال این وسیله را، در خودِ اسلام گذاشت.
دو خطر عمده تهدید کننده اسلام
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید مىکند که یکى خطر دشمنان خارجى و دیگرى خطر اضمحلال داخلى است. دشمن خارجى یعنى کسى که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیّت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایىِ عقیدتىاش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار مىدهد، که شما در مورد جمهورى اسلامى، این را به چشم دیدید و گفتند که «ما مىخواهیم نظام جمهورى اسلامى را از بین ببریم». دشمنانى بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنى چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانى هستند که خودشان را از نظام، بیگانه مىدانند و با آن مخالفند. اینها بیرونند. اینها غریبهاند. اینها براى اینکه نظامى را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش مىکنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهاى مادّى، و با تبلیغات و پول و هرچه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونى» است. یعنى در درون نظام، که این مال غریبهها نیست؛ این مالِ خودی هاست. خودی ها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگى، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانى شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوههاى مادّى و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفتزدگى شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلى است. این دو نوع دشمن - آفت برونى و آفت درونى - براى هر نظامى، براى هر تشکیلاتى و براى هر پدیدهاى وجود دارد. اسلام براى مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجى نیست. «جاهدالکفّارو المنافقین(1).» منافق، خودش را در درون نظام قرار مىدهد. لذا با همه اینها باید جهاد کرد. جهاد، براى دشمنى است که مىخواهد از روى بىاعتقادى و دشمنى با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، براى مقابله با آن تفکّک داخلى و از هم پاشیدگى درونى، تعالیم اخلاقى بسیار با ارزشى وجود دارد که دنیا را بهطور حقیقى به انسان مىشناساند و مىفهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب ولهووزینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال والاولاد(2)» تا آخر. یعنى این زر و زیورها، این جلوهها و این لذّتهاى دنیا اگرچه براى شما لازم است؛ اگرچه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگرچه زندگى شما وابسته به آنهاست و در این شکّى هم نیست و باید آنها را براى خودتان فراهم کنید؛ اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشى سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین علیهالسّلام، شیر میدان نبرد با دشمن است و هنگامى که سخن مىگوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانى و قهرمانى باشد؛ اما وقتى در روایات و خطب نهجالبلاغه او نگاه مىکنیم، مىبینیم اغلب سخنان و توصیههاى آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفى و تحقیر دنیا و گرامى شمردن ارزشهاى معنوى و والاى بشرى است. ماجراى امام حسین علیهالسّلام، تلفیق این دو بخش است. یعنى آنجایىکه هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى مرتبه آن تجلّى پیدا کرد، ماجراى عاشورا بود. یعنى خداى متعال مىداند که این حادثه پیش مىآید و نمونه اعلایى باید ارائه شود و آن نمونه اعلى، الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایى که در کشورها، در یک رشته مطرح مىشوند، و فرد قهرمان، مشوّق دیگران در آن رشته از ورزش مىشود. البته، این یک مثال کوچک براى تقریب به ذهن است. ماجراى عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیمِ مجاهدتآمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه بادشمن خارجى و برونى؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبانِ چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتى را که پیغمبر براى نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها براى حرکت در عکس مسیر اسلام و نبىّ مکرّم اسلام صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم مىخواستند، و هم در جبهه درونى، که آن روز جامعه بهطور عموم به سمت همان فساد درونى حرکت کرده بود.
نکته دوم، به نظر من مهمتر است. برههاى از زمان گذشته بود. دوران سختیهاى اولیه کار طى شده بود. فتوحاتى انجام شده بود. غنایمى به دست آمده بود. دایره کشور وسیعتر شده بود. دشمنان خارجى، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. غنایم فراوانى در داخل کشور به جریان افتاده بود. عدّهاى پولدار شده بودند و عدّهاى در طبقه اشراف قرار گرفته بودند. یعنى بعد از آنکه اسلام، اشرافیّت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه اشراف جدید در دنیاى اسلام به وجود آمد. عناصرى با نام اسلام، با سمَتها و عناوین اسلامى - پسر فلان صحابى، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر - در کارهاى ناشایست و نامناسب وارد شدند، که بعضى از اینها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. کسانى پیدا شدند که براى مهریه دخترانشان، به جاى آن مهرالسّنه چهارصدوهشتاد درهمى که پیغمبراکرم صلىاللَّه علیهوآلهوسلّم و امیرالمؤمنین علیه السّلام و مسلمانان صدراسلام مطرح مى کردند، یک میلیون دینار؛ یک میلیون مثقال طلاى خالص قرار دادند! چه کسانى؟ پسران صحابیهاى بزرگ، مثلاً مصعببنزبیر و از این قبیل.
شمش های طلا با تبر میان وراث برخی صحابه تقسیم می شد
قضایا، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقهداران اسلام - اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگهای زمان پیغمبر شرکت کرده بودند - از امتیازات برخوردار شدند، که بهرهمندی مالی بیشتر از بیتالمال، یکی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمیتوان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشتِ اوّل بود. حرکتهای منجر به انحراف، این گونه از نقطهی کمی آغاز میشود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری میبخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفهی سوم، وضعیت به گونهای شد که برجستگان صحابهی پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایهداران زمان خود محسوب میشدند! توجّه میکنید! یعنی همین صحابهی عالیمقام که اسمهایشان معروف است - طلحه، زبیر، سعدبنابیوقّاص و غیره - این بزرگان، که هر کدام یک کتاب قطور سابقهی افتخارات در بدر و حُنین و اُحد داشتند، در ردیف اول سرمایهداران اسلام قرار گرفتند. یکی از آنها، وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند. مثل هیزم، که با تبر به قطعات کوچک تقسیم کنند! طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال میکشند. ببینید چقدر طلا بوده، که آن را با تبر میشکستهاند! اینها در تاریخْ ضبط شده است و مسائلی نیست که بگوییم شیعه در کتابهای خود نوشتهاند. حقایقی است که همه در ثبت و ضبط آن کوشیدهاند. مقدار درهم و دیناری که از اینها به جا میماند، افسانهوار بود.
وقتى مىگوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنى این. یعنى افرادى در جامعه پیدا شوند که بتدریج بیمارى اخلاقى مسرى خود - دنیازدگى و شهوتزدگى - را که متأسفانه مهلک هم هست، همینطور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتى، مگر کسى دل و جرأت یا حوصله پیدامى کردکه به سراغ مخالفت با دستگاه یزیدبنمعاویه برود؟! مگر چنین چیزى اتّفاق مىافتاد؟ چه کسى به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آنروز یزیدى مبارزه کند؟ در چنین زمینهاى، قیام عظیم حسینى بهوجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه راحتطلبىِ فسادپذیرِ روبه تباهىِ میانِ مسلمانانِ عادّى و معمولى. این مهم است..
1.سوره مبارکه توبه/آیه 73
2. سوره مبارکه حدید/آیه 20
انتهای پیام/