حماسه اندیمشک از زبان اهالی قلم
خبرگزاری تسنیم: هرچند حماسه چهارم آذر ماه سال ۶۵ در اندیمشک سهم اندکی از ادبیات دفاع مقدس را به خود اختصاص داده است، اما در خلال همین آثار خاطراتی از روز مقاومت و حماسه مردم این شهر به تصویر کشیده شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، امروز روز اندیمشک است؛ روزی که 52 هواپیما، ناجوانمردانه در چهارم آذر سال 1365 به مدت حدود دو ساعت این شهر را بمباران کردند و جمع زیادی از هموطنان ما را به شهادت رساندند. در میان آثاری که با موضوع دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است، اندیمشک سهم کوچکی دارد؛ سهم اندکی از خاطرات که نسبت به وسعت و عمق گلولههایی که به این شهر اصابت کرده، ناچیز به نظر میرسد.
در خلال خاطرات برخی از رزمندههای سالهای دفاع مقدس، میتوان ردی از نام این شهر یافت؛ شهری که در یکروز رنگ خون به خود گرفت. در ذیل نمونههایی از خاطرات و سرودههای شاعران درباره حماسه این شهر به منظور پاسداری از یاد و خاطره حماسه ناگفته اندیمشک منتشر میشود:
حمید داوودآبادی:
در شهر چه خبر است. هنوز مردم در جنب و جوش بودند. عدهای لوازم اولیهی زندگی را بار وانت کرده بودند و به طرف کوههای دز و روستاهای دامنهی آن نقل مکان میکردند. صدای گریه و شیون از گوشه و کنار خیابان بلند بود. بازار روز شهر قابل دیدن نبود. مغازهها ویران شده بودند. بوی خون و باروت و دود خانهها و مغازههایی که در آتش میسوختند، مشام را میآزرد. حمام نبش بازار روز هم از بمبها در امان نمانده بود و منهدم شده بود. لولههای آب ترکیده بود و آب با فشار زیاد از میان آجرها و خاکها بیرون میزد. کف خیابان، وجب به وجب جای گلولههای کالیبر هواپیما به چشم میخورد. کیف مدرسه، کتاب درسی ورق ورق شده، دمپایی زنانه و مردانه و بچهگانه و ... در گوشه و کنار به چشم میخورد.
در میدان راهآهن، کنار محل فروش بلیط، آنجا که روزانه تعداد زیادی از رزمندگان برای خرید بلیط صف میبستند، خون کف پیادهرو را سرخ کرده بود. شاخههای شکسته درختها زیر پا خرد میشدند. تکههای بدن شهدا در بالای درختها و دیوارها به چشم میخورد. در جوی آب، خون سرخ لخته شده بود.
آنطور که بچههای شهر تعریف میکردند، هواپیماها اول راهآهن را بمباران کردند و همینطور محل تجمع مقابل بلیط فروشی را. مردم سراسیمه برای کمک به مجروحها، به طرف میدان راهآهن رفتند که هواپیمای دیگر مجدداً آنجا را بمباران کرد. هواپیمای دیگری هم بازار روز را منهدم کرد که پشت جمعیت قرار داشت. مردم در میان خون و آتش افتاده بودند که چند هواپیما، با مسلسل کالیبر خود خیابان را به گلوله بستند. صحنهی بسیار وحشتناکی بود. شهر هر لحظه از سکنه خالیتر میشد. هر کس که در حال دویدن بود، سراغ عزیزش را میگرفت. تعدادی از رزمندگان، آوار را به دنبال مجروحها و شهدا میکاویدند.
عبدالرحیم سعیدیراد:
وباره چید از ما بهترین را...
دوباره کودکان نازنین را...
هواپیمای دشمن آمد و ریخت
دوباره بمبهای آتشین را
2
به سرعت در میان شهر چرخید
تمام لالههای باغ را چید
هواپیمای وحشی بمبها را
به روی شهر اندیمشک بارید!
3
زمین بمب و زمان بمب آسمان بمب
در و دیوارهای بی نشان بمب
دوباره بمب و بمب و باز هم بمب
دلی آرام اما …ناگهان بمب
4
دلم پَر، خانهها پر، کوچهها پر
کبوتر بچههای شهر پرپر
هواپیما و اندیمشک مظلوم
شگفتا روز سرخ چار آذر
5
چراغ یادها هر چند خاموش...
دوباره خون یاران می زند جوش!
مبادا برگی از تاریخ زخمی
مبادا چارم آذر فراموش!
6
غمی بشکوه اما دردناک است
که بینی دشت لاله زیر خاک است
از آن روز شگفت چار آذر
هنوزم قلب شهرم چاک چاک است
7
اگر بارید بر ما بمب دشمن
اگر بارید بر ما سنگ و آهن
اگر تاریک شد شمع دل ما
چراغ چشم اندیمشک روشن!
***
حبیب حبیبپور:
هر چند ز شعله، غنچهها پرپر شد
گلهای تو سوخت، باغ، خاکستر شد
ای اندیمشک! از تو و ایمانت
اسطوره عشق، چهارم آذر شد
افتاد آتش به جان باغت، اما…
آمد صد داغ، روی داغت، اما…
صد سنگ به سوی تو رها شد شاید
خاموش کنند چلچراغت، اما…
در آن همه انفجار اما ماندی
پاییزی شد بهار اما ماندی
بر پیمانی که با شهیدان بستی
با یک دل بیقرار اما ماندی
این شور مگر میوه ایمان تو نیست؟
این عشق، مگر آینه جان تو نیست؟
اینک که به چار آذرت مینازیم
جز از تو و ایثار شهیدان تو نیست؟
انتهای پیام/