نمایشهای امیدوارکننده نوجوانان در جشنواره همدان
بیست و دومین دوره جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان از پنجشنبه نهم مهرماه کار خود را آغاز کرده است و در این مدت چند نمایش روی صحنه رفتهاند.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
1- اینجا وضعیت غیرطبیعیه
نمایشی از محمدمهدی کلهری از شهر همدان که داستان پسری به نام پوریا را نقل میکند. پوریا پسری است قد بلند با دماغی نسبتاً دراز که همواره از طرف دوستانش تمسخر میشود. او برای فرار از این وضعیت مخفیانه به تمرین شنا میپردازد و موفق میشود به کسب رکورد برای حضور در مسابقات جهانی مونترال میشود. پدرش با رفتن مخالفت میکند. او پول پدرش را به سرقت میبرد و قصد رد شدن از مرز را دارد؛ ولی یک اتفاق تمام برنامه او را مختل میکند.
«اینجا وضعیت غیرطبیعیه» نمایشی است درباره احوالات نوجوان امروزی، نوجوانی که نسبت به ظاهر خود حساس است. میخواهد قدرت و توانایی را اثبات کند و در بدترین حالت با والدین خود درگیر است. پوریا همانند اکثر نوجوانان با خانواده خود درگیر است و تمایلی به برملا کردن کارهایش ندارد. تا اینجای کار انتخاب کلهری برای نقل یک داستان نوجوانانه درست است.
در مقابل اجرای چنین داستانی از اهمیت بالاتری برخوردار است. میشود چنین داستانی را مانند هزاران داستان مشابه در فضایی کاملاً اندرزگویانه نقل کرد و مدام نوجوان را نسبت به کردهاش تنذیر و هشدار داد؛ ولی کلهری به خوبی در دام چنین وضعیت روتینی نمیافتد. نمایش فراتر از توقع یک مخاطب تئاتر در شهر همدان است.
کلهری در نمایش پوریا را در برابر خانوادهاش قرار نمیدهد. با آنکه بخشی از کشمکش قهرمان با خانواده است؛ ولی کلهری آن را به سمت خود شخصیت مرکزی میبرد. جایی که پوریا با کابوسهای خود روبروست. کابوسها هم آن کابوس همیشگی نیستند؛ آنان دلسوزی میکنند و قصد نجات پوریا را دارند. از همین رو در انتها سه کابوس در لباس پلیس و پرستار و آتشنشان ظاهر میشوند.
در اجرای نمایش، کلهری با انتخاب نو درستی از گروتسگ، فضای میان کمدی و تراژدی را خلق میکند. کابوس بر فضای نمایش حاکم است و نمونه خوبش در صحنههای صحبت با تلفن متبلور میشود. نمایش تا مرز سوررئالیسم پیش میرود و این با کابوس بودن تمام نمایش همخوانی دارد. البته در پارهای از نمایش بازیگران دچار مشکلاتی میشوند که آن را باید پای آماتور بودن گروه گذاشت. نمایش «اینجا وضعیت غیرطبیعیه» نشان از پیشرفت تئاتر نوجوان همدان نسبت به سال پیش دارد.
2- گل
«گل» را سالها پیش یاسر خاسب اجرا کرده بود. نمایش درباره مجسمهسازی که به سختی و مشقت تندیسی از یک انسان خلق میکند و در نهایت تندیس جان میگیرد و جان خالقش را میگیرد. این بار نمایش را گروهی دانشآموزی از رزن به کارگردانی فاطمه ابراهیمی اخوان اجرا کردهاند. پیش از نمایش و با ذهنیت مخاطب آشنا به یاسر خاسب، این توقع وجود داشت که با نمایشی مملو از حرکت مواجه خواهیم شد و چنین هم بود.
گروه دو نفره و دخترانه بازیگران - مجسمهساز و مجسمه -در فضایی مملو از خاک و گل 20 دقیقه نفسگیر خلق کردند. حضور دو دختر در میان آن همه خاک خود نشان از جدیت آنان داشت. دختران به خوبی نسبت به مقوله سفالگری و مجسمهسازی به وسیله گل اشراف داشتند. دختری بازیگر نقش مجسمهساز با وجود کمی سن، با ظرافت خوبی حرکات و ترفندهای مجسمهسازی را اجرا میکرد. حتی این حدس وجود داشت که او مستقیماً این حرکات را از یاسر خاسب آموخته باشد که چنین نبود.
در آن سو مجسمه 20 دقیقه در برابر ضربات بازیگر مقابلش تحمل کرد. استفاده از ابزارهایی که ممکن است هر شخصی را به هراس درآورد، موجب تردید در بازی بازیگران نشد. نکته قابل تامل در اجرا درک درست کارگردان از نور به مثابه یک عنصر تعلیقساز در نمایش بود. از آنجا که پایان نمایش قابل حدس نبود، نور کمک شایانی به مرموز بودن ماجرا کرد.
باید گفت نمایش «گل» اثری سخت برای اجرا، آن هم برای دو دانشآموز است؛ ولی گروه اجرایی رزنی موفق به خلق اثری درخور توجه شدهاند و امید است چنین دیدگاهی نسبت به یک گونه نمایش کمتر کار شده، با یک جشنواره به پایان نرسد.
3- هاکلبرفین
داستان مشهور مارک توآین شهیر اکنون به نمایشی به قلم کیومرث قنبری و مسعود شاکرمی و کارگردانی احسان مجیدی درآمده است. نمایش داستان سفر هاکلبرفین به همراه جیم، برده سیاهپوست برای یافتن مادر است. نمایش اثری نسبتاً وفادار به داستان توآین است.
آنچه در ابتدا نمایش را چشمگیر میکند، دکور خوب است. دکور از لحاظ بصری چشمنواز است و از توانایی و درک خوب طراح برای جلب مخاطب نوجوان دارد. طراحی لباس و انتخاب بازیگران براساس فیزیک نیست نقطه قوت اجراست. در کنار این مسائل شیوه بیانی انتخابی که با میمیک و فیزیک بازیگران همخوانی دارد، به نمایش بار دراماتیکی میدهد که مخاطب نوجوان آن را همراهی کند. در کل باید گفت نمایش فضایی کاملاً رنگی دارد. موسیقیهای میان پرده نیز به شاد شدن داستان کمک میکند.
متن «هاکلبرفین» نسبتاً در مسیر الگوی سفر قهرمان پیش میرود و این به معنای رعایت کامل از این الگو نیست. برای مثال در نمایش، هیچگاه، هاکلبرفین شکست نمیخورد یا با پیر داستان مواجه نمیشود. کلیت اثر به سفر هاکلبرفین اختصاص یافته است. همین مساله موجب شده است نمایش از یک ریتم ثابت بهره ببرد و سه پرده نمایش به شدت شبیه یکدیگر شوند. همانطور که نقش وکیل، پرفسور و شعبدهباز را یک نفر ایفا میکند و این بر کل اثر تسری پیدا کرده است.
ریتم ثابت و فاصله افتادن میان دیالوگها اثر کمی خسته کننده میکند. البته رنگی بودن و جذابیت بصری کمی از این خستگی را برای مخاطب نوجوان میکاهد؛ لیکن میشد با نمایشنامهای قویترف داستانی محکمتر در ساختار نقل کرد. تلاش گروه نمایشی در اقتباس از یک داستان محبوب میان نوجوانان میتواند سرآغازی برای یک جریان در تئاتر کودک و نوجوان باشد تا آثار شاخص و محبوب در قالب نمایش بازخوانی شوند.
نمایش «هاکلبرفین» پیشتر در تالار هنر شهر تهران روی صحنه رفته بود و بدون شک کارگردان با درک مناسب از واکنش مخاطب نوجوان دست به خلق چنین اثری زده است.
انتهای پیام/