تأسف خوردم برای سکانسهایی که در «خاکستر و برف» تولید نشد
سیدمرتضی مصطفوی نویسنده فیلمنامه «خاکستر و برف» میگوید: کیفیت «خاکستر و برف» تولیدشده بهمراتب بهتر از «خاکستر و برف» نوشتهشده است، البته این حرفم شامل سکانسهای گرفته نشده نمیشود، چون چند سکانس از فیلمنامه فیلمبرداری نشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیدمرتضی مصطفوی نویسنده فیلم سینمایی «خاکستر و برف»، متولد 1351 تهران است که علیرغم تحصیلات فلسفه اسلامی، بیشتر در زمینه فرهنگی و ادبی بویژه تألیف کتاب و فیلمنامهنویسی فعالیت دارد. از جمله کتابهای مصطفوی به «تا بینهایت»، «نیمنگاهی بر آیات توحیدی قرآن» و «از میان دستها» میتوان اشاره کرد.
همچنین فیلمنامههای «محدوده ابری»، «دروازهها»، «بامداد» و «خاکستر و برف» از جمله فیلمنامههایی است که مصطفوی با مشارکت «روحالله سهرابی» آنها را به نگارش درآورده است، اکران «خاکستر و برف» بهانهای شد تا گفتگویی با این نویسنده داشته باشیم.
* آقای مصطفوی، آنچه در کارنامه ادبی شما دیده میشود فعالیت در حوزه تألیف کتاب و مقالات دینی بوده است، اما در «خاکستر و برف» بهعنوان فیلمنامهنویس حضور داشتید. چه شد که فرم قصهگویی خود را از روایتی مکتوب به روایت تصویری تغییر دادید؟
حضور و فعالیت بنده در زمینه تحقیق یا تألیف از همان ابتدا هم محدود به کتاب نبود و علاقه بنده به سینما شاید به چیزی حدود بیست سال پیش باز میگردد؛ به دورانی که سینمای ایران در عرصههای مختلف پوستاندازی نامحسوس و نامعلومی را شروع کرده بود و امثال بنده که بیشتر زمینه کاریمان تحقیق و پژوهش در زمینههای ادبی و مضامین دینی بود، بهدلیل علاقهای که به عرصه سینما داشتیم، بههیچ عنوان از فعل و انفعالات درون و بیرون سینما غافل نبودم و همواره بخشی از اوقات مطالعه و فعالیتم به سینما یا سینماگران اختصاص داشت. در آن دوره فکر میکردم سینمای ایران برای اعتلا و ارتقای سطح کیفی خود، نیاز به یک موج و جریان معجزهگر و ماندگار دارد تا این هنر صنعتِ در حال احتضار را یکبار دیگر احیا کند.
این در حالی است که اوضاع سینمای آن روزها، بهمراتب بهتر و سرحالتر از سینمای این روزها بود، بنابراین دغدغه شخصیام در کنار مطالعات و امور دیگر، سینما نیز بود و البته با توجه به علائق شخصی و تعصب خاصی که به دوران دفاع مقدس و بویژه آدمهای آن دارم، همیشه ترجیح دادهام اگر در شرایط برابر برای تصمیمگیری هستم، بدون تردید، موضوع و مقوله ارزشی و دفاع مقدسی را انتخاب نمایم؛ کما اینکه فعالیتهای دیگر بنده نیز اغلب رنگ و بوی معنوی و ارزشی دارد و از نظر بنده اوج همه این ارزشها، در دوران دفاع مقدس تجلی پیدا کرد.
در خصوص چربش آثار دیگرم به فیلمنامه نیز باید عرض کنم شاید بخشی از این مسئله به خود بنده بازمیگردد که چندان در مورد آثار سینمایی و نمایشی خود صحبتی نکردهام وگرنه فیلمنامه «خاکستر و برف»، بعد از فیلمنامههای «بامداد»، «خیال شرجی»، «از میان دستها»، «دروازهها» و «محدوده ابری» که اتفاقاً این آخری توسط آقای سهرابی ساخته شده نیز از جمله آثاری است که در پرونده کاری خود دارم و در حال حاضر هم روی چند طرح و موضوع مشغول بهکار هستم.
*به «خاکستر و برف» برگردیم و اینکه به چه دلیل یک موضوع به نسبت تکراری را که آثاری نزدیک به آن نیز پیشتر در سینمای ایران تولید شده بود، دستمایه یک اثر سینمایی قرار دادید؟!
جمله شما مثل این است که بگوییم: "اساساً چه نیازی به پرداختن به موضوعات جنگ هست، وقتی در طول سالیان گذشته بارها و بارها به این موضوع پرداخته شده است؟!" در موضوعات عادی و دمدستیِ اجتماعی گاهی میتوان دهها بلکه صدها نوع نگاه و دریچه تازه برای عرضه پیدا کرد، حال در مقوله بسیار پیچیده و مهمی چون دفاع مقدس که اصل آن حدود هشت سال بهطول انجامیده و بیش از بیست و پنج سال نیز تبعات و عواقبِ تکان دهنده آن تمامِ پیکره این جامعه را نشانه رفته است، چگونه میتوان نگران تکراری شدنِ موضوع شد؟! البته اینکه باید تلاش شود تا در قصه و روایت جنگ دچار تکرار و شبیهگویی نشویم، مسئلهای درست و مهم است اما بیشک به تعداد آدمهایی که دستی بر قلم دارند و از آن سو به تعداد شخصیتهای حاضر در جنگ یا آدمهای پس از جنگ که به نوعی خواسته یا ناخواسته درگیر تبعات پس از جنگ شدهاند موضوع و قصه برای نوشتن وجود دارد.
«خاکستر و برف» به نظرم اولین قصه با این رویکرد است، چرا که آثار مشابه قبلی، کلاً مسئله و دغدغه متفاوتتری را دنبال کردهاند که اگر قرار بر بررسی مصداقی آنها باشد متوجه خواهید شد که آثار قبلی شاید در کلیت مضمون شبیه هم بودهاند، اما در نوع قصهپردازی و نوع روایت کاملاً متفاوت و منحصر بهفرد بودهاند. حتی اگر «شیار 143» را نیز مشابه «خاکستر و برف» بدانیم باید عرض کنم نه تنها فیلمنامه «خاکستر و برف» بلکه حتی فیلم آن نیز قبلتر از «شیار 143» تألیف و تولید شده بود.
* این نکتهای است که شما میگویید، مخاطب فیلم شما قرار نیست با ضمیمه کردن توضیحات شما به دیدن فیلم برود. نگران این مسئله نبودید که مخاطب دچار یک خستگی یا کلافگی به علت تکراری بودن قصهٔ شما شود؟!
ببینید، واقعیت این است که مخاطب امروز سینمای ایران انصافاً چه فیلمهایی را میبیند؟ آیا اساساً فیلمی در سینمای ایران وجود دارد که مخاطب آن را ببیند؟ من کاری به آثار خاص که مورد حمایت ویژهٔ دولت و ارگانهای حکومتی هستند ندارم و روی صحبتم با جریان عادی سینمای ایران است.
«خاکستر و برف» در جریان عادی سینمای ایران نوشته و تولید شده است. حتی در وضعیتی بسیار مهجورتر از آثار مشابه خود اکران شده است، اما بازخورد همان تعدادی که به دیدن فیلم میروند برایم بسیار جالب بوده است، چه نخبگان و دستاندرکاران و صاحبنظران سینما و چه مخاطبین عام که موفق به دیدن این فیلم میشوند، اغلب نسبت به فیلم واکنش مثبت نشان میدهند. اینکه فرصت اکران برابر از یک فیلم گرفته شود، یعنی فرصت دیدهشدنش است که گرفته میشود.
البته بنده در جایگاهی نیستم که درخصوص نحوهٔ نمایش و اکران «خاکستر و برف» اظهارنظر کنم، لازم هم نمیدانم به این موضوع بپردازم، اما این یک واقعیت است که سینما دقیقاً یک چرخهٔ کامل است و همانقدر که نگارش یک قصهٔ خوب و باورپذیر و باکیفیت مهم است، به همان میزان کیفیت تولید مهم است و شاید از همهٔ اینها مهمتر، کیفیت اکران باشد که برای یک فیلم مهم باشد؛ بنابراین با حذف یکی از این چرخهها، بقیهٔ مراحل نیز دیگر بهسوی نابودی خواهند رفت. بنده هرگز علاقهای به این ندارم که پیوست فیلم، درخصوص فیلمنامه صحبت کنم یا توضیح دهم، اما این میزان از فاصلهای که میان عوامل اصلی بویژه نویسندگان با مخاطبان ایجاد شده را نیز اصلاً به صلاح سینما نمیدانم.گاه از دلِ همین گفتگوها نه تنها ایدههای تازهتری خلق میشود، بلکه کسی مثل من که کمتر در محافل سینمایی حضور دارم، بدین طریق بیشتر درگیر حس و حال مخاطبان خاص و عام قرار میگیرم که همین خود برای ادامهٔ فعالیتم کمککننده خواهد بود.
*از کیفیت تولید «خاکستر و برف» راضی هستید؟! آیا اساساً ایدهای که از همان ابتدا در ذهنتان بود، بهخوبی به مرحلهٔ اجرا رسیده است؟
طبیعتاً در کشور ما، مرحلهٔ تبدیل فیلمنامه به فیلم، مرحلهای پیچیده، عجیب و گاه مضحک است؛ اما اگر بخواهم منصفانه درخصوص میزان رضایتم از آنچه امروز روی پرده است بگویم، باید اذعان کنم کیفیت «خاکستر و برف» تولیدشده به مراتب بهتر و بیشتر از «خاکستر و برفِ» نوشته شده است، این عرض بنده البته شامل سکانسهای گرفتهنشده نمیشود، چون چند سکانس از فیلمنامه متأسفانه فیلمبرداری نشد. بنده به دلیل اینکه سالهای سال است با «روحالله سهرابی» همکاری میکنم و بهجز بحث همکاری، ارتباط نزدیک و خانوادگی با وی دارم، کاملاً با روحیات او آشنا هستم و تقریباً مطمئن بودم آنچه از او روی پرده خواهد رفت، اثری قابل دفاع خواهد بود، لذا خیالم راحت بود. هر چند چندینبار هم بهطور شبانهروزی سر صحنه حاضر بودم و همانجا هم آخرین تغییرات را انجام میدادیم و گاه در لحظهای پیش از آغاز فیلمبرداری، دیالوگی یا پلانی را عوض میکردیم تا در کلیت قصه به یک روایت روان و قابل فهمتر برسیم. گرچه به نظر بنده سکانسهای گرفته نشده، متأسفانه روایت روانِ فیلم را اندکی دچار لُکنت کرد.
* یعنی خود شما از نوع روایت قصه راضی نیستید؟!
البته که راضی هستم. برای سکانسهایی که تولید نشد، تأسف خوردم. این از همان عجایب مرحلهٔ تبدیل فیلمنامه به فیلم است که همه مقصرند و همه بیتقصیر!
* بنابراین یکی از مقصرها، آقای «سهرابی» است؟!
(میخندد)... ظاهراً ایشان مقصر همیشگی است. کسی که در اوضاع کنونی سینما، چنین موضوع حساس و البته به حاشیه راندهشدهای را اولویت اول و اصلی خود قرار میدهد و بهدلیل پافشاری روی اصول و عقاید خود، حدود سه سال از اکران فیلمش محروم میماند و هر کسی هر دقِدلیای حتی از مدیریت وی دارد بر سرِ فیلمش آوار میکند، مقصر نیست؟! شما «خاکستر و برف» را دیدهاید و حتماً با بنده همعقیده هستید کسی که توانسته چنین فیلمی بسازد حتماً میتوانسته و میتواند فیلمی با موضوعات سطحی و غیرارزشی بسازد که اتفاقاً بهشدت هم دیده شود. به قول آقای «جبار آذین» که در جایی خواندم گفته بود که اگر «سهرابی» فیلم آبگوشتی میساخت مدتها پیش اکران شده بود، اتفاقاً فروش خوبی هم کرده بود. مشکل او این است که اثر دفاع مقدسی ساخته است.
*در حال حاضر فیلمنامهای در دست نگارش دارید؟
بله، یک اثر سینمایی که مراحل آخر آن در حال سپری شدن است و فعلاً به کسی یا جایی عرضه نکردهام، ضمن اینکه از مدتها پیش مشغول نگارش یک رُمان بودهام که به احتمال زیاد، کمتر از دو ماه دیگر به چاپ میرسد.
انتهایپیام/