مروری بر کارنامه شهید دستغیب/چگونه امام، او را رهبر مبارزات مردم شیراز کرد؟

مروری بر کارنامه شهید دستغیب/چگونه امام، او را رهبر مبارزات مردم شیراز کرد؟

محافظین کنار رفته و راه را باز کردند تا دختر نزدیک شود. پاکت نامه در دستش بود چند قدم بیشتر با سید فاصله نداشت. روبروی سید که رسید، سید دستش را دراز کرد تا نامه را بگیرد، اما دست سید به نامه نرسید چرا که یک باره صدای مهیبی همه چیز را لرزاند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حضرت آیت الله شهید سید عبدالحسین از خاندان اصیل و روحانی 800 ساله دستغیب شیراز و از مفاخر جامعه روحانیت فارس بودند.

تحصیلات مقدماتی و سطح را نزد اساتید مشهور آن زمان در شیراز همچون ملااحمد دارابی و آیت الله میرزا علی اکبر ارسنجانی و دیگران گذراندند و تحصیلات خارج و عالی را نزد اساتید بزرگ آن زمان در نجف اشرف مانند آیات عظام شیخ محمدکاظم شیرازی و آقا ضیاء الدین عراقی بودند که از نامبردگان و همچنین آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا آقا اصطهباناتی به دریافت گواهی اجتهاد نایل آمدند. با مراجعت به شیراز و همزمان با سقوط حکومت رضاخانی منشا خدمات بزرگ دینی و اجتماعی شدند. مسجد جامع عتیق شیراز را که یکپارچه مخروبه بود با همکاری صمیمانه مردم تجدید بنا نمودند و آن را از صورت خرابه به وضع فعلی در آوردند. کانونی جهت تبلیغات دین و شعائر اسلامی ایجاد نمودند.

با شروع نهضت روحانیت در سال 1341 مبارزه ایشان با رژیم شاه که از زمان رضاخان ادامه داشت علنى و آشکار گردید و شبهاى جمعه پس از دعاى کمیل سخنرانى سیاسى و تهییج‏کننده ایشان تا نیمه خرداد 42 در جمع انبوه شنوندگان نقش بزرگى در پیشبرد انقلاب داشت و نوار سخنرانى ایشان تا اقصى نقاط ایران منتشر می‌گردید.

در ادامه به مناسبت 20 آذر سالروز شهادت آیت الله دستغیب گزارشی از روند زندگی و مبارزات ایشان منتشر می‌شود:

مخاطب یکی از 150 نامه‌هایی که حاج آقا روح الله در یک شب تا صبح با دست خود برای علمای سراسر کشور نوشت٬ آیت الله سید عبدالحسین دستغیب بود. مفاد نامه درخصوص انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود و از علمای طراز اوّل می‌خواست که با ارسال تلگرام‌هایی به شاه، تصویب نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی لغو شود. از‌‌ همان زمان، آیت الله سید عبدالحسین دستغیب که طبق گزارشهای ساواک، فردی «گوشه‌گیر و مقدس بوده» و «به هیچ وجه به امورات سیاسی دخالتی نداشته»، پا به پای دستورات صادره از قم رفتار می‌کند و این سیره را تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن ادامه می‌دهد.

*مهلت 24 ساعته برای خلع لباس

اولین نشان از مبارزه در زندگی آیت الله دستغیب به دوران اختناق رضاخان باز می‌گردد. در میانه سال 1307 قانون لباس متحدالشکل در مجلس شانزدهم به تصویب رسید؛ 7 سال بعد و پس از سفر رضاشاه به ترکیه و تحت تاثیر قرار گرفتن وی از بی‌حجابی زنان در ترکیه، به دستور شاه، فرمان اجرای غیررسمی بخشنامه کشف حجاب و خلع لباس روحانیت به تمام ولایات ایران ارسال شد. با ابلاغ این بخشنامه در کشور، علما و فضلا به مقابله با آن پرداختند. سید عبدالحسین  دستغیب هم به طور صریح و علنی با این طرح مخالفت کرد. به همین خاطر از منبر او جلوگیری می‌کردند تا جایی که روی زمین می‌نشست و برای مردم صحبت می‌کرد، او در جواب اعتراض مأموران رضاخان می‌گفت: «شما مرا از منبر رفتن منع کرده‌ای نه از سخن گفتن بر روی زمین!». علی‌رغم تهدیدات و چند نوبت به زندان رفتن٬ سید جوان دست از مبارزه برنداشت و در آخر رژیم 24 ساعت به او مهلت داد تا لباس روحانیت را درآورد. سید که دید چاره‌ای جز تغییر محل سکونت ندارد به نجف رفت: «در زمان رضاخان، قلدر ملعون، ما را چندبار زندانی کردند. بعد فشار آوردند که اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده اصلاً خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون بروم و مسجد و منبری نباشم. ناچار به نجف رفتم و این هم به خواست خدا وسیلهٔ خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان.»

او به نجف رفت و از درس اساتید و بزرگان زیادی، مانند آیت‌الله شیخ‌محمدکاظم شیرازی، آیت‌الله سیدابوالحسن موسوی اصفهانی، آیت‌الله سیدمیرزا آقا اصطهباناتی و آیت‌الله میرزاعلی‌آقا قاضی طباطبایی استفاده کرد و از مراجع بزرگی چون آقاضیاء عراقی، آیت‌الله شیخ محمدکاظم شیرازی و آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی درجهٔ اجتهاد گرفت. سید صاحب 8 اجازهٔ اجتهاد از این اساتید بود.

*آغاز همراهی با قیام امام خمینی (ره)

پس از سقوط رضا خان در سال 1321، هـ. ش، شهید دستغیب به ایران بازگشت و ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتیق شیراز به ترویج و تبلیغ دین اسلام، همت گمارد. در این سال به همت شهید دستغیب مسجد جامع عتیق شیراز که بیش از هزار سال قدمت دارد، مرمت و بازسازی شد و از ویرانی نجات یافت. فعالیت سیدعبدالحسین در مرمت مسجد، به سیل انبوه مریدان او چنان افزود که ساواک در برگهٔ تعرفهٔ بیوگرافی سید دربارهٔ او می‌نویسد که «در شیراز و حوزه شهرستان‌های فارس مشهور است. تعداد تقریبی طرفدارانش 30 هزار نفر هستند».

در سال 1341 هجری شمسی همزمان با نخست‌وزیری اسدالله علم لایحه‌ای با عنوان «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» در کابینه مطرح شد. این لایحه که شامل 92 ماده و هفت تبصره بود در هیئت دولت به تصویب رسید. به موجب این مصوبه که در غیاب مجلس، حکم قانون داشت، به زنان حق رأی داده می‌شد و از شرایط انتخاب‌شوندگان و انتخاب‌کنندگان، قید سوگند به قرآن حذف می‌شد و افراد می‌توانستند با هر کتاب آسمانی مراسم تحلیف را به جای آورند. همین موارد کافی بود تا صدای اعتراض حوزه علمیه قم و علی الخصوص امام خمینی (ره) بلند شود. ایشان در یک شب تا به صبح 150 نامه با دستخط خود برای علمای سراسر کشور ارسال کرد تا آنان نیز مخالفت خود را با این طرح اعلام کنند. یکی از مخاطبان این نامه شیخ محلاتی و آیت الله دستغیب بودند. در سراسر کشور علما به این لایحه اعتراض کردند. علما و مراجع قم نیز طی تلگرافی برای شاه به این مصوبه اعتراض کردند.

اعتراضات به این لایحه، باعث عقب نشینی دولت نشد و در اقدامی قابل تامل، شاه در فرمانی که بیستم آبان ماه‌‌‌ همان سال منتشر شد، دولت، نخست‌وزیر و کابینه را موظف به تهیه و تصویب قوانینی درباره انجمن‌های ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی و تحدید مالکیت زمین‌ها کرد. این موضوع مخالفت‌ علما و مردم را گسترده‌تر کرد و در ‌‌نهایت در 7 آذر 1341 این مصوبه با پافشاری امام خمینی (ره) لغو شد.

جدای از این طرح٬ شاه تصمیم گرفت اصول ششگانه‌ای را با حذف و اضافاتی در قالب «انقلاب سفید» به رفراندوم بگذارد. این طرح نیز که دیکته شده از سوی آمریکا به شاه بود٬ مورد مخالفت علما قرار گرفت و آنان خواستار گفتگو با نماینده‌ای از سوی دولت شدند. همچنین علمای قم آیت‌الله کمالوند را به نزد شاه فرستادند تا نظرات آن‌ها را در این رابطه ارائه کند. این مذاکرات بی‌نتیجه بود؛ چرا که شاه بر‌‌ همان مواضع خود پافشاری می‌کرد. تا جایی که به آیت‌الله کمالوند گفت: «اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم. زیرا اگر اجرا نکنم از بین خواهم رفت.»

در‌‌ همان زمان٬ آیت الله دستغیب نیز که صدای رسای انقلاب را از بیت امام خمینی (ره) شنیده بود، نامه‌ای به امام نوشت و برای همکاری با ایشان اعلام آمادگی کرد. او که طبق گزارشات ساواک یکی از نقاط ضعفش «عدم آشنایی با دنیای امروز و بی‌خبری از مسائل روز» بود، به تاسی از امام خمینی به رهبر مبارزین شیراز تبدیل شد و در اولین گام به مخالفت با انقلاب سفید پرداخت. آیت الله دستغیب در تاریخ 21/11/41 در مسجدجامع عتیق اظهار داشت: «من نمی‌دانم مالیاتی را که ما مردم فقیر می‌پردازیم صرف چه می‌شود. اقلاً بایستی کوچه‌ها را آسفالت نمایند یا اگر نمی‌کنند، فکر لایروبی چاه‌های آب باشند. اصلاً معلوم نیست این رؤسای خدانشناس صبح تا شام چه کار می‌کنند. و پولهای عوارض را چه می‌کنند من که اهل سیاست نیستم، ولی شما مردم بردارید چیزی بنویسید و از حق خود دفاع کنید.»

با وجود مخالفت‌ها، اعتصابات و تظاهراتی که در شهرهای مختلف ایران، بویژه مراکز مذهبی صورت گرفت، رفراندوم لوایح ششگانه در 6 بهمن ماه 1341 برگزار گردید. در 28 بهمن‌ماه‌‌‌‌ همان سال مراجع تقلید و علمای طراز اول قم در بیانیه مشترکی، آنچه توطئه‌های شاه در موضوع انجمن‌های ایالتی، و ولایتی و انقلاب سفید می‌نامیدند را برای مردم تشریح کردند. کمی بعد از انتخابات٬ شاه در 23 اسفند ماه 1341 طی سخنانی در پایگاه وحدتی دزفول، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و نسبت به یک سرکوب قریب‌الوقوع هشدار داد.

امام خمینی نیز در مقام پاسخ و پس از مشورت با علما٬ به خاطر مصائب سال 41 بر ملت ایران٬ در 23 اسفند ماه نامه‌ای به علمای سراسر کشور نوشت و در آن ضمن اشاره به اهداف رژیم در نابود کردن احکام اسلام اعلام نمود که «اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) جلوس می‌کنم و به مردم علام خطر می‌نمایم مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده به اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»

در فاصله کمتر از یک روز٬ آیت الله دستغیب به تبعیت از امام خمینی (ره) اعلام می‌کند «مسلمان‌ها امسال به مناسبت این مصائب ـ انقلاب سفید شاه ـ و بدبختی‌ها، عید ندارند. هیچ مسلمانی امسال عید نمی‌گیرد بخصوص که وفات امام صادق (ع) هم روز اول فروردین است.»

همین اتفاق نیز می‌افتد و در ابتدای سال 1342 مردم در مسجد عتیق گرد هم می‌آیند و برای حضور آیت الله دستغیب لحظه‌شماری می‌کنند. دیری نمی‌گذرد که سید وارد مسجد می‌شود و منبر می‌رود و نطق تندی می‌کند. در بخشی از نطق سید٬ او از تلگرافش به آیت الله حکیم برای اجازه جهاد سخن گفت: «چند روز قبل گفتم اگر گشایشی در وضع اقتصادی ما نشود و اگر این وضع ادامه پیدا کند، ما اعلام عزا می‌کنیم آیا وضع بهتر شده است؟ در این مدت چه چیز درست شده آیا گشایشی برای این وضع مردم حاصل شده است؟ ما به این خاطر عزا گرفته‌ایم و آیا این وضع جای عزا ندارد... من نمی‌خواستم این مطلب را عنوان کنم، اما با به وجود آمدن این وضع چاره‌ای ندارم، باید بگویم. تا الان دو مرتبه به آیت‌الله حکیم تلگراف نموده و اجازهٔ جهاد خواسته‌ام ولی جواب نرسیده است. این وضع دیگر قابل تحمل نیست...»

این نطق به دلیل اهمیت آن به سرعت به ساواک تهران ارسال می‌شود. در کمتر از یک روز٬ سرلشگر پاکروان طی تلگرافی به شیراز دستور می‌دهد که با آیت الله دستغیب اتمام حجت شود: «پس از تبادل نظر با استاندار، آقای استاندار با روحانی مزبور ملاقات و وی را متوجه عواقب وخیم این نوع خلاف نموده، بخصوص تذکر داده شود در صورت ادامهٔ این وضع، شخص نامبرده مسئول هرگونه پیش آمد ناشی از این تحریکات خواهد بود.»

از طرف استانداری فردی برای گفتگو با آیت الله مشخص می‌شود ولی ایشان از پذیرش آن حتی برای مدتی کوتاه خودداری می‌کنند و اعلام می‌دارند که هر چه را صلاح بدانند بر زبان می‌آورند.

*داغ فیضیه

در روز دوم فروردین ماه٬ ماموران ساواک و ژاندارمری به مراسم عزاداری شهادت امام صادق (ع) در فیضیه حمله می‌کنند و جنایت سنگینی را در آنجا رقم می‌زندد. اخبار حوادث قم و بخصوص مدرسهٔ فیضیه، که به شیراز رسید٬ واکنش آیت الله دستغیب را در پی داشت و ایشان ضمن انتقاد از جنایات رژیم، به تبلیغ امام خمینی (ره) می‌پردازند: «... در حوزهٔ علمیهٔ قم طلبه می‌کشند با کمال وقاحت عمامه آتش می‌زنند، قرآن و مفاتیح می‌سوزانند، یعنی چه؟ زندان‌ها پر از مسلمان بی‌گناه است، فسق و فجور و فساد همه جا را فراگرفته، دین دارد از دست می‌رود.‌ای مسلمانان! شما که هوشیار هستید، گوش بر دهان روحانیون دارید، به هر طریقی که خودتان می‌دانید، مراتب پشتیبانی خود را از علما، بخصوص آقای خمینی به گوش اولیای امور برسانید، تا بدانند ملت مسلمان چه نفرت و انزجاری از اعمال آن‌ها دارند... بار دیگر می‌گویم. اعلامیه به هر طریقی که می‌دانید صادر نموده و از روحانیون بخصوص آقای خمینی پشتیبانی کنید.»

رژیم که ادامه این روند سخنرانی را به نفع خود نمی‌دید٬ در 15 خرداد 1342 وی را بازداشت و به تهران تبعید می‌کند. دو روز پس از بازداشت، در غیاب سید، مأموران ساواک به خانهٔ او ریخته و تمام خانه را بازرسی کردند و یکی از نامه‌های امام به آیت الله را به دست می‌آورند که در آن امام در پاسخ به نامه آیت الله دستغیب٬ بر استفاده از ایام محرم و صفر تاکید دارند: «به عرض عالی می‌رساند مرقومهٔ محترمه موجب مسرت و تشکر گردید... در این ماه محرم و صفر باید استفادهٔ بیشتری کرد. از منابر و محافل و اجتماعات، بلکه در دستجات سینه‌زن. لازم است بدون اینکه قبلاً معلوم شود دستوراتی به آن‌ها داده شود که عمل نمایند. لازم است از جنابعالی تشکر کنم خداوند ان‌شاءالله [شما را] مؤید و منصور فرماید. ضمناً عرض می‌کنم که مجلس شب جمعه مجلس خوبی است و ادامهٔ آن به نظر اینجانب لازم است. جنابعالی اقدام به ادامه و بقای آن فرمایید و از قول حقیر پس از سلام و تحیت به حضرت علمای اعلام تذکر دهید که در ادامهٔ آن اقدام و همفکری فرمایند.»

آیت الله دستغیب چند ماهی را در زندان بود اما پس از بازجویی‌ها و تحقیقات متعدد، هیچ یک از اتهاماتش ثابت نشد و از سید رفع اتهام و آزاد شد. در کمتر از یکسال بعد، ایشان برای دومین بار دستگیر و به تهران اعزام٬ زندانی و سپس تبعید شدند.
زندان، تبعید و فشار‌ها بر آیت الله دستغیب تاثیری نگذاشت و سخنرانی‌های افشاگرانه و مبارزات او همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 1352٬ وی رسما ممنوع المنبر شد.

«از: ساواک
تاریخ: 6/9/1352
به: ریاست شهربانی کشور
درباره: سیدعبدالحسین دستغیب
نامبردهٔ بالا یکی از روحانیون افراطی و ناراحت شهرستان شیراز می‌باشد. اخیراً در بالای منبر مبادرت به اظهارات خلافی نموده است. خواهشمند است دستور فرمایید مشارالیه را ممنوع‌المنبر نموده و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند.
از طرف رئیس سازمان ساواک
ارتشبد نصیری 6/9/1352»

*برگزاری مراسم چهلم شهدای قم

برخلاف تصور ساواک این اقدامات نه تنها روند مبارزه را کند نمی‌کند، بلکه حوادث و اتفاقات یکی پس از دیگری موجب تسریع انقلاب می‌شوند و بوی انقلاب به راحتی در کوی و استشمام می‌شود. سید هم هر روز صریح‌تر از پیش با سخنرانی‌های افشاگرانهٔ خود، مردم را نسبت به ماهیت رژیم آشنا‌تر می‌کند. او در سخنرانی خود در 28 بهمن 1356 ضمن یادآوری اربعین شهدای قم٬ گفت: «چهل روز پیش در قم ـ قیام 19 دی 56 مردم قم که در اعتراض به مقالهٔ اهانت‌آمیز روزنامهٔ اطلاعات نسبت به امام صورت گرفت ـ پلیس با ماشین وارد جمعیت شده و با مسلسل به جان مردم و روحانیون افتاد. کسی که در قم شاهد اتفاقات بود برای من تعریف کرد که صد‌ها تیر شلیک شده و تعداد کشته‌شدگان خیلی بود. افرادی که در قم دست به کشتار زده‌اند، قانون اسالام باید دربارهٔ آن‌ها انجام شود و قصاص بشوند... چرا مرجع دین آقای آیت‌الله خمینی (مردم صلوات بلندی فرستادند) باید تبعید باشد؟ رفتار او، کتاب او و رسالهٔ او در ایران قاچاق باشد؟ بیایید جبران فاجعهٔ قم را بنمایید و افرادی را که به کشتار دست زده‌اند قصاص نمایید تا مردم از ناراحتی بیرون بیایند، تا تصمیماتی شدید‌تر نگیرند. طبق اعلامیه‌ای که از قم به دستمان رسیده و شما‌ها از آن اطلاع دارید، روز شنبه عزای عمومی‌اعلام شده بازار هم تعطیل خواهد بود. همه دور هم جمع می‌شویم و عزاداری می‌نماییم (مردم با صدای بلند می‌گفتند صحیح است.)»

بعد از اتمام سخنرانی آقای دستغیب در موقع خروج از مسجد مردم با صدای بلند برای سلامتی امام خمینی صلوات می‌فرستادند.

*آخرین زندان در رژیم پهلوی

در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی٬ آیت الله دستغیب مدتی مخفی شده بود. در این ایام ساواک منزل وی را تحت نظر داشت. در چنین شرایطی سید در 13 شهریور 1357 به منبر رفت و در حضور 3 هزار نفر از مردم «شاه را با رفتگر» برابر دانست و گفت: «چنانچه حکومت اسلامی‌برقرار گردد، شاهی وجود نخواهد داشت و نه زندانی سیاسی و نه تبعیدی خواهیم داشت و تمام امور مملکت بر اثر موازین دینی اداره می‌شود. کسی نمی‌تواند بر مبنای احساسات خود برای ما قانون بتراشد. تمام قوانینی که در طی این مدت از مجلس گذشته هیچ گونه جنبهٔ قانونی نداشته و از نظر ما بی‌ارزش است. کاری نکنید که فردا در منابر از شما با لعنت یاد کنند. حکومت ما حکومت اسلامی‌است به رهبری آیت‌الله خمینی. ما از هیچ کس اطاعت نمی‌کنیم جز خدا و پیغمبر و ائمه و نایب امام آیت‌الله خمینی، من از شما مسلمانان که نه تفنگ دارید و نه مسلسل، [مسلسل شما اتحاد شماست] می‌خواهم که با هم متحد باشید و یک صدا به رهبری آیت‌الله خمینی مبارزه کنید».

با رسیدن گزارش این سخنرانی‌ها، فریدی رئیس ادارهٔ عملیات و بررسی، دستور دستگیری سید را به کمیتهٔ ضدخرابکاری صادر کرد:
«از: ادارهٔ یک عملیات و بررسی
تاریخ: 19/6/1357
به: کمیتهٔ ضدخرابکاری
درباره: سیدعبدالحسین دستغیب
نامبردهٔ بالا از وعاظ و متعصبین مذهبی شیراز می‌باشد که به علت سخنرانی‌های خلاف و اقدامات ضدامنیتی مقرر گردید دستگیر و به تهران اعزام و به کمیتهٔ مشترک ضدخرابکاری تحویل گردند. خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اینکه یاد شده، روز جاری با پرواز 664 هواپیمای ملی در ساعت 30/17 به تهران وارد می‌گردند، نسبت به تحویل و تحقیقات لازم از او اقدام و نتیجه به این اداره اعلام گردد.
رئیس ادارهٔ یکم عملیات و بررسی
فریدی 19/6/ 1357»

سید عبدالحسین برای سومین بار دستگیر می‌شود ولی این بار نیز رژیم نمی‌تواند جرم او را اثبات کند و در ‌‌نهایت مدتی بعد آزاد می‌شود.

* بیعت با خمینی بیعت با رسول الله است

پس از پیروزی انقلاب، آیت الله دستغیب از جانب امام به امامت جمعه شیراز و نمایندگی ایشان در استان فارس منصوب شد و از طرف مردم فارس به عنوان نماینده، به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت.

سیدعاشق امام بود و از‌‌ همان ابتدای نهضت اسلامی‌چنین گفته بود: «آقای خمینی مراحل عرفانی‌اش را تمام کرده و فعلاً از طرف حضرت احدیت و حضرت ولیعصر مأمور است به اصلاح جامعه و اصلاح مسلمین و بالاخص اصلاح ایرانیان».

او هماره در سخنرانی‌هایش نعمت وجود امام خمینی (ره) را به مردم گوشزد می‌کرد و می‌گفت: «... هر کس بگوید من امام زمان را قبول دارم ولی امام امت را قبول ندارد، دروغ می‌گوید، بدانید امام زمان را هم قبول ندارد و اگر امام زمان هم می‌آمد او را اطاعت نمی‌کرد... والله این تعادلی که نصیب شما ملت شده است سابقه ندارد در تاریخ غیر از صدر اسلام. شما هم الان هم چنان مسلمانان صدر اسلام هستید. این را بدانید الان اگر رسول خدا می‌آمد در موضع امام خمینی، شما با آن حضرت هم همینطور بودید که با امام خمینی هستید. امام‌‌ همان نمایندهٔ رسول الله است؛ نمایندهٔ امام زمان است، بیعت با ایشان، بیعت با امام زمان است؛ بیعت با ایشان، بیعت با رسول الله است؛ اطاعت از ایشان اطاعت از خدا و رسول خداست. چنانچه مردم ما همه از امام اطاعت نمایند، مشکلات حل می‌شود و مشکلات ما به خاطر این است که بعضی یقین نکرده‌اند که امام خمینی نائب امام زمان است.»

دو جمله که نزدیکان شهید از وی به یاد دارند٬ «من اطاع الخمینی فقد اطاع الله» و «بی‌عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.» بوده است.

*نظر امام برگردد٬ منعزل هستی

آقا سید عبدالحسین دستغیب به نگینی در شهر شیراز تبدیل شده بود و مردم این شهر از حضور وی بهره‌ها بردند. با آغاز جنگ٬ وی بار‌ها بر لزوم حضور در جبهه‌ها تاکید می‌کرد و جایگاه بسیجیان را بر‌تر از اهل بدر معرفی می‌کرد. هوشیاری او در مسائل سیاسی و دیانت مثال زدنی‌اش٬ باعث شده بود که در برابر انحرافات در انقلاب سکوت نکند. در قضیه بنی صدر، شهیدآیت‌الله دستغیب در نامه‌ای تاریخی خود خطاب به بنی صدر ‌نوشت: «مشروعیت شما تا زمانی است که تابع ولایت فقیه باشید و امام امت شما را تأیید کرده باشد، اما آن روزی که امام، نظرش را از شما بردارد، ریاست جمهوری شما مشروعیت ندارد و منعزل هستید.» نکته دقیق و جالب‌توجه آنکه شهید دستغیب فرموده بودند، «منعزل هستی»؛ یعنی نیازی نیست تو را عزل کند، بلکه خود به خود عزل می‌شوی.

*شهادت سید

در پی برکناری بنی صدر توسط حضرت امام از فرماندهی کل قوا٬ درگیری‌ها و تشنجات پراکندهای در گوشه و کنار کشور به وجود آمد که در ‌‌نهایت با اعتراض سازمان مجاهدین خلق (منافقین) روبرو شد، این سازمان به روشهای مختلف از جمله ترورهای انتحاری که بخشی از کارنامه سیاه گروه تروریستی مجاهدین خلق بود باعث به شهادت رسیدن افراد سر‌شناس نظام شد. یکی از افرادی که توسط منافقین به شهادت رسید٬ آیت الله دستغیب بود.

ایشان صبح روز جمعه 20 آذرماه آماده رفتن به نماز جمعه می‌شوند. در جواب یکی از محافظین که پیشنهاد می‌کند با ماشین به نماز جمعه بروند٬ می‌گوید «لازم نیست. پیاده می‌رویم بهتر است. راه نزدیک است به ماشین نیاز نیست.»

سید به همراه نوه و تنی از دوستان و محافظانش راه می‌افتند. دو سه تا از محافظین جلو‌تر می‌روند. کنار دیوار مدرسهٔ خان که رسیدند. در منزل یکی از همسایه‌ها روی پاشنه چرخید و دختری جوان در آستانهٔ در ظاهر شد و مستقیم به طرف سید و همراهانش رفت. هنوز چند قدمی‌مانده بود که یکی از محافظین جلو آمده و پرسید: خواهر صبر کنید! کجا می‌روید؟ دختر جوان ایستاد، نامه‌ای از زیر چادرش بیرون آورد و گفت: با آقا کار دارم می‌خواهم این نامه را به آقا بدهم.

سید با دیدن این صحنه خطاب به محافظین گفت: اجازه بدهید بیاید. مانع نشوید! شما محافظین من هستید یا مانع مردم؟ بگذارید بیاید و کارش را بگوید!

با شنیدن این جملات، محافظین کنار رفته و راه را باز کردند تا دختر نزدیک شود. پاکت نامه در دستش بود چند قدم بیشتر با سید فاصله نداشت. روبروی سید که رسید، سید دستش را دراز کرد تا نامه را بگیرد، اما دست سید به نامه نرسید چرا که یک باره صدای مهیبی همه چیز را لرزاند. یک لحظه بیشتر طول نکشید و گرد و غبار و بوی سوختگی و خاک، فضا را پر کرد.

چند دقیقه‌ای طول کشید تا گرد و خاک ناشی از انفجار شدید از بین رفت. صحنه رقت‌آوری بود. دیوارهای اطراف خراب شده و گوشت و پوست و خون شهدا و مجروحان بر روی دیوارهای فرو ریخته پاشیده بود. تکه‌ها و اعضای بدن سید یک طرف و پای قطع شده‌اش به طرف دیگر پرتاب شده و بدنش با سینهٔ زخمی‌لابلای آوار‌ها افتاده بود. و اینگونه بود که آیت الله سید عبدالحسین دستغیب٬ به شهادت رسید.

پس از شهادت سید، امام خمینی در پیامی‌به همین مناسبت چنین نوشتند:

«... شما فرضاً شهید بهشتی را گناهکار بدانید، شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته‌اند را با چه انگیزه‌ای شهید می‌کنید... امروز روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتکار آمریکاییان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی‌عامل، که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه‌های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند… اینجانب این ضایعهٔ بزرگ و فاجعهٔ اسفناکم را به حضرت مهدی (عج) و ملت شجاع ایران و اهالی معظم استان فارس و خانوادهٔ ان شهید تسلیت می‌دهم و به پیشگاه مقدس پیامبر اسلام این فداکاری‌های ملت اسلام و مجاهدات قشرهای مختلف ایران را تبریک عرض می‌کنم.
والسلام علی عبادالله الصالحین
روح‌الله الموسوی الخمینی
20/9/60»

*مقامات معنوی

شاگردان در محضر آیت الله العظمی شیخ محمد جواد انصاری همدانی نشسته‌اند. سید جوانی وارد می‌شود و با اصرار زیاد از آیت الله انصاری خواهش می‌کند که او را در رسیدن به مقام فنا یاری دهد.

ساعتی بعد که سید جوان از اتاق خارج می‌شود، آیت‌الله انصاری رو به شاگردان می‌کند و می‌فرمایند: این سید برای رسیدن به مقام فنا خیلی اصرار می‌کند، ولی نمی‌تواند. مقام فنای او باعث شهادتش به وسیله دشمنان اسلام می‌شود.

آیت‌الله انصاری به خود شیخ جوان نیز این را می‌گوید که «شما به مقام فنا دست خواهید یافت، اما بعد از شهادت!»

در ‌‌نهایت در 20 آذر ماه 1360٬ آیت الله سید عبدالحسین دستغیب به آنگونه که استادش گفته بود٬ به مقام فنا رسید. مقامی که درباره آن می‌گویند «انسان خود و بندگى خود، تمایلات و تمنّیات خود و جهان اطراف را در قبال حضرت حق هیچ نمی‌پندارد و فقط به خدا نظر دارد. اولیاى الهی هر چه مشاهده می‌کنند حق است؛ خواه با واسطه یا بی‌واسطه. این واسطه‌گاه،‌‌ همان اسما و صفات الهی است که براى ارباب سلوک و معرفت، حتى این حجاب‌هاى نورى هم برطرف می‌گردد. این ‌‌نهایت درجه فنا است که بعد از آن، انسان محو کلى می‌شود و اضمحلال تام رُخ می‌دهد. این‌جا است که با گوش حق می‌شنود، با چشم حق می‌بیند و به لسان حق نطق می‌کند.»

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران