سید حکیم می‌گفت فاطمیون کمر اسرائیل را می‌شکند/همانجایی دفن شد که قبلاً خودش گفته بود/ تمام حسرت همسر یک شهید

سید حکیم می‌گفت فاطمیون کمر اسرائیل را می‌شکند/همانجایی دفن شد که قبلاً خودش گفته بود/ تمام حسرت همسر یک شهید

همسر سید حکیم، معاون تیپ فاطمیون و از شهدای مدافع حرم گفت: سید من در همان مکانی که آرزویش را داشت و وصیت کرده بود دفن شد. یک روز با هم به مزار شهدا رفته بودیم مکانی را با دست نشان داد و گفت اینجا جای من است و همانجایی دفن شد که قبلاً خودش گفته بود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، شاید وقتی برای نخستین بار نام تیپ فاطمیون را شنیدم تصورش را هم نمی‌کردم مردان بزرگی از خطه افغانستان پشت سازمان دهی و تشکیلات تیپ فاطمیون باشند. دلیرمردانی که مرز را در گستره جغرافیای جهان تعریف می‌کنند و معتقدند هرجا ظلم و ستمی باشد و داد مظلومی بلند شود باید برخیزیم و از او دفاع کنیم.

فاطمیون را مدافعان حرم نیز می‌نامند چرا که یکی دیگر از اهداف فاطمیون دفاع از سنت‌ها و ارزش‌های اسلام و حفظ جایگاه و مقام و منزلت ائمه اطهار(ص) است؛ به همین منظور عده‌ای عاشق و دلداده ائمه اطهار(ع) با شنیدن خبر نخستین انفجار در سوریه و حرف تخریب حرم حضرت زینب(س) طاقت نیاوردند و خود را به سوریه رساندند تا از حریم مطهر صدیقه کبری حضرت زینب(س) دفاع کنند و نگذارند دست حرامیان داعش و تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب(س) برسد.

یکی از این دلاور مردان که در کنار شهید ابوحامد و شهید فاتح تلاش‌های زیادی در افغانستان برای مبارزه با طالبان و در سوریه در برابر داعش و تکفیری‌ها داشته سردار شهید سید محمد حسن حسینی با نام جهادی "سید حکیم "است که در تاریخ  16 خرداد ماه 95 در منطقه حوص در تدمر سوریه به شهادت رسید و پیکر وی روز 5 شنبه 20 خرداد ماه بر دستان مردم شهید پرور مشهد مقدس از حرم مطهر رضوی تشییع شد و در قطعه سرداران شهید مدافع حرم به خاک سپرده شد.

خبرنگار تسنیم در مشهد مقدس گفت‌وگویی با خانواده سردار شهید سید حکیم داشته‌ که در زیر می‌خوانید.

سرداری که مقنی بود

زهرا حسینی همسر سردار شهید سید حکیم اظهار داشت: آشنایی من و سید از طریق یکی از اقوام  صورت گرفت و نسبت فامیلی نزدیکی نداریم، سید حکیم آن زمان شغلش مقنی بود. 29 دی ماه سال 79 من و سید حسن با هم ازدواج کردیم؛ از سن 16 سالگی روحیه جهادی در وجودش بود و در همان سال‌های اول زندگیمان این روحیه جهادی وجود داشت و هر روز بیشتر می‌شد.

قبل از ازدواجمان، سال 78 برای جنگ با طالبان و تروریست‌ها عازم افغانستان شد و در دوران نامزدی نیز به افغانستان می‌رفت؛ ازدواج که کردیم بعد از 6 ماه به افغانستان برگشت و یک سال در جنگ با طالبان بود؛ به ایران که برگشت مطالعات خود را درباره گروهک‌های تروریستی ادامه داد و همزمان در حوزه علمیه نیز به خاطر علاقه‌ای که داشت درس می‌خواند.

فرمانده محور عملیاتی تدمر

وی افزود: شهید حکیم با آغاز حمله تکفیری‌ها به سوریه در سال ٩١، داوطلب حضور در سوریه جهت دفاع از حرم‌های مطهر شد؛ وی به‌عنوان فرمانده تیپ ابوالفضل‌العباس(ع) از زبده‌ترین نیروهای اطلاعات عملیات و شناسایی بودند که پیش از شهادت، فرماندهی محور عملیاتی تدمر را برعهده‌ داشتند.

زندگیمان داشت به حالت عادی پیش می‌رفت تا اینکه جنگ سوریه شروع شد؛ سید اعتقاد داشت اسلام مرز جغرافیایی ندارد و در هرجایی که فریاد مظلومی بلند می‌شود باید به پا خیزیم و کمک کنیم؛ در هرجایی که باشند فرقی نمی‌کند؛ ایران، افغانستان، سوریه، پاکستان باشند.یک جور غیرت  خاص به ائمه(ع) داشتند؛ به ویژه به حضرت زینب (س).سید حکیم تنها برای دفاع از ارزش‌های اسلام و حفظ حرم حضرت زینب (س) رفتند.

همسر شهید حسینی عنوان کرد: سید اوایل زندگیمان که به افغانستان می‌رفت، می‌گفت زود برمی‌گردم؛ آن زمان من خیلی کم سن و سال بودم و برایم خیلی سخت بود اما با روحیه جهادی و عشقی که داشت نمی‌توانستم با رفتنش به جنگ مخالفت کنم.

دی ماه سال 92 اعزام شد

وی درباره نخستین سفر سید حکیم به عنوان مدافع حرم به سوریه بیان کرد: سید حکیم در کنار شهید ابوحامد یکی از بنیان‌گذاران تیپ فاطمیون بودند و از همان اوایل، یعنی سه سال گذشته، به سوریه رفتند.

من و خانواده‌اش را آماده کرد؛ برایم خیلی سخت بود، آرزوی هر دختر جوانی زندگی کردن است اما صحبت‌های سید من را متقاعد کرد و رضایت من و خانواده‌اش را گرفت.

هفت دی ماه سال 92 برای نخستین بار اعزام شد، بار اولی که رفت 40 روز سوریه بود که از ناحیه کتف مجروح شده و به ایران منتقل شد مدتی در بیمارستان بقیه الله تهران بود، بعد به مشهد منتقل شد هنوز دوره درمانش تمام نشده بود که مجدد به سوریه برگشت.

حسینی گفت: سید زیاد اهل خاطره تعریف کردن نبود و از خطرات و مسائلی از این دست صحبت نمی‌کرد؛ شاید به خاطر اینکه روحیه ما خراب نشود حرفی نمی‌زد اما همیشه می‌گفت فاطمیون روحیه بالایی دارند و خیلی عزیز هستند.

وی با بیان این مطلب که سید در تاریخ 16 خرداد 95 در منطقه حوص تدمر به شهادت رسید تصریح کرد: سید حکیم دوشنبه به شهادت رسیدند و پیکرشان 5شنبه مشهد بود و روز جمعه طی مراسمی بسیار باشکوه تشییع شدند.

آرزوی دیرینه‌اش شهادت بود

همسر شهید مدافع حرم خاطرنشان کرد: همیشه در مورد شهادت حرف‌هایی با خنده و شوخی به من می‌زد که شاید آن زمان تصور جدی از حرف‌هایش نداشتم اما الان که فکر می‌کنم متوجه می‌شوم به نوعی حرف‌‎هایش وصیت بوده؛ هیچ وقت مستقیم به من چیزی نمی‌گفت همیشه با شوخی و خنده حرف می‌زد.

اما آرزوی دیرینه‌اش شهادت بود و همیشه می‌گفت شهید نشویم می‌میریم؛ به دوستانش هم همیشه همین حرف را می‌زد و می‌گفت توفیق شهادت خیلی بالاست پس کاری انجام دهید که هر دو دنیا را داشته باشید چون اگر شهید نشوید می‌میرید. پس چه بهتر که توفیق شهادت داشته باشید، این دنیا دو روز است، خوشا به سعادتی که آن دنیا را نیز داشته باشیم و بی نهایت شوق شهادت داشت.

به جوان‌ترهای فامیل می‌گفت "آدم باید دعا کند که به شهادت برسد و به مرگ طبیعی نمیرد، چراکه مرگ حق است و گریزی از آن نیست، اما سعی کنید خودتان راه را مشخص کنید."

روی حجاب تاکید خاصی داشت

وی اظهار داشت: به عنوان یک وصیت همیشه به من می‌گفت: «درست است که ما از حضرت زینب دفاع می‌کنیم اما شما فکر نکنید که نشستید و کاری نمی‌توانید انجام دهید. نه؛ بزرگترین کار دست شماست ما از حریم حضرت زینب دفاع می‌کنیم شما از چادر مادرش دفاع کنید».

حسینی بیان کرد: همیشه به جوانان می‌گفتند که مراقب چادر حضرت زهرا(س) باشید و روی حجاب تاکید خاصی داشت و امیدوارم به کمک خون پاک این شهید پیروی راه این بزرگوار باشم.

از طریق تلگرام متوجه شهادتش شدم

همسر شهید سید محمد حسینی (سید حکیم) درباره نحوه شنیدن خبر شهادت همسرش گفت: من مثل همیشه بعد از نماز صبح به سراغ تلگرام رفتم و پیام‌های تلگرام را چک می‌کردم؛ در برخی گروه‌های اینترنتی، تصاویر و صوت‌های سید را دیدم که در آن اعلام کرده ‌بودند سید من به شهادت رسیده‌ است.

چشمم افتاد به این جمله که نوشته بودند"سید حکیم واقعا شهید شده؟ " وقتی پیام‌ها را با دقت چک کردم متوجه شهادت سید حکیم شدم، واقعاً برای یک زن سخت است که از طریق فضای مجازی از خبر شهادت همسرش مطلع شود اما خوشحال بودم که به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است.

وی تصریح کرد: سید من واقعاً مرد بی نظیری بود؛ هیچ وقت بد کسی را نمی‌گفت و همیشه حرف‌هایش را با شوخی و خنده به زبان می‌آورد تا کسی ناراحت نشود. با دوستانش واقعاً دوست بود و در کارش بسیار محکم بود به طوری که هیچوقت تردید به دلش راه نمی‌داد.

همسر شهید سید حکیم خطاب به تکفیری‌ها گفت: شنیدم و دیدم که با شهادت سید من بسیاری از تکفیری‌ها به هم تبریک گفتند، بخاطر اینکه شعارش همیشه این بود که ما فاطمیون آمده‌ایم تا کمر آمریکا و اسرائیل را بشکنیم و این حرف برای تکفیری‌ها خیلی سنگین بود، اما می‌خواهم به تکفیری‌ها بگویم متاسفم شما کاملا در اشتباه هستید و یک روز از این شادی پشیمان می‌شوید.

شما فکر می‌کنید که سید حکیم به شهادت رسیده در حالی که سید من زنده است.سید بچه‌هایی تربیت کرد و شما اگر یک حکیم را به شهادت رساندید اما هزاران هزار حکیم دیگر تربیت شده‌اند تا پرچم فاطمیون را دست به دست بچرخانند تا به دست صاحب اصلی آن امام زمان (عج) برسد.

حسینی افزود: سید حکیم مدتی درس حوزه می‌خواند، تا کلاس 5 ابتدایی درس خوانده بود و با روحیه معنوی که داشت عاشق درس حوزه شد، سید من عشق اهل بیت(ع) در وجودش بود و افتخار می‌کنم که 16 سال در کنار چنین مردی زندگی کردم، مردی که آخرتش را خودش رقم زد و لیاقت این شهادت را داشت.

جنگ در سوریه با تمام دنیا فرق دارد؛ طرف حساب رزمندگان ما نیروهای داعش هستند که همه ما در رسانه‌ها برخورد وحشیانه‌ آنها را با اسرا دیده‌ایم، هر کسی که قرار است عزیزش را به آنجا بدرقه کند تمام این صحنه‌ها را تصور می‌کند، اما علاقه و اعتقاد قلبی به بی‌بی‌زینب(س) نمی‌گذارد ما لب از لب باز کنیم.

وی با اشاره به فعالیت‌های سید حکیم در سوریه گفت: سید من در جبهه‌های غوطه شرقی، حران، احمدیه، زمانیه، خیبرهای یک تا 10، دیر سلمان، دیر ترکمان، سیلو، حجیره، حما، ادلب، تل شهید و تل خطاب به‌خوبی فرماندهی میدانی می‌کرد و در اکثریت عملیات‌ها پیروز بود.

در محور شمالی حرم حضرت زینب(س)، زمانی که ابوحامد از ناحیه کتف زخمی شد، بعد از یک ساعت، سید هم از ناحیه پا زخمی شد، اما هرگز رزمنده‌ها را تنها نگذاشت و عاشق‌تر از قبل به کار خودش ادامه ‌داد .او بدون‌شک یکی از پایه‌ها و استوانه‌های مقاومت اسلامی در جبهه‌ها بود.

بعدها، از طرف ابوحامد به حما اعزام شد و فرماندهی تیپ دوم لشکر را پذیرفت و خط دفاعی و تثبیت زیادی را مدیریت می‌کرد و همیشه توصیه اش به همرزمانش این بود که یا وارد میدان نبرد نمی‌شویم یا با تمام قوا باید سنگرمان را حفظ کنیم . شهید در محور جنوبی دمشق، درعا و الهباریه و نبرد تل قرین که مصادف با شهادت سرداران شهید ابوحامد و فاتح شد، به همراه شهید سید ابراهیم خوش درخشید.

تمام حسرت یک همسر شهید

وی اظهار داشت: من 15 سال با سید زندگی کردم و امروز تنها از این غبطه می‌خورم که لیاقت نداشتم فرزندی از شهید حکیم داشته باشم، هر وقت می‌گفتم دعا کنید خداوند فرزندی به ما عنایت کند می‌گفت راضی به رضای خداوند هستم، هر وقت بخواهد به ما عنایت می‌کند من به زور از خدا چیزی نمی‌خواهم. فرزند از نعمت‌های پروردگار است اگر صلاح بداند خودش به ما فرزندی می‌دهد. امروز تمام حسرتم این است که کاش یک یادگاری از سید بزرگوارم داشتم.

همسر سید حکیم خطاب به جوانان جهان اسلام بیان کرد: از همه جوانان جهان اسلام که بگفته سیدم اسلام مرز جغرافیایی ندارد می‌خواهم این راه را ادامه دهند که خدای نکرده همانطور که در فاطمیون قطره قطره خون شهدا بر زمین ریخت، خونشان پایمال نشود و در هر سرزمینی ناله مسلمانی را شنیدیم واقعا به پا خیزیم تا پرچمی که همه شهدای ما با خون و دل به دست گرفتند به زمین نیفتد و راهشان را ادامه دهیم.

مکان دفنش را پیش بینی کرده بود

حسینی خاطرنشان کرد: سید من همان مکانی که آرزویش را داشت و وصیت کرده بود دفن شد. یک روز با هم به مزار شهدا رفته بودیم، سید مکانی را با دست نشان داد و گفت اینجا جای من است و درست همانجایی دفن شد که قبلاً خودش گفته بود و می‌گفت خیالم راحت است که تنها نیستم و دوستانم از من جدا نمی‌شوند ابوحامد، حجت، فاتح و ..همه بنیانگذاران فاطمیون در یک قطعه دفن شده‌اند و سید من نیز در کنار آنها آرام گرفت.

وی گفت: دوست دارم تمام دنیا را می‌دادم تا یک لحظه دوباره سیدم را ببینم، اما چون می‌دانم که او به تنها آرزویش که همان شهادت بود رسیده‌ است، خوشحالم و سعی می‌کنم جای خالی‌اش را تحمل کنم. سید من دینش را به اعتقاداتش ادا کرد و حتما الان به پابوسی ائمه(ع) رسیده‌است.

همیشه برایم از صبر مادران شهدا می‌گفت

مادر شهید حکیم نیز در حالی که در سوگ از دست دادن فرزند ارشدش است گفت: با رفتنش به جبهه نبرد نمی‌توانستم کنار بیایم، مخالف رفتنش بودم البته نه از ته دل، چون نمی‌دانستم در سوریه چه جنگی است، رضایت دادم و عازم سوریه شد، بعد از مدتی که برگشت گفتم دیگر بس است، تو به اندازه خودت جهاد کرده‌ای، گفت: «مگر تقسیم بندی است که می‌گویی بس است؛ جنگ که تقسیم بندی ندارد».

وی افزود: گفتم اگر خدای نکرده برایت اتفاقی بیفتد پدرت سکته می‌کند گفت پدرم را به خدا سپرده‌ام اتفاقی برایش نمی‌افتد. می‌گفتم نرو برایت اتفاقی می‌افتد تو زن جوان داری می‌گفت اگر نروم هر وقت باشد می‌میرم پس چرا در جنگ شهید نشوم، همیشه در تلویزیون مادران شهدا و استقامت و صبرشان را به من نشان می‌داد می‌گفت مگر اینها مادر نیستند، همیشه من را آماده می‌کرد.

وی تصریح کرد: وقتی خبر شهادتش را از طریق همسرش متوجه شدم نمی‌توانستم باور کنم، آخرین باری که به مرخصی آمده بود همه فامیل و اقوام دور هم جمع بودیم همه گفتند سید حسن به سوریه برنگرد تو دین خود را انجام دادی، سه سال رفتی و جهاد کردی بس است.گفت این دفعه بروم به زهرا"همسرش" قول می‌دهم زود برگردم و قول می‌دهم هفته اول ماه رمضان مشهد در کنار شما باشم.

گفت وگو از مرجان شریعت

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon