شاعران افغان را بیرون کردیم و تحویل اروپا دادیم/ نمی‌فهمیم که فیلم‌سازی که به سفارت می‌آید از سیاست‌مدار مهمتر است

شاعران افغان را بیرون کردیم و تحویل اروپا دادیم/ نمی‌فهمیم که فیلم‌سازی که به سفارت می‌آید از سیاست‌مدار مهمتر است

خبرگزاری تسنیم: بعد از یک وقفه یک‌ماهه در فاز گفت‌وگو با مستندساز‌های پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی»، هم‌زمان با پرونده «ایران، جان پاکستان» از امروز گفت‌وگو با مستندسازان، پیشرو‌های جهانی شدن آرمان‌های انقلاب، پیگیری می‌شود.

خبرگزاری تسنیم: «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» یک پروژه نقادانه در فهم چرایی محصور ماندن آرمان‌های انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. فرض اولیه ما این است که مهمترین دلیل ناکارآمدی سیاست‌های جهانی شدن آرمان‌های انقلاب محدود بودن ابزارهای آن به ابزارهای سیاسی است. در همه این سالها آرمان‌های انقلاب فقط به‌وسیله سیاست‌مداران وطنی فریاد زده شده است و ابزارهای فرهنگ و هنر ایرانی کاملاً بیگانه با آرمان‌های انقلاب مشغول روزمرّیات جریان اصلی رسانه‌های دنیا در دنیای دیگری سیر می‌کنند.

فاز اول این پروژه در 2 ماه گذشته در خبرگزاری تسنیم با گفت‌وگو با مستندسازان ایرانی پیگیری شد و همچنان ادامه دارد. هرجور حساب کنیم، موفق‌ترین عملکرد رسانه‌ای این دو سه سال رسانه‌های ایرانی در پیگیری آرمان‌های جهانی انقلاب اسلامی در حیطه مستندسازی ایرانی شروع شده است.

این‌بار مقابل محمدحسین جعفریان ایستاده‌ایم، مستندساز و فعال فرهنگی حالا دیگر مشهور ایرانی. نخستین تجربه‌های ما در روایت تصویری از نزدیک‌ترین کشور به ایران، افغانستان، با تلاش‌های او انجام شده است.

جعفریان معتقد است مهمترین اشتباه ما در مواجهه با افغانستان؛ سرمایه‌گذاری روی مذهب به‌جای فرهنگ بود. جعفریان شاهد مثال می‌آورد، از آذربایجانی که 90 درصد آن شیعه هستند و اولین سفارت اسرائیل در کشورهای مستقل شده از شوروی در آنجا برپا می‌شود و هنوز موی دماغ ماهستند با افغانستانی که کلاً 30 درصد هم شیعه ندارد و حامی انقلابند.

لیست بلندبالایی که جعفریان در انتهای این بخش از گفت‌وگو در مورد شاعران و نویسندگان و سرمایه‌های فرهنگی‌ای که می‌خواستند در ایران بمانند و التماس می‌کردند، اما به آنها مجوز اقامت ندادند، داستان پر‌آب‌چشم روزگار ماست.

توصیه می‌کنیم تأکید و یادآوری مجدد او در مورد ترجیح گسترش زبان فارسی بر گسترش تشیع در توصیه‌های رهبر انقلاب به رایزن‌های فرهنگی را دوباره و صدباره بخوانیم.

تسنیم: آقای جعفریان، فاز اول پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» تسنیم در گفت‌وگو با مستندسازان ایرانی در حال پیگیری است. این پروژه در پی جست‌وجوی پاسخ جهانی نشدن آرمان‌های انقلابی است که بنا به فرض ما پتانسیل بزرگ و واضح برای فراگیر شدن داشت. سی و چندی سال از انقلاب ایران گذشته است و ما معتقدیم که همین مدت زمانی کافی برای گرفتن کل دنیا با این آرمان‌های انقلاب امام خمینی است، اما این اتفاق نیفتاد و ما می‌خواهیم بدانیم چرا؟ فرض اولیه خود ما این است که مسیر جهانی شدن آرمان‌های انقلاب در این سه دهه دچار یک سو‌ءتفاهم بزرگ شد که همان؛ مانع اصلی برای این مسیر شد. اینکه سرمایه‌گذاری برای  ابزار این جهانی شدن آرمان‌ها، به‌اشتباه روی سیاست و نه فرهنگ صورت گرفت. در همه این سال‌ها آرمان‌های انقلاب ایران را رئیس‌جمهور و سفرا و مسئولین سیاسی ایران فریاد زدند و به‌تبع آن هیچ‌گاه یک شاعر ما، یک فیلم‌ساز ما و یک نویسنده ما محبوب ملت‌های مستضعف و آزاده ما نشد. بیانیه‌های سیاسی مهمترین ابزار انتقال حرف ما شد و فیلم‌ها و شعر‌ها و رمان‌های ایرانی اکثراً بدون توجه به این آرمان‌ها، ابزاری برای جهانی شدنشان نشدند. این فرض اولین ماست و دوست داریم روی همین محور جلو برویم.

حرف درستی است. این اتفاق افتاده است. البته من فکر می‌کنم در حوزه سیاسی هم رویش بحث است که آیا در حد انقلاب توانسته‌ایم دیدگاه‌های خود را به دنیا منتقل کنیم یا نه؟ اما چیزی که واضح است این است که در حوزه فرهنگ و مشخصاً هنر و ادبیات وضع ما خیلی بد است و فکر می‌کنم یکی از دلایلی که حضرت آقا فرمودند که آثاری که در داخل تولید شده است باید به دنیا برسد هم دیدن همین ناکامی است. در حوزه سینما من الحق اثری از آرمان‌های انقلاب و افقی که برای باورهای انقلابی شکل می‌گرفت نمی‌بینم.

فکر می‌:کنند در یک سینمار جهانی فریاد بزنیم؛ موضوع جهانی می‌شود

بیست سال است که می‌گوییم و در روزنامه‌ها می‌نویسیم اما گوش هیچ‌کس بدهکار نیست و در بر همان پاشنه می‌چرخد. رهبر معظم انقلاب در همه جلسات می‌گوید و همه مسئولین فرهنگی، وزیر محترم، فرهنگی هنری، شهرداری، همه نشسته‌اند و هیچ‌کس کاری نمی‌کند و شما شرح مفصل بخوانید از این مجمل. مشکل اینجاست که عمده دوستان فکر می‌کنند همین که بروند در یک سمینار موضوعی را فریاد بکشند و آن سمینار جهانی هم باشد این موضوع به یاد جهان می‌ماند. این طور نیست.

 نکته‌ای که این وسط وجود دارد و من همیشه به آن فکر می‌کنم این است که چرا ما فکر می‌کنیم که برای معرفی اتفاقی که در بهمن ماه سال 57 در این سرزمین افتاد، حتماً باید حرفهای عجیبی گفته شود و فیلم‌های عجیبی ساخته شود، ما همین انسان‌هایی را که پیشگام‌های این جریان بوده‌اند اگر با همان نسبت‌هایی که داشتند به دنیا معرفی کنیم آن‌قدر در دنیا ذهن خام و فطرت آماده است که آن‌ها را به‌راحتی جذب می‌کند.

برای تبلیغ ایران نیاز به حرف‌ها و کار‌های عجیب و غریب نداریم/ ما اصلاً نیاز به تبلیغ نداریم فقط باید دست نشان دهیم

شما همین الآن نگاه کنید در فاصله کمتر از یک سال شبکه «هیسپان تی‌وی» را از ماهواره‌ها حذف کردند، در همین فاصله این شبکه چقدر طرفدار پیدا کرده است که مجبور شدند حذفش کنند. ما اصلاً فکر نمی‌کردیم که این صدا به جهان رسیده باشد و یک‌باره دیدیم که این همه افراد مخاطب این جریان بودند. این نشان می‌دهد که زمانی که شما آن آرمان‌ها را درست معرفی کنید، اصلاً لزومی به تبلیغ در مورد آنها نیست. مثلا ما در سینما اصلاً نیازی به فیلم‌ فاخر هم نداریم، اگر آن چیزی را که وجود دارد درست به جهان نشان دهیم سریع طرفدار پیدا می‌کنیم.

شما روح‌الله خمینی را که 36 میلیون نفر همان موقع عاشقشان شدند همان‌گونه که بود نشان دهید؛ افق فکری این مرد جهان را به‌هم می‌ریزد و ما همین یک کار را هم بلد نیستیم که رئال‌ترین گونه را برای نمایش امام خمینی(ره) انتخاب کنیم و واقعاً او را نمایش دهیم بدون اضافه‌کاری‌های دیگر.

تسنیم: فکر می‌کنم همین ابتدای کار به نکته واقعاً مهمی رسیدیم. این مسئله سوءتفاهم بزرگی در تاریخ هنر انقلاب است و ما همیشه با یک دوراهی بی‌سرانجام هنرمند متعهد و غیرمتخصص و متخصص و غیرمتعهد روبه‌رو بوده‌ایم. خیلی‌ها همین حالا هم اعتقاد دارند که بچه حزب‌اللهی‌ها هنر و کار فرهنگی بلد نیستند و باید برویم سراغ روشنفکران تا حرف ما را بزنند.

اتفاقاً این اشتباه ما بود که از هنرمندانی که نسبتی با آرمان‌های انقلاب نداشتند کمک گرفتیم تا حرف‌های‌مان را بزنیم، در حالی که چون خودشان نسبتی با این آرمان‌ها نداشتند، اصلاً متوجه ماجرا نمی‌شدند و لذا وقتی این آرمان‌ها را معرفی کردند اثر خوبی نشد.

یوسف‌پیامبر یکی از نازل‌ترین ساخته‌های بعداز انقلاب و یکی‌از موفق‌ترین ابزارهای ما در جهانی کردن حرف‌های‌مان

بببیند مسئله ما اصلاً ساختن یک اثر هنری برجسته نیست. شما نگاه کنید به سریال یوسف پیامبر، یکی از نازل‌ترین کارهایی که به‌حیث کیفیت در آثار تولیدی بعد از انقلاب سینمای ما تولید شدهمان است. اگر یک بررسی سطحی کنید می‌بینید که این فیلم چقدر در جهان مخاطب پیدا کرد و در کجاها توانسته است حرف ما را بزند. آیا ما نمی‌توانیم باز هم از این‌گونه آثار داشته باشیم؟ این فیلم دقیقاً آن شیوه‌ای را که ما قبول داشتیم و بر منبرهای سخنرانی شنیده بودیم  مصور کرد؛ اصلاً هم سعی نکرد فلش‌بک بزند و بازی‌های تصویری آن‌چنانی داشته باشد. یک چیز عادی را شروع کرد و به اتمام رساند. شاید ایراداتی هم داشت اما چون ذات آن به فطرت نزدیک بود در جهان مخاطب خود را پیدا کرد و حرف ما را زد.

موفق‌ترین فیلم حاتمی‌:کیا، صادقانه‌‌ترین فیلمش‌ آژانس شیشه‌ای

اما این نباید منجر به این شود که ما ایده‌آلمان را گم کنیم. ما در اصل  به افرادی احتیاج داریم که ضمن این که تسلط کامل بر حوزه و  ادبیات آن دارند، صداقت و معرفت هم داشته باشند که زمینه انرژی پنهان آن حرف به وجود بیاید. شما الآن به هر فردی که دغدغه انقلاب داشته باشد بگویید که یکی از بهترین فیلم‌های بعد از انقلاب را معرف کند؟ می‌گوید آژانس شیشه‌ای.

کتاب‌هایی با روایت‌های عجیب‌تر و جالب‌تر از «دا» موفقیت آن را تکرار نکرد/ صداقت «دا» برگ برنده‌اش

فردی به من پیامک داده بود: امشب فیلم آژانس شیشه‌ای را برای بار سی و دوم دیدم. به‌عدد سال‌هایی که در ایران زندگی می‌کنم بعد از سی و دو بار دیدن بدون خجالت بلند گریه کردم. آژانس شیشه‌ای یک فیلم معترض است اما در آن صداقت وجود دارد. فیلم‌ساز به مخاطب خودش دروغ نگفته است و واقعیت را تصویر کرده است. آن فیلم‌ساز، فیلم‌های زیادی ساخته است ولی هیچ فیلم دیگری تأثیر این فیلم را نداشته است و به همین ترتیب در ادبیات نگاه کنید ما نویسندگان بزرگی داریم، اما تنها کتابی که بعد از انقلاب شمارگان را می‌شکند و رکورد پیدا می‌کند کتاب «دا» است. کتابی که صددرصد واقعی و صادقانه است. ما کتاب‌هایی داشته‌ایم که بالحق از کتاب «دا» حکایت‌های عجیب‌تر و جالب‌تری را تعریف می کند و با هنر و تکنیک بیشتر، اما چرا تأثیر نداشته‌اند؟ کسی که خاطرات دا را بازگو می‌کند یک خانم است، صادقانه احساسات خود را پنهان نمی‌کند و یک مصاحبه‌گر حرفه‌ای هم این وسط هست که کامل او را تخلیه کند و با حرفه‌ای‌گری آن را روایت می‌کند.

شما کتاب‌های مستند شده‌ای را که در خط ادبیات مقاومت،در اوایل دهه 70 و اواخر دهه 60  حوزه هنری منتشر ساخته است ببینید و با حالا مقایسه کنید که چقدر با یکدیگر فرق دارند. شما امروز کتاب بابانظر را می‌خوانید و با خودتان فکر می‌کنید چطور یک کتاب این‌قدر می‌تواند جذاب باشد و این در صورتی است که آن فرد واقعاً خیلی هم جذاب حرف نزده است، فقط صادق بوده است و  یک مصاحبه‌گر حرفه‌ای هم بوده است که جزئیات ذهن او را تخلیه کرده است و یک رمان‌نویس قدری به‌نام «مصطفی رحیمی» هم آن را بازنویسی کرده است و یک کتابی را به دست شما داده است که این کتاب نماینده واقعی بخشی از آن زمان است.

یک صحنه‌ای در بابانظر هست که او در عملیات کربلای5، با موتور می‌گذرد و سر از خط دوم عراقی‌ها می‌آورد، این صحنه اگر دست هالیوود بود از آن حداقل ده تا فیلم می‌ساخت. اما این اتفاق نیفتاده است و دلیلش هم این بوده است که افرادی که تابه‌حال قرار بوده است پرچم‌دار این کار باشند آشنایی کامل با این حوزه نداشتند و آنهایی که آشنا بودند هم فنون لازم را نداشتند.

تسنیم: این ایده‌آل و راه میانه‌ای که می‌گویید معمولاً کار را به بحث‌های انتزاعی می‌کشاند، بحث‌های بدون خروجی هنر برای هنر یا هنر متعهد و این حرفها در همه این سال‌ها. برای اینکه از انتزاعی شدن و طبیعتاً بدون خروجی شدن بحثمان جلوگیری کنیم و اتهام به آسمان رفتن سراغمان نیاید، خودتان فکر می‌کنید نمونه‌ واضحی داریم که بتوانیم رویش متمرکز شویم؟ نمونه‌ای که می‌تواند آرمان ما را جهانی کند و محصول یک آدم متعهد و دردمند است  که در عین حال به حوزه‌اش هم مسلط است؟

این اتفاق در مواردی معدود افتاده است.«شطرنج با ماشین قیامت» امروز کتابی است که  بزرگ‌ترین زبان‌شناسان دنیا در مورد آن صحبت کرده‌اند. حبیب احمدزاده فردی است که جنگ را با گوشت و پوستش درک کرده است. بعد احساس کرده است که باید ادبیات یاد بگیرد و رمان و داستان و نقد خوانده است و این حوزه را یاد گرفته است و وارد شده است. آن حس را هم داشته است و آن شب‌ها و عملیات‌ها را دیده است و درباره آنها کتاب نوشته است و این کتاب در دنیا مطرح می‌شود و گل می‌کند. این کتاب افق نهایی ما نیست و بی‌شک خیلی‌ها می‌توانند از آن رد شوند اما می‌تواند یک اثر معیار باشد.

امیرخانی فردی است که با ما هم‌قدم است و در همین جبهه است و آثاری که آفریده است آثار قدری است که از چپ و راست و ضدانقلاب آن را تأیید می‌کنند، آثار احمد دهقان، بایرامی هم به همین ترتیب.

تسنیم: به‌نظرم به‌اندازه کافی در نقد و چرایی ناکامی‌مان صحبت کردیم. اگر موافق باشید کمی هم برویم سراغ اینکه باید چه‌کار کنیم؟ فکر می‌کنید اگر قرار باشد اولویتی برای فعالیت فرهنگی ایران در جهان درنظر بگیریم باید به کدام سمت متمایل باشیم؟

اگر ما قرار داریم  آن آرمان انقلابی را که در موردش ایمان داریم منتقل کنیم باید برای تحقق آن به تجربه‌‌هایی که تاکنون انجام شده‌ به‌دقت توجه کنیم. به‌اعتقاد من حق تقدم در این مسئله با آثار حوزه دفاع مقدس، به‌ویژه خاطراتی از جنس «نورالدین پسر ایران» و «پایی که جا ماند» و «بابانظر» است. من روی کتاب بابانظر بیش از همه تکیه می‌کنم چون فرمانده‌ و سربازی که شما در «بابانظر» می‌بینید افق جدیدی در نظامی‌گری دنیاست.

ویتامین شعر علی معلم، از تراز نوبل بالاتر است/ این‌قدر خرج می‌:کنیم خرس و نخل بگیریم، یک تیم ترجمه برای اشعار علی معلم بگذاریم

به همین ترتیب من معتقدم باید برای انتقال آرمان‌های انقلاب به نمایندگان شعر انقلاب مثل علی معلم دامغانی نزدیک شد. واقعاً چرا مترجمان ما به آنها نزدیک نمی‌شوند؟ رفیع‌ترین آثار انقلاب ایران به‌اعتقاد من در آثار ایشان است. نظام جمهوری این‌قدر خرج‌ می‌کند تا آثار خاصی را به جشنواره کن بفرستد و خرس نقره‌ای و نخل طلایی و فلان و فلان بگیرند، چه اشکال دارد تیم مترجمی درست کند تا  آثار اینها را به زبان‌های زنده دنیا ترجمه کند و تکثیر کند و به دست دنیا برساند و افق جدیدی را بگشاید، وقتی که علی معلم می‌گوید: "هله رعد است، هلا برق به‌پا خواهد خاست/ اُمت واحده از شرق به‌پا خواهد خاست"کسی که الفبای شعر را بلد است متحیر می‌شود. میان ویتامین شعر علی معلم با آثاری که در دنیا نوبل می‌گیرد خیلی فرق است.

رهبری فرمود سرمایه‌گذاری روی ادبیات باشد، حوزه‌ای که در آن قدرت جهانی هستیم

این دغدغه شخص اول انقلاب است. دو سال پیش من در خدمت ایشان بودم و در خاطرم است که وزیر ارشاد هم بودند. ایشان در موضوعات فرهنگی و هنری صحبت می‌کردند و از اینکه که در کشور، ما در چه حوزه‌های فرهنگی سرآمد هستیم و مثال می‌زدند که در ارتباط با نمایش‌نامه کشور دیگری مشهور است و در حوزه رمان و سینما نیز کشورهای دیگری، اما ما در حوزه شعر سرآمد هستیم و اگر کمی فروتنی کنیم و نگوییم نخستین در جهان هستیم، یکی از برترین‌ها در جهان هستیم. عین کلمات ایشان یادم است که می‌گفتند: اگر ما بودجه محدودی داریم بیایید در حوزه‌ای باشیم که سرآمد هستیم، در حوزه‌ای که می‌دانیم در جهان در آن حوزه از بقیه جلوتر هستیم و اگر حرفی بزنیم حرف ما خریدار دارد. اما در عمل چه اتفاق افتاد؟ جشنواره شعر فجر در مقابل بقیه جشنواره‌ها شوخی است، هرچند که در همان جشنواره فجر هم امسال من بودم و خجالت کشیدم از فیلم‌هایی که با بودجه بیت المال ساخته شده بود.

جلسه رهبری با رئیس‌جمهور لغو می‌شود با شعرا برقرار است

من فکر می‌کنم اگر نصیحت رهبر معظم انقلاب جدی گرفته می‌شد و ما از اول سرمایه‌گذاری درستی انجام می‌دادیم، امروز در جاهایی، آرمان‌ها و حرف حساب ما خیلی شناخته‌تر بود. جالب است که سیره عملی رهبر انقلاب هم برای خیلی‌ها درس نشد. ایشان هرسال با شاعران جلسه می‌گذارد و این جلسه هیچ‌وقت لغو نمی‌شود. ممکن است که جلسه‌ ایشان با رییس دولت لغو شود اما بیست و اندی سال است که جلسات نیمه ماه مبارک رمضان؛ با حضور شعرا لغو نمی‌شود. این در حالی است که بعضی از جلسات ایشان با شعرا در طول سال رسانه‌ای هم نمی‌شود. با شعرای آیینی جلسه می‌گذارند. وقتی مشهد می‌روند حتماً شعرای خراسان را در جلسه‌ای می‌بینند. اما شعر کجای جغرافیای فرهنگی ماست؟ در رسانه ملی برنامه‌های آشپزی بیشتر از برنامه‌هایی است که در حوزه شعر هستند. با وجودی که اثر آن را هم دیده‌اند. برنامه آن آقای دکتری که مشاعره می‌گذارند با وجودی که نازل‌ترین سطح طرح شعر در رسانه است مخاطب زیادی دارد. شما که مخاطب هم دارید و با شعر می‌توانید یک برنامه کم‌هزینه داشته باشید، چرا این کار را نمی‌کنید؟

تسنیم:‌ این حرف‌ها برای ما خیلی بدیهی می‌آید. و این‌:‌که کاملاً در سکوت و بی‌تفاوتی به آن‌ها نگاه می‌شود هم همین‌طور. فکر می‌کنید مشکل واقعاً کجاست؟ فهم ناقص مدیریت فرهنگی‌ما؟ آدم‌های کارنابلد؟ آدم‌های بی‌اعتقاد به این آرمان‌ها... مسئله دقیقاً کجا گیر کرده است؟

متأسفانه ما همیشه به فرهنگ، به‌تعبیر حدادعادل به‌چشم سبزی خوردن سفره نگاه کردیم. اگر سر سفره بود سفره قشنگ می‌شود، اما اگر نبود هم هیچ فرقی نمی‌کند. شما باید به تشکیلاتی که این‌گونه فکر می‌کند بگویید که فرهنگ همین سفره و فرشی است که شما روی آن نشسته‌اید. همین هوایی است که تنفسش می‌کنید. به اینها بفهمانید که فرهنگ فاعل است و اقتصاد، ورزش، سیاست و چیزهای دیگر باید در میدان فرهنگ بازی کنند. نگاه ما به فرهنگ نگاهی انگلی است. تا وقتی که این نگاه تغییر نکند وبرای ما فیلم‌سازی که به سفارت می‌آید از سیاست‌مداری که به سفارت می‌آید مهم‌تر نباشد، چیزی عوض نمی‌شود. نتیجه این می‌شود که وقتی می‌خواهید در دفاع از این سرزمین چیزی بسازید تنها هستید و نهادهایی که برای این‌کار بودجه می‌گیرند و برای همین کار تعریف شده‌اند شما را حمایت نمی‌کنند و می‌روند به یک خانواده محترم پول می‌دهند.

امروز استالین و لنین کجایند، آثار نویسنده‌های آن دوران کجا هستند؟/ محمدرضا پهلوی کجاست، کتاب‌های جلال کجاست؟

من نمی‌دانم فهم این چقدر سخت است که الآن هیچ اسمی از استالین و لنین و تمام رهبران شوروی سابق نیست اما آثار تمام نویسنده‌هایی که از دوران مقاومت آنها نوشته‌اند  دست به دست می‌چرخد. امروز هیچ اسمی از محمدرضا شاه پهلوی نیست، اما آثاری که جلال آل‌احمد برای مبارزه با این مشی فرهنگی نوشت، نسل به نسل دست به دست می‌شود. این‌ها هستند که زنده می‌مانند.

متأسفانه این جریان نادرست فهم فرهنگی به‌شدت هم تسلط پیدا کرده است. من خودم در کابل رایزن فرهنگی بودم و هرگاه می‌خواستم از این جریال عدول پیدا کنم به‌شدت مؤاخذه می‌شدم و جلویم می‌ایستادند. این‌جوری می‌شود که هرجا که شما می‌خواهید کاری کنید که فکر می‌کنید می‌تواند پیام‌رسان انقلاب باشه مؤاخذه می‌شوید.

"اصلاً من رضا امیرخانی نیستم، یک ایرانی‌ام"

کتاب جانسان کابلستان امیرخانی را حتماً خوانده‌اید، آن بخشی که او به کنسول‌گری می‌رود خیلی جالب است. می‌گوید: با زنم آنجا رفته بودم و نشسته بودم . آنها حتی حاضر نمی‌شدند بیایند مرا ببیند. "اصلاً من رضا امیرخانی نیستم. من ایرانی‌ام...".

شما تمام فیلم‌های جشنواره فجر یا سال گذشته سینما را جلویتان بگذارید. آنهایی که رقم فاخر هم گرفتند، کدامشان دقیقاً در حوزه انقلابی تعریف می‌شود؟ جالب است که دنیا هم این را فهمیده. وزیر ارشاد می‌گوید رفته بودم پیش روس‌ها و مسئولین آنها می‌گفتند فیلم‌های واقعی خودتان که سینمای اصیل شما را معرفی می‌کند به ما بدهید. چون این فیلم‌هایی که از سینمای شما در دنیا دست به دست می‌شود، فقط سیاه‌نمایی از ایران است.

خود آقای شمقدری در جلسه پایانی جشنواره فیلم فجر می‌گوید: این فیلم‌هایی که اکران شد انتطار ما را از سینمای انقلاب برآورده نکرد. خب، سال قبل هم برآورده نکرده بود. ببینید مشکل کجاست. شاید وظیفه شما با نقص انجام شده و باید در آن تجدید نظر کنید.

یادم هست که در یکی از جلسات اصلاً رهبری عصبانی شدند و گفتند: من بیست سال است که دارم این را می‌گویم. چقدر بگویم؟ با چنین لحنی... این یعنی اینکه واضح است که کل جریان فرهنگی به صحبت‌های رهبری گوش نمی‌دهند.

تسنیم: کمی وارد حیطه‌ای که شما به تسلط روی آن در ایران مشهور شده‌اید شویم. آقای جعفریان، ما در تسنیم پرونده‌ای روی پاکستان  بستیم، با دوستانی که در پاکستان بودند مصاحبه کردیم، رایزن‌های فرهنگی که در پاکستان بودند، مستندسازان، خود پاکستانی‌ها، کسانی که مثلاً از پاکستان به ایران آمده‌اند. خروجی این پرونده حسرت بزرگی بود برای ما. برای جمهوری اسلامی که وقوع انقلاب، چه زمینه‌ بزرگی برای ما در کشورهای نزدیکمان به وجود آورد و این زمینه کاملاً رها شد. فکر می‌کنم در افغانستان وضع بدتر هم باشد. هم‌زبانانی که در همه این سال‌ها کنارمان بودند و نادیده‌شان انگاشتیم، وارد قصه پردرد افغانستان شویم.

اشتباه بزرگی که ما در افغانستان در گذشته‌های دور مرتکب شدیم این بود که ما در استراتژی‌مان، مذهب را از فرهنگ جدا کردیم. به این معنی که ما روی تبلیغ مذهبی سرمایه گذاری بیشتری کردیم در حالی که اگر در فرهنگ سرمایه گذاری می‌کردیم، لاجرم، باورهای مذهبی ما هم در آن قرار می‌گرفت، به‌ویژه در سرزمین افغانستان که اصلاً جنگ، جنگ مذهب نیست و جنگ زبان است. در کل دویست و پنجاه سال حکومت افغانستان، فقط 11 ماه حکومت به دست فارس‌زبان‌ها بوده است. به این ترتیب ما عملاً فرهنگ را از دست دادیم.

خاطرم هست که مقام معظم رهبری در سال هفتاد و پنج یا شش، در ملاقاتی که با رایزن‌های فرهنگی داشتند، دو هدف برای یک رایزن فرهنگی ما معرفی کردند. اول گسترش زبان فارسی و دوم گسترش تشیع. ایشان تلویحاً یا حتی تحقیقاً فرمودند که بحث زبان فارسی برای تمام جهان بر تشیع ارجح است.

آذربایجان 88درصد شیعه دارد و موی دماغ ماست/ افغانستان 30 درصد شیعه و حامی انقلاب

دلیلش را من می‌گویم.هرجا زبان فارسی برود به‌طور اتوماتیک ارزش‌های تشیع هم خواهد رفت. یکی از مشکلات ما با تاجیک‌ها این است که الفبای فارسی را نپذیرفتند، به‌خاطر فشار روسها الفبای روسی دارند. اگر الفبای آنها فارسی بود می‌توانستند کتاب‌های امام و شریعتی و مطهری و... را بخوانند و امروز با ما بودند. شانزده کشور از شوروی جدا شدند، اولین کشوری که سفارت اسرائیل در آن تأسیس شد و موی دماغ ماست و هنوز ما را آزار می‌دهد، همسایه شمالی ما آذربایجان است که 88درصد جمعیت آن شیعه هستند، یعنی بعد از ایران، دومین کشور شیعه‌نشین جهان است. اما چون زبان مشترک با آنها نداریم به جایی نمی‌رسیم.

در مقابل، افغان‌ها برای انقلاب ایران خون دادند و شعارهای ما را همه‌جا فریاد زدند. موج‌های رادیو را شبانه می‌گرفتند و پیام‌های امام را گوش می‌دادند، در حالی که شیعه‌های آنها به نصف جمعیت‌شان هم نمی‌رسد، فقط به این خاطر که زبان‌شان با ما مشترک بود.

به‌خاطر زبان فارسی؛ ما در افغانستان به‌طور سنتی نفوذ داریم

ما در افغانستان به‌طور سنتی نفوذ داریم چون زبان ما مشترک است و محصول فرهنگی ما نیازی به ترجمه و زیرنویس ندارد و می‌توانیم آن‌ها را همان طور توزیع کنیم. سریال یوسف، سریال مختار و ... همان طور که در ایران پخش می‌شود در افغانستان هم پخش می‌شود. در افغانستان با این پیش‌مقدمه‌ای که از آقا در سال 75 یا 76 در ملاقات با رایزنان فرهنگی برایتان گفتم، مهم‌ترین کار ما باید ترویج زبان فارسی باشد. جالب است بدانید که زبان فارسی اصلاً از دره‌های بدخشان به‌سمت ری آمد. خیلی از شاعرانی که شما می‌شناسید الآن در افغانستان دفن هستند و زادگاهشان افغانستان سیاسی امروز است. ابوعلی سینا تا مولوی و ابوریحان بیرونی، خواجه عبدالله انصاری و حنظله بادغیسی... . این سرزمین مهد زبان فارسی است. ما در هند و پاکستان مرکز تحقیقات زبان فارسی داریم. اما در افغانستان که مهد زبان فارسی است و اگر قرار است مرکزی وجود داشته باشد باید آنجا باشد، چنین چیزی وجود ندارد.

مردم افغانستان برای زبان فارسی خون می‌دهند

 مهم‌تر از همه به‌دلیل این‌که امروز در داخل خود افغانستان جنگی بر سر زبان است و در این مورد افغانستان به‌شدت مظلوم است. آمدند در افغانستان و گفتند به‌جای کلمه دانشگاه باید از پوهنتون استفاده شود. 90 درصد دانشجویان دانشگاه برق در مزارشریف از بچه‌های فارس‌زبانند و بسیاری اصلاً کلمه پوهنتون را متوجه نمی‌شوند. حتماً خبر دارید که چقدر تظاهرات کردند و یک نفر برای یک چنین لغتی کشته شد! ببینید این فارسی که شما راحت صحبت می‌کنید، مردم آنجا برای ادامه تکلم آن چطور خون می‌دهند.

کابل، پایتخت زبان فارسی و پایتخت دوم ماست

بعد ما می‌رویم آنجا و روی مذهب سرمایه‌گذاری می‌کنیم. اگر مذهب را در نظر بگیریم 30 درصد افغانستان شیعه است که 8 درصد آن شیعه اسماعیلیه است. اما 65 تا 70 درصد افغانستانی‌ها فارسی‌زبانند. چرا ما به‌سمت این مقوله نرویم؟ هیچ‌کس متوجه نشد که پایتخت زبان فارسی باید کابل باشد. باید بزرگ‌ترین سفارت و رایزنی شما در کابل باشد. چون پایتخت دوم ماست.

افغان‌ها کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران را می‌شناسند/ افغان‌هاسفیر فرهنگی ایرانند/ ما در این کشور می‌توانیم حکومت عوض کنیم

در ثانی نکته مهمتر اینکه اولاً شما حدود 20 میلیون افغان داشتید که به ایران سفر کرده‌اند و برگشته‌اند و 3 میلیون نفر از آنها هنوز مهمان ما هستند. شما اگر به افغانستان سفر کنید، در دورافتاده‌ترین مناطق آنجا می‌بینید که افغان‌هایی هستند که کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرهای ایران را هم می‌شناسند. این آدم‌ها برای شما همه سفیر فرهنگی اند، اگر بتوانید درست کار کنید. تلویزیون شما سفیر فرهنگی‌ درست می‌کرد؛ اگر درست روی این مهاجرین کار می‌کرد.

نود درصد کتب دانشگاهی افغانستان از ایران تأمین می‌شود/ ما یک کشوریم

 به‌اعتقاد من اگر راهی برای صدور انقلاب به دروازه افغانستان باشد بهترین و کوتاه‌ترین آن، فرهنگ و اقتصاد است. جاده فرهنگ و تجارت یک جاده دوطرفه است؛ اما چون فرهنگ ما با آنها یکی است این جاده برای ما یک‌طرفه خواهد بود. ما مخاطب خود را در آنجا به‌طور رسمی داریم. شما ببینید نود درصد کتب دانشگاهی آنها از ایران تأمین می‌شود. خوب است این مسئله سازماندهی شود. یک تصمیمی بین دو دولت گرفته شود که کتب درسی افغان‌ها را ما تألیف کنیم، چه اشکالی دارد؟ آنها بسیار هم راضی هستند که ما کتاب برایشان چاپ و توزیع کنیم. ما در واقع هم یک کشور هستیم. صد سال بیشتر نیست که هرات از ایران جدا شده است. در موضوع افغانستان مشکلاتی نظیرمحدود بودن نگاه‌‌ها و نبود فعالیت در حوزه زبان، خیلی به ما لطمه زد. با برخی از مسئولین که صحبت می‌کنید فکر می‌کنند که اندرزشان می‌کنید و با بله و چشم جواب شما را می‌دهند. او حتی اگر بخواهد هم نمی‌داند این کار را چطور انجام دهد چون برای این کار آموزش ندیده است، اصلاً متوجه نیست که این کار چطور باید صورت گیرد.

ده سال پیش کرزی زمینی برای مرکز تحقیقات به ایران داد/ ده سال است این زمین بی‌استفاده مانده است

عرض کردم «ب» اول بسم‌الله‌ایم. در کابل آقای کرزی مدت‌ها پیش زمینی را نزدیک فرودگاه اهدا کرده بود به جمهوری اسلامی ایران که آنجا مرکز تحقیقات زبان فارسی بسازیم. ده سال گذشت. دوران کرزی دیگر تمام شد، هشت نه ماه دیگر دومین دوره ریاست جمهوری‌اش نیز تمام می‌شود، ده سال! از 1380 ایشان رییس جمهور هستند ولی  ما نساختیم. فکر کنم زمین را نیز از ایران گرفتند.

افغان‌ها را آدم‌های بیل‌به دستی دیدیم که فقط بلدند خدمت‌:کاری ما را بکنند

در این سو هم ما اصلاً با افغان‌ها مهربان نبودیم. افغان‌ها را جز آدم‌های بیل به دستی که فقط  خدمت کاری ما را می‌کنند نشان ندادیم. برای خندیدن نشانشان دادیم. فرهیختگان‌شان را اصلاً ارج ننهادیم.

شاعران و نویسندگان افغان التماس می‌کردند در ایران بمانند بیرونشان کردیم

ما اینجا شعرای بزرگی از افغان‌ها داشتیم، سیدرضا محمدی، محمد بشیر رحیمی ــ محمد بشیر رحیمی ده دوازده سال در این مملکت طلبه بود، در شهر خوی داخل یک نجاری می‌خوابید ــ شاعر بسیار چیره‌دستی است. خود بنده ده سال تلاش کردم که این آدم اقامت بگیرد فقط در ایران بماند، ندادند. آن‌قدر در اداره اتباع توهین شد به او که رفت.کانادا ب او بورسیه داد و رفت. سیدرضا محمدی به لندن رفت. او یک نام با کلاس ادبی بالاست. این شخص التماس می‌کرد اینجا بماند. بهش اقامت بدهند، ندادند و هیچ‌کس هم نیست برود اداره اتباع برای مسئولینش توضیح دهد که آقای مسئول به والله که این شاعر از صد تا سیاست‌مدار برای این مملکت مفیدتر است، چرا اجازه می‌دهید این‌ها بروند؟

اروپاییان سرمایه‌های فرهنگی افغان را تحویل گرفتند/ ما بیرونشان کردیم

این اسامی که نام می‌برم جزو نام‌های بزرگ ادبیات معاصر افغانستان هستند که از ایران رفتند: سیدنادر احمدی در استرالیا، الیاس علوی در استرالیا،  حمزه واعظی در نروژ، جواد خاوری در نروژ، محمدشریف سعیدی در سوئد، سیدرضا محمدی در لندن،  محمدبشیر رحیمی در کانادا، جنید که یک‌دفعه هم پارسال برای کلاس‌های شعر حضرت آقا از آمریکا آوردیمش، در آمریکاست. این لیست همه کسانی هستند که به جمهوری اسلامی التماس می‌کردند: فقط بگذارید ما اینجا بمانیم. حالا رفتند آنجا، مثلاً آقای محمدشریف سعیدی را مسئول بخشی از رادیوسوئد کردند. ابتدا به او بورس دادند بعد آنجا در رادیو سوئد مسئول شد. یا سیدرضا محمدی، به او مسئولیتی در تلویزیون دادند، بی‌بی‌سی فارسی. برای خودش هم یک جلسه‌ای  دارد، یکی از دوستان من که آنجا بود می‌گفت: آقای جعفریان، اصلاً این جلسه دارد یک فرقه می‌شود، آن‌قدر که از شعرهای او خوششان می‌آید، ترجمه می‌شود اشعارش، دارد یک فرقه تشکیل می‌دهد. وضع به همین ترتیب است. این لیست طولانی است، چرا باید این‌طوری باشد؟ این‌قدر تأسف بار، این‌قدر طولانی، به‌سبب آنکه آن نگاهی که گفتم وجود ندارد.

ادامه دارد... .

سایر متون فاز اول پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی»:

مقدمه پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» 1 /تلاش برای پر کردن حفره رسانه‌ای بزرگ در تمدن انقلاب اسلامی

مقدمه پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی»2/ در انتظار کشتار جانبی ایرانی+فیلم

مقدمه پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی»3/ارائه دقیق‌ترین آمار کشتار در عراق توسط غربی‌ها/دقیق‌ترین شیوه copy paste ‌و نظاره توسط ایرانی‌‌ها

گفتگو با نادرطالب‌زاده: تحولی بزرگی در راه است/ عصر روشنفکری تمام شد؛ نوبت انقلابی‌هاست

گفتگو با سهیل کریمی(1) :خیابان «ایران» در سارایوو محصول کار مستندسازان ایرانی است نه مدیریت فرهنگ

(2)ماجرای عاشقان جمهوری اسلامی در روستاهای قزاقستان/افغانستان را رها کرده‌ایم؛ دوباره می‌رویم لبنان

گفتگو با محمدرضا عباسیان(1): وزیر فرهنگ قطر مخفیانه «یوسف‌پیامبر» می‌دید/فاجعه است که در سوریه مستندساز ایرانی نداریم

(2) 15 میلیون نفر«مریم مقدس» را در ترکیه دیدند/ صداوسیمای ایران می‌تواند مدعی رشد اسلام‌"‌گرایی در ترکیه باشد

گفتگو با داوود مرادیان:«جشنواره عمار»؛ از اختتامیه 10 نفره 88 تا شب شلوغ سینما فلسطین در سال 91/ بعد از فتنه قبح سینما شکست

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران