تبانی قطر، ترکیه و عربستان علیه اسد

سوریه

خبرگزاری تسنیم : کوین برت نویسنده‌ی آمریکایی معتقد است: قطر، عربستان سعودی و ترکیه در طول تاریخ دولتهای دست‌نشانده‌ی آمریکا بوده‌اند. به نظر وی این دولتها بردگانی هستند که از دستورات اربابان صهیونیستی و آمریکایی خود اطاعت می‌کنند و می‌خواهند "محور مقاومت" ایران، سوریه، حماس و حزب‌الله را از بین ببرند.

کوین برت عضو هیات علمی تحقیق درباره‌ی حوادث یازده سپتامبر (SPINE) و یکی از بنیانگذاران اتحاد مسلمانان-یهودیان – مسیحیان با عنوان MUJCA است که در اکتبر 2004 تاسیس شد و هدفش گسترش و ترویج گفت‌وگوی بین ادیان و افزایش درک متقابل پیروان ادیان الهی از یکدیگر است. او مجری برنامه‌ی رادیویی "جهاد حقیقت" (Truth Jihad) است و به دلیل عقایدش مبنی بر اینکه حوادث یازده سپتامبر با همدستی و همکاری موساد و با اطلاع قبلی سازمان CIA صورت گرفت، مورد حملات زیادی توسط رسانه‌های وابسته به یهودیان در آمریکا قرار گرفت.

از کوین برت مقالات و کتابهای زیادی درباره‌ی حوادث یازده سپتامبر، جنگ آمریکا علیه کشورهای مسلمان و مسایل روز دنیای اسلام منتشر شده است.

آنچه در ادامه می‌آید، متن گفت‌وگوی خبرگزاری تسنیم با کوین برت است که در آن، آخرین تحولات سوریه، نقش القاعده و گروههای افراط‌گرای سلفی، کشورهای غربی و دست‌نشانده‌های منطقه‌یی آنان در افزایش تنش و درگیری‌ها در این کشور مورد بحث قرار گرفته است.

برخی از گزارشها حاکی از این است که القاعده و سایر گروههای تروریستی تحت حمایت کشورهای خارجی در ناآرامیهای سوریه دخالت داشته‌اند و به تحریک کشمکش‌های فرقه‌ای در کشور کمک کرده‌اند. شما این موضوع را چطور ارزیابی می‌کنید؟

سوریه و عراق مدتهاست در صدر فهرست طولانی ملتهایی هستند که اسرائیل می‌خواهد آنها را از هم بپاشد. برای نابودی این ملتها که اسرائیل وجود آنها را یک تهدید اسراتژیک قلمداد می‌کند، صهیونیست‌ها چند دهه است که برای برانگیختن و تشدید کشمکش‌های قومی و فرقه‌ای برنامه‌ریزی کرده‌اند. مقاله‌ی اودد یینون استراتژیست اسرائیلی با عنوان "یک استراتژی برای اسرائیل در دهه‌ی 1980" این مسئله را کاملاً توضیح می‌دهد.

متاسفانه شرایط سوریه باعث شده است که کار اسرائیل برای اجرای از هم پاشاندن این کشور نسبتاً راحت شود.

باید اذعان کرد که برخی از این فعالان مخالفان افراطی هستند. رابرت بائر که مدتها مامور ارشد CIA در خاورمیانه بود، گفته است که حافظ اسد و بشار اسد برای سرکوب جنبشهای فعالان سنٌی توجیه مناسب دارند و دلیل آن افراطی‌گری و تاریک‌اندیشی برخی عناصر خاص در میان رهبران سنی سوریه است. (من شخصاً مخالف این حرف هستم؛ به نظر من اسدها باید سیاست "مشارکت سازنده" را دنبال می‌کردند و با دادن امتیازاتی به افراد منطقی در گروه مخالفان، اجازه‌ی تغییر تدریجی ساختار قدرت در سوریه را می‌دادند؛ و امیدوارم برای این زیاد دیر نشده باشد.)

اما آنچه بائر به طور واضح به ما نمی‌گوید- گرچه رمان "خانه را نابود کن" او که به طور پوشیده حقایق پس از 11 سپتامبر را تصدیق می‌کند، به این موضوع اشاره دارد- این است که گروههای حامی صهیونیست سرویس‌های جاسوسی غرب به گروه "القاعده" که وجه مشخصه‌ی مبارزان افراطی سنٌی است، نفوذ و آن را هدایت کرده‌اند (البته اگر در واقع آن را ایجاد نکرده باشند). بسیار محتمل به نظر می‌رسد که این عناصر حامی صهیونیست حداقل از سال 1939 برای تشکیل "القاعده" برنامه‌ریزی کرده باشند؛ یعنی از زمانی که برنارد لویس، یهودی بریتانیایی و صهیونیست بزرگ که تاثیرگذارترین استراتژیست خاورمیانه برای سرویسهای جاسوسی بریتانیا-صهیونیست شد، تز خود درباره‌ی تروریست‌ها را چاپ کرد. در متن مقاله‌ی لویس آمده بود: غرب نیاز دارد که یک گروه تروریستی افراط‌گرای اسلامی با الگوبرداری از تروریست‌های اسماعیلی قرون وسطایی ایجاد کند تا ثبات خاورمیانه را بر هم بزند و منطقه را ضعیف و چندتکه نگه دارد و در نتیجه راه را برای تسلط صهیونیست و امپریالیست باز کند.

"القاعده" که تروریست‌های امروزی مورد نظر لویس هستند، توسط غرب در دهه‌ی 1980 ایجاد شد. هدف ظاهری این گروه مبارزه با روسها در افغانستان بود. اما نقش استراتژیک طولانی‌مدت و حقیقی القاعده بی‌ثبات کردن خاورمیانه و توجیه دخالت صهیونیستی-امپریالیستی در سراسر جهان است. به علاوه تاکتیک‌های تروریستی و ایدئولوژی تاریک‌اندیشی (مخالف روشنفکری) باعث شد که القاعده برای بی‌اعتبار کردن اسلام در دیدگاه جهانیان تلاش کند، درست در زمانی که اسلام دینی با سریعترین میزان گسترش در جهان بود. قدرت رو به رشد اسلام، که گاهی اوقات "تجدید حیات اسلامی" نامیده می‌شود، یک تهدید استرتژیک طولانی‌مدت برای صهیونیست‌ها است که اساساً با اسلام (و به طور پنهانی با مسیحیت) سر جنگ دارند؛ چرا که سرزمین مقدس را که مسلمانان بر آن حکمرانی می‌کرده‌اند و از زمان ظهور اسلام به روی مسیحیان باز بوده است، به سرقت می‌برند و آنها را به منطقه‌ی آپارتاید صرفاً یهودی تبدیل می‌کنند. نشانه‌ی دیگری از تشدید این جنگ صهیونیستی علیه اسلام و مسیحیت، تخریب مسجد الاقصی و قتل عام گروهى میلیونها فلسطینی که بین رود اردن و مدیترانه زندگی می‌کنند خواهد بود، که همه‌ی اینها زیر پوشش جنگ خاورمیانه‌ای بزرگی است که نتانیاهو تلاش می‌کند با حمله به ایران این جنگ را به راه بیندازد.

با توجه به شرایطی که توضیح دادم، عجیب نیست که صهیونیست‌ها و متحدین آنها، یعنی آمریکا و حکومتهای دست‌نشانده‌ی آنها در حوزه‌ی خلیج فارس، از مبارزان "القاعده" در سوریه حمایت می‌کنند و این مبارزان "القاعده" فرقه‌های افراطی و متعصب سنی هستند. این سربازان پیاده‌نظام بینوا که شستشوی مغزی داده شده‌اند، این تصور را دارند که برای اسلام مبارزه می‌کنند در حالی که در واقع هدف واقعی آنها شکست دادن اسلام به نفع صهیونیسم است. اما آنها اطلاعات تاریخی و آگاهی استراتژیک برای فهم معنای کامل آنچه که انجام می‌دهند را ندارند.

آنهایی که با دولت رئیس‌جمهور بشار اسد مخالف هستند، او را به کشتن شهروندان بی‌گناه در حلب، دمشق و دیگر مناطق شهرنشین و نیز مشارکت در کشتار جمعی حولا متهم می‌کنند. شما در این زمینه چه نظری دارید؟ آیا این ادعاها درست هستند؟

با توجه به اینکه دولت سوریه برای نجات خود در برابر جنگ‌طلبان تحت حمایت کشورهای خارجی می‌جنگد، این مسئله بدیهی است. هر دولت دیگری احتمالاً در چنین شرایطی همین کار را انجام می‌داد. برای مثال در سال 1993، دولت آمریکا عمداً 76 مرد، زن و کودک در منطقه‌ی واکوی تگزاس را به کام مرگ فرستاد، تنها به این دلیل که این افراد سعی داشتند خودمختار زندگی کنند. در دهه‌ی 1860، لینکُلن بنابه ضرورت دستور کشتن 750 هزار نفر را صادر کرد تا دولت فدرال آمریکا را در طول جنگ داخلی حفظ نماید. امروز اسرائیلی‌ها به ما می‌گویند که اگر رژیم آنها مورد تهدید جدی قرار گیرد، پایتخت همه‌ی کشورهای اروپا و خاورمیانه را با سلاحهای هسته‌ای از بین خواهند برد.

به دلیل خسارت سنگینی که سرنگونی خشونت‌آمیز دولتها به خصوص زمانی که احساسات فرقه‌ای و قومی شعله‌ور هستند به همراه می‌آورد، اصلاحات معمولاً انتخاب بهتری است.

به هر حال، این نیروهای شبه‌نظامی فرقه‌ای هستند که به نظر می‌رسد مرتکب بدترین وحشیگریها می‌شوند نه دولت سوریه. در حالی که رسانه‌های غربی همیشه دولت سوریه را متهم می‌کنند و در برخی موارد از جمله کشتار جمعی حوله شریک می‌دانند، به نظر می‌رسد که شبه‌نظامیان ضد دولتی بیشتر این کشتارها را مرتکب می‌شوند. در تحلیل نهایی باید گفت تنها کسانی که از جنگ داخلی فرقه‌ای در سوریه و خاورمیانه سود می‌برند، صهیونیست‌ها و امپریالیست‌ها هستند و شاید تصور شود که این نیروهای بسیار قدرتمند از همه ی ابزاری که در اختیار دارند، از جمله حملات جعلی و کشتارهای جمعی استفاده می‌کنند تا خشونت را شعله‌ورتر سازند

چرا کشورهایی مثل عربستان سعودی، قطر و ترکیه به گروههای مسلح و شورشی در سوریه کمک می‌کنند تا علیه دولت بجنگند؟ این کشورها چه نفعی از براندازی دولت رئیس جمهور بشار اسد می‌برند؟

قطر، عربستان سعودی و ترکیه در طول تاریخ دولتهای دست‌نشانده‌ی آمریکا بوده‌اند. عربستان سعودی از سال  1973 از دلار نفتی آمریکا و بانکداران صهیونیستی که آن را چاپ می‌کنند، پشتیبانی کرده است؛ قطر اساساً یک پایگاه بزرگ نظامی و تبلیغات روانی آمریکاست؛ ترکیه دست‌نشانده‌ی آمریکا و ناتو است که با ترس به سمت سیاست خارجی مستقل حرکت می‌کند، ولی واضح است که هنوز به آنجا نرسیده. بنابراین پاسخ کوتاه به این سوال این است که این دولتها بردگانی هستند که از دستورات اربابان صهیونیستی و آمریکایی خود اطاعت می‌کنند که می‌خواهند "محور مقاومت" ایران، سوریه، حماس و حزب‌الله را از بین ببرند. درهم شکستن سوریه به تکه‌های تقسیم‌شده که درگیر جنگ داخلی دائمی است، یک موفقیت بزرگ ژئو استراتژیک برای صهیونیست‌ها خواهد بود.   

لئون پانتا، وزیر دفاع آمریکا، ادعا کرده که دولت سوریه با حمله علیه تروریست‌هایی که آنها را "شورشی" می‌نامد، مشروعیت خود را از دست داده است. این در حالی است که دولت سوریه مدتها پیش اعلام کرده به مناطق شهری و روستایی که تروریستها خود را در بین شهروندان پنهان می‌کنند، حمله نخواهد کرد. آیا این ادعای درست و قابل توجیهی است؟

پانتا یک منافق به تمام معناست. اگر "القاعده" به ایالات متحده تجاوز می‌کرد و پلیس، نظامیان و شهروندان آمریکایی را مورد حمله قرار می‌داد و برای تلاش در جهت سرنگونی دولت آمریکا وحشت را در کشور گسترش می‌داد، من مطمئنم که پانتا حداقل به شدت سوریه با این حملات مقابله می‌کرد. و هرچند تشخیص دادن اینکه چه نیروهایی مسئول کدام اقدامات خشونت‌آمیز هستند آسان نیست، روشن است که دولت سوریه و متحدین ایرانی و روسی آن بیشتر از مخالفان آمریکایی-صهیونیستی تمایل به راه‌حل‌های دیپلماتیک و اصلاح‌طلبانه دارند. دولت سوریه به دنبال صلح و ثبات است و به نظر می‌رسد آمادگی بحث درباره‌ی تقسیم قدرت و تبدیل تدریجی به یک دولت فراجناحی را دارد؛ در حالی که مخالفان آمریکایی-صهیونیستی به نظر می‌رسد تمایل به مصالحه ندارند و بر ایجاد وضعیت دائمی جنگ داخلی تاکید می‌کنند.  

 

در حالی که رژیم آل خلیفه در بحرین به سرکوب معترضانی که خواستار تغییر فوری رژیم و آزادی زندانیان سیاسسی هستند ادامه می‌دهد، آمریکا و متحدین اروپایی آن عمدتاً خشونت در این کشور حوزه‌ی خلیج فارس را نادیده می‌گیرند و بر دولت سوریه به بهانه‌ی به اصطلاح نقض حقوق بشر فشار زیادی می‌آورند. چطور می‌توان این دورویی را توجیه کرد؟

 

موضع آمریکا-ناتو در خاورمیانه از لحاظ منطقی و اخلاقی غیر قابل دفاع است. بنابراین کسانی که از آن دفاع می‌کنند، یقیناً دروغ می‌گویند. آنها قطعاً تظاهر می‌کنند که رژیم‌های سلطنتی فاسد دست‌نشانده در منطقه‌ی خلیج فارس مثل رژیم بحرین حکومتهای دموکراسی حامی حقوق بشر هستند ولی کشورهای مستقلی مثل سوریه و ایران حقوق بشر را نقض می‌کنند.

 

وقتی سعی می‌کنیم با نیروهای آمریکا - ناتو - صهیونیست بحث کنیم، مثل بره‌ای هستیم که با گرگ در داستان لاروش فوکول بحث می‌کند. در آن داستان، یک بره مشغول کار خودش است و از رودخانه‌ای آب می‌خورد که ناگهان گرگی ظاهر می‌شود و می‌گوید "چرا داری آب منو کثیف می‌کنی؟". بره می‌گوید "من آبو آلوده نمی‌کنم و در ضمن تو بالای روخونه زندگی می‌کنی و من هر کاری بکنم رو کیفیت آب تو تاثیر نمیذاره". گرگ همچنان به غلط اصرار می‌کند که بره دارد آب او را آلوده می‌کند، بنابراین خشمگین می‌شود و بره را می‌بلعد. نکته‌ی اخلاقی داستان اینجاست که "استدلال طرف قویتر همیشه بهترین است."

 

اما آمریکا و ناتو هرگز در خاورمیانه قویترین جناح نخواهند بود. تشکیل گروه BRICT (متشکل از برزیل-هند-چین و ترکیه) و کاهش سهم اقتصاد جهانی که در اختیار محور آمریکا-ناتو قرار دارد، به این معناست که عصر تسلط صهیونسیت-امپریالیست دارد پایان می‌پذیرد و زمان به نفع جناح محور مقاومت است.

 

با در نظر گرفتن این برهه‌ی تاریخی، به نظر من وقت آن رسیده است که نیروهای آمریکا-ناتو دورویی خود را کنار بگذارند و با واقعیت جدید صادقانه روبرو شوند.

 

اکنون که تلاشهای انجام‌شده توسط آمریکا و متحدین آن برای گرفتن مجوز حمله‌ی نظامی به سوریه از شورای امنیت سازمان ملل به وسیله‌ی روسیه و چین ناکام ماند، واشنگتن سعی می‌کند تا از راههای دیگر مثل رساندن سلاح و تجهیزات نظامی به ارتش آزاد سوریه و حمیات مالی از آن، به دولت سوریه ضربه بزند. هدف نهایی واشنگتن از این کار چیست؟

 

همانطور که گفتم، واشنگتن که عمدتاً در اختیار صهیونیست‌ها است، می‌خواهد محور مقاومت را بشکند. آنها به *دنبال یک سوریه‌ی از هم پاشیده‌شده و جنگ داخلی دائمی در این کشور هستند.

 

آیا می‌توان گفت که آمریکا و متحدین اروپایی و منطقه‌ای آن تلاش می‌کنند جنگی علیه سوریه به راه بیندازد تا مقدمات حمله‌ی نظامی عیله ایران را فراهم کند؟ همه‌ی آنها به خوبی می‌دانند که سوریه متحد نزدیک و وفادار ایران است و حمله به ایران بدون حذف سوریه به عنوان بخش مهمی از جبهه‌ی مقاومت، تقریباً غیرممکن خواهد بود نظر شما در این باره چیست؟

 

به نظر من این تحلیل کاملاً دقیق است. نیروهای صهیونسیتی قوی که کودتای 11 سپتامبر را تدارک دیدند، به دنبال جنگ با ایران هستند. همانطور که سرفصل مقاله‌ی جدید من توضیح می‌دهد، "اسرائیل به دنبال جنگ با ایران است تا سرپوشی بر 11 سپتامبر بگذارد". اگر "جنگ علیه تروریسم" روزی به پایان برسد و وضعیت اضطراری پس از 11 سپتامبر در آمریکا لغو شود، حقیقت درباره‌ی 11 سپتامبر به سرعت آشکار می‌شود و اسرائیل از صفحه‌ی روزگار پاک خواهد شد. علاوه بر این، یک جنگ بزرگ خاورمیانه‌ای به اعضای حزب لیکود بهانه‌ی لازم برای کشتن یا بیرون راندن میلیونها فلسطینی که بین رود اردن و دریای مدیترانه زندگی می‌کنند را خواهد داد. نتانیاهو و لیبِرمَن احساس می‌کنند که این تنها راه مقابله با "انفجار جمعیت" است که سلطه‌ی آپارتاید یهودی در فلسطین اشغالی را تهدید می‌کند.

 

نظر شما درباره‌ی نقش ایران در حل بحران سوریه چیست؟ وقتی کوفی عنان فرستاده‌ی سازمان ملل و اتحادیه‌ی عرب در سوریه بود، آمریکا از ایران برای شرکت در کنفرانس ژنو دعوت نکرد و ایران نشست مشورتی جداگانه‌ای درباره‌ی اوضاع سوریه برگزار کرد. چرا آمریکا با مشارکت ایران در حل بحران سوریه مخالف است؟

 

آمریکا از زمان کودتای 11 سپتامبر کاملاً تحت سلطه‌ی اسرائیل قرار گرفته است. اگرچه برگزاری نشست مشورتی با ایران به نفع آمریکا باشد با منافع اسرائیل در تضاد است، زیرا ایران جرئت می‌کند این عقیده‌ی مردم خاورمیانه که اسرائیل یک حکومت نامشروع است را به گوش جهانیان برساند. به همین دلیل اسرائیل به آمریکا دستور می‌دهد که از ایران دوری کند و آمریکا هم می‌پذیرد.

 

ایران باید همچنان به استادگی در برابر تحریک‌های آمریکایی-اسرائیلی ادامه بدهد و در عین کار همکاریهای دیپلماتیک با دولتهای نسبتاً مستقل داشته باشد و برای ایجاد یک جهان چندقطبی صلح‌آمیز تلاش کند. میزبانی تهران برای اجلاس کشورهای غیرمتعهد حرکت هوشمندانه‌ای در این زمینه بود. ایران باید همچنان به حمایت از رسانه‌های جهانی آزاد که فرصتی برای بیان دیدگاه‌های مختلف فراهم می‌کنند ادامه دهد، مثل پرس تی‌وی که در حال حاضر مهمترین رسانه به زبان انگلیسی است. و بالاخره اینکه ایران باید با همه‌ی فعالان اسلامی نسبتاً خبره در سراسر جهان، اعم از شیعه و سنی، ارتباط برقرار کند و تمام تلاش خود را برای اتحاد جهان اسلام و غلبه بر فرقه‌گرایی به کار گیرد. ایران در کنار حفظ هویت شیعی خود و برقراری ارتباط با کل جهان اسلام، می‌تواند کمک کند که تجدد اسلامی بر تاریک‌اندیشی، فرقه‌گرایی و گرایشات افراطی غلبه نماید. از آنجایی الگوی ایرانی حکومت اسلامی پایدارترین الگوی موجود است، ایران نقش مهمی در احیای استقلال امت اسلامی دارد. شاید حمایت ایران از ارز مصرفی اسلامی مثل دینار طلا و درهم نقره‌ی پیشنهادشده توسط عمر وَدیلو بتواند به اتحاد جهان اسلام و سایر کشورهای غیرمتعهد علیه بانکداران نظم نوین جهانی کمک کند. انعطاف‌پذیری، خلاقیت و همبستگی اسلامی باید کلیدواژه‌های این تلاش باشند.

گفت‌وگو از سید ایمان ضیابری

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان