ماجرای شعری که رهبر انقلاب بر صفحه‌ای از تقویم نوشتند+ دستخط

ماجرای شعری که رهبر انقلاب بر صفحه‌ای از تقویم نوشتند+ دستخط

حجت‌‌‌الاسلام والمسلمین جواد محمدزمانی شاعر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به ماجرای سرودن غزلی از رهبر انقلاب اشاره کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا،‌ حجت‌‌‌الاسلام والمسلمین جواد محمدزمانی شاعر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشته است:‌ «شب هفتم محرم سال گذشته، من هم مثل خیل مشتاقان، راهی حسینیه امام خمینی(ره) شدم. سال دومی بود که مراسم حسینیه امام خمینی (ره) به جای شب هشتم از شب هفتم آغاز می شد. توفیق دیگرم آن بود که بتوانم شام را بر سر سفره‌ای که آقا هم حضور داشتند، میل کنم. توفیق افزون‌تر آنکه به دست بوسی ایشان نائل آمدم. در آن لحظه از حضرت آقا چند چیز را پرسیدم. یکی آنکه چرا اشعارتان را منتشر نمی‌کنید. با تواضع تمام فرمودند که اشعارم نکته خاصی ندارد. من هم بی‌درنگ عرض کردم: به نظرم در اوج فخامت و زیبایی و استواری است؛ مثلا همین دو بیت شعری که با ردیف «من هم» منتشر شده خیلی فاخر و استوار است، من و دوستانم خواستیم به استقبال آن برویم و غزلی با همان ردیف و قافیه بسراییم. در حین سرایش متوجه سختی و مردافکن بودن ردیف و قافیه شدیم؛ زیرا باید ردیف «من هم» به گونه‌ای استعمال می‌شد که بوی «حشو بودن» از آن استشمام نشود. حالا دیگر سخنی برای گفتن نداشتم که دیدم لب‌های آقا مترنم شد:

می‌کند آشفته‌ام همهمه‌ی خویشتن
کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن....

آهنگ دلنواز شعر و حسن مطلع و مضامین ابیات بعدی، تمام وجودم را فراگرفته بود. با شگفتی و شیدایی پرسیدم: آقا شعر از خودتان بود؟ فرمودند: بله. آن شب گذشت و حسرت آن شعر زیبا، در دل من ماند. پنجم آذر ماه بود که با خانواده به نماز جماعت آقا رفتم، پس از نماز، خجالت را کنار گذاشتم و از آقا خواستم که آن شعر را به من بدهند. با لبخند همیشگی و تواضع فرمودند: آن چیز خاصی نبود! ولی باشد! برایتان می نویسم! روز شهادت امام عسکری (ع) بود که بار دیگر به دست بوسی ایشان شرفیاب شدم. بی درنگ فرمودند: هنوز فرصت نکردم شعر را برایتان بنویسم.

تا آنکه در شب آخر محفل فاطمیه در حسینیه امام خمینی (ره) این انتظار به پایان رسید. پس از صرف شام، آقا طبق معمول شب‌های آخر، دعا کردند و از جا برخاستند. سپس به من فرمودند: همراه من بیایید! در راهرو دست در جیب مبارک کردند و کاغذی را بیرون آوردند و فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید! کاغذ را با شعف فراوان از دست مبارک ایشان گرفتم و تشکر کردم. کاغذ، صفحه‌ای از تقویم سال 1396 بود که بر نیمی از آن، شعر نوشته شده بود. در بالای شعر نام آن آمده بود: در شکوه از خویشتن.

برگه کوچکی که حجم سنگینی از معانی در آن بود و دل را به اخلاق، حکمت و شناخت خویشتن رهنمون می‌شد.

این شعر به شرح ذیل است: 

بسمه تعالی
در شکوه از خویشتن

می کند آشفته‌ام همهمه‌ خویشتن
کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن
می کشد از هر طرف چون پر کاهی مرا
وسوسه‌ این و آن، همهمه‌ خویشتن
پنجه درافکنده‌ام در دل خونین خویش
گرگ‌وش افتاده‌ام در رمه‌ خویشتن
باده‌ نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این ملقمه‌ خویشتن
طفلم و بنهاده سر بر سر دامان عشق
تا کندم بی‌خود از زمزمه‌ خویشتن
مست و خرابم امین، بی خبر از بود و هست
از که ستانم بگو! مظلمه‌ خویشتن

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران