نوسروده شکری‌فرد درباره امام حسین(ع): «داغش به جان یک یک پیغمبران نشست»

نوسروده شکری‌فرد درباره امام حسین(ع): «داغش به جان یک یک پیغمبران نشست»

یکی از شاعران کشورمان، قطعه شعری را درباره حضرت سیدالشهداء (ع) سروده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، همزمان با فرا رسیدن ماه محرم بسیاری از شاعران کشور با سرودن اشعاری ارادتشان را به محضر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ابراز می‌کنند. در همین راستا، «محمد شکری‌فرد» از شاعران آئینی کشورمان قطعه شعری را درباره سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و حضرت رقیه (س) سروده است.

«پس از ساعت سه»

بر خون نشست سبط پیمبر، تمام شد!
سرها به نیزه رفت مکرر، تمام شد!
راوی به گریه گفت: «که دیگر تمام شد»
در سوگ او چه دوست، چه اغیار گریه کرد
خنجر به دست، شمر جفاکار گریه کرد

برخاست ناله‌ای که دل سنگ آب کرد
هر کس که ظلم کرد به او بی حساب کرد
با جسم چاک چاک چه ها آفتاب کرد!
آن کشته که به روی لبش خیزران نشست
داغش به جان یک یک پیغمبران نشست
*
آتش فرا گرفته سراسر خیام را
سوزانده جان عشق علیه‌السلام را
هرگز کسی ندیده چنین قتل عام را
این خون انبیاست که جوشیده در زمین
دریای بی کرانه خروشیده در زمین

افتاده است ولوله در دشت، سر به سر
آواره مانده قافله در دشت، سر به سر
پیچیده بانگ حرمله در دشت، سر به سر
بالای نیزه صوت سری خون چکان به پاست
گویی قیامتی‌ست که در آسمان به پاست

باری، به قصد غارتشان لشگر آمده
خولی به سوی خیمه‌سرا با «سر» آمده
آه از نهاد عالم و آدم برآمده
لب تشنه‌اند گرچه کماکان سه ساله‌ها
از خون حق شده‌ست لبالب پیاله‌ها

طفلی به سوی دشت هراسان دوید و بعد
از دوردست حرمله‌ای سررسید و بعد
دیوانه‌وار چارقدش را کشید و بعد
آه از نگاه دوخته بر گوشواره‌اش
شرحش مفصل است، بخوان از اشاره‌اش

آنقدر که بهانه‌ی بابا گرفته است
بی تابی‌اش هرآینه بالا گرفته است
باری، برهنه پا ره صحرا گرفته است
آخر به روی سینه‌ی بابا گذاشت سر
بابای چاک چاک که حتی نداشت «سر» {1}

در دست باد چارقد کیست؟! ای دریغ
جسمش کبود از لگد کیست؟! ای دریغ
فریاد یا علی مدد کیست؟! ای دریغ
هی تازیانه دست یتیمی به او کشید
آخر چه دردها که بدون عمو کشید
*
«سر» را به نیزه راهی شامات می‌کنند
بی‌حرمتی به پیر خرابات می‌کنند
آخر چه ظلم‌ها که به سادات می‌کنند
از بهت کائنات دهان باز کرده‌اند
در سوگ‌شان به روضه زبان باز کرده‌اند

1) در شب شام غریبان حضرت رقیه گم می‌شود. حضرت زینب با خواهرش ام‌کلثوم‌ از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدن‌های پاره پاره؛ دیدند رقیه خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده،‌ و سخت گریه می‌کند.‌ سکینه علیها‏السلام از رقیه علیها‏السلام پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: آنقدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا،‌ من دراینجا هستم.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران