روایت تسنیم از شهید مدافع حرمی که ‌تشنه شهادت بود

روایت تسنیم از شهید مدافع حرمی که ‌تشنه شهادت بود

گروه استان‌ها ـ سجاد مرادی‌ یکی از ‌‌شهدای مدافع حرمی است ‌که آنقدر تشنه شهادت بود و دلش بیقرار که در نهایت در نبرد با تکفیری‌ها و تروریست‌های داعش شربت شهادت نوشید.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، تمام شهدا نزد ما ایرانیان محبوب و عزیز هستند. شهدای دفاع مقدس به نوعی و شهدای مدافع حرم نیز به گونه‌ای دیگر. چیزی که میان این شهدا مشترک است فداکاری و تواضع است و اندیشه و اعتقاد مشترکی که سبب می‌شود عزم رفتن کنند و برای حفظ آب و خاک وطن تلاش کنند و جان بدهند.

چیزی که میان شهدا مشترک است شجاعت است، جان شیرین در مقابل خاک وطن برایشان اولویتی ندارد و مردانه در میدان مبارزه قرار می‌گیرند و تا پای جان می‌جنگند و به شهادت می‌رسند. آنها هم مانند تمام مردم دیگر خانواده‌ای دارند که برای آرامش و آسایششان تلاش می‌کردند، خانواده‌ای که تمام هم و غمشان بود. دختر بچه‌ای که تا گونه‌اش را نمی‌بوسیدند به خواب نمی‌رفتند؛ پسر بچه‌ای که بازیگوشی‌هایش لبخند به لب پدر می‌نشاند. همسری که با صبوری خانه و زندگی را محلی امن می‌کرد تا خستگی‌هایش را بزداید و پدر و مادری که قدشان خمیده شد تا او قد راست کند و حالا که شیرمردی شجاع شده است باید قبول می‌کردند که راهی‌اش کنند.

راهی سرزمینی که می‌دانستند بازگشتی ندارد، آن هم با آن عطشی که فرزندشان برای شهادت دارد.

آنها دست از تمام تعلقات دنیا کشیدند و به میدان مبازره رفتند و برای آرمان و اعتقاداتشان و برای دفاع از خاک وطن به شهادت رسیدند. آنها رفتند و غمی بر دل خانواده‌ بر جای گذاشتند؛ غمی بزرگ که نامش دلتنگی است. دختر کوچک وقتی دلتنگ می‌شود سر بر شانه‌های که بگذارد. پسرک خواب چه کسی را آشفته کند و مادر که حالا خمیده‌تر و شکننده تر شده است. اما آنها صبوری می‌کنند. آنقدر صبوری که در باور آدم‌های عادی نمی‌گنجد.

سجاد مرادی؛ یکی از همین شهداست. شهید مدافع حرمی که آنقدر تشنه شهادت بود و دلش بیقرار که در نهایت در نبرد با تکفیری‌ها و تروریست‌های داعش شربت شهادت نوشید و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. مهمان خانه پدری شهید سجاد مرادی شدیم تا بیشتر با او و خانواده‌اش و زندگی‌اش آشنا شویم. استقبال گرم و پر از محبت و مهمان نوازی از همان ابتدا آدمی را جذب خود می‌کند.

این است رسم مهمان نوازی پدری است که چنین فرزندی پرورش داده و آن را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است. گرچه دلش پر می‌زند برای فرزندش و بغض گاهی مهمان ناخوانده‌اش می‌شود اما خدا را شکر می‌گوید که فرزندی خلف و بزرگ‌منش در دامان خود پرورش داده است و به وجودش می‌بالد.

بخش اول گفت‌وگوی تسنیم با غضنفر مرادی پدر شهید و همسر شهید سجاد مرادی را با هم می‌خوانیم.

تسنیم: در ابتدا شهید سجاد مرادی را معرفی کنید.

مرادی: سجاد متولد سال 1361 بود. دوران جنگ را اصلأ به یاد نداشت اما این باعث نشد که آن زمان را نشناسد و پیگیر اتفاقاتش نباشد. بعد هم که پا به عرضه زندگی گذاشت بسیار علاقه داشت که در راه ائمه و اسلام به شهادت برسد که در نهایت به آروزیش هم رسید.

همسر شهید: من و سجاد 9 سال زندگی مشترک داشتیم و ثمره این زندگی دختری 10 ساله است به نام فاطمه زهرا که زمان شهادت پدرش 8 ساله بود.

تسنیم:رابطه شما با آقا سجاد چگونه بود؟

مرادی:من و سجاد قبل از آنکه پدر و فرزند باشیم با هم رفیق بودیم، تمام وقتمان را با هم می‌گذراندیم. در اکثر سفرها، خوشی‌ها، ناخوشی‌ها و تمام وقایع زندگی باهم و در کنار هم بودیم. در واقع هیچ چیز پنهانی از هم نداشتیم. دقیقا مانند دو تا رفیق با هم بودیم.

خوشحالم از اینکه سجاد ما را سربلند کرد، او راه انبیا را دنبال کرد، مادیات و روزمرگی‌های زندگی از نظر او اهمیت نداشت و فقط به فکر عاقبت خیر زندگی‌اش بود.

تسنیم: معمولا شهدا پس از شهادتشان با خانواده خود رابطه‌ای معنوی برقرار می‌کنند. گاهی این رابطه در خواب خودش رانشان می‌دهد گاهی هم با الهامات و زمانی هم با فکر و خیالات او. شما پس از شهادت چگونه با ایشان رابطه معنوی داشتید؟

مرادی: هر پدری، هر خانواده‌ای که عزیزی را از دست می‌دهد دچار ضربه روحی خیلی شدید می‌شود. ما هم مانند تمام آدم‌های دیگر این مشکل را داشتیم؛ اما با این وجود  تنها دلخوشی‌مان این بود که سجاد هم باتقوا بود، هم خداشناس و هم اسلام شناس و هم کسی که از همه نظر کامل بود. از هر کس که با سجاد سروکار داشت بپرسید می‌گوید که غیر از خداشناسی چیزی در سجاد ندیده است.

سجاد هیچ حرفی نمی‌زد که خلاف این موضوع ثابت شود، سجاد به معنای واقعی خدادوست، خداپرست و انسانی مومن بود.

همسر شهید: ما در این 9 سال زندگی بسیار خوبی داشتیم. سجاد ایمان قوی داشت، صادق و درستکار بود؛ از همان روزی که به خواستگاری من آمد تا زمانی که به شهادت رسید حرفی نزد که نتواند به آن عمل کند. هرچیز که در توانش بود را به زبان می‌آورد و حتما هم به آن عمل می‌کرد. تلاش آقا سجاد این بود که زندگی راحت و خوبی برای ما فراهم کند و می‌گفت که تمام سعیم را می‌کنم تا شما زندگی راحتی داشته باشید.

آقا سجاد تکیه گاه محکمی برای من و دخترم بودند. زمانی که خبر شهادتشان را به ما دادند باور کردنش خیلی سخت بود. درست است که او به میدان نبرد رفته بود اما ما منتظر بودیم که او سالم برگردد، اصلا به شهادتش فکر نمی‌کردیم اما سجاد صبر و تحمل را برای ما می‌خواست و مدام از ما می‌خواست صبوری را یاد بگیریم و صبور باشیم. او دلش برای شهادت پر می‌زد.

دخترم، فاطمه زهرا، خیلی دلتنگ پدرش است. مدام منتظر بود پدرش به خانه بازگردد، چشم انتظارش بود، خیلی بیقراری می‌کرد. وقتی از مدرسه می‌آمد چشمانش پر از اشک بود اما من فکر می‌کنم صبری که تا الان فاطمه زهرا به دست آورده از پدرش است.

یک وقتهایی که احساس دلتنگی می‌کند به او می‌گویم که از پدرت بخواه که به خوابت بیاید و با تو حرف بزند، دخترم همین را از پدرش می‌خواست و خیلی وقتها خواب پدرش را می‌دید و واقعا آرام می‌شد.

وقتی مشکلی پیش می‌آید یا فاطمه زهرا بیمار می‌شد حضور معنوی ایشان را بیشتر از همیشه احساس می‌کنم واقعا احساس می‌کنم که کنار ماست و به ما کمک می‌کند. اینگونه است که آرامش داریم. ما اصلا فکر نمی‌کنیم که آقا سجاد نیست احساس می‌کنیم او زنده است و کنار ما زندگی می‌کند.

تسنیم: دخترتان وقتی دلتنگ پدرش می‌شود چه می‌کند، آیا در این زمان‌ها حضور شهید را احساس می‌کند؟ چگونه آرام می‌شود؟

همسر شهید:دخترم وقتی دلتنگ پدرش می‌شود گریه می‌کند. چنین وقتهایی من از آقا سجاد می‌خواهم که خودش دخترش را آرام کند، یک بار فاطمه زهرا خواب پدرش را دید که با پدرش به شهربازی رفته و خیلی به او خوش گذشته است. وقتی بیدار شد خوشحال بود و گفت که با پدرم به شهربازی رفتم و بسیار شادی می‌کرد.

برای فاطمه زهرا بدون پدر بودن خیلی سخت است؛ او دلتنگ است اما پدرش به او کمک می‌کند و دخترم احساس می‌کند پدرش هست و همین هم او را آرام می‌کند و صبوری می‌کند.

تسنیم: آیا شهید وصیت‌نامه‌ای از خود به جا گذاشته‌اند؟ می‌توانید به بخشی از آن اشاره کنید.

مرادی:آقا سجاد وصیت نامه‌ای کوتاه دارد که در بخشی از آن نوشته است: «مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت که ان‌شاالله با شهادت رقم بخورد. صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبت‌ها فقط برای امام حسین (ع) گریه کنید. رهبر عزیزم را که راه امام زمان (عج) را پیش می‌برد تنها نگذارید».

سجاد خودش تمام فنون زندگی را می‌دانست. از هر نظر با حرفها و رفتارش به ما نشان ‌می‌داد که متعلق به این دنیا نیست. حتی بعضی موارد بود که خودش شهادتش را پیش بینی کرده بود. قبل از اینکه به سوریه برود به کردستان می‌رفت اما انگار می‌دانست این سفر آخرش است و برگشتی در کار نیست.

از زمانی که سجاد به دبستان می‌رفت عشق به شهادت داشت. اکثر روزها و شب‌هایس عمرش را در بسیج و پایگاه بسیج به سر می‌برد و از طریق بسیج نیز وارد سپاه شد.

همسر شهید:آقا سجاد وصیت کرده بودند که فاطمه زهرا حتما نمازش را به موقع بخواند، حجابش را رعایت کند و خوب درس بخواند، در این موارد بسیار سفارش می‌کرد. زمانی که فاطمه زهرا به سن تکلیف رسید به او گفتم که زمان نماز خواندن رسیده است، وقتی که آقا سجاد خودش بود برای زهرا جایزه می‌خرید و به خواندن نماز تشویقش می‌کرد به او سخت نمی‌گرفت تا زهرا به نماز خواندن علاقمند شود.

وقتی که فاطمه زهرا به سن تکلیف رسید خودش شروع کرد به نماز خواندن و همیشه نمازهایش را به موقع می‌خواند. او سعی می‌کند آن طور که پدرش وصیت کرده و خواسته بود رفتار کند و من هم تمام تلاشم را انجام می‌دهم و دخترمان را همانطور که پدرش خواسته پرورش می‌دهم.

انتهای پیام/ش

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon