مدیران خودباور باید بر سرکار بیایند
طیبی میگوید هماکنون کشور به مدیرانی نیاز دارد که خودباور و چشمشان متوجه داخل باشد و از سوی دیگر در برنامهریزیها طوری سیاستگذاری شود که با گردش مدیران این سیاستها تغییر نکند
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سیدحمیدرضا طیبی از سال 93 تاکنون ریاست جهاد دانشگاهی را برعهده دارد.او پیشتر از سال 85 تا 89 نیز همین مسئولیت را داشت. طیبی دارای مدرک کارشناسی برق قدرت از دانشگاه علم و صنعت است، مقطع کارشناسیارشد کنترل و ابزار دقیق را در دانشگاه دهلی سپری کرده، مدرک دکتری برق خود را از دانشگاه برادفورد انگلستان گرفته و حالا فردی است که شاید بیشترین سابقه اجرایی را در جهاد دانشگاهی دارد. گفتوگو با او از چند جهت قابلتوجه است و از لابهلای سخنانش میتوان گرههای کوری را که بر پیکره فعالیتهای پژوهشمحور یا فناورانه خورده است، دید. او بارها گفته که پیشرفت علمی باید در شرایط غیرتحریمی اتفاق بیفتد، اما از اینکه سه تا 10 سال زمان لازم است تا مدیران بالادستی برای «ما میتوانیم علمی» قانع شوند، گلایه میکند! در این گفتوگو طیبی از تجربیات موفق و شیرین جهاد دانشگاهی بهخصوص در عرصه علمی فناوری کشور گفت و در کنار آن به برخی خاطرههای تلخ از عدم روحیه خودباوری و اعتمادبهنفس ملی مدیران اشاره کرد. او میگوید هماکنون کشور به مدیرانی نیاز دارد که خودباور و چشمشان متوجه داخل باشد و از سوی دیگر در برنامهریزیها طوری سیاستگذاری شود که با گردش مدیران این سیاستها تغییر نکند. متن این گفتوگو را در ذیل بخوانید.
امسال جهاد دانشگاهی چندساله میشود؟
سیوهشتمین سال را پشت سر گذاشتیم و وارد سیونهمین سالگرد تاسیس شدیم.
اگر بخواهیم این 38سال جهاد دانشگاهی را خلاصه کنیم، چه دستاوردهایی داشته است؟
جهاد دانشگاهی برای یک حرکت فرهنگی به وجود آمد. به هرحال به لحاظ ذهنی این تصور را داشتیم که جامعه ما و جوامع مشابه ما بهدلایلی عقب نگه داشته میشوند. به علاوه اینکه ایران بعد از انقلاب اسلامی با خودباوریای که توسط امام ایجاد شد و آن ذهنیتی که نسبت به عدم تولید علم در بین جوانان به وجود آمده بود، تغییر شکل داد و ما باید به سمتی میرفتیم که این ذهنیت «نمیتوانیم» از بین برود. این مساله نیاز به یک کار فرهنگی داشت. تعطیلی دانشگاهها - در دوره انقلاب فرهنگی- فرصت خوبی بود که این فکر شکل عملی به خود بگیرد. [و در این شرایط] جهاد دانشگاهی شکل گرفت. فکر [و ایده] این بود که جهاد دانشگاهی با الگوسازی درحوزه فرهنگی و علم و فناوری کارهایی را انجام دهد که بتواند در مرز دانش حرکت و علم را تبدیل به فناوری و کاربرد کند.
امروز که در خدمت شما هستیم، میتوانیم مدعی شویم که به لحاظ الگوسازی یک نهاد موفق بودهایم. بهعنوان مثال در حوزه فرهنگی تاسیس خبرگزاری دانشجویان یکی از آنها بود که الگوسازی خوبی محسوب میشد، چون یکسری دانشجوی علاقهمند آمدند و خبرگزاری ایسنا را تاسیس کردند و به دنبال آن بود که خبرگزاریهای دیگری به وجود آمد. یا در 6سال اخیر برگزاری مناظره دانشجویی ابتکاری بود که [بهوسیله آن] صاحبان تفکر و وفاداران انقلاب اسلامی روی مسائل جدی کشور تمرین کنند که چگونه به صورت منطقی سخن بگویند. دانشجو بهعنوان مدیر آینده کشور باید یاد بگیرد که با نفر روبهروی خود حرف بزند.
در حوزه علم و فناوری دستاوردهای خوبی داشتیم یا در حوزههای پزشکی نیز به همین ترتیب عمل کردیم. کارهایی که شروع کردیم کار روز بود که البته باورش برای خیلیها سخت بود. مثلا در بحث سلولهای بنیادین به همین صورت بود و فکر هم میکنیم چیز عجیبی نبود. تفکر جهادی یعنی خودباوری؛ چون استعدادی که خداوند در مردمان غربی گذاشته، آن را به ما نیز داده است. اگر دارای این تفکر هستیم و خودباوریم و براساس تعالیم دینی خود کار علمی میکنیم، لذا نباید خسته شویم. اگر برنامهریزی درست داشته باشیم و توکل به خدا کنیم، موفق میشویم. ما در جهاد هم نتیجه گرفتهایم. هماکنون موفق به ساخت فرستندههایی با قدرت یک مگاوات شدهایم که این برای خیلیها اعجابانگیز بود. همه اینها اثبات کرد که توانایی زیادی داریم و رسیدن به این دستاوردها غرور ملی را هم زیاد کرده است.
برخی ادعا میکنند پیشرفتهایی که در این 40 سال صورت گرفته منشأ سیستمی نداشته است؛ به اینمعنا که اگر هر سیستمی بود، طبیعتا این رشد حاصل میشد! شما بهعنوان رئیس یک نهاد علمی- جهادی چه نظری درباره این ادعا دارید؟
ببینید، غرب اراده کرد که پیشرفت کند و پیشرفت کرد. در شرق هم همینطور و اراده کردند و پیشرفت هم کردند. کره جنوبی سمبل اراده است، که با یک دخالت هوشمندانه آمرانه به پیشرفت رسید.
احساس من این است که در دوره پهلوی به خاطر وابستگیای که وجود داشت، اجازه پیشرفت داده نمیشد؛ حالا اینکه آیا خودشان میخواستند یا نه، الان قابلبررسی نیست، اما در آن دوره غرب به این نتیجه رسید که باید به سمت فناوریهای جدید برود و دانش قبلی خود را به کشورهای جهان سوم بدهد تا تولید علم در دست خودش باشد و مونتاژ را به دیگر کشورها بدهد.
من مثالهای زیادی دارم که آنها چگونه این کار را در کشور ما انجام میدادند و متاسفانه الان هم دارند همان کار را انجام میدهند. این پدیده را با عدم خودباوری در ملتها به وجود آوردند. تا کجا این عدم خودباوری را ایجاد کردند؟ تا جایی که القا کردند اگر بخواهید یک کار بزرگ انجام بدهید، باید یک خارجی کنار شما باشد و او کار شما را تایید کند و متاسفانه این روحیه تا سالها در بدنه مدیریتی کشور هم رسوخ کرد. ما سال 79 در همکاری با وزارت نیرو، دانش یک تکنولوژی را به دست آوردیم که با تکنولوژی روز دنیا در حوزه انتقال برق به صورت DC که پیشرفتهترین سوئیچهای روز دنیا بود، یک عملکرد از خود نشان میداد. این سوئیچ در انحصار یک شرکت اروپایی بود و وزارت نیرو از ما خواست روی آن کار کنیم و ما صاحب این تکنولوژی شدیم. سال 79 کار را شروع کردیم و در سال 82 کار را تحویل دادیم. بعد از اینکه این پروژه را تحویل دادیم، پروژهای در صنعت نفت تعریف شده بود که با استفاده از این دانش میتوانستیم این کار را انجام دهیم و قرار شد این کار به ما واگذار شود، منتها گفته شد که حتما باید در کنار شما یک شرکت خارجی هم باشد! اما وقتی آن شرکت خارجی مورد اشاره را آوردیم و کار ما را دیدند، به قدری شگفتزده شده بودند که گفتند امکان ندارد با شما کار کنیم! استدلالشان هم این بود که دانش همینی است که شما به دست آوردید و ما با شما نمیتوانیم کار کنیم! تصورشان این بود که ما قصد داریم از برند آنها برای پیشبرد اهداف خودمان استفاده کنیم و هر چه اصرار کردیم، به جایی نرسید.
این همان ارزش و اهمیت علم است. بهعنوان مثال دیگر، ما در بخش کنترل بخش آلایندهها بهخصوص در صنایع مس، سیمان و آلومینیوم، تمرکز کرده بودیم که روی آن کار کنیم. دولت وقت هم تصمیم گرفته بود تولید سیمان را افزایش دهد و ما به تعداد زیادی کارخانه سیمان نیاز داشتیم و این دستگاهها جزء الزاماتی بود که باید آلودگی را کنترل میکرد.
ما به لحاظ علمی کار کرده بودیم و به صورت آزمایشی هم دانش را به دست آورده بودیم، اما به دلیل نبود خودباوری، حاضر نبودند با ما کار کنند! حتی به وزیر وقت هم گفتیم که ما بهعنوان پیمانکار حاضریم باشیم و یک شرکت خارجی نیز به ما در این پروژه کمک کند. به هر حال با هر سختیای که بود وارد پروژه شدیم و با آن شرکت خارجی نیز کار میکردیم و حین کار با آنها، ما کار و دانش خود را ارتقا دادیم، اما وقتی آنها فهمیدند ما کارمان را ارتقا دادهایم و بعد از آن میخواهیم در یکی از کشورهای همسایه برویم و رقیب آنها باشیم، به قدری ناراحت شدند که در جلسه حضوری خارج از کشور، مدیر آن شرکت به صراحت به من گفت همانطور که حق ندارید غنیسازی کنید، حق ندارید وارد طراحی شده و مدعی ارتقای سیستم شوید. شما نفت دارید و فقط باید از ما خرید فناوری کنید! او میگفت فکر کردهاید ما عاشق کشور همسایه شما بودهایم که سرباز به آنجا فرستادیم؟! و میگفت ما میخواهیم پروژههای خود را سه برابر در آنجا بفروشیم و از اینکه ما در آن دانش رقیب آنها شده بودیم ناراحت بود. ببینید تلقی جوامع غربی نسبت به ما این بود که حتی اگر بخواهند هم نگذاریم. برای همین سعی میکردند حکام وابستهای داشته باشند که این مسیر توسعه علم و فناوری اتفاق نیفتد.
خب وقتی این ایده در ذهن غربیها درباره ما وجود دارد که شما نفت دارید و باید دانش و فناوری را از ما بخرید، پس طبیعتا و به همین دلیل آنها دنبال حاکمان وابستهای بودهاند که همین ایده را جلو ببرند که این دانش فقط دست خودشان باشد.
اتفاق تلخ دیگری که برای ما رخ داد - البته از جهاتی هم شیرین بود- این بود که در کار دیگری که یک فناوری را ساخته بودیم، مدیر وقت میگفت حتما اسم یک شرکت خارجی را در کنار خودتان بگذارید؛ یعنی برند جهاد دانشگاهی را در کنار یک اسم خارجی بگذارید! که ما به دنبال یک شرکت مشهور انگلیسی رفتیم و فهمیدیم ما از لحاظ دانشی و تکنولوژی از آنها جلوتر هستیم. حتی مدیر فنی آنها از ما خواست ما این فناوری را به آنها بفروشیم. جالب اینجاست که من همین مساله را با خوشحالی به وزارت مربوطه بردم و گفتم آنها متقاضی ما هستند، که متاسفانه مدیر آن بخش به ما گفت شما متوجه نیستید که تا وقتی کنار شما یک اسم خارجی نباشد، متقاضی نخواهید داشت و جالبتر آنجا بود که وقتی این مساله را به آن شرکت گفتیم، آن شرکت میگفت من متوجه شماها نمیشوم؛ وقتی شما یک دانشی را دارید خب بروید و آن را بسازید و جالب اینجا است که این شرکت درنهایت آمد و محصول پایینتر از ما را داخل کشور فروخت.
ببینید، همین است که میگویم از لحاظ فرهنگی روی ما کار کرده بودند و این فکر را در بین ما به وجود آورده بودند که ما نباید خودباوری داشته باشیم.
اینکه گفته میشود اگر آنها بودند پیشرفت بیشتر بود، صحیح نیست. واقعیت این است که آنها اگر هم دلشان میخواست اجازه داده نمیشد و جمهوری اسلامی آمد این معادلات را برهم زد. ما در آن موقع تنها کارشناس پرورش میدادیم تا درنهایت بتواند در حد مونتاژ در صنعت فعالیت کند. ما دوره کارشناسیارشد و دکتری و تحقیقات نداشتیم. در صورتی که بلافاصله بعد از انقلاب به فکر ما که دانشجو هم بودیم، افتاد که بیاییم و کاری را شروع کنیم و در دهه 60 - به صورت مستقل شروع کردیم- چندین فناوری موفق را تولید کردیم که در صنعت ایران موفق شد. این نشان میدهد سدی در راه بود و انقلاب آمد و این سد را باز کرد و این ظرفیتها آزاد شد.
البته من معتقد هستم همین عدم خودباوریها و تکیه بر غربیها باعث شد شیب حرکت تند نباشد، الان هم معتقد هستم در یک زمان کوتاهمدت، به اهدافمان خواهیم رسید.
یک گلایه پنهانی همیشه در صحبتهای شما وجود دارد؛ پنهانی به این معنا که درنهایت کار خود را انجام میدهید، اما این گلایه وجود دارد. مثلا گفتهاید سه تا 10سال طول میکشد تا یک مدیر را قانع کنیم که میتوانیم عهدهدار پروژههای علمی باشیم! یا در همایش رونمایی از 10 محصول جدید جهاد دانشگاهی از اینکه واردات دکلهای نفتی مانع بهکارگیری دکلهای ساختهشده توسط مهندسان جهاد شده گلایه کردهاید. مشکل کجاست آقای دکتر؟
این مسائل برمیگردد به اینکه در دورانی که نیاز به پیشرفت متکی به خودباوری داریم، باید یک تغییر نگرش در انتخاب مدیران سیاسی داشته باشیم. ببینید مدیران سیاسی که قبل از انقلاب بودند و بعد از انقلاب اسلامی هم در دورهای مدیران اجرایی خوبی بودند، لزوما در دورهای که کشور باید به پیشرفت برسد و دارای اقتدار اقتصادی و علمی باشد، این مدیران نمیتوانند این راه را ادامه دهند، چون خودباور بودن آنها بسیار مهم است و اگر این روحیه را نداشته باشند، ممکن است نتوانند کاری را انجام دهند.
احساسم این است که به دلیل دعواهای سیاسی که در کشور داریم، مشکلاتی وجود دارد، در حالیکه باید روی مصالح کشور به وفاق برسیم. وقتی این دعواهای سیاسی وجود دارد، بالطبع مدیران کشور نیز در یک حلقه بسته چرخش دارند. شاید زیاد شنیدهاید که ما نزدیک به هزار مسئولیت داریم و 1200 مسئول، که این مسئولان برای این مسئولیتها در چرخش هستند و حتی وقتی پیر هم میشوند، همینطور این مسئولیت در آنها میگردد، در حالی که الان نیاز به افرادی داریم که هم مومن، هم انقلابی و هم خودباور باشند. بالاخره باید صاحب اقتدار دانشبنیان باشیم. اگر این کار را نکنیم، نمیتوانیم برنامهریزی بلندمدت داشته باشیم، چون با هر مدیری که تغییر میکند، برنامهها عوض میشود، در حالیکه ما باید یکسری سناریوهای ثابت داشته باشیم و براساس آن نقشه علمی را پیاهسازی کنیم.
شما میفرمایید مدیران وقتی تغییر میکنند، سیاستها عوض میشود، حال آنکه محصول اخیر شما در حوزه نفت - دکلهای نفتی مورداشاره- در همین سالهای اخیر ساخته شده که به لحاظ سیاسی تغییری در مدیران رخ نداده است... .
در خود سیستمهای ما گاهی یک مدیر در یک وزارتخانه چندبار عوض میشود؛ در این شرایط چطور میخواهید این کار را جلو ببرید. مهم این است که مدیران خودباور باشند و مسیر را درست بروند. ببینید ما در دورانی هستیم که باید این فناوریها را به دست آوریم، باید مدیران ما مدیرانی باشند که باور به این موضوع داشته باشند. وقتی تجهیزی را میسازم، باید قدرت این را داشته باشم که از خرید خارجی جلوگیری کنم؛ یعنی به هر شکل ممکن از خرید خارجی آن جلوگیری کنیم.
مهمتر اینکه وقتی نظام تصمیم میگیرد که باید به پیشرفت برسد، اولین چیز بعد از اراده، برنامه است. شما یک سند چشمانداز دارید، میگویید سند چشمانداز در افق 1404 باید به سرانجام برسد. شما وقتی این سند را مینویسید، باید قدمهای آن را نیز درست کنید تا در گردش سیاسی تغییر نکند. ما الان چگونه رفتار کردیم، سند چشمانداز را رهبر انقلاب در سال 82 ابلاغ کردند، بلافاصله باید سندهای توسعه فناوری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نوشته میشد.
شما در توسعه علم و فناوری میگویید الان چه وضعیتی را دارم و در آینده چه وضعیتی را خواهم داشت و اولویتهای آن را هم تعیین میکنید. اگر تعیین کردی که توسعه من، توسعه صنعت نفت است، سند توسعه فناوری هم باید بنویسید. توسعه فیزیکی هم باید بنویسید. این سند چشمانداز با نقشه جامع علمی و اسناد دیگر، ورودی توسعه فناوری شما میشود. حالا ما کدامیک از این راهها را رفتهایم؟ سال 82 سند ابلاغ شده است، 86 دستور نقشه جامع علمی صادر شده و فکر میکنم 91، نقشه جامع در حالی تصویب شده که بین دولت و شورای عالی یک رابطه روان وجود ندارد. من بهعنوان یک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی اسبق میگویم، اینطور نبود و دولت این شورا را از خود نمیدانست. چون برای دولت تعریف نشده بود که هم دولت، سیاستگذار باشد هم اجرایی و مجری. امام و رهبری به درستی تشخیص داده بودند که باید سیاستگذار شورای عالی انقلاب باشد. به صراحت میگویم، شورای عالی انقلاب فرهنگی بهرغم کارهایی که انجام داده است، دارای اقتدار و کارایی نیست و شورایی شده که دولت آن را بهعنوان مغز سیاستگذاری خودش قبول ندارد. سیاستگذاری عالی در کره، یک شورایی دارد که این شورا مسلط بر قوه مجریه و قضائیه و مقننه است و باید دستگاهها مصوبات آن را اجرا کنند و همین میشود که یک سیاستگذار عالی در کره میتواند این اقتصاد کره را بسازد.
البته شاید سیاستگذاریهای ما با توجه به اقتضائات ایران باید مدل دیگری باشد اما مهم این است که اگر باور به پیشرفت وجود داشته باشد، باید این الزامات را درست به کار بندیم، برنامهریزی را درست انجام دهیم، نیروها را درست انتخاب کنیم و در گردشهای سیاسی نگذاریم نیروهای خودباور از گردونه خارج شوند. به هرحال هر دولتی که میآید، نباید اینقدر زیگزاگی در سیاستها حداقل در حوزه علم و فناوری رفتار کند.
این آسیب در کدام حوزه علم و فناوری دیده میشود؟
در تمامی حوزهها الان وجود دارد. تقریبا همه جا شبیه هم است. در کشور ما در حال حاضر توسعه استراتژیک صنعتی مشخص نیست. نظام فناوری ما در حوزه سیاستگذاری اشکال دارد و اسناد هم اجرایی نمیشود، بدنه دولت در نوشتن اسناد، باوری ندارند.
این مشکل در ایده مرکزی دولتها هم هست. مثلا وقتی ایده مرکزی دولت این است که توسعه از طریق گسترش روابط خارجی اتفاق میافتد، آن وقت به قول شما سه تا 10 سال طول میکشد تا مدیران را قانع کنیم که میتوانیم فلان کار علمی را انجام دهیم... .
باید به وفاق برسیم. ممکن است در این وفاق ملی در توسعه پیشرفت دانشبنیان یکی بگوید تحریم باید برداشته شود، ما بهعنوان یک مجموعه در میدان توسعه دانش حرفی داریم، میگوییم بله تحریم باید برداشته شود، اما وقتی تحریم برداشته شد، به این معنا نیست که بازار، آزاد و راحت در اختیار غرب و شرق قرار گیرد. سرمایهگذاری مستقیم چیزی است که باید آن دانش را یاد بدهند. وقتی شما بازار را راحت در اختیار خارجیها قرار بدهید، مثلا در صنعت مترو، اگر هر کدام از خطها را در اختیار یک شرکت خارجی قرار بدهید، به جایی میرسید که حتی پشتیبانی قطعات آنها نیز قابلتهیه نخواهد بود، اما اگر یک برنامهریزی درست داشته باشید، شرکتهای زیمنس و آلاستور که اینجا میآیند، به آنها بگویید 80 درصد ساختوسازهای شما باید در اینجا صورت بگیرد، آن وقت متفاوت خواهد بود.
در این بحث آن هدفمندی ملاک است، نه اینکه یک خارجی بیاوریم و هیچ خروجی دانشی از آن نداشته باشیم. در دوران تحریم و دولت اصولگرا، خود دولت و مدیران ارشد از تولید ملی حمایت میکردند، ولی وقتی دولت مسئولیت قبول میکرد، ما به آنها میگفتیم که فلان محصول برای استفاده شما تولید شده است، اما درنهایت، آنهم با فشارهایی هم که صورت میگرفت دولت میگفت بروید همه نیازهایتان را از خارج تهیه کنید و چند تا اضافه هم از جهاد بخرید که مساله تولید ملی رعایت شده باشد! این برای ما هیچ ارزشی نداشت، چون معنی این حرف این بود که محصولات جهاد درنهایت داخل انبارها خاک میخورد. من اگر میگویم مدیر خودباور را بر سر کار بیاوریم، برای همین میگویم. حالا یک مجموعهای از این طیف داریم. سیاسیون ما در الزامات توسعه دانشبنیان کشور باید به یک توافق برسند و بعد افرادی که دانشبنیان هستند برنامهریزی کنند و این افراد را جمهوری اسلامی پرورش داده است، منتها از آنها استفاده نمیکنیم.
شما صحبتی داشتهاید که پیشرفت باید در شرایط غیرتحریمی صورت بگیرد. این حرف شما به این معنی است که وقتی تحریم هم نیستیم، حمایتها صورت نمیگیرد؟
بله، ما معتقد هستیم که آن اراده و آن باور وجود ندارد. فکر مدیران اینطور به وجود آمده که برویم و از خارج سریع ابزار را بگیریم و کار را راه بیندازیم و بعد که به دلیل باورهایمان در تحریم قرار میگیریم، در آن میمانیم؛ یعنی سیمان، فولاد و... به ما نمیدهند؛ یا باید این صنایع را با دانش خودمان راه بیندازیم یا از مبانی خودمان کوتاه بیایم. حتی اگر از اصول هم کوتاه بیاییم تا زمانی که نفت دارید، میتوانید خدمات دهید، وقتی نفت تمام شد چه کنیم؟
ارتباط شرکتهای دولتی با جهاد دانشگاهی چگونه است؟ در قانون ذکر شده که باید بخشی از بودجهشان را به تحقیق و توسعه اختصاص دهند. آیا این مساله در ارتباط با جهاد دانشگاهی اتفاق میافتد؟
خیر. شرکتهای دولتی به دلیل مشکلات مالیای که دارند، به شکلهای مختلف انجام نمیدهند.
70 درصد بودجه کشور دست شرکتهای دولتی است، آیا واقعا شرکتهای دولتی مشکل مالی دارند؟
سوالی که برخی دولتها شفافتر میپرسیدند و از پژوهش ما ایراد میگرفتند این بود که میگفتند حالا که 900 میلیارد تومان هزینه پژوهش شده (در آن سالها) آیا 9 مشکل مملکت را حل کردهاید؟ پاسخ هم منفی بود. دانشگاههای ما در مقاطعی یک کپیکاری را شروع کرده بودند و صنعت در انجام پروژهها بهشدت دلزده شده بود که دانشگاه میخواهد با این کار خود پولی به جیب بزند. از سوی دیگر صنعت ما هم میخواست پز ارتباط با دانشگاه را بدهد، ولی کار از داخل آن بیرون نمیآمد. اگر آن کار درست حل بشود و تحقیقها منجر به حل مشکل کشور شود، آن طرف نیز حل خواهد شد.
ببینید، پژوهش را در دانشگاه باید کارفرمایی کنیم. ما باید یک نگاه به آینده علم و فناوری داشته باشیم. مثلا وقتی بحث نانو، بایو، سلول بنیادین و علوم شناختی مطرح میشود، باید نگاهی به علوم جدید و یک نگاه هم به حل مشکل روز فناورانه صنعت داشته باشیم. برای این بخش که آینده علم است، دولت باید برنامهمحور در دانشگاهها هزینه کند؛ برنامهمحور و ماموریتمحور. پول علیالسویه ندهد که همه بروند روی مثلا نانو کار کنند. نباید پاشش پول شود. در مدل مطلوب اقتصاد دانشبنیان باید یک نگاه به آینده علم و فناوری داشته باشیم که بخش خصوصی روی آن نمیآید سرمایهگذاری کند؛ بلکه باید دولت و حاکمیت این کار را انجام دهد و بعد برنامهریزی طوری باید باشد که منجر به تجاریسازی شود.
و نکته دیگر، حل مشکل روز صنعت است. صنعت بعضی مواقع ابزاری میخواهد که تکنولوژی پایینی دارد. ما باید برای این ابزار، کار را انجام دهیم. اتفاقی که در دنیا میافتد این است که به صنعتگر میگویند تو اگر محصول مورد نظر من را بسازی، تا مدتی بدون مناقصه از تو میخرم، ولی در قیمت و کیفیت باید رقابت باشد؛ اسمش را هم اپن اردر (Open Order) گذاشتند. اگر این قانون محکم وجود داشته باشد، صنعت اگر دارای R&D باشد این کار را انجام میدهد و اگر نداشته باشد به سراغ دانشگاه میرود. اما تقریبا 10 درصد اساتید دانشگاه علاقه به موضوعات فناورانه دارند و 90 درصد دیگر بیشتر در مباحث تئوری هستند. در این شرایط صنعت میرود و آدم خودش را در دانشگاه پیدا میکند و قرارداد میبندد و به این صورت پژوهش کارفرمایی میشود. چرا این اتفاق میافتد، چون صنعت قول داده که تضمین خرید وجود دارد، اما شما الان ببینید کجا صنعت ما چنین کارهایی میکند؟ البته اخیرا ایرانخودرو این کار را دارد انجام میدهد؛ یعنی اگر یک محصول را کسی تولید کند، تضمین میکند تا پنج سال آن را میخرد، البته همین مدیر ایرانخودرو در پاسخ اینکه اگر شما تغییر کردید، این تضمین وجود دارد یا نه، پاسخ منفی میدهد!
اینها سیاستهای کلی است که باید تصمیم جدی گرفته شود و با عوض شدن دولت و مجلس تغییر نکند و باید کار به کاردان سپرده شود و این کارهایی است که دنیا آن را انجام داده است. البته این را بگویم که از این مسائل اصلا خسته نشدهایم، برای علم و فناوریای که خودمان ساختهایم 10 سال صبر کردیم، ولی بالاخره قراردادمان را بستیم.
الان مشکل آن دکلهای نفتی حل شده؟
خیر، ولی آنقدر سماجت میکنیم که آن هم حل شود. البته کار آنجا گره دارد که کار را تحویل دادهایم و نصب هم شده، اما باز هم از ما استفاده نمیشود. اینجاست که باید پرسید چرا وقتی این همه زحمت کشیده میشود، درست استفاده نمیکنند.
سوال آخر؛ معاونت علمی از لحاظ ساختاری تسهیلکننده جهاد است؟
اول اینکه اختیاراتی که باید به معاونت علمی داده میشد، داده نشده است. معاونت علمی، کار بجایی بوده است؛ یعنی بحث حمایت از کاربرد فناوری اقدام بسیار خوبی بود، چون باید یک ارگان فراوزارتی بحث فناوری را انجام میداد. وزارت علوم نمیتوانست این کار را انجام دهد، چون وزارت علوم با کوچکترین اعتراض دانشجویی حواسش پرت آن موضوع میشود. وزارت علوم باید تمام ظرفیت خود را در تولید علم صرف کند، تجاریسازی علم و تبدیل به فناوری نیاز به یک سازمان دیگر داشت و این میتوانست معاونت علمی باشد. ولی باید این قدرت را داشته باشد که هنگامی که فناوری تجاری شد، اگر از آن استفاده نشد، بتواند برخورد کند. توقع ما از معاونت علم و فناوری بیشتر این بود تا اینکه بخواهد منابع مالی توزیع کند. البته سیاستهای اخیر معاونت علمی حمایت از «شرکت»های دانشبنیان است و البته از ما نیز حمایت میکند. درنهایت بگویم که این اتفاقات باعث نشده که از آینده ناامید شویم.
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/