موانع اجتماعی بازدارنده اصلی کار گروهی
خبرگزاری تسنیم : ریشههای تاریخی و میراث فرهنگی ما ،عدم انجام کار گروهی را همراهی کرده است. یعنی چیزی که در این سالهای آخر به عنوان تهاجم فرهنگی از آن یاد شده است.
موانع اجتماعی بازدارنده اصلی کار گروهی
گفتوگوی تهران امروز با «حسن بنیانیان»
«حسن بنیانیان» کارشناس ارشد توسعه اقتصادی است. او این روزها مسئولیت موسسهای با نام «پیوست نگاری فرهنگی» را بر عهده دارد. وی زمانی ریاست حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را برعهده داشت و بعد از آن سمتی را در حوزه مدیریت بخش دولتی عهدهدار نشد. بنیانیان درباره همکاری و کار گروهی و به نوعی تعاون در سازمانهای دولتی و حتی خصوصی معتقد است که این امر در کشور ما نهادینه نشده و در این میان آموزش و پرورش در نهادینه کردن همکاری میتواند نقش تاثیرگذاری داشته باشد به شرط آنکه دیگر سازمانها نیز در نهادینه کردن کار گروهی اهتمام ورزند. وی موانع بیرونی موجود در جامعه را در عدم همکاری موثر میداند و معتقد است که قهرمانگرایی، شخصیتزدگی، قبیلهگرایی و رقابت اشتباه موانع موجود در همکاری نکردن افراد یک جامعه است.
میخواهم درباره کارِگروهی و همکاری میان انسانها بپرسم و اینکه این همکاری تا چه اندازه میتواند در رشد انسان و به تبع آن توسعه و پیشرفت یک جامعه موثر باشد؟
برای شروع میخواهم از تاریخچه همکاری میان انسانها بگویم. انسان متوجه شد برای اینکه بتواند زندگی کند به تنهایی نمیتواند نیازهای خود را برآورده کند و باید به طور جمعی کار و فعالیت و زندگی کرد. این همکاری در پاسخگویی به نیاز انسانهاست که نمود پیدا میکند و یک نوع تعاونِکاری شکل میگیرد که در همه فرهنگها میتوان رد آن را پیدا کرد. از قدیمالایام نیز نوعی همکاری و تعاون ذاتی در میان مردم شکل گرفته که در فرهنگ ما نیز میتوان رد آن را پیدا کرد. ریشه این تعاون و همکاری میتواند به صورت مشترک در پاسخگویی به نیازهای حیوان و انسان باشد و در دوره کمال انسانها این همکاری میتواند از پاسخ به نیاز اولیه و مادی نیز گذر کند.
به نظر شما همکاری امری فطری است؟
به طور حتم. مثلا خوبی و نیکی کردن، نیازی در فطرت انسانهاست که وجود دارد و این نوع نیاز برای انسان لذتبخش است. در فطرت انسان یک ویژگی دیگر نیز وجود دارد و آن پرستش قدرت مافوق است که با هدایت انبیا، ما متوجه خدا میشویم. اگر باور داشته باشیم خدایی که میپرستیم رضایتش در جلب رضایت دیگران است، بنابراین کار جمعی پاسخی به این نیاز است و نوعی رضایت را به دنبال دارد. در این میان تفکری نیز از غرب وارد میشود که بخش فطری و انسانی ما را تضعیف میکند؛ چرا که بخش اعظم تکنولوژی، علم و تلاش انسانهای غربی یا برای توسعه لذتهای ظاهری است و بخش ناچیزی از آن در پاسخگویی به نیازهای فطری به کار میرود که متاسفانه این نوع تفکر وارد ایران شده و تعادلها به هم ریخته است.
با این حال میبینیم این کشورها توسعه یافتهاند؟!
معتقدم هنگامی که تمدن غرب وارد جامعه ما شد، این فردگرایی نیز به کشور ما ورود پیدا کرد اما در کشورهای غربی مجددا از طریق مطالعات علمی، بازگشت به کار جمعی صورت گرفت. البته معتقدم این بازگشت غربیها به کار جمعی و گروهی برای منافع انسانهاست و ریشه در فطرت انسانها ندارد. آنچه در غرب مشاهده میکنیم بازگشت به کار در نوع مدیریتی است که صورت میگیرد، به طور مثال گفته میشود اگر جمعی کار کنید محصول آن بیشتر و سود بیشتری نیز وجود دارد و این امر در تعلیمات آموزشی غربیها دیده میشود. بسیاری از ویژگیهای مثبتی که در حوزه توسعه و پیشرفت در غرب دیده میشود، مربوط به دین و نیازهای فطری نبوده و مربوط به این است که علم در روابط اجتماعی آنها کاربرد گستردهای دارد و این مهم است که افراد متوجه شوند که علم تنها تکنولوژی خلق نمیکند.
در ایران وضعیت چطور است؟ همینطور میخواهم توضیح بدهید که فرهنگ کار جمعی و گروهی چه اندازه میتواند به شعار«تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» رونق بدهد؟
در زندگی فردی و اجتماعی یک لایه اعتقادی وجود دارد و فراتر از آن نیز لایه ارزشها دیده میشود. این ارزشهای درونی هنگامی که به رفتار میرسد و میخواهد بروز پیدا کند، شرایط محیطی در آن مداخله کرده و مانع میشود تا بسیاری از رفتارهای درونی همچون همکاری، نمود خارجی پیدا نکند. به طور مثال ممکن است فردی علاقهمند به کار جمعی باشد اما هنگامی که جامعه در این زمینه همکاری نمیکند و پاداشی نمیدهد و حتی این کار را نفی میکند، این رفتار درونی بروز پیدا نخواهد کرد. معتقدم به واسطه ویژگی مذهبی ما و اینکه 90 درصد جامعه فطرت مذهبی دارند، در نتیجه روحیه کمک و همکاری و تعاون نیز در آنها دیده میشود؛ اما شرایط بیرونی مانع این امر میشود. به طور مثال وقتی در یک مدرسه آزمونی برگزار میشود و نفرات اول تا سوم معرفی میشوند؛ همین امر باعث میشود که نفر اول برای آنکه اول بماند به کسی کمک نکند حتی اگر دلش بخواهد کمک کند، اما سیستم مانع این امر میشود.
تا اینجای بحث اگر اشتباه نکرده باشم شما میخواهید بگویید که فرهنگ وارد شده از غرب در روابط سازمانی، مانع از انجام کار گروهی در ایران است؟ برداشت صحیحی داشتهام؟!
بله. در 200 سال اخیر با ورود فرهنگ غرب در روابط سازمانی و عدم اصلاح آن در نظام اداری کشور، اجازه نمیدهیم اعتقادات مثبت جامعه در کار گروهی به فعلیت برسد. اجازه نمیدهیم دانش و تجربهای که داریم به صورت مشترک بالفعل شده و آثارش در توسعه و سازندگی جامعه دیده شود. در روابط اجتماعی حتی در میان مدیران و نخبگان نیز کار جمعی دیده نمیشود. ما حتی مثالهایمان نیز جدا از انجام کار گروهی است مانند «اگر شریک خوب بود، خدا شریک میگرفت» حتی نصیحتهایی که در امور خانوادگی میکنیم، تشویق همکاری میان زن و شوهر نیست بلکه به آنها نصیحت میشود که هر یک در زندگی مشترک تکلیف خود را روشن کنند، همه اینها نمونهای است که نشان میدهد این فرهنگ وارداتی در سازمانها به زندگی خانوادها نیز سرایت پیدا کرده است.
بازهم استعمار و سرخوردگی تاریخی و مباحثی از این دست؟
معتقدم که ریشههای تاریخی و میراث فرهنگی ما در این زمینه، عدم انجام کار گروهی را همراهی کرده است. یعنی چیزی که در این سالهای آخر به عنوان تهاجم فرهنگی از آن یاد شده است و در این سالها آن را دیدهایم. این تهاجم از همان مدارس اولیهای که در ایران شکل گرفت دیده میشود. ببینید اولین مدارس در ایران توسط ارامنه تاسیس شد و بیشتر دانشآموزان از فرزندان تجار و اربابان بودند که در این مدارس درس میخواندند. بنابراین یک طبقه جدید شکل گرفت. معتقدم وقتی مدرسهای وارد یک کشور در حال توسعه میشود که جامعه طبقاتی شود، این یعنی قطع همکاریها و تعاون. در حال حاضر هم رگههایی از این نوع سیستم آموزشی در مدارس وجود دارد که به طور مثال سر کلاس معلم میگوید: «درس نخونی، حمال میشود و مجبوری کار کنی.» ما امروز نتوانستیم این فرهنگ را اصلاح کنیم اما خود غربیها در سیستم آموزشی این امر را اصلاح کردند، به گونهای که انجام همه کارها در سیستم آموزشی به صورت مشارکتی و گروهی است، گروهی درس میخوانند، نقاشی میکنند و کارهای علمی و پژوهشی انجام میدهند.
به نظام آموزشی اشاره کردید. آیا باید اصلاح شود؟ آیا باید تغییر کند؟چطور و چگونه؟
باید بپذیریم که تمام سازمانها و نهادها باید در اصلاح فرهنگی جامعه مشارکت داشته باشند و اینکه نام فرهنگ به میان میآید، فکر کنیم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان تبلیغات و صدا و سیما تنها باید فرهنگسازی کنند یا فرهنگی را اصلاح کنند، درست نیست. سازمانها و نهادها در شکلگیری فرهنگ کارِگروهی باید مداخله داشته باشند، در این میان مهمترین وظیفه بر عهده نظام آموزشی است. آموزش و پرورش در دوران کودکی باید تجربه همکاری و تعاون را در میان کودکان هم به لحاظ نظری و هم به صورت علمی ایجاد کند. لذت همکاری در دوران کودکی باید با تمرینهای مختلف به کودک نشان داده شود تا در اذهان بماند و رشد پیدا کند. در ادارههای ما باید آییننامههایی شکل گیرد و برای انجام کارگروهی پاداش پرداخت شود.
در این میان نقش رسانهها و مطبوعات در تشویق به کارگروهی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در تشویق و عدم تشویق کار گروهی حتی رسانهها نیز مقصر هستند، در جامعه ما حتی در انجام کارهای گروهی تنها یک قهرمان معرفی میشود و انتخاب یک قهرمان و نادیده گرفتن گروه، کاری است که مطبوعات انجام میدهند. قهرمانپروری در مطبوعات باعث میشود که کار دیگران دیده نشود. مشکل اول ما در این موضوع به آموزش و پرورش و حتی هنرمندان و روزنامهنگاران باز میگردد. در ایران درباره کارگروهی تنها یک نفر را به عنوان قهرمان انتخاب میکنیم و فرد را پررنگ میکنیم و جامعه نیز روی آن زوم میکند؛ اما در اصل کار موفق برای گروه بوده و گروه باید تشویق شود. حتی در بخش نخبگان و کشور و پروژههای پزشکی نیز اینگونه است، در ایران متاسفانه تشویقها در کار گروهی برای یک نفر بوده و همین عاملی است برای مداخله در انجام کار گروهی.
به غیر از قهرمانپروری چه عواملی را بازدارنده در انجام کارگروهی میدانید؟
شخصیتزدگی یکی دیگر از مواردی است که ما را از انجام کارهای گروهی باز میدارد. با نگاهی به تاریخ ایران میبینیم که کشور شخصیتزدهای هستیم که 2 هزار و 500 سال جریانی به نام پادشاه بر سر مردم حکومت میکرده که هر چه نیکی و خوبی بوده را به نام او زده و بقیه نادیده گرفته شدند. در فرهنگ ما، فرهنگ شخصپرستی افراطی وجود دارد در حالی که هیچ فعلی وجود ندارد که فردی به تنهایی انجام داده باشد. متاسفانه خبرنگاران و روزنامهنگاران وقتی به سراغ رئیس جمهور، وزیر یا مدیر یک سازمان میروند، نوع سوالهایی که صورت میگیرد اینطور است که کارهای انجام شده را به آن فرد نسبت میدهند؛ این اشتباه است. در اداره و نهادهای دولتی کارهای انجام شده به یک نفر ختم میشود و مابقی افراد دیده نمیشوند و این خود علت کاهش کار گروهی در کشور است. مشکل ما فرهنگی است، اما در بخشهای مختلف نیز ظاهر میشود؛ در عالم سیاست، اقتصاد و حتی اجتماع به صورت مختلف ظاهر میشود. به طور مثال فرد انتخاب میشود بعد از انتخاب شدن ادبیات آن فرد با بقیه فرق میکند، گویی فرد که بعد از رایگیری خوابیده و با هر رای دانش او نیز افزوده شده و فردای آن روز نوع دیگری سخن میگوید و رفتار میکند.همه چیز دان میشود و درباره تمام مسائل اظهار نظر میکند.میخواهد همه کارها را خود انجام دهد. استبداد دو وجه دارد یکی فرد مستبد و دیگری جریان استبدادپذیر است. جریان استبدادپذیری در فرهنگ ما ایرانیان خود را ظاهر میکند. این استبداد متوجه افراد میشود وقتی متوجه افراد شد میبینید حتی وزیر ما تیمی برای وزارتخانه تشکیل میدهد اما خود همه کارهای را انجام میدهد و تصمیم اول و آخر را او میگیرد و این خود ارزش میشود در صورتی که ضدارزش است. نقش رسانه این است که به جای تعریف باید انتقاد کند؛ یک فرد نباید در سازمانی تصمیمگیرنده باشد. طرف مدرک راه و ساختمان دارد اما در همه ابعاد تصمیم میگیرد. خبرنگار مجیزگویی میکند و فضای تملق ایجاد میشود در حالی که آنقدر در محاورات جامعه عادی شده که آن را تملق نمیداند. ما مدیران باید همکاریهای خود را با طیف افراد کارشناس داشته باشیم.
دولت چه سهمی از کارگروهی داشته و دارد؟
ملتی هستیم که قرنها قبیلهگرایی جزو صفات ما بوده است. درباره شایستهسالاری زیاد صحبت میکنیم اما در عمل چیزی نمیبینیم. مدیران ضعیف میشوند و این ضعف مدیریتی بیشتر آسیبهایش در جامعه نمود پیدا میکند. به طور مثال مدیری که سر کار میآید چون توان مدیریتی ندارند سراغ رفقای خود میروند که بتواند آنها را اداره کند، اما مدیری که در مدیریت جمعی توانا باشد، سعی میکند افراد تواناتر را برای همکاری دور هم جمع کند. همیشه در کارهای گروه هراندازه مدیر ضعیف باشد افراد ضعیفتر را سرکار میآورد. این نوع سیستم همینطور در سازمانها و ادارهها وجود دارد. آفت قبیلهگرایی را در همکاریها و مدیریتها میبینیم. معتقدم شناسایی افراد در انجام کارگروهی بسیار مهم است.
شرایط کنونی به واسطه وضعیت اقتصادی و تحریمهای صورت گرفته عادی نیست و به نظر شما کار گروهی و همکاری چقدر در رشد و خارج شدن از بحران میتواند تاثیرگذار باشد؟
در دوران گذر هستیم و در این شرایط اگر اتفاق اجتنابناپذیری پیش آید به طور حتم تحولات اجتماعی را به دنبال دارد. کشورهایی که شروع به توسعه و پیشرفت میکنند، به واسطه نقاط ضعف ساختاری دچار موانع و مشکلاتی میشوند که در دوران توسعه بروز میکند و یکی از همین مشکلات و معضلات عدم تقارن بخشهای مختلف کشور است. سازندگی جامعه اوضاع سیاسی کارآمد، نظام اقتصادی و فرهنگی کارآمد میخواهد که اینها دوشادوش همدیگر حرکت کرده و همکاری داشته باشند. اگر در یک زمینه عقب بیفتیم به طور حتم تمام مبادلات به هم میخورد. به طور مثال صنعت ایران خودرو را راهاندازی میکنیم، خانه میسازیم اما پارکینگ نداریم. نفس حرکت بر اساس برنامه جانیفتاده است. ما دچار این معضل هستیم که تخصصهای مختلف را در رشتههای مختلف ایجاد کرده و به آن مدرک دادهایم. زمانی این تخصصها میتواند همافزا باشند که این افراد با مدارک تخصصی دور هم جمع شده و با اندیشههای مشترک کار کنند. اما در حال حاضر میبینیم در جلسات میگویند فلانی باشد من نمیآیم و همین یک نمونه نشان میدهد که همافزایی وجود ندارد. به طور مثال تیمی ایجاد شده برای کنترل کاهش امر طلاق، اما کسی در این کار گروهی از خود مایه نمیگذارد و همین امر کار را عقب میاندازد. هنگامی که تخصص و دانش به فرآیند توسعه باز نمیگردد همافزایی ایجاد نمیشود، یکی از آثار کار گروهی همافزایی است. البته ما کارهای مثبتی هم داریم که نماد همکاری در آن دیده میشود.
در انجام کار گروهی چه در سازمانها و چه در زندگی خانوادگی، عوامل اقتصادی تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار باشد؟
تنها یک بخش از این سخن که هر معضل فرهنگی و سیاسی را به اقتصاد گره میزنیم، درست است. چرا که ما دولتمان متکی به پول نفت است و هر مشکلی که داریم به نفت مرتبط میکنیم. بسیاری از اوقات معضل فرهنگی است حتی اگر اقتصاد هم نباشد باید فرهنگ را به شیوههای دیگر حفظ کنیم، الزاما کمبود فرهنگ ریشه در فقر نیست. یکی از مواردی که موتور فکر و همکاری را به چرخش در نمیآورد متکی به اقتصاد دولت است. به طور مثال استاندار یک استان منتظر پول نفت است، اما همین استاندار تلاش نمیکند که با همکاری و همفکری مدیران استانی خود راه دیگری را برای رشد اقتصادی و رفع مشکلات استانش فراهم کند، به درآمدزایی فکر نمیکند و اینگونه است که همه چیز به نفت ختم میشود. روش مدیریتی در چگونگی شکلگیری رفتار آدمها مهم است و این نوع روش مدیریتی حتی در خانوادههای امروزی نیز دیده میشود. تربیت و مدیریت در لایههای مختلف جامعه وجود دارد، باید بپذیریم تمام افراد در یک جامعه به خاطر مشکلات موجود مقصر هستند و این همان عدم همکاری را نشان میدهد.
انتهای پیام/