خاندوزی: مدیران و سیاستگذارانمان دچار اختلاط گفتمانند/ صابری: برای عبور از وضع لیبرالی به تدوین تئوری تحول نیاز داریم
سومین جلسه از سلسلهنشستهای "مبانی نظری عدالتخواهی در جمهوری اسلامی" به بررسی وضع موجودِ حاکم بر نظامات سیاسی و اجتماعی ایران در نسبت با کلان ایدههای انقلاب اسلامی پرداخت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، موضوع عدالت و نسبتی که با ساختارهای اجتماعی و سیاسی دارد از مسائل مورد مناقشه و جدی برای هر حکومتی است. اگر نهادهای اجتماعی و سیاسی جامعه در تعارض با عدالت و تفسیر مقبول حکومت با عدالت باشند، زمینههای فروپاشی آن حکومت را فراهم میکنند. نظامهای لیبرالی بهعنوان ماهیتی در تعارض بنیادی با آرمانهای انقلاب اسلامی، چندین دهه است که بهصورت تمامیتیافته در صورت نظم جهانی، بسط یافته است و از جمله مخاصمان اصلی فرهنگ اسلامی ــ ایرانی و انقلاب اسلامی محسوب میشود. با توجه به همین مسئله اساسی، بررسی نسبت ایدههای کلان انقلاب اسلامی و نسبت عدالت با ساختارهای لیبرالی در قالب نشستی با حضور دکتر علی صابری تولایی (عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السّلام)، دکتر احسان خاندوزی (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) و حبیب رحیمپور ازغدی (پژوهشگر علوم انسانی و مجریکارشناس برنامه زاویه) در خبرگزاری تسنیم برگزار شد که قسمت دوم این نشست را ملاحظه میکنید.
*تسنیم: با توجه به وضع کنونی که جامعه ما دارد و از سوی دیگر، آرمانها و ایدههای کلانی که پیشِروی انقلاب اسلامی است، آیا محتاج بازسازی نظری و ساختاری نظامیم؟
*خاندوزی: من 2 ماه پیش مطلبی در نقد سیاستهای اقتصادی دولت نگاشته بودم تحت عنوان "بیگفتمان و بیپارادایم"؛ بهنظرم وجه سوم برای سیاستگذاری که نه برآمده از گفتمان است و نه پس از به قدرت رسیدن برای خودش، پارادایم و وجه نظری فراهم میکند عبارت است از عملزدگی و روزمرهزدگی.
من ناظر به فرمایشات آقای رحیمپور، مشکل اصلی را در این میبینم که سطح سیاستگذاران در کشور ما به افراد عملزده و روزمرهزده تنزل کرده است. سیاستگذاری ما در طول 15سال گذشته تا کنون تبدیل به سیاستگذاریِ کاملاً عملگرایانه و روزمره شده است. در چنین وضعی نه گفتمان سرمایهداری و نه گفتمان چپ سوسیالیستی، بهصورت اصیلی جریان نخواهد یافت. به نظرم اصلاً مسئله این نیست که چون فضای غالب ما درگیر گفتمان لیبرال سرمایهداری شده است پس، از عدالت و برابری غفلت کردهایم بلکه معتقدم چون وضع ما اسیر عملزدگی، روزمرهزدگی و کارآمدیِ ناظر به این دو حیث شده است پس عدالت و برابری نیز مسئلهمان نیست. البته معتقدم از جمله راهکارهای چنین وضع رخوت و متنزلی همان نکتهای است که آقای رحیمپور تأکید کرد، یعنی بهسمت نوعی سنجش و غربال کردن زیرنظامهای جمهوری اسلامی از درون عدالت و برابری برویم.
ناچار از شناخت زبان اداره مدرنیم
*تسنیم: آیا این کار منجر به این نخواهد شد که حقانیت و مشروعیت را به کارآمدی تنزل بدهیم و با نحوی آمارزدگی مواجه بشویم؟
*خاندوزی: ما اگر قصد داریم در نظامات مدرن حتی دغدغه مشروعیت و حقانیت را داشته باشیم ناچاریم که زبان اداره جامعه مدرن را بشناسیم و حقانیت و مشروعیت خویش را در قالب این زبان ترجمه کنیم. در دنیای کنونی روش "ارزیابی پیامد یا تاثیر مقررات" مطرح است که مبتنی بر آن، از مجالس و دولتها درخواست میشود که برای ارزشهای بنیادینی که مدنظرشان است، گزارشهای ارزیابی تأثیرات مقررات تهیه کنند.
به تبع روشی که ذکر شد، به نظرم مدافعان ایده برابری و عدالت باید بر این مسئله تأکید بورزند که دولت و مجلس برای هرکدام از مصوباتشان (چه قبل از تصویب بهعنوان پیوستی پژوهشی و چه پس از تصویب و بهعنوان گزارش ارزیابی عملکرد) از منظر عدالت و برابری، گزارشی تهیه و پیوست کنند. من در جلسهای در جمع فعالان حوزه زنان در کشور فرانسه شرکت کرده بودم و در آن محفل بر سر اینکه تا چه مقدار بودجهریزی توانسته اصول و خواستههای جنسیتیشان را برآورده کند بحث و گفتوگو میکردند. شاید اینگونه اقدامات منجر بشود تا سیاستگذاران ما نسبت به مسائلی همچون عدالت و برابری، دغدغهمند و پاسخگو باشند. البته این نکته صحیحی است که تا در کلیت سپهر گفتمانی کنونی، اتفاق اساسی نیافتد با تغییر جدی مواجه نخواهیم شد اما نمیتوانیم بهخاطر این مسئله، هیچ کاری نکنیم و منتظر رخداد تغییری در سطح کلان بشویم.
*صابری: من همانند آقای خاندوزی معتقدم که لیبرال، نئولیبرال و... درنظر گرفتن جریانات سیاسی موجود جامعه ما، احترام بسیار قائل شدن برای آنها است، زیرا جریانات سیاسی جامعه ما بسیار روزمرهزده و عملگراتر از اینند که بتوان با معیارهای نظریِ گفتمانی، آنها را سنجید، اما این نکته مانع از آن نیست که ردپای جریان فکری بهخصوصی را در میان رویکردهای جریانات سیاسی و حکومتی داخل جامعه خودمان دنبال کنیم زیرا حتی در کشورهایی که مجری اصلی گفتمانهای رایجی همچون لیبرالیسمند همگی در سطح جان لاک، آدام اسمیت، بنتام و... نیستند بلکه سطوح افراد و جریانها، متغیر و تشکیکی است.
مولفههای انسان لیبرال
من قصد دارم قدری درباره سوژهسازی و انسانسازی لیبرال که در کشور ما در حال نضج یافتن است بحث کنم. منابع و مراجع انسانساز و مولد ارزش ما در نهادهای گوناگونی همچون آموزش و پرورش، آموزش عالی و... نهادینه شده است. در هر 2 نهاد مذکور، بهصورت افسارگسیختهای درحال گذار بهسوی ساختن سوژه لیبرالیم. (انسان مدنظر لیبرالیسم)
مناسب است برای روشن شدن مدعایم، به برخی از مؤلفههای اصلی سوژه لیبرال اشاره کنم: 1-سودگرایی 2-مصرفگرا و خیّر بودن؛ جان استورات میل هنگامی که نظریه مالکیت خودش را مطرح میکند سه یا چهار قید را ذکر کرده و معتقد است این قیود مانع بیشینهسازی سرمایه نیستند و در کنار انسانهایی که به دنبال افزایش مالکیتشانند، فقرایی نیز حضور دارند که مزاحم جدی نظریه مالکیت استوارت میلاند و او برای اینکه زهر نظریهاش گرفته بشود بلافاصله از وظیفه خیر رسانیِ انسان مالک سخن میگوید.
امروزه متأسفانه مراجعی همچون آموزش و پرورش، آموزش عالی، رسانه و حتی منبرهای ما در بسیاری موارد در راستای تعیّن و تولید سوژه لیبرال گام بر میدارند. انسانی که در نظام ارزشگذاری ما در حال ساخته شدن است، انسانی نیست که مبارز باشد بلکه سوژه سر بهراه مصرف کنندهی سودگرای خیّری است. در جامعه ما متأسفانه انسانی که مکلّف و دغدغهمند سرنوشت اجتماعی باشد تربیت نمیشود و این همان چیزی است که نظام لیبرالیسم درصددش است. متأسفانه موفقترین انسانی که نظام آموزش و پرورش ما تربیت میکند محسن حججی نیست بلکه فردی است که توفیقات دنیوی بیشتری کسب کند و پول زیادی دربیاورد.
*خاندوزی: ای کاش در مدارس ما کسب پول را آموزش میدادند حتی این نکته نیز آموزش داده نمیشود.
*صابری: مرادم این نیست که این نکته را در عمل و بهصورت مهارتی به درستی آموزش میدهند یا نه، بلکه مقصودم این است که کسب پول بیشتر جزء ارزشهای محوری تعلیمی-تربیتی ما شده است. در دبیرستانهای امروز ما موفقترین انسانها کسانی نیستند که رشتههایی همچون علوم انسانی و... را برگزینند بلکه جهتگیری بهسمت رشتههایی است که درآمدزایی بیشتری رقم میزنند. ما شب و روز بهصورت مستمر تحت تربیت رسانههایی قرار داریم که بازتولید کننده نظام تربیتی لیبرالیاند. امروزه حجم تبلیغات تلویزیونی ما به راحتی نمایانگر جهتگیری رسانه ما است. برنامه خوب در رسانههای ما برنامهای نیست که در آن چند نکته مفید گفته بشود بلکه برنامهای است که بازدیدش افزایش داشته باشد.
*رحیم پور: متأسفانه گفته میشود که دیده شدن از لوازم رسانه است و برنامه رسانهای که دیده نشود اساساً شأنیت برنامه رسانهای ندارد.
*صابری: نکته ظریف این است که تفوق یافتن ضرورت فرمیکِ دیده شدن بر محتوا منجر به زدوده شدن اصل محتوای مناسب در رسانهها خواهد شد یعنی برنامه موفق و خوب برنامهای است که دیده میشود. به همین دلیل است که معتقدم باید روی برنامههای تلویزیونی همچون عصر جدید بسیار تأمل کنیم. (نه تأمل روی سازندگان این برنامهها بلکه کارکرد و شأن برنامه که در میان عموم پیدا کرده است)
*تسنیم: برای تغییر چنین وضعی که صورت، غایات و مؤلفههای نظم لیبرالی در جامعه ما در حال افزایش است، باید چه کنیم؟
*صابری: قطعاً باید به دنبال تحول باشیم و برای تحول نیز باید واجد تئوری بود. تئوری تحولی ما باید واجد دو بُعد باشد: 1-بُعد سلبی؛ تئوری ما باید با هژمون(سلطه) تئوری حاکم لیبرال مبارزه کند. 2-بُعد ایجابی؛ وجه ایجادی و ایجابی تئوری ما باید در حیطه حرف جایگزین، تئوری جایگزین ارائه کند.
*تسنیم: آیا ما نیازمند اینیم که در وضع کنونی، نهادها و ساختارهایی را که سالها است پذیرفتهایم، به درستی به سطحی ارتقاء بدهیم که در حد آنچه در محل پیدایش اصلیاش (مغرب زمین) قرار داشته است، عمل کند و درآمدی داشته باشد؟ آیا رفتن به این سمت بر وجه سلبی و انتقادی، تقدم دارد؟
*صابری: من در مقام کنونی درصددم تا بگویم هر تئوری تحولی باید به چه پرسشهایی پاسخ بدهد. سؤالی که شما مطرح کردید، یکی از سؤالاتی است که همین تئوری تحول باید بدان پاسخ بدهد. باید تئوری تحول ما بتواند با انسانشناسی، معرفتشناسی و نظریه حکمرانی لیبرالیسم مبارزه و آنها را نقد کند. پس از همه این امور، تمام ظرفیت جنبش نرمافزاری و تولید علم باید در خدمت ایده برابری و عدالت گرفته بشود. این پروژه یکبار در سال 1357 آغاز شد و تمامی دغدغههای مذکور در آن زمان مطرح بود اما متأسفانه در ادامه مسیر دچار فراز و نشیبهایی شدیم.
به نظرم ما باید بدون هیچ تعارفی در عرض تئوریها و ساختارهای موجود لیبرالی و شبه لیبرالی، قدم بگذاریم و اقدام کنیم، زیرا اگر وارد این ساختارها بشویم (حتی اگر به قصد پذیرش از جهت ناچاری و شروع به نقد پس از گذشت یک دوره خاصی باشد) این ساختارها خودشان را به انحای مختلف بازتولید میکنند. ما در وضعیت کنونی، نیازمند انقلاب فرهنگی و فکری مجددیم.
ما میتوانیم در ساحت سلبی از ادبیات انتقادی چپ در مواجهه با لیبرالیسم بهرهمند شویم، برای مثال از ادبیات تبیین و راهگشایی از نظم سرمایهداری که جریان چپ تولید کرده است، میتوان در شناخت سرمایه و مکانیسم آن و نظم لیبرال استفاده کرد، لکن به لحاظ ایجابی باید مرزهای جدی با ادبیات چپ تعریف کنیم زیرا ما در تعریف انسان با چپها اختلاف داریم، همچنین در مبانی فکری و معرفتشناختی نیز اختلافات بنیادینی با این نحله فکری داریم.
در همین راستا معتقدم میتوان از جریان علمی تحولخواهی که این روزها در کشورمان برپا شده است بهرهمند بشویم اما این جریان با وضع مطلوب و مقصود مورد نظر فاصله بسیاری دارد و در بعضی موارد همچون جریان کنگره علوم انسانی اسلامی که پنجمین دوره خود را در تولید علم اسلامی تجربه میکند (و البته مشخص نیست که علوم تولید شده در کجا قرار دارند و چه دردی را دوا کردهاند) هیچ بهره خاصی نمیتوان در مسیر برپایی تئوری تحولی که ذکر شد، برد. اسناد نگاشته شده در این راستا نیز از همین وضع، مستثنی نیستند.
*رحیم پور: به نظرم یکی از موانع اصلی که پیش روی ما در نیل به وضعیت برابری قرار دارد، وضع گفتمان حاکم بر دوران ما است. فکر میکنم مناقشهای که آقای خاندوزی ناظر به بحث من طرح کردند وارد نیست زیرا تعمد داشتم که از مفهوم گفتمان استفاده کنم نه از مفهوم نظریه و از قضا مشکل اصلی ما در سیاستگذاری و امر سیاسی در کشور این است که نسبت امر سیاسی با پشتیبانی نظری، گسسته شده است و دولتمرد و سیاستمدار ما در ضمن فضای گفتمانی خاصی نفس میکشد و این فضای گفتمانی به مثابه امر ناخودآگاه برای او عمل میکند.
*خاندوزی: مقصود شما از این گفتمان، چیست؟
*رحیم پور: این گفتمان را نباید الزاماً به منزلهی گفتار متقن روشمند قوام یافتهی علمی قلمداد کرد. وقتی مؤلفههایی همچون صیانت همهجانبه از آزادی فردی، صیانت از مالکیت خصوصی، بیتوجهی و کمرمق بودن نسبت به ایده برابری و... برای فضای سیاستگذاران و مدیران ما برجستگی خاصی دارند، حتی اگر در مقام تعارض مفاهیم و مسائل، نتوانند از ایده، گفتمان و موضعشان بهصورت شفاف دفاع کنند اما نشانگر این نکتهاند که گفتمان بهخصوص لیبرال سرمایهداری (ولو به صورت مبهم و غیر دقیق) در فضای سیاستگذاران ما جلوه اصلی را یافته است.
*خاندوزی: من معتقدم که وضعیت کنونی حاکم بر سیاستگذاران و فضای عمومی سیاستمداران و... ما فضای اختلاط گفتمانی است و هیچ گفتمان مسلطی در ذهن دولت و مجلس ما وجود ندارد.
*رحیم پور: بله گفتمان مسلط به معنای دقیق و متقن، وجود ندارد اما گفتمان کنونی که برجستگی و جلوه اصلی را در فضای ما پیدا کرده است (ولو به صورت غیر دقیق)، همان گفتمان لیبرالیسم است. نکته کلیدی این است که چون گفتمان لیبرالیسم در فضای سیاستگذاران و سیاسیون ما بهصورت ناخودآگاه عمل کرده و تفوق یافته است، یعنی مدیران و سیاسیون ما در فضای این گفتمان نفس میکشند نه اینکه از آن بهرهمند باشند بنابراین در برخی وجوه و اقدامات، به بعضی از اقتضائات گفتمان لیبرالیسم تن میدهند و به برخی از آنها نیز تن نمیدهند اما نهایت و نتیجه حاصله این است که گفتمان لیبرالیسم این فضا و امور را راهبری میکند.
*صابری: من در تأیید سخنان آقای رحیم پور، این نکته را اضافه میکنم که اصل اغتشاش گفتمانی در خدمت گفتمان غالب است.
در کشور ما سیاست خودش را بینیاز از علم میداند
*رحیم پور: وضعیت واقعی قدرت رسمی در ایران به این صورت است که سیاست، خودش را نسبت به علم بینیاز میبیند و به همین علت است که دانشگاهها در ایران تبدیل به امری تشریفاتی شدهاند. در چنین وضعیتی، اساسیترین پرسشی که باید طرح کرد این است که «نسبت قدرت رسمی با علوم انسانی در ایران چیست؟» قدرت رسمی نسبت به کجفهمیها، بدفهمیها و یافتههای نامشروع علوم انسانی (تهدیدهای ضمنی علوم انسانی) التفات ضمنی پیدا کرده اما چنین التفات ضمنی موجب شده است که قدرت رسمی به نوعی یکسویهنگری کشیده شود، بدین معنا که چون علوم انسانی واجد یافتههای نامشروعی است پس اساساً قدرت رسمی از این علوم باید بینیاز باشد. اینجا به نظرم مغالطه مصداق و مفهوم شکل گرفته است یعنی ما نسبت به شماری از یافتههای علوم انسانی نقدهایی داریم اما این نقد را بر اساس و بُن علوم انسانی وارد میکنیم (البته مرادم از علوم انسانی در این بحث، علوم انسانی به مثابه امر نظری و مفهومی است، نه پدیده تاریخی)
اراده نظام ناظر به نابرابری نیست
بنابراین من معتقدم که امروزه جمهوری اسلامی در شرایطی قرار گرفته است که تصمیمهای متفاوتی را در دوراهیهای مختلفی اتخاذ میکند اما مشخص نیست که کدام راه را و چرا انتخاب میکند. من در حوزه تخصصی خودم که آموزش و پرورش است، نزدیک به 16-17 دوقطبیِ معرفتی را صورتبندی کردهام که بر آن اساس، آموزش و پرورش ما پیش روی این دوقطبیها قرار میگیرد اما چون صورتبندی نظری نکرده است، راهی پیش میگیرد و انتخاب این راه را صرفاً به دولتمرد مستقر واگذار میکند. به همین دلیل است که برای مثال هیچ ایده روشنی درخصوص نسبت ایده برابری آموزشی و مدارس غیرانتفاعی وجود ندارد. اینگونه بیتوجهیها نشانگر آن است که مدیران و سیاستگذاران ما از اساس، التفاتی نسبت به ایده برابری و نابرابری نداشتهاند.
من حیثالمجموع، اولاً معتقد نیستم که اراده نظام ناظر به نابرابری است، اما نابرابریهایی در نظام بازتولید شده است و میشود چرا که التفاتهای نظری مذکور شکل نگرفته است و سیاست و قدرت رسمی، خودش را بینیاز از نگاههای انتقادی علوم انسانی میبیند. ثانیاً کران راست و کران چپ باید در شرایطی که ما قرار داریم به تعادل و توازنی برسد. لذا من فرمایش آقای صابری درخصوص استفاده از نقدهای کران چپ ناظر به کران راست را قبول دارم اما الزامی نیست که برای رویکرد ایجابیمان نیز از ادبیات چپ استفاده کنیم. البته من برخلاف آقای صابری که فرمودند باید در عرض لیبرالیسم و مارکسیسم اقدام کنیم، معتقدم که نمیتوان در عرض این دو ادبیات و گفتمان ریشهدارِ قوام یافتهی فربه اقدام کنیم بلکه صورتبندی گفتمان دیگر وابسته به این است که بتوانیم با این دو ادبیات مذکور گفتوگو کنیم. همچنین باور دارم که اگر نسبت به این امر التفات بیابیم که برابری، یکی از ارکان و نوامیس دولت اسلامی است آنگاه شاید نسبت به ایده دانشگاه اسلامی نیز به نگاه متفاوتی دست بیابیم.
*خاندوزی: به عنوان نکته پایانی، به نظرم همانگونه که انحرافها زاویه زاویه و گام به گام افزوده شدهاند، اصلاحات آنها نیز باید به همین صورت و از همین مسیر بگذرند کمااینکه روایاتی از معصومین(ع) نیز این روش اصلاحی را تأیید میفرمایند. به عبارت دیگر، باید بهصورت گام به گام، نهادهای موجود را از انحرافاتی که داشته پیراسته کنیم و آنها را به سمت ارزشهایی همچون برابری بکشانیم و از این نحو اصلاح، گریزی نداریم و نمیتوانیم جامعه را به نوعی شکست ساختاری دعوت کنیم.
انتهای پیام/