۲۰ سال پیش در چنین روزی "پوتین" رهبری روسیه را بهدست گرفت
در بیستمین سالگرد به قدرت رسیدن "پوتین" میتوان تاثیرات مثبت سیاست خارجی روسیه در دوران رهبری وی بر عرصه روابط بینالملل را مشاهده کرد که غرب را وادار به شنیدن نقطهنظرات مسکو و در نظر گرفتن منافع این کشور کرده است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از خبرگزاری «تاس»، ظهر 31 دسامبر (10 دی ماه) سال 1999؛ 20 سال از آن زمان می گذرد که "بوریس یلتسین" رئیس جمهوری وقت روسیه رسماً "ولادیمیر پوتین" را جانشین خود اعلام کرد و در واقع رهبری فدراسیون روسیه را به وی واگذار کرد.
در این روز، 31 دسامبر سال 1999، رئیس جمهور یلتسین از شهروندان روسیه در خطابیه خود که اگرچه با تبریک سنتی سال نو میلادی آغاز شد ، ولی در حقیقت خداحافظی با ملت بود. وی گفت: «من می روم و امیدوارم نام مرا به عنوان شخصی که سالها رهبر این کشور بود را به یاد بسپارید و بدانید که هر چه در توان داشتم، برای خدمت به روسیه انجام دادم.»
این روز برای مردم روسیه کاملاً غیرمعمول بود، نه فقط از این بابت که آخرین روز قرن گذشته بود، بلکه تنها روزی که دو رئیس جمهوری یک کشور خطاب به ملتی به سخنرانی پرداختند.
بوریس یلتسین در یادداشتهای شخصی خود، چگونگی پیشنهادش به ولادیمیر پوتین برای پذیرفتن سمت نخست وزیری و سپس فکر کردن درباره پست ریاست جمهوری را شرح داده است. در واقع این گفتوگو با پوتین، که در آن cمان سمت دبیر شورای امنیت فدراسیون روسیه و مدیر سرویس امنیت فدرال را بر عهده داشت، در تاریخ 5 آگوست 1999 انجام شد.
یلتسین در خاطرات خود نوشته است: «پوتین با دقت به من نگاه کرد و کاملاً ساکت بود.» خود پوتین بعداً یادآوری کرد که در ابتدا از قبول پیشنهاد یلتسین خودداری کرد، چرا که خود را برای ایفای این نقش آماده نمیدانست. یلتسین بدین شکل به تردید همصحبت خود پایان داد: «من به شما اعتقاد کامل دارم.»
روسیه جهان تک قطبی و غربگرا را دچار تحول کرد
"کنستانتین کاساچوف" رئیس کمیته امور بین الملل شورای فدراسیون (سنای) روسیه در مقالهای به مناسبت بیستمین سالگرد در دست گرفتن قدرت سیاست فدراسیون روسیه از سوی "ولادیمیر پوتین" که در روزنامه «راسیسکایا گازیتا» منتشر شده، به تشریح سیاست خارجی این کشور و نقش روسیه در عرصه روابط بین الملل طی این دوره زمانی پرداخته است.
با جود این واقعیت که روشهای سیاست خارجی روسیه تحت رهبری پوتین، چه بعنوان رئیس کابینه دولت و چه در پست ریاست جمهوری روسیه بطور عینی تغییر کرد، ولی این مسئله ناشی از تکامل نقطه نظرات ولادیمیر پوتین در مورد برخی از اهداف و اصول سیاست خارجی روسیه نبود، آنطور که بعضاً تفسیر می شود. او از "غربگرایی" به "تجدیدنظرگرایی" ؛ از "اروپا" به سمت "آسیا" و از دموکراسی به طرف"حاکمیت" بر سیاست خارجی تغییر جهت نداد. اقدامات وی دقیقاً چیزی بود که شرایط بیرونی به سادگی این منطقه را بر مسکو دیکته می کرد، بدین معنا که زمان آن رسیده که از اول آغاز کرد و در جهان کسی به حرف "افراد ضعیف" گوش نخواهد داد.
روسیه به کشوری تبدیل شد که غرب را مجبور به شنیدن نظرات کرده است
وظیفه سالهای اول- احیای یک قدرت بزرگ حاکم و سپس تقویت مواضع بین المللی و سرانجام انتقال به یک سیاست خارجی پیشرو بود. همه اینها نتیجه وضعیتی بود که در هر زمان لازم بود تا منافع کشور ارتقا یابد. یکی از دقیقترین فرمولهایی که ولادیمیرپوتین در جریان این دگرگونی دنبال میکرد، خود در بیاناتش خطاب به مجمع فدرال در سال 2018 توضیح داده: «هیچ کس به حرف ما گوش نداد. هیچ کس اساساً نمی خواست با ما صحبت کند. ولی اکنون گوش دهید.»
روسیه به معنای واقعی کلمه مجبور شد تا خود را مطرح کرده و تا مرحله ای بالا بکشد که نادیده گرفتن منافع این کشور از طرف غرب (و نه تنها آنها)، در حال حاضر یک تهدید جدی بشمار میرود. روسیه واقعاً ممکن بود در جهانی زندگی کند که ناوگان ناتو در بندر سواستوپول لنگر انداخته باشد، قدرت در سوریه میان دست نشاندگان آمریکا و داعش (سازمان تروریستی) تقسیم شده باشد و کاراکاس، تهران و پیونگ یانگ با سلاحهای موشکی که نمونههای آن به سمت بغداد و بلگراد شلیک شدند، به ویرانه تبدیل شده باشند.
در این بین چیزی به نام "خوششانسی و اقبال" وجود ندارد و این نتیجه مستقیم سیاست خارجی و سیاست انرژی مؤثر روسیه در زمان پوتین است. البته این واقعیت که همه اینها از سوی کسانی که عادت ندارند روی روسیه و متحدانش حساب باز کنند، بسیار دردناک تلقی می شود، از فرصتهای از دست رفته دهه اول قرن جدید ناشی می شود.
لازم به یادآوری است که پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر سال 2001، ولادیمیر پوتین از عملیات نظامی آمریکا در افغانستان حمایت کرد و مخالفتی با استقرار نیروهای مسلح ایالات متحده در منطقه آسیای میانه نکرد. این کار به اشتباه بعنوان "تسلیم شدن روسیه" و نه بعنوان "اعلام همبستگی" تعبیر شد.
و باز هم، یک اشتباه دیگر در تفسیر: نه "شکست روسیه در جنگ سرد"، بلکه تشکیل یک سیستم امنیتی مبتنی بر اصول جدید، تضمین کننده صلح و امنیت در اروپا است. با این حال، پیشنهاد روسیه که چند سال بعد برای تهیه پیمان مربوط به امنیت اروپا مطرح شد، دوباره به طور گسترده نادیده گرفته شد.
باید درک کرد که اصرار مسکو بر لزوم ایجاد جهان چند قطبی، اقدامی "ضدغربی" نیست بلکه اقدامی طرفدار روسیه است. مخصوصاً برای کشورهایی که بیشتر آنها در آسیا واقع شدهاند، منطقی است. به خصوص در شرایطی که بیشتر از این در شرایط رشد بیش از حد در شرق و جنوب کره زمین. ولی طی سالها در غرب کسی حاضر نشد تا استدلالات روسیه را بشنود.
دستاوردهای غیرقابل انکار سیاست خارجی روسیه در دوره پوتین
بازگشت روسیه به قاره آفریقا، که در نشست سران روسیه - آفریقا حاصل شد، یک موفقیت دیپلماتیک بزرگ برای سیاست خارجی ولادیمر پوتین بود. موفقیت مسکو در جلوگیری از تحقق یک عملیات نظامی علیه ونزوئلا و در واقع رشد نفوذ روسیه در کل آمریکای لاتین نیز غیرقابل انکار و بسیار تعیین کننده است.
البته برجسته ترین دستیابی به موفقیت در خاورمیانه بود که تنها در موفقیت اجرای عملیات نظامی در سوریه خلاصه نمیشود. جلوگیری از سناریوهای عراق و لیبی در این کشور و دیپلماسی سازنده در گفتگو با همه بازیگران مهم، از جمله موارد دشوار و عمدتاً متضاد مانند ایران، ترکیه و اسرائیل، نقش روسیه در توسعه مثبت روند اوضاع سوریه و بطور کلی در منطقه خاورمیانه را بسیار مهم و برجسته کرده است.
کل دیپلماسی روسیه با رویکرد غربی در منطقه خاورمیانه (مانند هر منطقه دیگر جهان) که کشورها را به خودی و دشمن تقسیم می کند، کاملاً متفاوت است. آنها کشورهای غیر دوست خود به ترتیب به عنوان "دیکتاتور" ، "مقامات فاسد" ، "نقض کننده حقوق بشر" و غیره توصیف میکنند که طبق سناریویی غربی باید بطور خودکار و از لحاظ قانونی و بشردوستانه حذف شوند، منافع آنها را به راحتی می توان نادیده گرفت، و آنها را می توان در معرض ظالمانهترین مجازاتها قرار داد. مجازاتهایی که مردم عادی این کشورها از آن رنج می برند و می تواند تنها به خواست کشورهای غربی و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل برای استفاده از زور مورد استفاده قرار بگیرند.
روسیه توانست طی 20 سال اخیر جهان را به سمت مثبت متحول کند
سیاست اصولی که روسیه طی 20 سال گذشته در پیش گرفته، دستخوش تحولات اساسی نشده است - اهداف و اصول آن یکسان است. البته محیطی که این سیاست در آن اجرا شده تغییر کرده، اما به تنهایی تغییر نکرده است.
می توان گفت که روسیه از بسیاری جهات دنیا را تغییر داده است، و امروز جهان دیگر آن چیزی نیست که در هزاره قبلی بود. در دنیای امروز، هیچ کس با موشک به بلگراد حمله نمی کند، گروه جی-7 بعد از خروج روسیه نقش مهمی در آن بازی نمیکند، در حالیکه نقش مؤسساتی که تحت تأثیر غرب قرار ندارند، مانند گروه 20، جامعه مشترک المنافع،سازمان همکاریهای شانگهای و گروه بریکس رشد یافته است. ضمن اینکه شدت فشار تحریمها بر روسیه نشانگر بسیار دقیقی از مقاومت در برابر تغییرات در جهان تحت تأثیر آن است. کسانی که تحریمها را اعلام می کنند به خوبی منبع این تغییرات را درک میکنند. در غیر این صورت روسیه همچنان به احتمال زیاد، به سادگی، نادیده گرفته میشد، همانطور که در دهه 90 چنین بود، ولی امروز چنین برخوردی با روسیه دیگر کارآمد نخواهد بود.
انتهای پیام/