ستارگان مدفون در تخت فولاد| یتیم و مسکین نوازی «سید محمد صمصام» او را نزد مردم محبوب کرده بود

ستارگان مدفون در تخت فولاد| یتیم و مسکین نوازی «سید محمد صمصام» او را نزد مردم محبوب کرده بود

مهمترین وجهی که سید محمد صمصام را محبوب القلوب و جاودان، در دل مردم باقی گذارده و تصاویر او در بسیاری از مغازه‌های شهر پس از سی سال است، یتیم و مسکین نوازی او است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، تخت فولاد مجموعه‌ای تاریخی، فرهنگی و مذهبی و مدفن بزرگان، عرفا و دانشمندان بسیاری است. مجموعه‌ای که همه ساله گردشگران و مسافران بسیاری جذب خود می‌کند.

در تخت فولاد بزرگان و عرفا و هنرمندان بسیاری دفن شده‌اند که برخی از مردم هنوز هم از وجود آنها، اقدامات و تاثیرگذاری‌شان بر جامعه اطلاع چندانی ندارند. خبرگزاری تسنیم در ادامه سلسله گزارش‌های «ستارگان مدفون در تخت فولاد» در این گزارش به معرفی سید محمد صمصام؛ فقیه و مجتهد، خطیب و واعظ می‌پردازد.

سید محمد صمصام؛ واعظ و عارفِ رند و شوخ؛ فرزند سید جعفر قلمزن، از سلاله سادات موسوی اصفهان. متولد 1290 شمسی در کوچه صراف‌های اصفهان. زندگی نوجوانی او بر اطرافیانش نیز پوشیده است. آنچه در افواه نزدیکان اوست این است که قدری در نزد پدر، درس خوانده و حتی مدتی نیز در نجف تلمذ کرده است.

صمصام در سیره خود شیوه‌ای را پیش گرفته بود که سنت شکنی، رکن آن بود و این خصیصه را در وعظ، رفتار، برخورد، انتخاب مُرکَب، زیست، خوراک، پوشاک، محبت، اعتراض و جمیع کنش و واکنش‌های او می‌توانست دید.

لباس او اغلب، پیراهن بلند و شلواری سفید و دستاری سبز بر سر بود و عموماً جوراب به پا نداشت. با این هنجار شکنی، جزو واعظانی نبود که به گونه معمول، کسی او را به مجلس خود دعوت کند. بلکه اصفهانیان می‌دانستند که هر جا مجلس روضه یا گاهی جشن و عزایی باشد، ممکن است او بغتتاً داخل شود و اسب خود را بیرون مجلس ببندد و بی پیرایه، روی پله اول منبر بنشیند.

چنان که پای منبر او شلوغ تر از منبرهای دعوتی می‌شد. اما گاهی هم به ندرت شنیده شده بود که صاحب مجلسی به لجاجت و سرسختی، مانع منبر او شده بود و او نیز با نیش و نفرینی، آنجا را ترک گفته و مردم نیز ناراحت از آن جا رفته بودند.

دلبستگی سید محمد صمصام به مثنوی مولوی

منبر او نیز بیشتر با عادت گریزی همراه بود. نه به سیاق خطیبان حرفه‌ای، با خطبه آغاز می‌کرد و نه از مسألة شرعی و تاریخ و اعتقادات متعارف، در آن خبری بود. او دلبستگی ویژه‌ای به مثنوی مولوی داشت و بسیاری از بخش‌های بلند آن را، این جا و آن جا، از حافظه به درستی و با دقت خوانده بود.

صدای ضبط شده ة او در چند منبر، این مثنوی خوانیِ جذاب را در دست مردم، به یادگار گذارده است. این علاقه او به مثنوی، طنزهای مولانا را نیز به سخنش تزریق کرده بود. حتّی گاهی که چیزی را به خود نسبت می‌داد و مردم را می‌خندانید، بعدا ردش را در مثنوی می‌یافتی.

محتوای مجالس سید محمد صمصام پند و اندرز و عرفانی بود

محتوای بیشتر مجالس او نیز مانند مثنوی، پند و اندرز، دقایق عرفانی و حقایق خدایی به زبانی ساده و بی پیرایه بود همراه با چاشنی طنز. گاهی نیز به مناسبت ایام، روضه‌ای می‌خواند. اواخر عمر او که مصادف با سال‌های انقلاب بود، گاه طنزهای او رنگ سیاسی گرفته بود و دهان به دهان در شهر می‌گشت.

یتیم و مسکین نوازی صمصام علت محبوبیت او نزد مردم بود

مهمترین وجهی که او را محبوب القلوب و جاودانی، در دل مردم باقی گذارده و تصاویر او در بسیاری از مغازه های شهر پس از سی سال است، یتیم نوازی و مسکین پردازی صمصام است. تقریباً همة آشنایان او می‌دانستند که شبانه و روزانه، پنهان و آشکار تعداد زیادی محروم و پیرزن و پیرمرد ناتوان و بچه یتیم و خانواده مسکین، چشم به راه خورجین او هستند و هنوز شواهد زیادی، بدون واسطه، از آن در دست است. به همین دلیل، مستمعان و مریدان او نیز به راحتی کمکش می‌کردند و گاه در یک منبر، خورجین او پر از پول می‌شد.

نگارنده خوب به یاد دارد که در میان ده شب روضه‌ای در دهه پنجاه، شبی همه را چشم انتظار گذاشت و نیامد. فردا شب نیز نیامد و سه روز بعد، با وضعی نزار و سری به جای دستار، پیچیده شده در باند و پانسمان بیمار آمد و روی منبر با همان لهجة غلیظ اصفهانی گفت که دزد بی انصاف که تصوّر می‌کرده هر شب این خورجینِ پول را در منزل پنهان می‌کند، تعقیبش نموده و نیمه‌های شب، به سراغ خورجین می‌آید که زیر سر او بالشِ خواب شده و با کاسه سفالین آب به سر صمصام کوفته و خورجین را برداشته و فرار کرده است!

به هر رو، در میان مردم، به جز این نوع کمک‌های خرد، کسانی بودند که به طور خاص، او را واسطه اطعام مساکین می‌کردند و برخی نیز برای او نذر می‌نمودند و این طریق، پس از مرگ او هم تا سال ها ادامه داشته است.

وفات

سیّد محمد صمصام سرانجام در 4 آبان 1359 شمسی مصادف با 6 محرم 1401 قمری در حالى که مطابق مرسوم، با اسب خود، راهی روضه‌ای بود، در خیابان چهارباغ پایین، با اتومبیل تصادف می‌کند و به بیمارستان منتقل می‌‌شود و پس از آن که راننده را حلال می‌کند و درخواست آزادی او را دارد، چند روز بعد به لقای حق می‌پیوندد و پس از تشییع باشکوهی در تکیه درکوشکی- بروجردی دفن می‌شود.

انتهای پیام/164/ ت

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon