رضا گویان به درگاهت آمده‌ام و تشنه‌ام / کمتر از آهوی بی‌پناه نیستم، مرا هم ضمانت کن

رضا گویان به درگاهت آمده‌ام و تشنه‌ام / کمتر از آهوی بی‌پناه نیستم، مرا هم ضمانت کن

خبرگزاری تسنیم: رضاگویان به درگاهت آمده‌ام و تشنه ام، تشنه! ای تمنای روشن آسمان، کمتر از آهوی بی‌پناه نیستم، مرا هم ضمانت کن!

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، تو سرآمدِ همه آرزوهای منی، از سمت مشرق می وزی و همه بادها و بیدها در یاد تو گیسو شانه می‌کنند، ای بادبان نجات!

رضا گویان به درگاهت آمده‌ام و تشنه ام، تشنه! مرا جرعه‌ای از سقاخانه ات بنوشان و در رودخانه‌ای که از پشت پنجره فولادِ تو تا آن سوی آسمان جاری است، زلال کن.

مرا پَر و بال کبوترانه‌ای ببخش تا در طواف گنبد طلایی ات هفت بار، به نیت هفت پرنده و هفت آسمان بچرخم و با کبوتران بارگاهت رهاتر از نسیم تا فصلی از اردیبهشت آواز نیاز و راز سر دهم.

ای بالانشین که دریچه‌های آسمان به سمت رواق‌های بارگاه تو باز می‌شود، تشنه شفاعت خویش را پیاله رضایتی ببخش و در سایه زیارت خوانی‌اش، رضایش کن.

ای آبروی آسمان و زمین، دل‌های شب زده ما را به نور ایمان شکوفا کن و با حرف و حدیث خلوت و خدا آشنا...!

ای تمنای روشن آسمان، کمتر از آهوی بی‌پناه نیستم، مرا هم ضمانت کن!

قول می‌دهم از این پس، دلسپار زیارت خلوت تو باشم و دلم را از هرچه جز خدا و تو پنهان کنم.  به سراپرده خویشت بخوانم و هم صحبت کبوتران آستانه‌ات کن که بی مدد عنایت تو در کوچه‌ها سرگردانم.

ای غریب‌نواز، زخم‌های بی‌شماره‌ام به دست‌های نوازش تو محتاج است، بی پناه خویش را دریاب.
ای تکیه‌گاه هشتمین، اگر چه در خراسان ایستاده‌ای، در جان‌ها نشسته‌ای.  منظومه‌ها بر گرد گنبد طلایی تو می‌چرخند و دقیقه‌ها با آهنگ نقاره‌خانه تو کوک می‌شوند.

گلدسته‌های سربلند تو، ستون های زمین اند،و  پشت پنجره فولادت، رودی جاری است که به آسمان منتهی می شود.

سقاخانه‌ات زمزم است، زمزمی که جان های تشنه را سیراب می‌کند و غبار غفلت و آشفتگی را می‌زداید.
کبوتران بارگاهت، هر روز هفت بار، گنبد طلایی‌ات را طواف می‌کنند، به نیّت دل‌های عاشقی که نبض شان به یاد رضای تو می‌وزد.

همه بادها و یادها از سمت مشهد تو می‌وزنند، ای تسلای دل‌های شکسته و ای غریب غریب‌نواز!

زخم‌های بی‌شمارم به دست‌های نوازش تو محتاج است، اینک که تمام حوصله‌ام لبریز از یاد توست، نامت را روی همه ابرها و ابریشم‌ها نوشته‌ام تا هوای گریه‌هایم بوی شفاعت تو را بگیرد.

لحظه‌هایم را که با سرانگشت دلواپسی ورق می‌خورد با اشاره عنایتت، آرام کن و ما حسرت نشینان در بن بست ناگزیر را با نبض روشن رضایت آشناساز.

چه شیرین است اگر در پناهمان گیری و به سلامت خانه مهرورزی‌ات برسانی که پناهی جز تو و بارگاه طلایی شفاعت تو نداریم.

امروز صبای دل را با عبیر ارادت به جانب انیس نفوس و آفتاب توس، روان کردم و جان نیز بی‌اجازه یار، راهی شد. امروز می‌خواهم در پای جمال گل آل یاسین؛ پرپر شوم.

امروز شمع شعف در شبستان آرزوهایم فروزان شده و آهوی رمیده اشتیاقم ضمانت دلدار می‌جوید. امروز وصال دست قنوت با ضریح زیبای رضا، نیاز را به ضیافت سحاب سخاوت می‌خواند.

سلام بر تو ای خورشید خورشیدها و ای مونس جان‌ها،  شقایق های احساس و نسترن های نیاز و بنفشه‌های عطوفت، نثار گام هایت باد ای هشتمین اختر تابناک ولایت!

در روز شهادت نور و شکفتن غنچه اشراق، بر باره سوگ می‌نشینیم و در رکاب رهوار دل به سوی سپیده می رویم.

ای اولین غریب ارض و هشتمین قریب عرش! ذره‌ای از غبار قدومت را به سایه طوبی و بهشت برین نمی‌دهیم. ضریحت مامن وفاست و حرم پاکت عطر جانبخش ولایت  دارد.

ای کلید حسن «لا اله الا الله»، ای ولی عهد عشق و مولای عاشقان، عمرمان در آرزوی اشارتی از خمار دیدگانت گذشت و بانگ دلبستگیمان به وجاهت سیمای دلربایت تا فراسوی کائنات رسید.

زائران کوی تو هنگام وصال یار، ناز بر افلاک کنند و حکم بر خورشید برانند. غبار آستان تو همسنگ حکمرانی آسمان و زمین است و زائرانت سدره نشین بهشتیان.

یاد تو قرار از دل می‌رباید و مرهم لطفت زخم‌های کهنه کالبد بیمار عشق را مداوا می‌کند. مهرورزی تو با میهمانان حریم عرشی‌ات شهره شهرها و دیارهاست، از پگاه ازل تا عشاء ابد، پیمان یاران با جمال تو پایدار است.

رهسپاران حرم قدسی ات به تو محتاجند و مشتاق، حرم تو قبله حاجات و زیارتت سبز ترین لحظه مناجات است.

اکنون بگذار بگویم در چشم انگورهای من، نشان مظلومیتت پیداست، کوچه‏های توس، آخرین گام‏های مقدست را به مویه نشسته اند.

تو، صدای غریب خراسانی در هیاهوی بی‏سرانجام فریادها و پچ پچ‏ها، آن نخل تناوری که شاخه‏های ابدی‏ ات را خزانی،نیست.

خیابان‏های نور، به گلدسته‏های به خورشید رسیده‏ات ختم می‏شوند، تو آرامش دل‏های زخمی و بی‏قراری هستی که طنین ناله‏هایشان، در جان ضریحت می‏پیچد.

وقتى صداى نقاره غروب‏هاى صحنت قدم‏هایم را میخکوب مى‏کند، فریاد رضا رضا را در متن موسیقى محزون مى‏شنوم و بغض شکسته ام را تقدیم دیدارت میکنم.

رضا جان! دانه کدام انگور جرأت یافت که طعم ذلت مأمون را به کام تو بچشاند تا قبله هشتم را در صبر و لبخند خویش بنا کنى؟

امروز تنها نه خیابان‌های خراسان که تمام رگ‌های عاشقانت به گلدسته و رواقت ختم می شود و ببین مردم شهر من چگونه برای شهادتت به سوگ نشسته اند و علم های سیاه را برافراشته نگه داشته اند.

خاطره سوزاندن جگرت تا قیامت از خاک خراسان بیرون نخواهد رفت. تو آن جگرسوخته‏اى که آب را به زائرانش هدیه مى‏کند؛ زیرا اولاد على(ع) از عزیزترین‏هاى خود مى‏بخشیدند و من در صحن تو، به دنبال اشاره‏هایى مى‏گردم که با آن ها حرف مى‏زنى؛ مثل پرواز همان کبوتران که با گندم‏هاى محبت تو، عمریست اسیر رهایی در آسمان همجوار توأند.

هر روز به شوق تکرار خاطره تو و آهو، آهوى دلمان از هر کجا رمیده مى‏شود؛ دوان دوان در سایه تو مأوا مى‏گیرد تا دست تو، مثل ابرى سخاوتمند، بر نیازش ببارد؛ پس اشتیاق تند ما را مجاب کن یا على بن موسى الرضا!

انتهای پیام/ ب

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon