آشوب در قلب عدم توازن
خبرگزاری تسنیم: عدم توازن درتهران، حجم عظیمی از مسائل متفاوت را پدید آورده است که با مسائل سایر نقاط کشور، یکسره متمایز است؛ صنعتی شدن، تراکم جمعیتی، فشار ترافیک، کاهش روابط خویشاوندی، کاهش عواطف ، مهاجرت و حاشیهنشینی، و ... برخی از این مسائل است.
متن یادداشت اختصاصی خبرگزاری تسنیم با عنوان «آشوب در قلب عدم توازن» به قلم دکتر حامد حاجیحیدری جامعه شناس و استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به شرح ذیل است:
░▒▓ قضیه
▬ یک سوم جمعیت کل کشور...
▬ یک سوم...
▬ تهران و کرج، حدود یک سوم جمعیت کل کشور را در خود جای دادهاند. این در حالی ست که کل سواحل جنوبی ایران، حاوی چهار درصد جمعیت هستند. عدم توازن عمیقی در جمعیت ایران مشهود است، که به مصائب ما میافزاید.
▬ این عدم توازن، حجم عظیمی از مسائل متفاوت را پدید آورده است که با مسائل سایر نقاط کشور، یکسره متمایز است؛ صنعتی شدن، تراکم جمعیتی، فشار ترافیک، کاهش روابط خویشاوندی، کاهش عواطف در روابط میانفردی، مهاجرت و حاشیهنشینی، و تضاد میان سنتهای مختلف با یکدیگر، تضاد میان زیست سنتها و شرایط مدرن زندگی، گمنامی، از میان رفتن حس همسایگی و همنوعی، کاهش مبادلات اخلاقی و نظارتهای هنجاری مردم نسبت به یکدیگر، انحرافات اجتماعی، بزهکاری جوانان، جرم و جنایت، خشونتهای خیابانی، و حرکات تودهای عجیب و قریب و بدون منطق، مسائل دانه درشت چنین تراکم نامتوازنی از جمعیت خواهند بود.
▬ زیست شهری، از اساس، زیست متعادل و مستقلی نیست. این، موضوعی است که از اهم دستاوردهای عبد الرحمن ابن خلدون بود، هر چند که پیش از او، افلاطون و ارسطو نیز، هر دو به آن واقف بودند.
▬ زیست وابسته و تقریباً غیر مولد حدود یک سوم جمعیت در مرکز، بدون زیرساختهای میسر زندگی و اشتغال، موجب ناهماهنگی، نابرابری، عدم مشارکت، و حضور غیرفعال توأم با بهرهکشی از سایر جمعیت کشور و ذخایر نسلی شده است.
▬ هجوم مهاجران با زمینههای فرهنگی مختلف، تضادهای فرهنگی و تعارضهای منافع را افزایش داده است. همین امر، موجب قشربندی و فاصلۀ اجتماعی میشود و نابرابریها را میافزاید. در اینجا، دو نابرابری مطرح است؛ نابرابری در درون این کلونی بحرانی، و دیگری، نابرابری غیر قابل توجیه امکانات میان این مرکز متورم، و سایر نقاط کشور. این اقسام و انواع نابرابری، اشکال تازه و نوظهوری از انحرافات اجتماعی و آسیبها در عمق زندگی روزمره را موجب میشود. این در حالی ست که به واسطه عدم تجانس جمعیت ساکن، ظرفیتهای متحدساز و تسکیندهنده تعارضها هم تخفیف یافته و ناتوان شدهاند.
▬ تضعیف روابط مبتنی بر بستر سنتها و ارزشها، موجب شیوع تنوعطلبی، مد، نوگرایی، و سبکگرایی گردیده است. بدین ترتیب، یک قطاع گسترده اجتماعی لااقل سی درصدی ساکن در تهران و کرج پدید میآید که بیش از تولید، مصرف میکند. نکته آن است که ظرفیتهای تولید در سرزمین وسیعی چون ایران، به رکود کشیده میشود، و شیوههای درآمدخواری و استثمار تنآسانها، به نسق غالب زندگی بدل میشود. زندگی مولد زوال مییابد، و زندگی انگلوار و تنآسان رایج میگردد.
░▒▓ برهان و تقریر نظری مطلب
▬ شهر، یک مکانیسم نیرومند تفکیک و جداییگزینی است. اصولاً شهر را با این مکانیسم تفکیک و جداییگزینی میشناسند. یک دهکده و روستا، مجموعهای کم و بیش یکپارچه است که ساکنان، در آن حسی از هویت مشترک دارند. ولی شهر، به محلهها و موزاییکهای متعدد تقسیم میشود. مهاجرین نو رسیده به شهر، در مناطق حاشیهای که قبلاً افراد همزبان و هموطن در آنجا ساکن بودهاند مسکن میگزینند. البته بعدها، با توسعه شهر، انبوه شیوههای دیگر قطاعبندی به شهر افزوده میشود که جمعیت شهر را بیش از پیش پاره پاره و جدا و جدا میکند. معالوصف، مهمترین جدایی در شهر، جدایی مناطق حاشیهای از مناطق مرفه است؛ جنوب شهر/شمال شهر.
▬ انبوهی جمعیت و فقر، از ویژگیهای مناطق جنوب شهری است که به همراه دیگر ویژگیهای آن، زمینه را برای رفتار انحرافی فراهم میسازد. از این قرار، در این مناطق حاشیهای، شیوع گسترده انحرافات اجتماعی نوپدید که راهحلهای معهودی برای حل آنها نیست، مشهود میگردد. این ویژگی، موجب عدم جذابیت این ناحیه برای آن دسته از ساکنینی میشود که در صورت کسب موفقیت اقتصادی برتر، به مکانهایی از شهر که در آنها جمعیت غالب، از آن طبقه متوسط است، کوچ مینمایند و به جای آنها، مهاجرین تازه وارد و در جستجوی کار که به شهر هجوم میآورند، در ناحیه حاشیهای ساکن میشوند.
▬ نتیجه مهم فرهنگی این نقل و انتقال مداوم و سریع جمعیت از بیرون شهر به داخل شهر، و در درون شهر، از پیرامون به مرکز و بالای شهر، این است که شهر به مکان بیبدیلی برای گمنامی مبدل گردد، و افراد در این فضای گمنامی، به تدریج، ویژگیها و منش و هویتها و تعهدهای اخلاقی خود را از دست میدهند و کارهای ناگفتنی از آنان سر خواهد زد. در شهر، «کی به کیه»، مصداق بارزی مییابد. به این ترتیب است که کلانشهری مانند تهران یا کرج، به مکانی پاره پاره، و دستخوش هرج و مرج و کانون آشوب اخلاقی و آسیبهای اجتماعی مبدل میشود.
▬ آشوب اخلاقی و انحرافات اجتماعی، خصوصاً در مورد جوانان شهری مشهودتر است، و میتوان از یک فرهنگ انحرافی جوانان شهری سخن گفت که آزار دهنده و تهدید کننده است. دار و دستههای تبهکار، شامل جوانان لاابالی و نسبتاً محروم شهری، حامل رفتارهای خشونتآمیز و بیقاعدهای هستند. آنها تجربه بیسابقهای از زندگی را رقم میزنند، که همۀ رسوم و ارزشهای اجتماعی و انسانی مهم را از صحنه کنار میزند.
▬ بدتر این که یک کلانشهر، با امکانات اقتصادی و ارتباطی خود که نه با کوشش ساکنان، بلکه به وساطت توجهات تسکینی سیاستمداران دموکرات به دست میآورد، گرایش به گسترش دارد و این خصلتها را صادر میکند. سیاستمداران دموکرات که کم کم به آراء طبقه متوسط شهری متکی میشوند، کشور را به نام جمعیت شهری تنآسان مصادره میکنند، و این، باعث جذابیت بیش از پیش شهر میشود.
▬ سالهاست که سیاستمداران دموکراتِ خواهان رأی، آب را از دشتهای مولد ورامین دریغ میدارند تا آب شرب کلانشهر تهران را فراهم آورند. آنان از این هراس دارند که موجبات نارضایتی شهرنشینان که رأی دهندگان اصلی هستند فراهم شود. از این قرار، اجتماعات اصیلتر، در نقاط پیرامونی کشور تحلیل میروند، صورتهای زیست ریشهدار در احوال انسانی و تاریخی منسوخ میشوند، و جمعیت به سمت انحطاط و بیبتگی فرهنگی رهسپار میشود.
▬ در این اوضاع، سودجویی و نفعپرستی و عافیتطلبی که فعالیت مصلحان اجتماعی را بیتوجیه میگذارد هم کمک میکند تا انحطاط فرهنگی ریشه ملت را قطع کند. این گونه، جوانان بانمکی و بینمکی پدید میآیند که باید «دیوان حافظ» را با «ترجمۀ فارسی» بخوانند، اگر بخوانند.
░▒▓ بحث و بسط مطلب
▬ این، صورتبندی یک توسعه نامتوازن معطوف به شهر است که در کشور ما، از آستانه مشروطه آغاز شده است. این توسعه معطوف به تهران، جمعیت ایران را رفته رفته از شیوه زندگی تاریخیشان جدا کرده است، و به سوی عضویت در شبکه جهانی دنیای مدرن گسیل نموده است.
▬ کلانشهری مانند تهران یا کرج، در تقسیم کار میان شهرهای جهان، نقشی بر عهده میگیرد که ایفای آن نقش، مستلزم گسیختن از زمینههای تاریخی خاص ملت است، و مکانیسمهایی که گفتیم، طی حدود یک قرن، زمینه را برای شکلگیری جمعیتی با ریشههای تاریخی تضعیف شده، فراهم آورده است، تا آنها بتوانند نقشی خدمت رسان به متروپلهای سطح بالاتر را ایفا نمایند. هویت اقتصادی کلانشهرهایی مانند تهران و کرج، از طریق زنجیرههای مستقیم ارتباطات مالی و مصرفی با خارج از کشور، به هویت سرویسدهندههای شهرهای صنعتیتر جهان تبدیل میشوند، و البته به نوبه خود، شهرهای سطح پایینتر در تقسیم کار جهانی را استثمار میکنند. ناهمسانی آشکار میان آراء و فرهنگ مردم تهران و خصوصاً طبقه متوسط شهری، با آراء و فرهنگ سایر نقاط کشور، مؤید وقوع چنین تحولی است.
▬ شهری مانند تهران، به مکانی برای حضور نمایندگی شرکتهای بزرگ جهانی تبدیل میشود که وظیفه تدارک بازار مصرف کالاهای تولیدی، تأمین نیروی کار ارزان، ترمینال فرار مغزها، و تدارک مواد خام صنعتی را بر عهده دارند. کارشناسان شهری تهرانی، با یک تخصص دو جانبه، نیازهای متروپلهای جهانی را تشخیص میدهند و امکانات و مقدورات کشور ایران را میشناسند و این دو را به هم میپیوندند. آنها زمینه یک توسعه برونزای وابسته را فراهم مینمایند؛ توسعهای که در مقابل تحریم یا هر تحریک بیرونی تاب مقاومت ندارد، و تا وقتی پر رونق میماند که طرفهای خارجی بخواهند.
▬ این دیدگاه، توضیح دهنده سرنوشت و تقدیر متفاوت شهرهای دنیا هم هست. وظیفه خیانتوار شهرهایی که در تقسیم کار جهانی نقشی نسبتاً پیرامونیتر بر عهده دارند، این است که مراقبت کنند تا میزان توسعه در این شهر و نقاط وابسته، از سطح خاصی که در نسبت با تقسیم کار جهانی تعریف میشود بالاتر نرود. این که این روزها بر همه آشکار شده است که گروههایی از نخبگان اقتصادی تهرانی از اعمال تحریمها سود میبرند و میکوشند تا تحریمها و سطح نیمبند آنها حفظ شود، یکی از نمونهها و عوارض چنین زیست شهری جهانوطنی است که خود را متعلق به ملت خویش نمیداند. آنها خود را با یک ضرباهنگ مسلط جهانی، از طریق نرخ ارز و دلار و طلا و سهام هماهنگ میکنند، و منافع ملی را برای منافع شخصی در این ضرباهنگ معامله مینمایند. آنها ملت خود را میفروشند.
▬ البته تأثیر محرکهای اقتصادی در رفتار نخبگان وابسته اقتصادی، تنها در سطح اقتصادی باقی نمیماند و در سطح مالی و سیاسی و فرهنگی و ارتباطی و حتی نظامی هم خود را نشان میدهد. در واقع، نخبگان وابسته در کلانشهرهایی مانند تهران و کرج، میکوشند تا منافع اقتصادی خود را با پشتیبانی یک پکیج و بسته شش بعدی (1) اقتصادی، (2) مالی، (3)سیاسی، (4) نظامی، (5) فرهنگی و (6) ارتباطی حفظ کنند. به این معنا که آنها سعی میکنند تا با استفاده از قدرت اقتصادی خود، در انتخابات و انتساب مدیران و قانونگذاری و سایر مکانیسمهای نفوذپذیر سیاسی مداخله کنند، تکنولوژیهای ارتباطی را تحت کنترل و مالکیت خود درآورند، فرهنگ عمومی را در جهت تأمین منافع خود قرار دهند، و حتی در صورت وقوع یک برخورد نظامی، در جهت تأمین منافع خود، به نیروهای مهاجم نظامی کمک نمایند.
▬ همه اینها، از این روست که توسعه شهرهایی مانند تهران از یک صد سال پیش تا کنون، بر مبنای یک توسعه وابسته صنعتی شکل گرفته که بر بستری محلی و وطنی متکی نیست. سرعت این توسعه برونزا هم به حدی بوده است که فرهنگی بومی نمیتوانسته خود را با آن هماهنگ سازد و در نتیجه، بیتناسبی عمیقی بین توسعه فنی و توسعه فرهنگ بومی به وجود میآید که در ریخت ناجور این شهرها هم پیداست. نهایتاً، فرهنگ جهانی بیتناسب به اقتضائات بومی، جای فرهنگ نحیف شده و تضعیف گردیده ملی را میگیرد. بدین ترتیب، وقتی به فرهنگ کلانشهری مانند تهران یا کرج نظر میافکنیم، حداقل تناسب آن را با اقتضائات بومی و نسلی مشاهده میکنیم.
▬ نوعی آشوب ناشی از چگالی بالای عوامل ناهمگون قابل تشخیص است که به انفجار و انحطاط روابط مدنی راه میسپرد. از این بیش، تحرک بالای این نحو شهرهای وابسته، موجب میشود که یک فرهنگ با ثبات طی دو نسل و حتی در طول حیات یک نسل پا بر جای نماند، و این، منشأ اصلی بیگانگی افراد دو نسل، و حتی افراد همنسل با یکدیگر، و حتی خود فرد با گذشته خویش است. بله؛ اغلب، کار به جایی میرسد که زندگینامه شخصی هر فرد برای خود او، شامل دورههای متناقضی میشود که فرد از به خاطر آوردن آن و روایت کردن پرهیز دارد. نتیجه این وضع، اپیدمی گستردهای از رواننژندی، ولگردی و پرسهزنی، خرابکاری و آسیبزایی، پرخاشگری، اهانتهای مستمر، و زوال ارتباطات انسانی مولد با موضوعاتی اعم از حقیقت، حق، ایمان، اخلاق، عشق، ایثار، برادری، همدلی، عدالت، مطایبه، و زیبایی است. حال و هوا از زندگی انسانی رخت بر میبندد، و زندگی انسانها به زندگی ماشینها مانند میشود؛ زندگی ماشینهای نه چندان برنامهریزی شده و ویروسزده، ساختارهای خشک اجتماعی را میشکنند، و موجب ایجاد تحرک بیهدف، بیثباتی، ناامنی، و بروز آسیبها و کجرویهای اجتماعی، قانونگریزیها، و انواع رفتارهای بیقاعده و بیضابطه جمعی میشوند.
░▒▓ حال، چه باید کرد؟
▬ در این آشوب، هیچ چیز به اندازه حفظ خانواده، و سپس، کمک به حفظ و استمرار بستگیهای خویشاوندی و محلی، تقویت انجمنها و گروههای همسالان، تحکیم ارتباطات متنوع و در عین حال سازنده اجتماعی از جنس امر به معروف و نهی از منکر، نمیتواند از شتاب ولنگاری بکاهد. و البته، ترجیح یک زندگی خانوادگی، خویشاوندی، و مقید به قیود اجتماعی، بر شیوههای دیگر زندگی، به میزان حمایت و پشتیبانی بستگی دارد که از این صورتهای زندگی اجتماعی صورت میگیرد که باید مسؤولانه از سوی مصلحان اجتماعی پیگیری شود.
▬ از یک نگاه دینی، تحکیم تجربههای قدسی، و انتشار این تجربهها بر بستر شبکه، میتواند افراد را در سطحی بالاتر از تجربههای گذرای زندگی روزمره به هم پیوند بزند. پس، از یک دید عمیقتر، در این فضای هویتی پرآشوب، هویتهای دینی، پرامیدترین نقاط عزیمت و اتکاء برای استمرار هویت مقاومت و سپس هویت برنامهدار هستند.
▬ گسترش ذهنیت تاریخی هم میتواند به افراد، تصویری از زمینههای تاریخی شکلگیری مسائل فردیشان ببخشد، که این، به نوبه خود، میتواند زمینه را برای تحکیم و جان گرفتن سنتهایی که به مرور زمان، راهگشایی آنها در حل مسائل به اثبات رسیده است، فراهم آورد. این سنتهای احیا شده، میتوانند به قدر مشترکهای تازهای برای زیست اجتماعی و مشترک بدل شوند.
▬ در سایه گسترش ذهنیت (1) اجتماعی، (2) دینی و (3) تاریخی، بر افراد معلوم میشود که بسیاری از مسائلی که در زندگی روزمره گریبان آنها را میگیرد، ترکیبی پیچیده از مسائل دیرپای انسانی و وجودی است که برای آنها راهحلهایی مجرب از جنس فرهنگ عامه، دین، و سنت ساخته شده است. هر چند ترجمه این راهحلها به اقتضائات زیست فردی در دنیای پر آشوب کنونی، کار شاق و دشواری است، ولی درک این نکته که زندگی با این راهحلها، بیگمان، موفقتر از زندگی بدون این راهحلها خواهد بود، میتواند از شتاب سقوط ما به نهیلیسم و ولنگاری محض بکاهد. در ترجمه این راهحلها به مسائل امروز، حضور مستمر مصلحان اجتماعی و ضربات مداوم آنها به آوازهای نهیلیسم تعیین کننده است.
▬ هوالعلیم
hajiheidari@PhiloSociology.ir
انتهای پیام/