نبرد مخفی با ایران-۳۴/ مک فارلین؛ نقش‌آفرینی آمریکا در محدوده استراتژی هاشمی

نبرد مخفی با ایران-34/ مک فارلین؛ نقش‌آفرینی آمریکا در محدوده استراتژی هاشمی

«آمریکا در جنگ تحمیلی عراق با ایران، در محدوده استراتژی آقای هاشمی می‌خواهست نقش‌آفرینی کند، یعنی کمک به یک عملیات موفق و نه بیش از آن.»

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی به‌قلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.

رونین برگمن (متولد 1972) دانش‌آموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تل‌آویو، یکی از شناخته‌شده‌ترین خبرنگاران و تحلیل‌گران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانه‌های انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.

مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیات‌های ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصل‌های مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقاله‌های متعدد نیز می‌پردازد.

او در گفتگو با تلویزیون فارسی‌زبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هسته‌ای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاش‌های مخفی صهیونیست‌ها برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ می‌پردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا می‌گوید که ترور دانشمندان هسته‌ای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی می‌کند.

برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچه‌ای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمده‌ای از این کتاب به حزب‌الله لبنان ـ به‌عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر به‌روی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.

مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز به‌روی موضوع مک‌فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروه‌های مبارز فلسطینی و البته مسئله هسته‌ای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.

اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف‌واقع متعدد، کنار تحلیل‌های شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده می‌شود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی می‌کند.

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.

سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامه‌نگاران باسابقه و یکی از شناخته‌شده‌ترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتاب‌های متعددی از وی به چاپ رسیده است.

متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران -که در آینده به‌زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد- می‌توانید به‌صورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.

* * *

 قسمت سی‌ و چهارم:

ادامه فصل هشتم

حتی اگر بپذیریم که جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی در این مقطع برنامه عملیاتی برای پاسخ مثبت به این دست و پا زدن آمریکایی‌ها نداشته باشد، نمی‌توان چشم بر این واقعیت بست که ایشان از این شرایط برای تقویت استراتژی خویش در ارتباط با جنگ بهره گرفته است.

تمام کسانی که آقای رفسنجانی را به‌خوبی می‌شناسند بر این امر واقفند که ایشان فردی با برنامه‌های درازمدت بود. این‌گونه نبود که این شخصیت شناخته شده در روند پیشبرد برنامه‌هایش هنگام مواجهه با موانع جدی از ادامه راه باز ایستد، بلکه همراه با سیاست صبر و انتظار مسیرهای مختلف و متنوع مستقیم و غیرمستقیم را برای نیل به مطلوب خویش می‌آزمود.

همان‌گونه که آقای هاشمی صادقانه ابراز می‌دارد و به آن اشاره شد، سیاست و استراتژی ایشان در ارتباط با تهاجم عراق در این شعار خلاصه می‌شود: «جنگ، جنگ تا یک پیروزی» توفیق این شعار متأسفانه در سال 64 و 65 در گروی تلاش برای خرید تسلیحاتی از آمریکا در قبال میانجی‌گری برای آزادی گروگان‌های غربی در لبنان می‌شود.

قطعاً در شرایط تلاش سرسختانه عراق برای متوقف کردن صادرات نفت ایران، حمله گسترده به شهرها و مردم بی‌دفاع غیرنظامی، استفاده وسیع از موشک‌های دوربرد و هواپیماهای بلندپرواز برای ناامن ساختن همه نقاط کشور، همچنین سلاح شیمیایی و ... دست‌یابی به تجهیزات نظامی امری ضروری و حیاتی بود، اما به نظر می‌رسد آقای هاشمی از ضرورت مذاکره غیرمستقیم با آمریکایی‌ها برای تأمین نیازهای جبهه‌ها (که مورد تأیید همه سران و امام بوده است) استفاده‌های دیگری نیز برای تحقق اهداف سوم و چهارم، کرده است. این بهره‌گیری بدون شک استراتژی اصلی جنگ را کمرنگ‌ می‌سازد و نتایج معکوسی به بار می‌آورد.

یکی از صاحب‌نظران و کارشناسان تاریخ جنگ در کتاب خود در این زمینه می‌نویسد: «آقای هاشمی به این نظر است که استراتژی ایشان مبنی بر تصرف یک منطقه با اهمیت و پایان دادن به جنگ صحیح بود ولی کاستی‌ها و ناتوانی نیروهای نظامی مانع از تحقق آن شد؛ زیرا کلیه عملیات‌هایی که پیشنهاد می‌شد و ایشان تصویب و حمایت می‌کرد، اهداف استرتژیک داشت و در صورت تحقق اهداف، پایان دادن به جنگ ممکن می‌شد لیکن نیروهای نظامی قادر به تأمین این اهداف نبودند.»

سپس نویسنده در پاورقی می‌افزاید: «نیروهای نظامی به‌ویژه سپاه در برابر این تحلیل معتقدند که فقدان استراتژی نظامی و تأکید بر اجرای یک عملیات برای پایان دادن به جنگ عامل ناکامی بود. برای اثبات این موضوع چنین استدلال می‌شود که ما باید پس از فتح خرمشهر همانند قبل از آن، که برای آزادسازی مناطق اشغالی مجموعه‌ای از عملیات را طراحی و اجرا کردیم و معضل مناطق اشغالی حل شد، برای پایان دادن به جنگ نیز به پیروزی قاطع نیاز داشتیم و این مهم با استراتژی نظامی و طراحی و اجرای مجموعه عملیات ممکن بود.» (روند پایان جنگ، محمد درودیان، ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سال 84، ص27)

بدون این‌که خواسته باشیم در این ارزیابی متوقف شویم و میزان نقش آفرینی شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» را در ناکامی جبهه‌ها مورد بررسی موشکافانه قرار دهیم، صرفاً بر این نکته تأکید می‌ورزیم که تعدد استراتژی در جنگ ایجاد سردرگمی می‌کند.

تبعات فقدان وحدت نظر و عمل در جنگی که جبهه مقابل ملت ایران در آن بسیار وسیع بود، بر هیچ صاحب‌نظری پوشیده نبود، اما آقای هاشمی‌رفسنجانی به هر دلیل مصر بود تا به پشتوانه یک عملیات موفق و جلب نظر آمریکا از طریق سیاسی به جنگ پایان دهند. آمریکایی‌ها نیز که به هیچ‌وجه مایل نبودند ملت ایران در جبهه‌های نبرد به پیروزی نایل آید از این تز استقبال می‌کردند و آماده بودند در حد یک عملیات موفق از نظر تسلیحاتی وارد معامله شوند.

گفته می‌شود اگر واشنگتن تمایل به تجدید روابط داشت چرا بعضاً در ارسال تجهیزات، صداقت لازم را به خرج نداد؟ پاسخ این چرایی را باید در نگرانی آمریکا از امکان بهره‌مندی ایران از تجهیزات برای دست‌یابی به پیروزی نهایی در جبهه‌ها یافت. از این ‌رو برخی سلاح‌های از رده خارج شده و غیرکارآمد را نیز راهی ایران ساخت؛ بنابراین آمریکا نیز در محدوده استراتژی آقای هاشمی می‌خواهد نقش‌آفرینی کند، یعنی کمک به یک عملیات موفق و نه بیش از آن؛ لازم به یادآوری است که واشنگتن این سیاست را با برنامه براندازی خود در تقابل نمی‌دید؛ به همین دلیل نیز گفت‌وگو با نیروهای معتدل را به سازمانی واگذار کرد که به منظور براندازی نظام ایران تأسیس کرده بود.

برگمن در این زمینه می‌گوید: «آمریکایی‌ها قصد داشتند چند مسیر را دنبال کنند. یکی از طریق شرکتی بود به نام مشاورین فناوری نظامی(GMT) که در اواخر سال 1982 در ایالات متحده تأسیس شد. این شرکت در واقع پوششی برای تلاش‌های اطلاعاتی آمریکا در جهت سرنگونی رژیم ایران و تشویق عناصری بود که «معتدل» نامیده می‌شدند.» (فصل 8، ص 145)

البته اگر آقای هاشمی براساس استراتژی امام به مدیریت جبهه‌ها می‌پرداخت دست‌یابی به هر امکانی برای تقویت توان رزمی نیروهای مدافع کشور بسیار ارزنده بود؛ به همین دلیل نیز رهبری و سران قوا جملگی بر تلاش حول دو محور تهیه تسلیحات از بازار سیاه و میانجی‌گری برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان برای تسهیل در خرید سلاح از آمریکا متفق بودند. اما آن ‌چه مشکلاتی را موجب می‌شود نقش‌آفرینی آقای هاشمی‌رفسنجانی حول دو محوری است که براساس استراتژی خود، آن‌ها را دنبال می‌کند.

تلاش‌های آقای هاشمی در این وادی از سال 64 آغاز می‌شود، اما در آستانه سفر هیئت آمریکایی به تهران که وی نمی‌تواند از ترکیب آن بی‌اطلاع باشد، ناگزیر است خبر سفر چند آمریکایی به تهران را، به همراه سلاح‌هایی مورد معامله قرار گرفته در جریان میانجی‌گری و مذاکرات غیرمستقیم با آمریکایی‌ها به جلسه سران بدهد: «شب با سران قوا مهمان آقای موسوی اردبیلی بودیم... درباره پیشنهاد آمریکا مبنی بر آمدن یک هیئت آمریکایی به ایران برای مذاکره درباره کمک ما به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان و در مقابل پرداخت قطعات اسلحه‌های آمریکایی به ما، با آمدن هیئت رسمی آمریکایی قبل از تحویل لوازم هاگ، مخالفت شد.» (اوج دفاع، ص59)

در این روایت هرچند صرفاً هدف از سفر هیئت آمریکایی، مذاکره پیرامون مسئله گروگان‌ها در لبنان عنوان می‌شود، اما اکثریت سران قوا با آن مخالفت می‌کنند، اما آیا آقای هاشمی‌ تلاش خود را در این زمینه متوقف می‌سازد؟ ایشان که اهداف دیگری در سر دارد، حضور هیئت آمریکایی در تهران را بسیار حائز اهمیت می‌داند؛ لذا این موضوع را همچنان پی می‌گیرد، اما تحت این عنوان که چند آمریکایی می‌خواهند سلاح‌های خریداری شده را به ایران بیاورند: «آقای [محسن] کنگرلو تلفنی اطلاع داد که آمریکایی‌ها گفته‌اند روز هفدهم ماه می [28 اردیبهشت] نصف قطعات درخواستی [موشک] هاگ را با هیئت ظاهراً آلمانی به ایران می‌آورند و پس از تنظیم برنامه‌ آزادی گروگان‌ها در لبنان، بقیه را می‌آورند. شب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر مهمان من بودند. در مورد مقابله به مثل علیه عراق و خرید کالا و آمدن آمریکایی‌ها توافق شد.» (ص92)

چنان‌ چه اشاره شد، در انتقال اطلاعات به سایر سران قوا صرفاً این سخن مطرح است که چند آمریکایی می‌خواهند بخشی از سلاح‌های خریداری شده را به ایران منتقل و برای ارسال بقیه آن براساس زمان‌بندی آزادی گروگان‌ها برنامه‌ریزی کنند.

همچنین با قطعی شدن این سفر که آقای هاشمی از کم و کیف آن نمی‌توانسته بی‌اطلاع باشد دایره افراد در جریان قرار گرفته لاجرم افزایش می‌یابد. از این زمان سپاه نیز به منظور حفاظت از این هیئت وارد حلقه اطلاع‌یابندگان می‌شود: «به آقای کنگرلو گفتم با آقای وحیدی (مسئول اطلاعات سپاه) در مورد امنیت آمریکایی‌هایی که بناست بیایند هماهنگ کنند.» (ص95)

این در حالی است که آقای هاشمی از موضع امام در این زمینه و چارچوب‌های تعیین شده بی‌اطلاع نیست: «به زیارت امام رفتیم. درباره مذاکرات غیرمستقیمی که با آمریکایی‌ها بر سر کمک به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان در مقابل گرفتن امکانات نظامی داریم، گزارش کردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتیاط می‌دهند.» (ص39)

اما آقای هاشمی که به امام خمینی از «مذاکرات غیرمستقیم» سخن می‌گوید به ابتکار خود بحث‌ها را از این چارچوب فراتر برده و کاملاً بر این مسئله واقف است که حضور یک هیئت بلندپایه آمریکایی در تهران قطعاً دارای دو ویژگی‌ بارز است؛ اولاً مذاکرات مستقیم خواهد بود، ثانیاً بحث به مراتب فراتر از مسئله گروگان‌ها خواهد رفت: «آقای محسن کنگرلو اطلاع داد که هواپیمای حامل قطعات گران‌قیمت آمریکایی- که با پاسپورت ایرلندی آمده‌اند و به نام ایرلندی هستند- در فضای تهران است... آقایان [محسن] کنگرلو [مشاور نخست‌وزیر] و [احمد] وحیدی[مسئول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هیئت آمریکایی را دادند. یک چهارم قطعات هاگ درخواستی را آورده‌اند. آقای مک‌فارلین - مشاور ویژه ریگان- و شخصیت‌های حساس دیگر آمریکا در هیئت‌اند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آورده‌اند و خواهان ملاقات با سران هستند. قرار شده هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم. مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی نژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مسئله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاگ و چند قلم دیگر اسلحه [باشد.] آن‌ها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی‌اند.» (اوج دفاع، صص8-107)

مقایسه این مطلب با آن‌ چه آقای هاشمی‌ در روز 13 آبان به دستور امام به مردم گزارش می‌دهد نکاتی را محل تأمل می‌سازد: «یکی از هواپیماهایی که برای ما از کشورهای اروپایی اسلحه می‌آورد اجازه عبور گرفت که وارد شود و اسلحه‌اش را در فرودگاه تخلیه کند... آن‌ها در بدو ورود اسامی ایرلندی به ما داده بودند. وقتی که هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شد به ما اطلاع دادند که این آقایانی که در فرودگاه از هواپیما پیاده شده‌اند می‌گویند ما آمریکایی هستیم و برای مسئولان کشور ایران از ریگان و مسئولان آمریکایی پیام آورده‌ایم... امام فرمودند که با آن‌ها صحبت نشود و پیام آن‌ها را نگیرید و ببینید که آن‌ها کی هستند و برای چه به ایران آمده‌اند.»

آقای هاشمی که در مراسم سالگرد گرامی‌داشت روز 13 آبان سخن می‌گفت همچنین اضافه کرد: «قیافه یکی از آن‌ها به قیافه مک‌فارلین شبیه بود؛ البته ما هنوز صددرصد مطمئن نیستیم که همان بوده است یا نه، چون کسی تا حالا صحبت نکرده است و کسانی که از طرف ما با آن‌ها روبرو بودند همان مأموران امنیتی ما در منطقه هستند و یکی از کسانی که در خرید اسلحه با آن دلال‌ها بود... ما گفتیم بروید همان جا، این جا جای این حرف‌ها نیست، ما با آمریکا قهریم، ما با شما در جنگ هستیم. شما آتش‌افروز این جنگ هستید. ما چطور بیاییم و با شما ملاقات کنیم و با شما حرف بزنیم. مگر ما یادمان رفته که برژینسکی با دولت موقت ما در الجزایر ملاقات کرد و دولت موقت را آب برد... گفتند که این دلا‌ل‌ها به ما گفته‌اند این‌ها به ما گفتند که شما بیایید به ایران، این‌ها استقبال می‌کنند... ما فهمیدیم که آن‌ها را حسابی رنگ کرده‌اند.» (روزشمار جنگ ایران و عراق، ماجرای مک‌فارلین، جلد چهل و چهارم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سال 1380، ص585)

اولین نکته حائز اهمیت در این فراز، اطلاع امام از ماجرای گفت‌وگو با آمریکایی‌ها صرفاً در حد محور دوم، یعنی مذاکره غیرمستقیم برای میانجی‌گری در قضیه گروگان‌ها در لبنان به منظور خریداری قطعات مورد نیاز، بوده است.

رهبری انقلاب هرگز در جریان برخی مراودات سیاسی برای بهبود روابط و این‌که با این هدف قرار است یک هیئت بلندپایه آمریکایی به ایران بیاید نبوده است؛ لذا براساس قول آقای هاشمی می‌گویند: «ببینید که آن‌ها کی هستند و برای چه به ایران آمده‌اند».

برخی تحلیلگران این‌گونه عنوان می‌کنند که چنین اقدام حساسیت برانگیزی یقیناً بدون هماهنگی با امام صورت نگرفته است. باید بر این نکته تأکید کرد اولاً براساس روایت‌ آقای هاشمی، امام در جریان فعالیت‌های ایشان حول محور سوم نبوده است.

ثانیاً به نوعی از گفت‌وگوها حول محور دوم که امام در جریان آن بودند استفاده شده که گویا آمریکایی‌ها دچار توهم شده‌ و بدون هماهنگی راهی تهران گشته‌اند.

ثالثاً اگر امام در جریان مراودات ایجاد شده براساس محور سوم و چهارم بودند هرگز به آقای هاشمی نمی‌گفتند که این‌ها کی هستند و برای چه به ایران آمده‌اند.

نکته حائز اهمیت دیگر در سخنان آقای هاشمی به عنوان سخنران مراسم 13 آبان، مسئله انتقال پیامی مخدوش به واشنگتن مبنی بر استقبال از هیئت بلندپایه آمریکایی در تهران است.

ایشان این پیام ارسالی را از جانب دلالان عنوان می‌کند و این‌که مقامات آمریکایی با این پیام رنگ شده‌اند. در این زمینه چند مسئله قابل طرح است:

1- بسیار دور از ذهن است که مک‌فارلین (دبیر شورای عالی امنیت ملی آمریکا)، آمیرام نیر (مشاور نخست‌وزیر اسرائیل که کسی از هویت واقعی وی مطلع نبود و به عنوان یک آمریکایی عضو هیئت بود) و چند مقام عالی‌رتبه دیگر براساس قول دلالان راهی ایران شده باشند.

2- اگر قصد رنگ کردن آمریکایی‌ها در میان بوده و هیچ‌گونه تمایلی در برخی شخصیت‌های داخل کشور برای تجدید رابطه با آمریکا وجود نداشت چرا می‌بایست بحث تجدید رابطه با آمریکا به طور همزمان در جلسه سران قوا مطرح می‌شد؟

قطعاً طرح چنین مباحثی در بالاترین سطوح بیانگر آن است که از جایگاهی رفیع و بسیار اطمینان‌بخش به آمریکایی‌ها چراغ سبز نشان داده شده بود.

3- اگر امام با قاطعیت جلوی مذاکره با هیئت آمریکایی را نمی‌گرفتند آیا بنا نبود مسئولان کشور ناخواسته وارد عرصه‌ای شوند که برایشان غیرمترقبه بود؟

4- با وجود منع جدی امام از مذاکره، و همچنین تأکید اکثریت سران قوا بر این نکته که آقایان هادی، روحانی و وردی‌نژاد صرفاً در ارتباط با مسئله ‌گروگان‌ها با آن‌ها مذاکره کنند متأسفانه یاران نزدیک آقای هاشمی‌ ترجیح دادند در این چارچوب خود را مقید نسازند.

5- آقای هاشمی این‌گونه وانمود می‌سازد که هیئت آمریکایی دست خالی ایران را ترک کرد، اما پیشنهاد دست‌اندرکاران کاخ سفید برای سفر مجدد هیئت بلندپایه به تهران در فاصله‌ای کوتاه خلاف آن‌ را ثابت می‌کند: «آقای [محسن] کنگرلو تلفنی گفت آمریکایی‌ها خواسته‌اند که برای مذاکره درباره گروگان‌های لبنانی دوباره به ایران بیایند. گفتم موافقت نداریم که بیایند. مذاکره دیگر لازم نیست.» (ص131)

بنابراین علی‌رغم موضع سرسخت امام و منع سران قوا در مورد مذاکره با آمریکایی‌ها پیرامون روابط، یاران آقای هاشمی ظاهراً به گونه‌ای عمل نمی‌کنند که این مهمانان خواسته یا ناخواسته چندان هم دست خالی از ایران بازگردند.

البته جناب آقای هاشمی بعد از مواجه شدن با موضع قاطع امام، مذاکرات را مجدداً به خارج کشور منتقل می‌سازد؛ به عبارتی به دنبال خارج شدن هیئت آمریکایی از ایران در تاریخ 7/3/1365 تا زمان علنی شدن سفر هیئت بلندپایه آمریکایی به تهران در 12 آبان همان سال (نزدیک به پنج ماه) باب مذاکرات نه تنها همچنان مفتوح است، بلکه برای تقویت این حرکت، افراد دارای موقعیت‌های حساس دیگری نیز در این ماجرا دخالت داده می‌شوند. (اوج دفاع، سال 65)

 

ادامه دارد...

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon