نبرد رستم و سهراب روی پل باقرآباد

نبرد رستم و سهراب روی پل باقرآباد

کتاب «جامانده از پسر» دومین رمان خانم مرضیه نفری است که در سوره مهر منتشر شده و جایزه ادبی انقلاب اسلامی را از آن خود کرده است.

خبرگزاری تسنیم، زهرا راستگویی:

قصه رستم و سهراب را حتماً شنیده‌اید. وقتی رستم‌، سهراب را به خاک می‌اندازد و ضربه آخر را می‌زند فکر می‌کند همه چیز تمام شد. او پیروز میدان است و دیگر هیچ چیز نمی‌تواند جلودار جهان‌پهلوان باشد. اما آن نشان را که بر بازوی سهراب است، رستم زیر و رو می‌کند. کمر خم می‌کند، صورت ریش می‌کند و سینه چاک، اما فایده‌ای ندارد. رستم خودش به سهراب گفته است که رسم ایرانیان این است که بار اولی که پشت پهلوان به خاک می‌رسد، حریف، جوانمردی می‌کند و او را نمی‌کشد. او شاد از حیله‌ای که جانش را نجات داده خنجر می‌کشد و جان سهراب را می‌گیرد، اما نه پیروزی که غمی بزرگ و همیشگی نصبیش می‌شود.

قصه‌ پسرکشی ماجرای غریبی است در ادبیات ما. زخم زدن به پاره‌ تن خود مگر غیر از زخم از زدن به خود است. اسمش پسرکشی است؛ وگرنه جز کشتن خود چیزی ندارد، خودکشی. «جامانده از پسر» هم قصه پسرکشی است. اما این‌بار پدر در بهت فرو رفته است. او نمی‌داند ضربه را خودش زده یا نه؟ گیج و منگ است. قصه‌ای هم که برایمان روایت می‌کند، شبیه یک سرگیجه است.

رفت و برگشت به گذشته، مرور خاطرات، زندگی میان ترس و آشوب، همه‌ این‌ها سالار را به جایی رسانده است که آرام و قرار ندارد. سالار خود نمی‌داند چه می‌کند، اصلاً چه باید بکند، او فقط به دنبال راهی است که به زندگی پرآشوبی که برای خود ساخته است، پایان دهد. اشتباه نکنید او نمی‌خواهد بمیرد، سالار فقط به دنبال ساختن دوباره زندگی خویش است.

سالار از زندان برگشته، او می‌خواهد به خانه‌اش برگردد پیش آذر و بچه‌هایش سهراب و سرنا. او برای سر و سامان دادن به زندگی به پول نیاز دارد. یک روز راهی پیش پایش گشوده می‌شود، راهی که قرار است او را به 500 تومان پول برساند اما...

ماجرای کتاب «جامانده از پسر» در سال 1342 می‌گذرد. در محرم. مردم پیشوا و ورامین آماده‌اند که مراسم عزاداری‌شان را مثل هر سال برگزار کنند. آقا دایی جلودار مراسم شده. تعزیه و شبیه‌خوانی هم برپاست، سهراب بنا است علی اکبر باشد اما آقادایی می‌گوید یک جای کار می‌لنگد. پدر سهراب باید آنجا باشد، باید به میدان رفتن علی اکبر را ببیند و شانه‌هایش از این غم بلرزد.

همه مشغول تدارک مراسم‌اند. رسم مردم پیشوا این است که بعد از عاشورا در روز دوازدهم محرم آیین سنتی بنی اسد را برگزار می‌کنند. همان روز در میان مراسم خبر می‌رسد که امام خمینی(ره) را شبانه در منزلش دستگیر کرده‌اند. مردم دیگر تحمل ندارند. کفن می‌پوشند و راهی تهران می‌شوند. سهراب هم دلش نمی‌خواهد از قافله عقب بماند راهی می‌شود . روی پل باقرآباد است که قصه‌ رستم و سهراب دوباره تکرار می‌شود.

«جامانده از پسر» دومین رمان خانم مرضیه نفری است که در سوره مهر منتشر شده و جایزه ادبی انقلاب اسلامی را از آن خود کرده است. رمان قبلی ایشان «شب‌های بی‌ستاره» هم برنده چند جایزه است. این رمان 235 صفحه‌ای روایتی است از زندگی پرآشوب انسانی در زمانه‌ای پرآشوب. سالار در بحبوحه خرداد ماه پرحادثه‌ سال 42 می‌خواهد زندگی‌اش را دوباره بسازد.

پل باقرآباد یکی از مکان‌های مهم کتاب است. نقطه‌ای که اتفاقی تاریخی در آن رخ داده. در پانزدهم خرداد سال 42 روی همین پل بود که هفت نفر از جوانان ورامین شهید شدند. پل باقرآباد محلی است برای رخ دادن نقطه عطفی در جریان انقلاب اسلامی. حادثه‌ای که امام خمینی(ره) آن را مبدأ انقلاب می‌دانند.

در همین نقطه است زندگی سالار دگرگون می‌شود. پلی برای عبور از گذشته، برای رفتن به آینده. پلی که خون‌آلود است و همین خون نشان حقانیتی است که سالار را نجات دهد. نویسنده از پیوند میان داستان و واقعیت به عنوان ابزاری بهره برده است که هم قصه را برایمان جذاب‌تر کند و هم خواننده را با بخش مهمی از تاریخ معاصر آشنا کند.

تاریخ‌‌ها، مکان‌ها و برخی از شخصیت‌ها واقعی هستند مثل پاکروان و اشرف و... اما این عناصر واقعی سفر کرده‌اند به سرزمین داستان. همین است که ما سالار را، آذر و سهراب و آقا دایی را باور می‌کنیم. ذبیح و ملوک را دوست داریم و برای سرنوشت افسانه نگران می‌شویم. ما دوست داریم باور کنیم که این آدم روزگاری در ورامین زندگی می‌کرده‌اند و در آن روزهایی که مردم به حمایت از امام(ره) کفن پوشیده بودند و بیل و داس و چوب دستی، برداشته بودند، نفس کشیده‌اند.

از ماجرای سهراب و پیوند میان داستان و شاهنامه گفتیم اما این نشانه‌ها محدود به پسرکشی نیست. یکی از شخصیت‌های مهم اما غایب داستان سیمرغ است، مادر سالار. سیمرغ مرده است. او در داستان حضور فیزیکی ندارد اما نامش بارها و بارها در میان حوادث و اتفاقات آورده می‌شود.

ما می‌دانیم سیمرغ، زنی روشنفکر و بزرگ است. به آبله‌کوبی کودکان کمک می‌کند، زنی سواددار است لابد و پیش همه ارج و قرب دارد. سالار به این که او را پسر سیمرغ صدا کنند، افتخار می‌کند. سیمرغ قصه، مادر سالار، انگار همان سیمرغ شاهنامه است، نجات دهنده و امید‌بخش. در چندجای کتاب موقع اشاره به زخمی سهراب شدن و افتادنش میان گندم‌زار، داستان زال برایمان یادآوری می‌شود که اگر سیمرغ نبود لقمه‌ای می‌شد برای حیوانات.

یکی از نقاط قوت دیگر کتاب نام شخصیت‌هاست. از سهراب و سیمرغ که درباره‌شان حرف زدیم، بگذریم. فرشته زنی است که مثل فرشته نجات به داد سالار می‌رسد بعد از مرگ مادرش. سرنا که خود یادآور ماجرایی ست در گذشته‌ سالار و ... .

«جامانده از پسر» از تاریخ قوت می‌گیرد. از شاهنامه به عنوان حافظه‌ جمعی ایرانیان و به نوعی تاریخ کهن ایران زمین و از حادثه پانزدهم خرداد به عنوان بخشی اثرگذار و مهم در تاریخ معاصر؛ و همین پیوندهای عمیق و دقیق است که در کنار تکنیک نویسنده به خواندنی‌تر شدن داستان کمک می‌کند.


انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران