خراسانی نه تنها اسمی که رسماً هم خراسانی‌ام


مصطفی محدثی خراسانی

خبرگزاری تسنیم : مصطفی محدثی خراسانی در معرفی خود می‌نویسد:"خراسانی نه تنها اسمی که رسماً هم خراسانی‌ام و در سال ۱۳۴۰ در آن دیار چشم به جهان گشوده‌ام و در همان دیار پرورش یافته و تحصیل کرده‌ام."

خبرگزاری تسنیم - مصطفی محدثی خراسانی: نامم مصطفی و شهرتم محدثی خراسانی است، خراسانی نه تنها اسمی که رسماً هم خراسانی‌ام و در سال 1340 در آن دیار چشم به جهان گشوده‌ام و در همان دیار پرورش یافته و تحصیل کرده‌ام، آخرین مَدرَسم، دانشگاه فردوسی مشهد بوده که در دانشکده ادبیاتش رشته زبان و ادبیات فارسی را خوانده‌ام.

شعر در خانواده ما تا حدی موروثی است، پدرم شادروان شیخ حسن محدثی خراسانی از جمله شاعران و ادیبان خراسان به حساب می‌آمدند و من از کودکی با شعر و شاعرانی که به دلیل دوستی پدرم به خانه ما رفت و آمد داشتند ، از جمله دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی ، نعمت میرزازاده، ذبیح الله صاحبکار آشنا بودم ، خواهرم زهرا محدثی خراسانی شاعر است و صاحب چندین مجموعه شعر و تالیف دیگر پیرامون شعر، برادر دیگری هم داشتم که مسلم نام داشت و درجوانی به رحمت حق پیوست‌، او نیز شعر خوب می‌سرود و اگر مجال می‌یافت به روز های درخشان‌تری در شعر می‌رسید.

در خراسان شاعران جوان که لب به سخن باز می‌کنند، بزرگانی که هم در شعر و هم در مرام و سلوک و اخلاق مراتب والایی دارند را بالای سرشان دارند و فضای تربیتی خراسان هم ایجاب می‌کند که قدرشناس آنها باشند و در پی کسب فیض و زانوی تلمذ و ادب زدن در پیشگاهشان و من نیز اینگونه آغاز کردم و اگر توفیقی نسبی هم داشته‌ام آن را مدیون همین سنت پسندیده فضای تربیتی خراسان عزیزم.

انجمن‌های ادبی در مشهد نقش موثری در کشف و پرورش و سیر و سلوک شاعران دارند وشهرت برخی از این انجمن‌ها  از جمله انجمن ادبی فرخ کشوری است‌، بسیاری از بزرگان شعر و ادب معاصر خراسان از این انجمن برخاسته‌اند، چهره‌‌هایی چون محمد قهرمان، احمد کمالپور، ذبیح الله صاحبکار، مهدی اخوان ثالث، محمد رضا شفیعی کدکنی،نعمت میرزازاده،غلامرضا قدسی، عباس باقرزاده و....

سرودن را از نوجوانی به یاد دارم، اوایل دهه شصت در کوران دفاع مقدس تعدادی از هم قد و اندازه‌های خودم‌، چون مجید نظافت، سید عبدالله حسینی، محمد کاظم کاظمی‌، محمد حسین جعفریان، هادی منوری‌،  مرتضی امیری اسفندقه، غلامعباس ساعی‌، احمد زارعی، محمود اکرامی‌، جلال قیامی را در شعر در مشهد پیدا کردم و با هم گروه شعری را در سازمان تبلیغات مشهد راه انداختیم و پنج‌شنبه‌ها عصر آنجا شد میعادگاهمان، که هنوز که هنوز است آن میعادگاه، میعادگاه است و آن میعاد برقرار، در بین آن دوستان اگرچه از همه درس گرفتم و بطور نسبی همه برهم تاثیر گذاشتیم و در پیشرفت هم سهیم اما نقش شادروان احمد زارعی در اعتلای شعر و شخصیت و بینش تمامی ما نقشی بی‌بدیل و عمده بود، علاوه برجلسات هفتگی که در حوزه هنری مشهد داشتیم هفته‌ای یک شب هم در منزل یکی از دوستان بصورت گردشی جلسه‌ای پنج شش ساعته داشتیم که احمد زارعی بیشتر در این جلسات به آموزش و تربیت ما می‌پرداخت، حاج محمود اکبرزاده نیز که بزرگ مداحان اهل بیت در خراسان است نیز پای ثابت‌ای جلسات بود.

از سال 70 تا 80 مسئولیت این گروه شعر به عهده من بود، و همزمان با آن مسئولیت کانون شاعران و نویسندگان سازمان آموزش و پرورش خراسان که هنوز شمالی و جنوبی و مرکزی نشده بود را نیز عهده‌دار بودم  و این دو مسئولیت توامان موجب شد که برای یک دهه جریان شعر جوان خراسان از این دو مرکز هدایت شود و البته همه دوستان در این راهبرد نقش داشتند و همه با هم این وظیفه خطیر را انجام دادیم ، شاعران جوان آن سال ها از جمله عباس چشامی ، محمد رمضانی فرخانی، سید محمد بهشتی، آرش شفاعی، علیرضا سپاهی، قاسم رفیعا، زهرا بیدکی، انسیه موسویان، زهرا محدثی، راضیه رجایی، طیبه ثابت، محمد تقی احمدی، علیرضا حسنی آبیز، سید مهدی موسوی، بهزاد پور حاجیان، علیرضا بروسان، هادی اسماعیلی و... در همین دو مرکز کشف شدند و پرورش یافتند.

از سال 80 هم که دست تقدیر مرا به تهران کشاند و در این دیار به جمع دوستان شاعر در شورای عالی شعر صدا و سیما پیوستم، در کنار آن سردبیری مجله شعر را به صاحب امتیازی حوزه هنری کشور پذیرفتم. که کماکان این مسئولیت ادامه دارد، مجله شعر را در سال 81 پس از یک سال که انتشار آن متوقف شده بود از دکتر محمد رضا ترکی تحویل گرفتم، سردبیران قبا یعنی جناب هادی سعیدی کیاسرس و محمدرضا ترکی مجموعا 29 شماره را در طول 9 سال منتشر کرده بودند و من از سال 81 تا اکنون که پاییز 89 را سپری می کنیم شماره مجله را به 69 رسانده‌ام.

دو سالی هم در این بین از سال 84 تا 86 مسئولیت گروه فرهنگی روزنامه جام جم را عهده‌دار بودم.و نیز حدود یک سال مسئولیت گروه فرهنگی روزنامه همشهری عصر را.

ذوق و گرایش من در شعر بیشتر با قالب‌های کلاسیک گره خورده است و در آن میان بیشتر غزل و دو بیتی و رباعی ـ البته بدون شعر نیمایی هم نیستم. اما گویا زبان مرا همان قالب‌های کلاسیک بیشتر برمی‌تابند. این کتاب‌ها را تاکنون از آثارم منتشر کرده‌ام:

1. شاعران پروازی ـ 1375 ـ انتشارات ضریح آفتاب،

2. هزار مرتبه خورشید ـ 1375 ـ انتشارات برگ،

3. گزیدة ادبیات معاصر شمارة 46 ـ 1378 ـ انتشارات نیستان،

4. ولیّ مهر منظومه‌ای در رثای شهید ولی الله چراغچی، انتشارات کنگرة سرداران شهید خراسان 1380،

5. طنین کوه ـ شعر دفاع مقدس ـ انتشارات حریر 1383،

6. سلوک باران ـ انتشارات سورة مهر 1385،

7. طنین گام ابراهیم، انتشارات مؤسسة نتظیم و نشر آثار امام(ره)، 1386،

8. سُکر سماع ، انتشارات تکا 1387

9- بودن در نبودن انتشارات سوره مهر، 1388

10- کتابی دیگر با عنوان شوق کعبه که نگاهی زیبایی‌شناسانه و تأملی فلسفی در مناسک حج دارد و حاصل یادداشت‌های من در حج تمتع سال 1383 است، توسط انتشارات سوره مهر در سال 1386 منتشر شده است.

چند غزل از محدثی خراسانی:

انجام عشق

هرچند دل از دست تو آرام ندارد
جز یاد تو در خاطر ایام ندارد

پندار رسیدن به خم زلف تو کفر است
کفری که به جز صبغه اسلام ندارد

برخاستم اما نه به قصد ننشستن
برگشته ام و کوی شما بام ندارد

تا حلقه در آمدم و روی زدن نیست
پیکم ولی آن پیک که پیغام ندارد

بیمم مده از عشق که پایان نپذیرد
آغاز مگر داشت که انجام ندارد


شوق پریدن

گر چه بیم نرسیدن دارد
بار عشق تو کشیدن دارد

یاد تو بالی اگر باز کند
سنگ هم شوق پریدن دارد

چون در آیینه تو را می‌بینم
جلوه آینه دیدن دارد

یا دلی نیست در آفاق وجود
یا به ذکر تو تپیدن دارد

واژه از پاره دل داد به من
پس از این شعر شنیدن دارد

غزل رجعت

بیا به خانه که امید با تو برگردد

بیا به خانه که امید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد

بیا شکوه شکفتن که باز در نفسی
بهار رفته به تبعید با تو برگردد

بیا که صبح یقین در گشودن چشمی
به جای این شب تردید با تو برگردد

من و غروب و غم و اضطرابِ چشمانی
به راه مانده که امید با تو برگردد

بیا که کوچ کند ماتم از حریم زمین
و شادمانه‌ترین عید با تو برگردد

مطلب تند

اینجا که منم ،چون تو کسی راه ندارد
این راه بجز رهرو گمراه ندارد

بگذار مرا و بگذر ناصح مشفق
بگذار مرا و بگذر راه ندارد

اینجا که منم ازخود من هیچ اثر نیست
آنجا که تویی جز تو پر کاه ندارد

رندانه اگر قصد کنی قربت دل را
این قصر تو را قلعه و در گاه ندارد

تکفیر مرا جبرتو ناچار و شگفتا
مختار من ازجبر تو اکراه ندارد

تند است مرا مطلب و کند است تو را فهم
این نخل تو راشاخه کوتاه ندارد

از بهت برون آی و مشو رنجه تر از این
شطر نج جگر سوختگان شاه ندارد

من

من منم و تو منم و ما منم
گم‌شده آدم و حوا منم

بیرون از من خبری نیست نیست
هر چه در این‌جا و در آن‌جا منم

عقل و جنون ،خوف و رجا،کفر و دین
هرچه گم و هرچه که پیدا منم

خسرو و شیرین من و فرهاد من
مجنون من هستم و لیلا منم

سامری ام، سحر سراسر دروغ
معجزه‌ام، حضرت موسی منم

حرف، من و، صوت، من و، گفت، من
عین دلالت، خود معنی منم

امروز من هستم و تردید نیست
دیروز، من بودم و فردا منم

کماکان

گرچه در سایه لطف تو پریشان هستیم
ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم

ما نه تنها به نسیم سحری گل شده ایم
که شکوفاتر از آن در شب طوفان هستیم

یوسف راه تو، فرهاد تو، مجنون توییم
گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان، هستیم

مهر اگر می‌بری و چند صباحی دوریم
منتظر باش که باز اول آبان هستیم

ما که گرم از نفس روشن تابستانیم
حال در سردی شب‌های زمستان هستیم

مجال غفلت

با گنجی از محبت، در عالم فقیری
می‌خواهم از تو باشم اما نمی‌پذیری

می‌خواهم از تو باشم، از شاخه‌های سرخوش
دل‌گیر میله‌هایم، دل‌خستة اسیری

ما دلخوشیم ای دوست، از کهکشان مهرت
حتی به کورسویی در این شب کویری

تنها تو می‌توانی، مهرآفرین بمانی
در این سکوت سنگین، این شام زمهریری

از کوچه جوانی بی‌خاطره گذشتم
بر نوجوانی من افتاد رنگ پیری

دنیا مجال غفلت، از حرف‌های دل بود
دنیا مجال دوری، دنیا مجال دیری

کدام صاعقه

کاری که در مفارقه دیوار می‌کند
تن از ازل میان من و یار می‌کند

گاهی که خاک را وطنم فرض می‌کنم
در سینه‌ام کسی است که انکار می‌کند

هر صبحدم دژی ز یقین می‌شوم ولی
طوفان شک، دوباره‌ام آوار می‌کند

بی‌حرمتی است پا نزدن بر بساط عقل
وقتی که عشق این همه اصرار می‌کند

خواب آن چنان گرفته که باید سؤال کرد
ما را کدام صاعقه بیدار می‌کند

چراغ آینه

جان آمدی و من به جز این تن نداشتم
هستی نداشت یا نه فقط من نداشتم؟

بارانی از شکوفه و گل بودی و دریغ
بی‌بهره ماندم از تو که دامن نداشتم

در زمهریر غربت آن دخمه‌های هول
حتی برای یاد تو روزن نداشتم

وقتی ظهور کردی و آتش گرفت عشق
در دل، چراغ آینه، روشن، نداشتم

از این غزل کناره گرفتند واژه‌ها؟
یا من توان از تو سرودن نداشتم

پابند نبودن

تا چند بر آن عهد که بودند نبودن
از خوان پدر خوردن و فرزند نبودن

گفتن سخن از قله، شنیدن سخن از کوه
در دامنه‌ها نیز دماوند نبودن

بسیار غزل ساختن از عاطفه و مهر
بر چهره هیچ آینه لبخند نبودن

بر سینه زدن، سنگ روان‌های شکسته
بر چینی اندوه یکی بند نبودن

با این همه شیرینی بی‌واسطه، ناکام
با این همه اسباب طرب قند نبودن

بسیار از این دست سخن بود، نگفتیم
آخر چه توان گفت به پابند نبودن

به گزارش تسنیم، امروز مراسم تجلیل از محدثی خراسانی در موسسه هنری اوج برگزار می‌شود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران