از رویارویی «آقا محسن» پیر و جوان تا سکانسهای شهادت افشردی
خبرگزاری تسنیم : برنامه صبح بخیر ایران با حضور عوامل مستند «آخرین روزهای زمستان» برگزار شد که در آن کارگردان، تصویربردار و آهنگساز و گرافیست این مجموعه، خاطرات جالبی را از پشت صحنه ساخت این مستند بیان کردند.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صبح امروز برنامه صبح بخیر ایران با حضور محمد حسین مهدویان کارگردان مستند حسن باقری، حبیب خزائیفر آهنگساز، هادی بهروز تصویربردار، ابراهیم امینی بازیگر نقش محسن رضایی و حسین جمشیدی گوهری طراح گرافیک و تیتراژ، با موضوع تجلیل از عوامل و سازندگان «آخرین روزهای زمستان» گفتوگوی کوتاهی را ترتیب داد.
محمد حسین مهدویان کارگردان مستند شهید حسن باقری، گفت: سال87 بود که بعد از کارهایی که مدتی در روایت فتح کرده بودیم؛ قصد شروع کارهای جدیدی را داشتیم. دوستان پیشنهادات مختلفی میدادند، یکی از کارهایی که آقای والینژاد پیشنهاد کردند، کار درمورد زندگی شهید باقری بود. میدانستم اگر بخواهیم درمورد شهید باقری فیلم بسازیم نمیتوانیم به شیوه معمول مستند سازی جنگ عمل کنیم. اولین تصوری که وجود داشت این بود که ما با نابغه جوانی که نبوغ نظامی دارد طرف هستیم؛ اما در طول کار، پروژه ابعاد دیگری پیدا کرد و نبوغ نظامی به بخش کوچکی از کار تبدیل شد و ما تمام زندگی ایشان را مورد بررسی داده و فقط به نبوغ نظامی بسنده نکردیم. سیستم مستند سازی جنگ، شکل خاصی پیدا کرده است. میدانستیم اگر به شیوه معمول مستند سازی عمل کنیم مخاطب زیادی نخواهیم داشت و به ایده جدیدی نیاز داریم چون مردم به دنبال قالب جدید هستند و ماباید فرم متفاوتی برایش پیدا میکردیم.
مهدویان در ادامه صحبتهایش اضافه کرد: من همان موقع مشغول تنظیم پایاننامه کارشناسی ارشد بودم که درمورد درام مستند بود که شیوهاش با حفظ ساختار مستند، متکی به بازسازی نمایشی است. من پیشنهاد دادم چنین کاری انجام بدهیم و آقای فرجی و آقای ایمانی نژاد استقبال کردند. هنوز ابعاد کار معلوم نبود. میدانستیم به محض ورود به این عرصه با وجود مشخص نبودن ابعاد قضیه، با کار سخت و سنگینی رو به رو خواهیم بود اما به تدریج داخل کار شدیم.
ابراهیم امینی بازیگر نقش محسن رضایی درمورد مستند «آخرین روزهای زمستان» اظهار داشت: اوایل فیلمبرداری در دهکده مقاومت بودیم. همان روزهای اول که آقای محسن رضایی سر صحنه آمدند. من با لباس و گریم آماده بودم و تسبیحی در دست داشتم که تسبیح بر اساس عکسهایی که از گذشته دیده شده بود متعلق به نقش محسن رضایی بود. در حال گذر بودیم که با محسن رضایی مواجه شدم و هر دو بسیار جا خوردیم، ایشان جوانیهای خود را به نوعی در من دیده بودند و من نیز در مقابل میان سالی نقش مورد نظرم قرار گرفته بودم. همین باعث شد گفتوگوی خوبی میانمان شکل بگیرد و با یک نگاه به بازیگران، به راحتی نام کاراکترها را میگفتند.
امینی در پاسخ به این سوال که آیا قبل از اینکه این نقش را بخواند و انتخاب کند، زندگی محسن رضایی و جزئیات رفتاریاش را مرور کرده بود، توضیح داد: ما بیشتر از گفتوگوی حضوری و مصاحبه با آقای رضایی، روی عکسها و فیلمهایی که از دوران گذشته به جا مانده بود کار کردیم. چون دیدار با ایشان سخت بود و ممکن بود به راحتی مهیا نشود. ضمن اینکه چون من نقش دوران جوانی ایشان را بازی میکردم؛ بهتر بود بیشتر به دوران جوانی ایشان رجوع کنم، بنابراین با بررسی منابع موجود به وضعیتی که مشاهده کردید دست یافتیم.
هادی بهروز تصویربردار مجموعه، با اشاره به اینکه ایده فیلمبرداری این کار دو یا سه سال قبل از اینکه کار حسن باقری شروع شود به ذهنشان رسیده بود؛ صحبتش را اینگونه شروع کرد: من و حسین مهدویان تجربه کوتاهی در یک مستند داشتیم و گفتوگوهایی داشتیم در راستای اینکه اگر خواستیم یک کار بازسازی از جنگ انجام دهیم با چه فرمت و سبکی سراغش برویم؛ اما موقعیتش فراهم نمیشد تا اینکه بحث حسن باقری پیش آمد. ما وقتی در روایت فتح کار میکردیم حجم زیادی از راشهای زمان جنگ را دیده بودیم. من مدلهای مختلف سبک دوربین به دست را دیده و نوع استقرار دوربین و کادر بندی را تجربه کرده بودم، این اطلاعات ِگوشه ذهن من در ضمن فیلمبرداری تاثیر زیادی داشت.
در تکان خوردنهای دوربین شاید این تصور برای بینندگان حاصل شود که این تکانها ممکن است اتفاقی باشد اما اینطور نبوده و ما تمام تکانها خوردنها، فوکوسها و اصلاح کادرها را با برنامه و تمرینهای قبلی اِعمال کرده بودیم. حتی خطاهایی که اتفاق میافتاد همهاش برنامهریزی شده بود. رنگ لابراتوار را نیز بعد از فیلمبرداری به آن چیزی که میخواستیم تغییر دادیم و در لابراتوار چیزی حدود پنج، شش ماه وقت گذاشتیم تا به آن حد مطلوبی که میخواهیم برسیم.
مهدویان در ادامه سخنان عوامل فیلم، تصریح کرد: در مورد صحنه به شهادت رسیدن حسن باقری با هادی بهروز تلاش بسیاری کردیم که این صحنه چطور طبیعی و اثرگذار و باور پذیر در بیاید. من به ذهنم رسید که از دور به این صحنه بپردازیم و از نزدیک وارد جزئیات آن نشویم. اختصاصاً برای این سکانس یک لنز تله چهارصد پیدا کردیم که تجهیزات جانبی آن نیز به سختی فراهم میشد. بعد از جستجوهای زیاد با آن مشغول به کار شدیم که فیلمبرداری با آن نیز خیلی مشکل بود. ما چهارصد متر از صحنه فاصله داشتیم و بیسیمها به خوبی جواب نمیداد که با این روال چهار پنج روز فیلمبرداری این سکانس به درازا کشید.
حسین جمشیدی گوهری، طراح گرافیک و تیتراژ در توضیح ورود به این مجموعه گفت: برای اولین بار من در نشریه الف خیلی اتفاقی خبری درمورد این مستند خوانده بودم و بر عکس دوستان دیگر، جزء آخرین افرادی بودم که به گروه پیوستم. من و مهدویان هم دانشکدهای بودیم اما تجربه همکاری با هم را نداشتیم. یک هفته بعد از خواندن خبر در نشریه، مهدویان با من تماس گرفت و قراری با هم گذاشتیم. یک کار سی دقیقهای را با موسیقی آرشیوی آماده کرده بودند که پلانهایی از کار در آن بود، مهدویان گفت من مجموعهای پلان دارم که میخواهم به صورت پلان متحرک در مورد نقشه جنگ صحبت کرده و داستان عملیات را به صورت گرافیک متحرک تعریف کنیم. روی متریالی که از جنگ مانده بود؛ چند جلسهای را وقتی گذاشتیم. گرافیک متحرک پیچیدگیهای داشت، فضای کار میبایست فضای دهه شصت باشد و اجازه کارهای عجیب و جعلی نداشتیم و خود کار نیز باید در خدمت داستان قرار میگرفت تا چیزی بیشتر از آن ارائه ندهد. از سنگینترین بخش کار یعنی از قسمت هشت شروع به کار کردیم.
این گفتوگو در حالی پایان گرفت که حبیب خزائیفر آهنگساز مستند، در پاسخ به پیچیدگیهای کارش اظهار داشت: سختی کار ما این بود که باید طبق فضای دهه چهل و پنجاه موسیقی میساختیم و فضای آن روزها را تداعی میکردیم. من به موسیقی آن دوران علاقه زیادی داشته و دارم. موسیقی در این مستند برای خودش شخصیتی کامل داشت که با تم یکسانش در تمامی سکانسها شنیده میشد. از زاویهی یک بیننده؛ نه آهنگساز، این فیلم برای من جذابیتهای زیادی داشت خصوصاً بخش ِصداهایی که از بیسیم پخش میشد. من برای یک کار مطلوب، تمام تلاشم را کردم.
انتهای پیام/