گلن: تصویر خدا در مسیحیت برایم قابل پذیرش نبود
خبرگزاری تسنیم : شب گذشته دهمین قسمت از مستند «جهانشهریها» از شبکه سه سیما پخش شد. در این قسمت از مستند «جهانشهریها»، "گلن" که با مذهب میانه خوبی نداشته است، از زندگی و شیوه مسلمانیاش میگوید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گلن از ابتدا، زندگیاش را اینگونه شرح میدهد: دوران کودکیام مثل دوران کودکی هر انگلیسی بود پدرم اصالتاً ایرلندی و مادرم انگلیسی است. ابتدا در لندن و بعدا به میلتونکینز رفتیم، متاسفانه پدر و مادرم وقتی 6 ساله بودم از هم جدا شدند. من پیش مادرم ماندم و پدرم را هر هفته میدیدم. الان دیگر او را زیاد نمیبینم. چون دیگر در منطقه آندلس اسپانیا زندگی میکند. مادرم مسیحی ولی خیلی مذهبی نیست و انتقاداتی هم دارد برخی از انتقاداتی را که من داشتم، مادرم هم داشت.
او در معرفی پدرش میگوید: پدرم یک کمونیست است شاید خودش این کلمه را به کار نبرد اما او یک سوسیالیست سرسخت است. چون با مادرم زندگی کردم بیشتر تحتتاثیر نظرات مادرم بودم. ولی در مسائل بینالمللی مادرم اطلاعاتش خیلی زیاد نبود در حالی که پدرم خیلی در این زمینه قوی بود و این به علت دیدگاههای چپگرایانهاش بود. درباره خیلی از مسائل جهانی خصوصاً در مورد سرکوب مردم و سلب آزادیها نظر داشت. در حالی که من هنوز نوجوان بودم پدرم توجه مرا به موضوع فلسطین جلب کرد علاقهمند شده و در این مورد اطلاعاتی جمع کردم. پدرم برای جلب توجه مردم به فلسطین فعالیتهایی میکرد. تلاش میکرد کمکهای مردمی برای فلسطین جمعآوری کند و یکی از برنامههایی که راه اندازی کرد در گرایش من به اسلام نقش داشت.
گلن با بیان اینکه پدرش یک برنامه دوچرخهسواری از لندن تا بیتالمقدس راه انداخت، اضافه میکند: در آن برنامه من با چند جوان مسلمان مقیم انگلستان آشنا شدم. به عنوان کسی که نسبت به مذهب موضع منفی داشت با آنها صحبتهایی کردم. یکی از آنها مصطفی نام داشت که اصالتاً یمنی و مقیم انگلستان بود. هر روز با او صحبت میکردم و او با آرامش توضیح میداد و عقایدش را تحمیل نمیکرد. من در جزئیات رفتار آنها دقت میکردم. سوالات زیادی میکردم مثلاً میگفتم چرا نباید گوشت خوک و یا مشروبات الکی بخورید؟ او پاسخ عقلانی و علمی به من میداد. جوابهایش گاهی با قرآن و حدیث همراه بود و من احساس میکردم این حرفها منطقی به نظر میآید و در من اثر میگذاشت.
وی در ادامه صحبتهایش افزود: من بر خلاف خیلی از انگلیسیها ذهنیت منفیای نسبت به اسلام نداشتم. چون در کودکی در شرق لندن بزرگ شدم که مسلمان زیادی داشت، با مذهب مشکل داشتم ولی بهطور کلی منکر خدا نبودم، نمیتوانستم بپذیرم ما همینطور تصادفی به وجود آمدهایم. اما تصویر خدا در دین مسیحیت برایم قابل قبول نبود. خدایی به شکل یک پیرمرد با ریش بلند و سفید! وقتی از مسیحیان در مورد این مسائل سوال میکردم، پاسخشان منطقی به نظر نمیرسید.
گلن با اشاره به دوران تحصیلش اظهار میدارد: من دبیرستان را نیمهکاره رها کرده بودم. نوجوان پرشوری بودم و در بسیاری از کلاسها هم راهم نمیدادند. چون دبیرستان را بدون مدرک ترک کرده بودم ناچار بودم عمرم را با کارهای سطح پایین تلف کنم. اما به دنبال راهی برای پیشرفت بودم. به این نتیجه رسیدم که برای ورود به دانشگاه اقدام کنم. گفتند باید ابتدا یک دوره پیشدانشگاهی را بگذرانی.
او با تاکید بر اینکه در 22 سالگی در دوره پیشدانشگاهی ثبتنام کرده، میگوید: در کمال شگفتی تمام درسها را با نمرات عالی طی کردم و توانستم وارد دانشگاه اگزتر بشوم. این دانشگاه رتبه سوم ِ مطالعات خاورمیانه در انگلستان را دارد. اینجا رشته مطالعات خاورمیانه و رشته مطالعات اسلامی دارند و در مقطع کارشناسی ارشد مطالعات کردی هم دارند که به تازگی هم مطالعات فلسطین را هم به آن اضافه کردهاند. در دوره کارشناسی زبان فارسی هم ارائه میشود. اساساً یک مرکز مطالعات خاورمیانه است ولی اسم آن را مرکز مطالعات اسلامی گذاشتهاند.
گلن با بیان اینکه عنوان رشتهاش مطالعات خاورمیانه است، خاطرنشان میکند: این رشته را به خاطر علاقهام به مسائل خاورمیانه خصوصاً مسأله فلسطین و اسرائیل انتخاب کردم. این ترم، درسی به نام الهیات دارم که درباره انجیل و نسخههای آن است. درس دیگر در مورد تاریخ ایران از زمان صفویه تا تاریخ انقلاب اسلامی است.
وی در توضیح حادثهای که زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده بود، تصریح میکند: سال 2002 من 19 سالم بود که صاحب فرزند دختری شدم، ولی دخترم در سن 9 ماهگی به شدت بیمار شد. در بیمارستان گفتند او به بیماری خطرناکی مبتلاست به عنوان یک پدر این وضعیت برای من سخت بود. در نهایت دخترم در سن 11 ماهگی از دنیا رفت. مشاهده این واقعه باعث شد خیلی از دست چیزی که آن موقع فکر میکردم خدا است، عصبانی بشوم. یک سال بعد از فوت دخترم به فلسطین رفتم یکی از دلایل این سفر همین بود که استراحتی بکنم و با افرادی باشم که در مورد ماجرای دخترم چیزی نمیدانند و در نهایت هم این سفر مرا به اسلام رساند.
گلن با تأکید بر اینکه اسلام برای من یک دین بیگانه بود و اصلاً دنبالش نبودم، اشاره میکند: برای همین دو سال با گرایشاتم به اسلام مبارزه کردم. از آن سفر با ایمان کامل برگشته بودم اما نمیخواستم بپذیرم. 6 ماه بعد دوباره با دوستانم به فلسطین رفتم. آنجا ماجرای جالبی اتفاق افتاد؛ با یک شیخ در بیتالمقدس دیدار داشتم، من گفتم میخواهم مسجدالاقصی را ببینم؛ دوستانم گفتند نگران نباش ما مسلمان هستیم و فردا که جمعه است برای نماز با هم به آنجا میرویم. به شیخ گفتند اگر کسی را میشناسی گلن را نزد او ببر، چون مسلمان نیست او را به مسجد راه نمیدهند. شیخ گفت نگران نباشید؛ پلیس اسرائیل مرا میشناسد. راه افتادیم به مسجد که رسیدیم پلیسها من را نگه داشتند و شیخ مرا همانجا رها کرد و رفت. من و دوستم با آن پلیسها بحث کرده و در نهایت توانستیم متقاعدشان کنیم که من یک تازهمسلمان هستم و به اینجا آمدهام تا نماز بخوانم اما هنوز عربی بلد نیستم. اما واقعیت این بود که من هنوز آن زمان مسلمان نبودم.
او در ادامه میافزاید: منظره نماز جمعه در مسجدالاقصی را تصور کنید. مردم داخل و بیرون به صف و من نیز وسط جمعیت ایستاده بودم. وقت نماز شد اما من هیچچیز بلد نبودم. مجبور بودم لحظه به لحظه از آنها تقلید کنم. تجربه عجیبی بود اما یادم هست موقع ترک مسجد احساس خوبی داشتم. حتی خیلی علاقهمند بودم دوباره این را تجربه کنم.
گلن با تأکید بر اینکه تصمیم گرفت نوشیدن مشروبات الکلی را ترک کند، اظهار میدارد: گفتم اگر نماز را یاد بگیرم دیگر سمت الکل نمیروم. در شهر ما کسی نبود که نماز خواندن را به من یاد دهد. از اینترنت و یوتیوب نماز خواندن را یاد گرفتم. با همین نماز و آشنایی تدریجی با دستورات اسلام توانستم تغییر کنم. آن اوایل مدتی به پدر و مادرم نگفتم که مسلمان شدهام.
او در توضیح اینکه اولینبار که مسلمانیاش را به پدرش گفت، خاطرنشان میکند: یک سالونیم گذشته بود. از او پرسیدم پدر در من تغییری احساس کردهای؟ گفت: بله خیلی امیدوارتر و متمرکزتر شدهای و صفات خوب دیگری را هم برشمرد. گفتم این تغییرات دلیلی دارد و دلیلش را گفتم. مثل مادرم گفت با آنچه انجام دادهای موافق نیستم اما چون باعث پیشرفت تو بوده است؛ آزاری هم به کسی نمیرسانی از این تصمیمت حمایت میکنم. در واقع تغییر من را به معنی پشت کردن به خودشان تلقی نکردند. چون همان تغییری بود که آنها امید داشتند من روزی پیدا کنم.
گلن برخورد مادرش را چنین توصیف میکند: او برخوردش خیلی خوب بود. او هم متوجه تغییرات مثبت شده بود. اینکه احترام بیشتری برای اعضای خانوادهام قائل بودم، تحصیلاتم را ادامه دادم، زندگیام را بهبود ببخشم. وقتی به خانه مادرم میروم دقت میکند قبل از آن گوشت حلال تهیه کند. روزهای جمعه از سر کار میآمد که مرا با ماشین به نماز جمعه برساند. خیلی مهربان بود و بهتر از این نمیتوانستم انتظار داشته باشم. برخلاف تازهمسلمانهایی که از طرف خانوادهها طرد شدهاند.
وی با اشاره به اینکه جامعه اسلامی یکی از فعالترین تشکلها در دانشگاهاش است، میگوید: برنامههای مفصل و متنوعی برگزار میکند البته یک انجمن مسیحی هم وجود دارد که اعضای بسیاری دارد. بعد از آن جامعه اسلامی بزرگترین و دومین تشکل دانشگاه است. در آنجا با آدمهای بسیاری آشنا شدم که در ارتباط و انسجام دانشجویان مسلمان موثر بود. اگر شما یک دانشجوی خارجی باشید و یا از گوشه این کشور به این دانشگاه آمده باشید، خوب است که آن جمع متحد وجود داشته باشد. این تشکل نقش مهمی دارد برنامههای ما دعوت عمومی دارد و حتی از بیرون دانشگاه هم میتوانند شرکت کنند، این یک راهی برای تبلیغ دین اسلام و فراهم کردن راهی برای دسترسی به آن است.
گلن آغاز آشناییاش با شیعه را اینگونه بیان میکند: سال اولی که به دانشگاه آمده بودم متوجه یک تازهمسلمانی شدم که زیاد به نمازخانه میآمد و به شکل عجیبی نماز میخواند، بهنظرم رسید که شیعه باشد. تا قبل از اینکه من با شیعهای مواجه شوم بدگوئیهای زیادی در موردشان شنیده بودم که البته هیچکدام حقیقت نداشت. مثلاً میگفتند شیعیان میگویند نبوت حق حضرت علی(ع) بود، یا اینکه جبرئیل زمانی که قرار بود قرآن را وحی کند، مست بود و به جای حضرت علی(ع)، قرآن را به حضرت محمد(ص) وحی کرد. از این قبیل ادعاهای احمقانه علیه شیعیان مطرح میکنند و اتهامات ناروایی میزنند. آن فرد که اسمش گارث بود به تدریج با من دوست شد.
او با بیان اینکه برای آموختن زبان عربی به سوریه رفته بود، خاطرنشان میکند: در آن سفر گارث هم آمد برخی از دوستانش در حوزه علمیه آنجا درس میخواندند. در اثر دوستی با او در همان سفر سوریه متوجه شدم خیلی از چیزهایی که در مورد شیعه شنیدهام دروغ بود. با دوستان دیگری هم آشنا شدم و به حرم حضرت زینب(س) رفتم. با یکی از دوستانم به نام کریس صحبت کرده و در مورد ابهاماتم با او بحث میکردم. گاهی بر علیه عقاید شیعه تند و عصبانی میشدم و با تعصب از افکار خودم دفاع میکردم. او خیلی آرام، عقلانی و منطقی به حرفهایم جواب میداد. این مسائل دو سال در ذهن من بود تا اینکه فوریه سال 2010 دوباره سفری به سوریه داشتم. روز آخر به این جمعبندی رسیدم که تشیع حقیقت است و این راهی است که من میخواهم ادامه دهم. یکی از امامانی که تحتتأثیرش قرار گرفتم، حتی زمانی که سنی بودم؛ امام جعفر صادق(ع) بود.
گلن در ادامه میافزاید: عالمی به اسم جوینی وجود داشت که ایرانی و استاد غزالی بود، کتابی در رد امامت دارد که چهار فصل است؛ او یکی از مهمترین علمای اهل سنت محسوب میشود، با اینکه من هیچ تحصیلات حوزوی نداشتم، به آسانی میتوانستم استدلالهای او را رد کنم.
وی با تأکید بر اینکه عاشق لبنان است، میگوید: برایم یکی از بهترین جاهای دنیا است و بیروت یکی از شهرهایی است که خیلی دوستش دارم. در فلسطین وقتی با تاکسی به فرودگاه میرفتیم راننده یک فلسطینی مسیحی بود. از او پرسیدم نظرت در مورد حزب الله چیست؟ گفت ما عاشق حزبالله هستیم. طوری درباره سیدحسن نصرالله صحبت میکرد که حیرتانگیز بود. من حتی از مسلمانان هم نشنیده بودم کسی در این حد با اشتیاق در مورد سیدحسن نصرالله سخن بگوید.
گلن با اشاره به اینکه رسانهها فرآیند دموکراسی را در کشورش کنترل میکنند، خاطرنشان میکند: بنگاههای رسانهای قدرتمندی وجود دارد که هرچه در روزنامههایشان بنویسند مردم باور میکنند. آنها فرایند انتخابات را به راحتی تحتتأثیر قرار میدهند و تعیین میکنند که چه کسی به قدرت میرسد. نارضایتیهای زیادی در مورد دموکراسی در این کشور وجود دارد. وضع موجود با شرایط ایدهآل فاصله زیادی دارد. من همیشه باوری دارم که تا امروز به آن معتقد ماندهام و آن این است که اسلام و مسلمانان دو مقوله جدا از هم هستند که نباید بر اساس وضع فعلی مسلمانان در مورد اسلام قضاوت کرد. من در گذشته شناختی اولیه از اصول و مبانی اسلام داشتم که به نظرم منطقی میآمد اما رفتار بعضی از گروههای مسلمان در انگلیس باعث میشد ذهنیت منفی از مسلمانان پیدا کنم. در مواقعی که به برخی از مساجد متعلق به پاکستانیها رفتهام، به دلیل سفیدپوست بودنم مرا راه ندادند که از نگاه اسلامی رفتار عجیب و ناپسندی است. البته همه اینطور نیستند من دوستان پاکستانی خوب هم دارم.
وی در اشاره به مرکزی به نام اهلبیت اگزتر، توضیح میدهد: ما این مرکز را راهاندازی کردهایم. این یک مرکز عمومی است که ما برای برنامههای خود اجاره میکنیم اکثر کسانی که شرکت میکنند افغانی بوده و فارسی صحبت میکنند. عربها نیز همینطور که من با اکثر عربهایی که میشناسم صمیمی هستم. در انگلستان متأسفانه گروههای زیادی از مسلمانان هستند که تصویرهای بدی از اسلام را ارائه میکنند و ذهنیت بدی برای مردم انگلستان به وجود آوردهاند که مسلمانان میخواهند انگلستان را تسخیر کنند و متأسفانه فعالترین و پر سروصداترین گروههای مسلمانان که معمولاً در رسانهها دیده میشوند هم همین حرف را تکرار میکنند. گروههای مثبت و فعالی هم هستند که تلاش میکنند منشأ اثر باشند ولی متأسفانه اینها دیده نمیشوند و این یکی از نقاط ضعف ما است.
گلن سخنان خود را اینگونه به پایان میرساند: باید افرادی داشته باشیم که از طرف ما صحبت کنند، ما را متحد کنند و باید جایگاه خود را در این جامعه، بهتر از قبل پیدا کنیم. باید به آن مرحلهای برسیم که الگوهایی به جامعه ارائه دهیم. من خودم وقتی در یک نفر الگویی از اسلام دیدم مسلمان شدم، باید این کار را در سطح گستردهای انجام بدهیم و بر اساس آنچه که اسلام آموزش داده عمل کنیم نه اینکه لزوماً برویم تلاش کنیم تا همه را مسلمان کنیم بلکه به این مفهوم که در این جامعه با نگاهی مثبت پذیرفته شویم میتوانیم به آنجا برسیم. تغییراتی هم در حال وقوع است، و تازهمسلمانها در خط مقدم این حرکت هستند. آنها هستند که میتوانند بین گروههای مختلف جامعه پل بزنند.
انتهای پیام/