روزنامه جمهوری اسلامی :جنگ روانی غرب حربه جدید علیه سوریه


روزنامه

خبرگزاری تسنیم :تشدید جنگ روانی، تازه‌ترین ترفندی است که جبهه ضد سوری برای رسیدن به هدف شوم خود در سوریه به کار گرفته است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم ،برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به مطالب زیر اختصاص دادند.
*کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «تانک بیار تفنگ ببر !» به قلم «حسین شریعتمداری»آورده است: 1- می گویند در جریان جنگ جهانی دوم، یکی از سربازان انگلیسی با عجله و در حالی که نفس نفس می زد خود را به فرمانده گردان رساند و یک قبضه تفنگ ساخت آلمان را که اسلحه سازمانی نظامیان ارتش نازی بود، به وی نشان داد و گفت؛ قربان! این تفنگ را از دشمن غنیمت گرفته ام. فرمانده گردان به شجاعت وی آفرین گفت و برای تشویق این سرباز شجاع و ترغیب سایر سربازان به وی یک هفته مرخصی تشویقی داد. چند هفته بعد، باز هم، همان سرباز انگلیسی با یک تفنگ آلمانی دیگر نزد فرمانده گردان رفت و به خاطر شجاعتی که به خرج داده بود، یک هفته دیگر مرخصی گرفت. این ماجرا چند بار دیگر نیز تکرار شد و فرمانده گردان که از شجاعت سرباز تحت امر خود به وجد آمده بود در مراسم صبحگاه و در حالی که تمامی پرسنل گردان و تیپ و لشکر حضور داشتند، سرباز را صدا کرد و بعد از تشویق فراوان به وی گفت؛ حالا می خواهم تاکتیکی را که در غنیمت گرفتن تفنگ سربازان آلمانی به کار می بری برای همه پرسنل توضیح بدهی تا بقیه هم از این تاکتیک استفاده کرده و ارتش آلمان را زمین گیر کنند! سرباز انگلیسی پشت تریبون رفت و گفت: قربان! تاکتیک پیچیده ای نیست، اتفاقا خیلی آسان و بی خطر نیز هست. من هر بار یکی از تانک های ارتش خودمان را به آلمانی ها می دهم و در مقابل، یک تفنگ از آنها می گیرم! به همین سادگی!

 

2- این روزها، با نزدیک شدن زمان انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، سران و عوامل فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 با این توهم که می توانند وطن فروشی آشکار و خیانت های بی پرده خود را از اذهان مردم پاک کنند، بار دیگر با سازی که از آن سوی مرزها کوک شده است، دهان باز کرده و در مدح و ستایش خویش ترانه ای چند صدایی آغاز کرده اند! یکی از این صداها، بهره گیری از کینه توزی آمریکا و متحدانش در تحریم کشورمان و زیر سؤال بردن سیاست خارجی و هسته ای جمهوری اسلامی ایران است. مدعیان اصلاحات در این بخش از مأموریت خود ادعا می کنند که سیاست خارجی و هسته ای هوشمندانه!! آنها در دوران اصلاحات مانع از خصومت آمریکا و متحدانش بوده است و تحریم ها و تهدیدهای این روزها ناشی از سیاست خارجی و هسته ای کنونی جمهوری اسلامی ایران است! این در حالی است که به گواهی اسناد ثبت و ضبط شده موجود، تعدادی از افراد شاخص جبهه مدعی اصلاحات نه فقط در جریان فتنه 88 بلکه در دوران حاکمیت خود بر دولت و مجلس نیز سودای فروش ایران اسلامی و سلطه دوباره آمریکا بر کشور را داشته اند. مردم فراموش نکرده اند که این جماعت، آن روزها برای آمریکا فرش قرمز پهن می کردند، و به صراحت از «پایان عمر خط امام»! سخن می گفتند؟ «دوران اسلام را تمام شده می نامیدند»، جمهوری اسلامی ایران را «حکومت لمپنیسم» معرفی می کردند، با صراحت می نوشتند «قلم فقها، در طول تاریخ آغشته به خون آزاداندیشان بوده است»، «قرآن را قابل نقد» می دانستند، با وقاحت می نوشتند «خدا هم حق حاکمیت بر مردم را ندارد»، مظاهر دینی نظیر «حجاب و حیای زنان را نشانه عقب افتادگی» معرفی می کردند، «هیئت های مذهبی را عامل و منشأ خشونت» می دانستند، اعلام می کردند که «معصومین علیهم السلام هم باید تحت نظارت باشند تا از انحراف آنها جلوگیری شود»... و صدها نمونه ثبت و ضبط شده و غیرقابل انکار دیگر از این دست که هیچگاه- تاکید می شود که هیچگاه- نه فقط با کمترین اعتراض سردمداران و گروه های اصلی جبهه اصلاحات نظیر حزب مشارکت، حزب سازندگی، مجمع روحانیون، سازمان مجاهدین انقلاب و... روبرو نشد بلکه همه این اراجیف در روزنامه ها و نشریاتی نوشته شده و یا در مصاحبه و سخنرانی های کسانی مطرح می شد که از مسئولان دولت اصلاحات، نمایندگان مجلس ششم و یاران نزدیک آقای خاتمی بوده اند. اکنون سؤال این است که وقتی سردمداران دولت و مجلس مدعی اصلاحات چنین باورهایی را ترویج و تبلیغ می کردند، دیگر آمریکا چه نیازی به فشار و تحریم و تهدید داشت! آنها با پای خود در پی تسلیم کردن ایران اسلامی به آمریکا و متحدانش بودند. مگر آمریکا غیر از این چه می خواست؟! مدعیان اصلاحات حتی به اندازه آن سرباز انگلیسی در صدر این نوشته نیز غیرت و دغدغه ملی و میهنی نداشتند تا در مقابل تانکی که به دشمن می دهند، لااقل یک تفنگ قراضه و فکسنی دریافت کنند! باید از مدعیان اصلاحات- مخصوصا از سردمداران این جبهه- پرسید که آیا تسلیم شدن در مقابل باج خواهی های آمریکا و متحدانش و تلاش برای تحویل کشور به آنان افتخار! دارد که با افتخار از آن یاد می کنید؟!
و اما، اگرچه فتنه 88 کمترین تردیدی درباره وطن فروشی بسیاری از مدعیان اصلاحات باقی نگذاشت که به آن پرداخته و باز هم خواهیم پرداخت ولی موضوع یادداشت پیش روی، خیانت این جماعت و زمینه سازی آنها برای تحویل میهن اسلامی به دشمنان بیرونی است و فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 شرح جداگانه ای دارد.
3- بعد از آن که مجمع عمومی سازمان ملل متحد به اتفاق آراء پیشنهاد آقای خاتمی برای نامگذاری اولین سال هزاره سوم- 2001- را به نام «سال گفت وگوی تمدن ها» تصویب کرد، مدعیان اصلاحات رأی مثبت آمریکا به این پیشنهاد را نشانه ابتکار در سیاست خارجی دولت اصلاحات دانسته و درباره آن داد سخن دادند! اما مدتی بعد، ماجرای 11 سپتامبر و انفجار برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک اتفاق افتاد و همین آقای بوش که اصلاح طلبان برای رویکرد مثبت او به طرح گفت وگوی تمدن ها نوشابه باز می کردند و تشتک پپسی می پراندند، ایران را یکی از «محورهای شرارت»! معرفی کرد و از «آغاز جنگ صلیبی»! سخن گفت! و نشان داد که ابتکار آقای خاتمی چه وزنی داشته است! البته سخن درباره نقد ابتکار آقای خاتمی نیست بلکه کف و هورای اصلاح طلبان برای بوش با توجه به ماهیت جنایتکارانه وی، مورد نظر است.
4- بوش بعد از واقعه 11سپتامبر و به بهانه آن ماجرا تصمیم گرفت به افغانستان لشکرکشی کند. بهانه حمله نظامی آمریکا به افغانستان مبارزه با تروریسم و محو القاعده و طالبان بود. بوش عربده می کشید که «بن لادن و ملاعمر را می خواهم، زنده یا مرده» اگرچه در حمله آمریکا به افغانستان تنها کسانی که کمترین آسیبی ندیدند بن لادن و ملاعمر بودند.
و اما، بلافاصله بعد از آن که جرج بوش، تصمیم خود را برای حمله به افغانستان اعلام کرد، همین آقایان مدعی اصلاحات پیشنهاد کردند که جمهوری اسلامی ایران به حمایت از طالبان وارد جنگ با آمریکا شود! تعجب آور نیست؟ هست! اصلاح طلبانی که تا چند ماه قبل و پس از آن نیز تا آخر دوران حاکمیت خود بر دولت و مجلس ششم، برای آمریکا فرش قرمز پهن می کردند و همه مشکلات را ناشی از عدم رابطه ایران با آمریکا می دانستند، و هرگونه مقابله با آمریکا را تنش آفرینی معرفی می کردند، یکباره ضد آمریکایی شده و علیه آمریکا شیپور جنگ می نواختند! آنهم در کنار طالبان. حتی مرحوم خواجه حافظ هم که گفته می شود پای خود را از شیراز بیرون نگذاشته است می دانست طالبان یک جریان موازی ساخت آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی است. گفتنی است مدعیان اصلاحات در حالی از حمایت طالبان در جنگ با آمریکا سخن می گفتند، که به پیروی از تبلیغات رسانه های آمریکایی و صهیونیستی به افراد مؤمن و انقلابی انگ «طالبانی» و به اسلامگرایی تهمت «طالبانیسم» می زدند. اما این پیشنهاد با چه انگیزه ای مطرح شده بود؟!
5- بعد از حمله نظامی آمریکا به افغانستان و هنگامی که جرج بوش در اوایل سال 2003 میلادی- 1381- تصمیم خود برای حمله به عراق را مطرح کرد، باز هم مدعیان اصلاحات با اعلام این که صدام حسین اگرچه جنایتکار بوده است ولی اکنون در جایگاه «خالدبن ولید» قرار گرفته، پیشنهاد کردند که جمهوری اسلامی ایران به حمایت از صدام وارد جنگ با آمریکا شود! صدامی که عامل مستقیم آمریکا بود و با اشاره آمریکا و اسرائیل جنگ 8ساله را به کشورمان تحمیل کرده و صدها هزارتن از جوانان این مرز و بوم - بخوانید اولیاءالله- را به قتل رسانده بود. تعجب نفرمائید. این پیشنهاد را همین مدعیان اصلاحات داده بودند. همان ها که امروزه شعار تنش زدایی آنها گوش فلک را کر کرده است! و اصولگرایان را متهم می کنند که چرا در مقابل آمریکا دست به مقاومت زده و باعث تحریم ها و تهدیدهای اخیر شده اند... اما، چرا...؟! بخوانید!
6- تا قبل از فتنه 88 که مدعیان اصلاحات آشکارا و بی پرده در خدمت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس درآمدند و از نتانیاهو لقب «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» و از اوباما، مدال «تنها امید آمریکا» را گرفتند، تصور این بود که پیشنهادهای مورد اشاره از سوی مدعیان اصلاحات ناشی از کج فهمی و کم دانی آنهاست ولی فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 کمترین تردیدی باقی نگذاشت که دو پیشنهاد جنگ با آمریکا به حمایت از طالبان و صدام یک پروژه بیرونی برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، آنهم با رسوایی حمایت از طالبان و صدام بوده است! چرا که بلافاصله بعد از ورود ایران به این پیشنهاد خائنانه، انقلاب اسلامی در آموزه ها، «رنگ» طالبان- یعنی اسلام آمریکایی- می گرفت و در مقاومت مثال زدنی و جهاد 8 ساله، به «انگ» قدرت طلبی- هویت صدام- نواخته می شد؟! آیا غیر از این است؟! گفتنی است مدعیان اصلاحات کم هوشتر از آنند که پروژه یاد شده طراحی خود آنها باشد!
حالا به آسانی می توان درباره شعار تنش زدایی مدعیان اصلاحات قضاوت کرد و بدون کمترین تردیدی به این نتیجه رسید که این جماعت در پی نابودی میهن اسلامی، محو انقلاب اسلامی و پایمال کردن جان و مال و ناموس مردم این مرز و بوم زیر چکمه نظامیان آمریکایی بوده اند.
و عجیب آن که این روزها و بعد از آن همه وطن فروشی و خیانت در دوران اصلاحات و در جریان فتنه 88 از نامزد شدن برای انتخابات هم دم می زنند!
7- و اما، نگارنده این سطور خود را بسیار کوچکتر از آن می داند که درباره نقش بی بدیل و پیامبرگونه رهبر معظم انقلاب اظهارنظر کند ولی به مصداق «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»، عبور از کنار این واقعیت را جفا و گناه می دانم که اگر رهبری الهی حضرت آقا نبود، امروزه ترفندهای رنگارنگ و پیچیده دشمنان بیرونی و درونی، نامی از اسلام ناب محمدی(ص) و انقلاب باقی نگذاشته بود و بایستی شاهد دست و پا زدن مردم شریف و پاکباخته کشورمان زیر چکمه نظامیان اجنبی باشیم. دقیقا از همین زاویه است که روزنامه آمریکایی یو.اس.ای. تودی به نقل از گزارش امریکن اینترپرایز می نویسد «بزرگترین مشکل آمریکا در ایران، حضور یک ابرحریف - SUPER OPPONANT- به نام آیت الله خامنه ای است که نقشه راه ما را می شناسد و مردم کشورش به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند».

*جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان «جنگ روانی غرب حربه جدید علیه سوریه» آورده است:اظهارات اخیر "داود اوغلو" وزیر خارجه ترکیه مبنی بر اینکه "در صورت کنار رفتن بشار اسد از قدرت، تمام کشورها مدعی سهم‌خواهی از سوریه خواهد شد، در بردارنده نکته‌ای است که در عین تلخی، واقعیت‌های بحران سوریه را بیان می‌کند. این مطلب، تاکیدی بر این نظر است که سوریه اکنون میدان نزاع قدرتها و کشورهای مداخله‌گر شده است و تنها چیزی که در این میان مطرح نیست مصالح مردم سوریه و حق تعیین سرنوشت این ملت می‌باشد.
این موضوعی نیست که منظور نظر داود اوغلو باشد بلکه وزیر خارجه ترکیه برای آنکارا در سوریه حق ویژه‌ای قائل است و انتظار سهم بیشتری را دارد. زیرا معتقد است بسیاری از کشورها و حتی شورای امنیت آنچنانکه باید به مخالفان سوریه کمک نکرده‌اند.
به نظر می‌رسد حتی قبل از تحول مورد نظر جبهه بین‌المللی ضدسوریه، آنها برای تقسیم غنائم به رقابت افتاده‌اند. در این میان، آنچه جبهه ضدسوری را مستأصل و عصبانی کرده مقاومت حکومت سوریه علیرغم تمام فشارهائی است که این جبهه بکار گرفته است. پس از آنکه توطئه این جبهه برای مداخله مستقیم نظامی و لشکرکشی گسترده به دلیل مخالفت‌های قدرتمندان بین‌المللی با شکست مواجه شد، آنها اقدام به ارسال سیل‌آسای انواع سلاح‌های مخرب و ویرانگر به شورشیان در داخل سوریه کردند که این حربه نیز اکنون با توجه به زمان زیادی که از آن می‌گذرد، آنها را به هدفشان نرسانده است.
در این میان، تشدید جنگ روانی، تازه‌ترین ترفندی است که جبهه ضد سوری برای رسیدن به هدف شوم خود در سوریه به کار گرفته است. این جنگ روانی، با تمسک به موضوعاتی همچون اتهام استفاده حکومت سوریه از سلاح شیمیایی و موشک علیه مخالفان و اخیرا، القای شایعه تغییر سیاست روسیه در قبال سوریه، در جریان است. بانیان و طراحان این جنگ روانی دو هدف را در نظر گرفته‌اند؛ نخست اینکه با عنوان کردن این مطالب، سران حکومت سوریه را هر چه بیشتر جنگ‌طلب، قسی‌القلب و قاتل مردم خود جلوه دهند تا از این طریق، ارسال سیل سلاح‌ها برای تروریست‌ها و شورشیان در داخل سوریه را توجیه کنند و دوم، در بدنه حاکمیت دولت سوریه تزلزل ایجاد کرده و مقامات و مسئولان کشوری و لشکری را به جدا شدن از نظام سوریه ترغیب نمایند.
مقامات سوریه در واکنش به این توطئه تاکید کرده‌اند این خبرها کذب است و دولت سوریه هرگز علیه مخالفان از سلاح شیمیائی و یا موشک استفاده نخواهد کرد. در مورد تغییر سیاست‌های روسیه نیز، مقامات ارشد دولتی مسکو طی دو روز گذشته با تکرار حمایت‌های روسیه از سوریه، هرگونه تغییر در سیاست‌های این کشور در قبال سوریه را رد کرده و آنرا ساخته و پرداخته برخی کشورها عنوان نموده‌اند. البته عملکرد مقامات سیاسی روسیه در طول تاریخ نشان داده که وعده‌های آنها چندان قابل اعتماد نیست. روشن است که روس‌ها تاکنون به دلیل زیانی که احساس می‌کنند در تحولات سال‌های اخیر خاورمیانه متوجه آنها شده تاکنون از دولت سوریه حمایت کرده‌اند، اگر به معامله‌ای سودمند دست یابند در سیاست خود تجدیدنظر خواهند کرد. آنچه مشخص است اینست که جبهه ضد سوریه همواره به تحقق هدف خود که سرنگونی حکومت سوریه است می‌اندیشد و این جبهه نشان داده است که برای رسیدن به اهداف خود از هیچ اقدامی ابا ندارد و توسل به هر وسیله‌ای را مجاز می‌داند حتی اگر این سیاست به مرگ هزاران سوری و به خطر افتادن صلح و امنیت منطقه منجر شود.
واقعیتی که حتی محافل غربی نیز به آن اذعان دارند این است که سقوط احتمالی دولت بشار اسد، نه تنها صلح و ثبات را به سوریه نمی‌آورد بلکه کل منطقه را نیز در پرتگاه بی‌ثباتی و جنگ قرار خواهد داد که دود آن به چشم خود غربی‌ها نیز خواهد رفت. متأسفانه محافل بین‌المللی و مجامع جهانی نیز که باید برای حفظ صلح و امنیت تلاش کنند دنباله‌روی این خط مشی گمراه‌کننده شده‌اند.
تشکیل اجلاس‌های بین‌المللی تحت عنوان به اصطلاح "دوستان سوریه" نیز که مورد اخیر آن در مراکش برگزار شد، در مسیر همین سیاست‌ها و افزایش فشارهای روانی به دولت سوریه قرار دارد. این نشست‌ها در حالی برگزار می‌شود که بسیاری از معارضان سوری و مخالفان سیاسی دولت سوریه نیز در آن حضور ندارند. اعلام اینکه 130 کشور در این نشست شرکت کرده و از مخالفان حمایت کرده‌اند نمی‌تواند نقطه قوت و توجیهی برای سیاست‌های جبهه ضدسوریه باشد، چرا که عمده این کشورها با فشار آمریکا در این گونه اجلاس‌ها مشارکت می‌کنند؛ ضمن اینکه بسیاری از آنها آنچه را که از طریق بانیان چنین اجلاس‌هائی اعلام می‌شود قبول ندارند.
جامعه بین‌المللی باید با عقلانیت و رفتارهای واقع‌بینانه، برای حل بحران سوریه چاره‌اندیشی کند و از این طریق ابتکار عمل را از عناصر افراطی و دولت‌‌هائی که نه دلسوز مردم سوریه، بلکه پیگیر منافع نامشروع خود در سوریه هستند بگیرد. بحران سوریه اکنون امنیت کل منطقه را به خطر انداخته و این وضعیت به زیان جامعه بین‌المللی است. آمریکا و همدستانش که به تنور جنگ و خون‌ریزی، در سوریه هیزم می‌ریزند نیز نه تنها از این توطئه سودی نخواهند برد، بلکه دود این آتش به چشم خود آنها نیز خواهد رفت.

*رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان «وضعیت حقوق بشر در ایران!» به قلم «محمد کاظم انبارلویی»آورده است:  احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل چندی پیش گزارش جدید خود را به کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل ارائه کرد.
  منابع او در این گزارش در درجه اول منافقین وضد انقلاب هستند و البته او برای تنظیم گزارش خود از سیاه‌نمایی‌های منافقین جدید هم بهره‌ گرفته است. احمد شهید فقط در حد یک گزارشگر باقی‌مانده است. گزارش اوما به‌ ازای خارجی و مصداق بیرونی ندارد و یا بهتر بگوییم ارزش یک گزارش تحقیقی و حقیقت‌یابی را  ندارد.
  ایران پاسخ مستدل و مستندی به گزارش احمد شهید داد وکاستی‌هاو نقایص و تحریفات آن‌را به او یاد ‌آور شد. اما او حاضر نشد پاسخ ایران را در گزارش خود منعکس نماید. او هیچ‌‌گاه به ایران نیامده وگزارش از راه دور او بی‌تردید ارزش نقد و رد ندارد. چرا که بخشی از گزارش او در ارتباط با اعتراض به احکام دادگاه‌ها در خصوص حکم اعدام برای قاچاقچیان مواد  مخدر و احکام مربوط به محاربه و ... و دفاع از همجنس بازان و به قول خودش دگرباشان جنسی است.
رصد او در مورد نقض حقوق بشر به‌طوری دقیق است که حتی دو بازیکنی که در زمین فوتبال حساب کار از دستشان خارج شد و در میان هزاران تماشاچی برخی نقاط بدن یکدیگر را که نباید لمس می‌کردند، اما کردند و سپس از چند بازی محروم شدند، احمد شهید محرومیت آنها را به‌عنوان نقض حقوق بشر در ایران ثبت کرده است. واقعا باید این دقت نظر را به او تبریک گفت!
بخشی از گزارش او سیاه‌پردازی در مورد زندان‌های ایران است. نظیر همین سیاه‌پردازی در اقوال برخی زندانیان که آزادانه امروز، هم در داخل زندان و هم در ایام مرخصی بیرون از زندان‌ مطرح می‌گردد، دیده می‌شود. نظیر نامه‌های تاج زاده به همسرش فخری و بالعکس نامه‌های فخری به همسرش تاج زاده ونیز نامه‌های سرگشاده برخی که حاوی چند تُن فحاشی به نوامیس انقلاب است و نمی‌خواهم با نام آوردن آنها خاطر ملت ایران را بیازارم.
***
بنده اصلا دفاعی هم نمی‌خواهم از وضعیت حقوق بشر و بویژه آنچه در زندان‌ها می‌گذرد بکنم اما می‌خواهم به احمد شهید بگویم شما که در رصد کردن نقض حقوق بشر فقط به گزارشگری- آن‌هم از راه دور- مبادرت می‌ورزید یادداشت خانم فائزه هاشمی را که به قول خودش زندانی سیاسی است از بند زنان زندان اوین بخوانید و در گزارش بعدی خود به مجمع عمومی سازمان ملل حتما از آن استفاده کنید.
  خانم فائزه هاشمی در این یادداشت از روحیه خوب خود در زندان سخن گفته است و به‌عنوان یک گزارشگر صادق به تشریح فضای زندان( آن‌هم از نوع سیاسی) خود پرداخته است.
  بخش‌هایی از مکتوب فائزه هاشمی در تشریح فضای زندان را از سایت کلمه در زیر می‌خوانید:
  "‌اینجا آزادی حاکم است : کارهایی که بیرون از زندان در شرایط فعلی تقریبا شدنی نیست در اینجا جزء امور معمولی و عادی است. برگزاری جلسات درباره موضوعات روز ودر حیطه‌های متفاوت، جلسات برای برنامه‌ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند، دادن بیانیه‌های اعتراضی، حرکت‌های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض.
  اینجا دموکراسی حاکم است: تصمیم‌ها در اینجا جمعی است، هرکسی یک رای دارد، همه ‌به‌طور مساوی و باانگیزه‌های قوی در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می‌کنند و هرکسی آزادانه نظر خود را بیان می‌کند.
اینجا دانشگاه است: دانشگاهی که در هیچ زمان و مکانی در بیرون از زندان شکل نمی‌گیرد. چیزهایی می‌بینی و می‌شنوی و یاد می‌گیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه وهمایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست. تجاربی می‌اندوزی که مشابه آن را در صحبت‌های زندانی‌های آزاد شده و یا در کتاب‌های تاریخ وخاطرات دیگران نمی‌بینی و در ذره ذره  وجودت جای نمی‌گیرد.
اینجا محل خودسازی است: از بوق سحر تا پاسی از شب چنان زمانت پر است که برای بسیاری از کارها وقت کم می‌آوری. کتابخوانی‌های فردی و گروهی، کلاس‌های آموزش زبان، ترجمه، نویسندگی، سرودن شعر و شعر خوانی، کلاس‌های فرهنگی و ورزشی، کارهای دستی که هر کدام یادآور شرایط سخت زندان است و پر ازخاطره‌های زیبا، همه از هم می‌آموزند، هرکس دانسته‌هایش را نثار دیگران می‌کند، اینجا احساس پوچی و بیهودگی رخت برمی‌بندد.
  اینجا مدرسه عشق است: دوستی‌‌های عمیق اینجا شکل می‌گیرد، حس مشارکت وکمک به دیگران ، ایثار و فداکاری ، همدردی و همکاری ،مهربانی و عطوفت و ...
  تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا می‌روی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی‌رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل می‌کنی بلکه بعد از آزادی مصمم‌تر ومحکم‌تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی."
فائزه به شش ماه زندان محکوم شده ، اکنون دو ماه از محکومیتش می‌گذرد. می‌گوید؛ زندان مدرسه عشق است، دانشگاه است ، آزادی حاکم است، ترسی ندارد و ...
با این شهادت صادقانه پس تکلیف گزارش احمد شهید از زندان‌ها به روایت  تاج‌زاده‌ها و ... در مورد آزار و شکنجه چه می‌شود؟
  فائزه حتی تصریح می‌کند؛" تا وقتی به زندان نیامدی نگران هستی به کجا می‌روی، ولی وقتی آمدی ... مصمم‌تر ومحکم‌تر راهت را ادامه خواهی داد، چرا که زندان دیگر ترس ندارد."
  باید به مسئولین قضائی و مدیران زندان تبریک گفت. چرا که در چند ستاره بودن هتل‌هایی که به اسم زندان برای برخی درست کرده‌اند، موضوع " تأدیب" را از فلسفه وجودی زندان پاک کرده‌اند. این ممکن است برای مجرمان در این دنیا یک موهبت باشد اما برای آخرت آنها با اوصافی که قرآن از جهنم ودرکات آن برای جهانیان می‌فرماید یک خسران باشد.
  شاید مسئولین حقوقی و قضائی کشور از ترس لات‌بازی‌های سازمان‌های حقوق بشری ترجیح داده‌اند مجازات مجرمین را به سرای باقی واگذار کنند و در این دنیا زندان را به‌عنوان یک هتل یا آرمانشهر برای زندانیان باقی بگذارند.
آنها اگر واقعا چنین اعتقادی دارند باید به فکر نقض حقوق بشر در ایران باشند چون کسانی که در زندان هستند هر کدام به جرم نقض حقوق شهروند یا شهروندانی در زندان هستند، بویژه زندانیان سیاسی که جرم اصلی آنها نقض حقوق 75 میلیون ایرانی است.

*خراسان
روزنامه خراسان درسرمقاله خود با عنوان «آزادسازی قیمت در بازار انحصاری!» به قلم «مهدی حسن زاده»آورده است:بخشنامه جدید وزارت صنعت برای قیمت گذاری کالاهای مختلف یک روز قبل از اعلام رسمی جزئیات آن با حرف و حدیث درباره تعیین نحوه قیمت گذاری خودرو همراه شد تا جایی که هم اکنون قیمت گذاری خودرو 3 مدعی دارد که عبارتند از: سازمان حمایت به نمایندگی از دولت، شورای رقابت و تشکل های صنفی خودروسازی.
با این حال جزئیات بخشنامه قیمت گذاری کالاها حاوی نکاتی درباره مبانی قیمت گذاری و دسته بندی کالاهاست که حاوی چالش های نظری جدی در حوزه تنظیم بازار و قیمت گذاری است.

 

در وهله نخست باید اشاره کرد، فارغ از این که به نظر نگارنده قیمت گذاری خودرو در شرایط فعلی باید بر عهده دولت باشد، بخشنامه صادر شده خودرو را در گروه اول کالاها قرار داده است و بر این اساس خودرو باید توسط سازمان حمایت که زیرمجموعه وزارت صنعت، معدن و تجارت است قیمت گذاری شود. این در حالی است که بر اساس بخشنامه صادره و اظهارات رئیس سازمان حمایت، کالاهای گروه اول (کالاهایی که توسط سازمان حمایت قیمت گذاری می شود) شامل کالاهای اساسی یا کالاهایی است که برای واردات آن ارز مرجع اختصاص می یابد. این در حالی است که خودرو نه کالای اساسی محسوب می شود و نه ارز مرجع دریافت می کند. لذا مبنای استدلالی ارائه شده برای گروه بندی کالاها با مصادیق اعلام شده در برخی موارد تناقض دارد. نکته مهم دیگر در این بخشنامه سپردن قیمت گذاری برخی کالاها به تشکل ها و انجمن های صنفی است. بر این اساس کالاهایی که برای واردات اولیه آن ها ارز مرجع اختصاص می یابد در این دسته قرار می گیرند. این کالاها به گفته رئیس سازمان حمایت شامل لوازم خانگی، نوشیدنی ها، محصولات پتروشیمی، محصولات فلزی و ساختمانی، تجهیزات پزشکی و محصولات سلولزی هستند. در این میان آن چه درباره قیمت گذاری کالاها ملاک قرار گرفته است صرفاً ارتباط کالاها با ارز مرجع است. این در حالی است که مبانی، ملاک ها و سازمان های دیگری نیز در ارتباط با قیمت گذاری کالاها وجود دارد که این بخشنامه در قبال آن ها سکوت کرده است.

باید توجه کرد مبانی نظری قیمت گذاری کالاها در اقتصاد نیمه دولتی، نیمه شبه دولتی و کمی تا قسمتی خصوصی ایران باید باز تعریف شود. از یک سو در میان برخی اقتصاددانان نگاه های کلاسیک اقتصادی و نظریه دست نامرئی آدام اسمیت برای تنظیم قیمت در بازار وجود دارد که معتقد به نگاه حداقلی دولت در عرصه قیمت گذاری است و از سوی دیگر نگاه های کاملاً دولت گرایانه ای که می خواهد قیمت گذاری همه نوع کالا و خدمات در دست دولت باقی بماند نیز وجود دارد. اما واقعیت اقتصاد ایران در تعامل بخش های دولتی، شبه دولتی و خصوصی چیزی است که با هیچ یک از این 2 نگاه منطبق نیست.

 

به صورت مشخص هر گونه واگذاری قیمت گذاری که به نوعی گامی در جهت فاصله گرفتن از اقتصاد دولتی است منوط به اجرای هماهنگ سایر اجزای اصل 44 است. رئیس سازمان حمایت در شرایطی تعیین قیمت برخی کالاها توسط تشکل های صنفی را منطبق با سیاست های کلی اصل 44 قانون اساسی می داند که سایر اجزای اصل 44 از جمله کاهش دخالت دولت در عرصه مدیریت شرکت های واگذار شده، توانمندسازی بخش خصوصی و به ویژه رفع انحصارها کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه درباره کالاهای گروه دوم که قیمت گذاری آن به عهده تشکل های صنفی واگذار شده است، تولید برخی محصولات فلزی در انحصار چند شرکت محدود است. به صورت مشخص فولاد و مس به عنوان 2 محصول استراتژیک با انحصار نسبی در تولید مواجه است.

در همین ارتباط غفلت از جایگاه شورای رقابت در زمینه تنظیم بازارهای انحصاری نیز از دیگر نقاط ضعف بخشنامه جدید است. فارغ از ضعف عملکرد شورای رقابت در رفع انحصار از بازارهای انحصاری باید توجه داشت طبق ماده 58 قانون سیاست های کلی اصل 44 شورای رقابت باید برای تنظیم بازار و قیمت کالاها و خدمات انحصاری اقدام کند و مشخص نیست که آیا کالاهای انحصاری در هر یک از 3 گروه اعلام شده توسط همان ساز و کار اعلام شده سازمان حمایت قیمت گذاری می شود یا شورای رقابت نیز در ارتباط با قیمت گذاری آن کالاها نقش خواهد داشت؟

 

اما نکته مهم دیگر در بخشنامه سازمان حمایت ابهام درباره جایگاه حقوقی و قانونی تشکل های مربوط برای قیمت گذاری کالاهای گروه دوم است. در این بخشنامه مشخص نیست که منظور از تشکل های مربوط چه تشکل هایی است. آیا تشکل های صنفی و توزیعی مرتبط با یک کالا مد نظر است یا تشکل های تولیدی؟ اتاق بازرگانی، خانه صنعت و معدن، شورای اصناف و انجمن های حمایت از حقوق مصرف کننده همه جزو «تشکل های مربوط» محسوب می شوند و غفلت از تعریف دقیق و تعیین مصداق «تشکل های مربوط» می تواند منجر به تعارض بین این تشکل ها شود. به ویژه این که همواره بین تشکل های تولیدی که مدافع حقوق تولید کننده و به تبع آن طرفدار افزایش قیمت اند و تشکل های توزیعی که حامی منافع بازار و در نتیجه بعضاً طرفدار کاهش قیمت کالاهای تولیدی با هدف افزایش سود فروشنده اند، به طور سنتی اختلاف منافع وجود داشته است.

فارغ از ابهامات دیگر از جمله نادیده گرفتن نقش بورس کالا در عرصه قیمت گذاری برخی کالاها، به نظر می رسد ورود شتابزده بخش خصوصی به عرصه قیمت گذاری برخی کالاها بدون توجه به رفع انحصارها، آزادسازی اقتصاد، شفاف شدن جایگاه شبه دولتی ها و از همه مهمتر مشخص نبودن مبانی نظری این بخشنامه ها در مواجهه با 2 تفکر لیبرالی و دولتی گرایی می تواند به شکست بینجامد به ویژه در شرایط ملتهب فعلی بازار.

 

اگرچه براساس سخنان بحق رئیس قوه قضائیه، حسب موازین شرعی و قانونی مصوب، تفاوتی میان به‌کارگیری سلاح سرد یا گرم وجود ندارد و در حکم محاربه و مجازات آن نیز اعدام است. اما آنچه امروزه در احکام صادره از سوی قضات دیده می‌شود، این است که کمتر کسی تاکنون به علت ارعاب با سلاح سرد به مجازات اعدام محکوم شده است. این در حالی است که اگر مجرمی به دلیل سرقت مسلحانه با سلاح گرم دستگیر شود، محاربه محسوب شده و اعدام می‌شود. اما تفسیر قضات از این قانون برای استفاده از سلاح سرد در ایجاد رعب و وحشت متفاوت است. بنابراین با توجه به این تفاوت در تفسیر، بهترین راه این است که پیشگیری از وقوع چنین جرمی صورت گیرد. این روزها اراذل و اوباش به راحتی سلاح سرد را با خود حمل می‌کنند. آن هم سلاح‌هایی که به هیچ کاری به جز استفاده در ضرب و جرح نمی‌آید. مثلا چاقوی ضامن دار، چاقوهای شیاردار و پنجه بوکس تنها برای ضرب و جرح افراد استفاده می‌شود. از این رو ضرورت تصویب لایحه ممنوعیت حمل سلاح سرد به عنوان قانونی بازدارنده در این میان دیده می‌شود. سالانه 1100 نفر در کشور با استفاده از سلاح سرد کشته می‌شوند، زورگیری‌ها و تجاوزات به عنف عمدتا با استفاده از این نوع سلاح انجام می‌شود و این امر خسارات مالی، روحی و جانی فراوانی به مردم وارد می‌کند. لایحه مذکور از زمان مجلس هشتم مطرح شده و اکنون نیز در کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی در نوبت بررسی است. به موجب آن، خرید و فروش، ساخت و حمل سلاح سرد ممنوع شده و متخلفان به حبس و جزای نقدی محکوم می‌شوند. امید می‌رود با نهایی شدن این طرح زمینه برای ارتکاب اعمال خشن در جامعه کمتر شود.

*عضو کمیسیون قضایی

*حمایت
روزنامه حمایت درسرمقاله خود با عنوان «چرا کری آمد»آورده است:سرانجام سرنوشت وزارت امور خارجه آمریکا مشخص شد و سناتور جان کری جای هیلاری کلینتون در سمت وزیر امور خارجه را به خود اختصاص داد. در باب معرفی جان کری برخی بر این عقیده اند که وی محصول اختلافات میان جمهوریخواهان و دموکرات‌ها است. اوباما می‌داند که برای اجرای سیاست‌هایش بویژه در امور اقتصادی چاره‌ای جز جلب نظر کنگره ندارد. اکثریت کنگره را جمهوری خواهان تشکیل می‌دهند که عملا اوباما را با چالش مواجه ساخته است. یکی از دلایل عدم انتخاب سوزان رایس به عنوان جانشین کلینتون مخالفت‌های کنگره بوده است. از ویژ‌گی‌های جان کری رویکرد مثبت دمکرات‌ها و جمهوریخواهان به وی است که کمی از مشکلات اوباما خواهد کاست. مولفه دیگر جان کری نزدیکی وی به صهیونیست‌ها است. مواضع جان کری نشان داده که وی از حامیان صهیونیست‌ها می‌باشد که می‌تواند مولفه‌ای مهم برای اجرای سیاست‌های اوباما باشد. با توجه به این شرایط می‌توان گفت یکی از ارکان رفتاری آمریکا در آینده را تشدید حمایت‌ها از رژیم صهیونیستی با محوریت آغاز دوباره روند سازش تشکیل می‌دهد. باراک اوباما همچنان دو ادعا را در عرصه بین الملل مطرح می‌کند. نخست اجرای سیاست تغییر مبنی بر همگرایی بیشتر جهانی و دوم اجرای سیاست قدرت هوشمند با محوریت بهره‌گیری از قدرت نظامی، سیاسی و اطلاعاتی. اوباما امیدوار است با آمدن جان کری در سمت وزیر امور خارجه از یک سو چنان وانمود سازد که به دنبال تغییر سیاست‌های گذشته آمریکا است بویژه اینکه وی فردی متعادل تر از هیلاری کلینتون را به این سمت گماشته است. از سوی دیگر وی تلاش دارد تا از ظرفیت‌های جان کری برای اجرای سیاست قدرت هوشمند برخوردار شود. کارنامه کری نشان می‌دهد وی توان ایفای نقش در حوزه سیاسی و نظامی و حتی اطلاعاتی را دارا می‌باشد. با توجه به شرایط حاکم بر جامعه جهانی و انزجار جهانی از نظامی‌گری آمریکا می‌توان گفت که آمدن کری به نوعی تقویت حوزه دیپلماسی در برابر نظامی‌ است که می‌تواند تا حدودی اوباما را به اهداف جهانی خود نزدیک‌تر سازد. البته باید در نظر داشت که آمدن جان کری به منزله تغییر در سیاست‌های آمریکا نخواهد بود چرا که سیاست‌های آمریکا نه بر اساس خواست رئیس جمهور بلکه بر اساس استراتژی کلان این کشور تدوین می‌شود. بر این اساس می‌توان گفت که اوباما با این تغییرات صرفا به دنبال تغییر مهره‌ها خواهد بود و دگرگونی چندانی در سیاست‌های ایجاد نخواهد شد بویژه اینکه کری در یک اصل با کلینتون نقطه اشتراک اساسی دارد و آن وابستگی به صهیونیست‌ها است که عملا مانع از دگرگونی کلان در سیاست خارجی آمریکا می‌شود.

*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان «باکو و الزامات دوستی با ایران» به قلم «علی رمضانی»آورده است:اخیرا سخنگوی وزارت امور خارجه آذربایجان گفت که یک یادداشت اعتراضی را از ایران دریافت کرده است و ایران به گردهمایی کنگره آذربایجانی‌های جهان در باکو به طور رسمی اعتراض کرده است.

 

در این تجمع که اخیرا در باکو برگزار شد جدا از رویکرد ضد ایرانی خود صابر رستم‌خانلی نماینده‌ی پارلمان آذربایجان هم شرکت داشت . در این بین اگر نگاهی به این تلاش ها و اقدامات ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان داشته باشیم باید گفت نخست اینکه کنگره آذربایجانی های جهان با حمایت از دیدگاه عوض کردن نام سر حدات فعلی جمهوری آذربایجان و ایران ، به تمامیت ارضی ایران اهانت می کند و با بهره گیری از واژه آذربایجان شمالی به جای جمهوری آذربایجان تلاش خود را برای برهم زدن روابط ایران و جمهوری آذربایجان انجام می دهند.

این کنگره در حالی است که ایران و جمهوری آذربایجان با به رسیمت شناختن تمامیت ارضی همدیگر به مقررات بین المللی احترام می گذارند در چند سال گذشته کوشیده است با طرح مسائل قومی و تحریف در خصوص مسائل تاریخی و قره باغ تمام تلاش خود را در جهت دشمن نشان دادن ایران در افکار عمومی آذربایجانی ها انجام دهد و روابط دو کشور را با چالش هایی نوین روبرو کند.

 

دوم اینکه هر چند رویکرد اعلانی رهبران باکو تاکنون با کنگره آذربایجانی های جهان مطابقت ندارد اما باید توجه داشت که سیاست اعمالی اش در این حوزه هم باید همخوانی داشته باشد تا باعث ایجاد چالشهایی در روابط نگردد.

در این حال وجود رویکردهای ضد ایرانی در این جمهوری همچون مطالب غیر واقع و ضد ایرانی در کتابهای درسی، رویکرد ایران ستیزانه برخی رسانه‌های دولتی و شبه خصوصی این کشور، تحریف تاریخ ایران و اظهارات موهن علیه ایران وجود دارد و اکنون نیز تلاش ها یی همچون برگزاری کنگره هایی ضد ایرانی همانند کنگره آذری های جهان که مورد حمایت محافل ضد ایرانی قراردارند عملا می تواند چالش هایی نوین را بر سر روابط دو کشور قرار دهد.

 

سوم اینکه آنچه مشخص است در حالی که در جمهوری آذربایجان( آنچه که قبلا اران نامیده میشد) دهها اقلیت قومی نظیر تالش، لزگی، تات و.. از بسیاری از حقوق خود محروم شده اما سیاست های شوونیستی جمهوری آذربایجان توسط محافل غیر رسمی و نیمه رسمی می تواند «حسن همجواری» را از بین ببرد و چالش هایی نوین را ایجاد کند.

در این حال باید توجه داشت در حالی که ایران در چند سال گذشته با لغو یک طرفه رژیم ویزا ، اعلام موافقت با گشایش رایزنی فرهنگی باکو در تهران ، به رسمیت شناختن تمامیت ارضی آذربایجان در مجامع بین المللی انجام داده بر دولت باکو نیز فرض است که با پایبندی به سیاست « حسن همسایگی و جلو گیری از برگزاری نشستهای ضد ایرانی از یک سو گمان حمایت دولتی و یا دولتی بودن این گونه برنامه ها را تقویت نکند و از طرفی نیز روابط خود با ایران قدرتمند را به چالش نکشاند.

 

چه اینکه نقش تمامیت سرزمینی برای همه ایرانیان از هر طیف سیاسی امری فراموش نشدنی است .

*ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان «آخرین سخن سیاستمداران آمریکا در خصوص ایران» به قلم «هادی وکیلی»آورده است:اگرکسی تاریخ تحولات را ورق بزند و رفتار شناسی سیاستمداران آمریکا را مرور نماید متوجه می‌شود که کلام آخر سیاستمداران آمریکا تا پیش از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و در زمان جنگ سرد مربوط به تقابل دو قطب و نحوه مهار اتحاد جماهیر شوروی بود. سیاستمداران آمریکا در دوران جنگ سرد با شعار مهار کمونیسم یکی پس از دیگری قدرت را بدست گرفتند و تا قبل از فرو پاشی با آه و افسوس در نتیجه ناکامی، قدرت را ترک گفتند. حال مرور تحولات و مطالعه رفتار سیاستمداران آن کشور در خصوص ایران پس از انقلاب همین مسئله را نشان می‌دهد جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات در سالهای اولیه انقلاب ایران شکست خود در رقابت با ریگان جمهوری خواه را در نتیجه ناکامی در آزاد سازی گروگانهای آمریکا در ایران می‌داند،ایران را عامل قطعی شکست خود قلمداد کرد. از آن به بعد شعار مهار جمهوری اسلامی ایران جایگزین شعار مهار کمونیسم شد و آخرین افسوس سیاستمداران حکم وصیت برای تازه وارد‌ها را داشت ریگان با شعار انتقام از ایران پا به عرصه قدرت ایالات متحده گذاشت ولی پس از هشت سال با ناکامی در مهار ایران قدرت را تحویل داد. بوش پدر،بیل کلینتون و بوش پسرهمه با وعده مهار ایران، کارت ورود به کاخ سفید را دریافتند ولی هر کدام در پایان با اعتراف به ناکامی در این خصوص و افسوس قدرت را ترک گفتند به عبارتی ایران به موضوع محوری رقابت‌های انتخاباتی در آمریکا تبدیل شده است و پاشنه آشیل دولت‌های حاکم بر کاخ سفید ظرف سه دهه گذشته می‌باشد. آقای اوباما نیز که با”شعارتغییر” عرصه را بر جمهوریخواه‌ها تنگ کرد وشانس ورود به کاخ سفید را بدست آورد نیز با تمرکز بر موضوع ایران و وعده رابطه و مذاکره به منظور تغییر در رفتار ایران پا به این عرصه گذاشت. مسئله ایران در رقابت اخیر اوباما و رامبی بیش از گذشته به مهمترین موضوع تبدیل شد و سایه سنگین بر روند انتخابات داشت این مسئله تا آن حد تشدید شد که در آن مناظره سرنوشت ساز آقای رامبی، ایران را به عنوان مهمترین مسئله در حوزه امنیت ملی آمریکا یاد کرد. حدود دو هفته پیش بود که خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا در نشستی که به عنوان جلسه خداحافظی ایشان تعبیر شد در جمع یهودیان با آه وافسوس از ناکامی کشورش در مهار ایران سخن به میان آورد و اذعان کرد در هر کجای دنیا که قدم می‌گذارند ردپای ایران پیداست و در سختی مبارزه با ایران سخنها گفت به عبارتی خانم کلینتون در بیلان کار خود به یک ناکامی مهم و آن هم مهار ایران همچون اسلاف خویش اشاره صریح داشتند. حال سؤال این است که این آخرین کلام تا کی باید در کارنامه سیاستمداران تکرار شود؟ بخشی از این ناکامی ناشی ازهژمونی وجمیع مؤلفه‌های قدرت آفرین است که باعث اهمیت روز افزون ایران گشته است بخشی ازاین مؤلفه‌ها ذاتی و خدادادی و برخی هم کارکردی است. بخشی هم ناشی از ویژگی دولت آمریکاست. سالهاست که این دولت بقاء خود را در پیشبرد دکترین قطبی سازی جهان قرار داده است این دکترین در دوران جنگ سرد با دو قطبی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا به اجراء گذاشته شد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان قطب قدرت جایگزین آن اتحادیه در این دکترین شده است. فراز و فرود‌ها و نحوه رفتار آمریکائیها با ایران به همان شیوه‌های دهه‌های 50 تا70میلادی انجام می‌گیرید طبیعی است تا زمانیکه رفتار سیاستمداران آمریکا به روش‌های دوران جنگ سرد باشد این جمله پایانی باقی خواهد بود، ولی هر گاه متناسب با واقعیت‌های جهان امروز سیاست آمریکا هم تغییر یابد حتماً کلام پایانی تغییر می‌کند و جمله ای شیرین و موفقیت آمیز در کارنامه دولتمردان ثبت خواهد شد اکنون باید دید که آقای اوباما با طرح مذاکره قادر به این تغییر می‌شود یا خیر ؟

*مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان «شیونی برای دخترکان شین‌آباد» به قلم «ارسلان عبدالله‌پور*»آورده است:
پاییز رنگارنگ امسال شین‌آباد رنگی دیگر نیز به جمع خود اضافه کرد رنگی که از آن بالاتر رنگی نیست، رنگ عزا و ماتم، رنگ سیمای سیاه و سوخته چهره‌های دخترکان معصوم، رنگی که نه تنها زمین شین‌آباد بلکه آسمان دل بشریت را غم انگیز و سیاه پوش کرد. هرچند در مصر قدیم، رنگ سیاه نشانگر زندگی و تولّد دوباره بود ولی در شین آباد نشان محرومیت، معصومیت و بریدن از دوستان است. هرچند دود ناشی از آتش مدرسه شین آباد در صبح روز چهارشنبه 15 آذرماه را سیمای زیبا و جان دخترکان معصوم را با بیرحمی با خود برد ولی چهره واقعی خدمتگزاران این خطه را نمایان کرد.

 

حادثه دلخراش آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد واقع در شهرستان پیرانشهر - یکی از شهرهای کردنشین از توابع استان آذربایجان غربی- گمانه‌زنی‌ها و واکنش‌های متفاوتی در محافل داخلی و خارجی به دنبال داشت: یکی سازمان گسترش و نوسازی مدارس را متهم کرده یکی هم ساختمان مدرسه را، دیگری نرده‌های کلاس و بخاری نفتی! را مقصر اصلی در این حادثه قلمداد کردند. انگار کسی حاضر نیست از خود شهامت نشان داده و مسؤولیت این حادثه را به گردن بگیرد و حاضر به دلجویی و عذرخواهی از خانواده حادثه دیدگان شود. همه گناه را به گردن دیگری انداخته و خود را تبرئه می‌کنند کسی نیست به آنها بگوید در حالیکه بچه‌های خودتان در مدارس آنچنانی و با شهریه‌های گزاف مشغول به تحصیلند حق دارید که از درد و رنج شین‌آباد و شین آبادیها بیخبر باشید! ولی وجدان هر انسان بیداری گناهکار اصلی را تشخیص داده و تاریخ، گویای آن خواهد بود.

مدرسه شین‌آباد تنها مدرسه محروم و بدون امکانات در منطقه نیست بلکه با نگاهی گذرا می‌توان مدارسی مشابه را به وفور مشاهده کرد مراکز درمانی نیز که وضعیت بهتری ندارند سخن از محرومیت منطقه زمان بسیاری می‌طلبد و در اینجا مجال پرداختن به آن نیست کوتاه سخن اینکه محرومیت شریک زندگی همه مردمان ساکن این دیار است. ولی گویا این محرومیت‌ها مدت زمان زیادی است که از دید مسؤولین منطقه به دور مانده است. جدای از نحوه وقوع حادثه، شیوه درمان و اعزام مصدومان به بیمارستان و همکاری دستگاه‌های دخیل و نحوه پاسخ مسؤولین وزارت آموزش و پرورش نکته دارای اهمیت این است که اشخاصی که در جلسات، سمینارها و کنفرانسها و به عناوین گوناگون اقدام به ارائه گزارشات کاری کرده و دم از خدمات‌رسانی به مردم این دیار می‌زنند و با مدیریت به گفته خود موفق خیال کسب مدیریت کلان در کشور را نیز در سر می‌پرورانند، بودجه‌های نجومی را به این منطقه اختصاص می‌دهند، مدرنیته را به جامعه می‌آورند، امکانات به روز دنیا را در شهر و روستاهای این منطقه مستقر کرده‌اند خلاصه به گفته خودشان از هیچ تلاشی دریغ نورزیده‌اند و توانسته‌اند غبار محرومیت را از چهره این دیار و مردم خونگرمش بزدایند ولی این حادثه دلخراش و جانگداز که اولین حادثه نبوده ولی امیدواریم آخرین بار باشد خط بطلانی بر ادعاهای این اشخاص کشید ادعاهایی که تنها برای مردم این منطقه ملموس است وتنها این مردمان هستند که توانایی درک واقعیت محرومیت‌های منطقه را دارند. مدعیان خدمت چگونه خواهند توانست به سیمای سوخته و جان بی‌رمق دخترکان معصوم شین‌آباد نگاه کنند در حالی که «سیران یگانه» که تا چند روز پیش برروی همین نیمکت‌های سوخته با دوستانش مشغول درس خواندن بود و هم اکنون در میانشان نیست؟ جای خالی سیران را در نیمکتهای سوخته مدرسه چگونه و با چه وسیله‌ای پر خواهند کرد؟ با ساختن مدرسه _حتی بنام جان داده این حادثه_ که نوش داروی بعد از مرگ سهراب است آیا جبران کم کاری‌ها‌یشان را خواهد کرد؟ آیا خواهند توانست از این پس کمتر شعار خدمتگزاری بدهند و بیشتر عمل کنند؟ آیا ازین پس شیشه‌های عینکشان را پاک می‌کنند تا کمبود امکانات را در منطقه مشاهده نمایند؟ آیا قادرند سرانه مراکز آموزشی و بهداشتی این سرزمین را بالا ببرید؟ آیا راه‌های ارتباطی را می توانند مشاهد کنند؟ آیا خواهند توانست پاسخگوی مردم جامعه‌شان باشند؟ آیا خواهند توانست.... این سوالات و دهها سوال دیگر همچنان بی پاسخ مانده است و گذر زمان شاهدی بر ادعاهایشان خواهد بود. بیایید به خاطر خدایی که می‌پرستید‌، به خاطر مردمی که ادعای خدمتگزاری شان را دارید اگر گرهی باز نمی‌کنید‌، گرهی جدید در کار مردم نیندازید و دست در دست هم داده و به ارتقا و پیشرفت این سرزمین کمک نمایید. این ملت نجیب که برای سرزمینشان، حتی از نثار خونشان نیز دریغ نکرده‌اند‌، شایسته وضعی چنین ناشایست و نگران‌کننده نیستند.

 

چه خوب می‌شد هرچه زودتر دخترکان شین‌آباد در سر کلاس درس‌هایشان حاضر شده و با تحصیل و تلاش مضاعف در جهت پیشرفت سرزمین خود هم جای خالی آن آلاله کوهساران شین‌آباد_ یادش گرامی و روحش شاد_ را پر کنند و هم آینده سازی شایسته برای زنان و مردم جامعه خودشان باشند.

*کارشناس ارشد علوم سیاسی

*آرمان
روزنامه آرمان درسرمقاله خود با عنوان «الزامات جایگزینی درآمدهای مالیاتی» به قلم «مهندس اکبر ترکان*»آورده است:واقعیت این است که بعد از جولای 2012 میزان صادرات نفتی ایران به نصف رسیده است و به همین دلیل است که عنوان شده میزان وصول درآمدهای نفتی کاهش داشته است. در بحث جایگزینی درآمدهای مالیاتی با درآمدهای نفتی باید دو نکته را مدنظر قرار دارد. نکته اول این است که آیا با جایگزینی این دو نوع درآمد، بودجه به همان اندازه است؟ به طور مشخص این طور نیست. باید در کنار جایگزینی این درآمدها، میزان بودجه جاری را کاهش دهیم چرا که شرط کوچک سازی دولت کاهش درآمدهای جاری است. به طور معمول باید نسبت هزینه‌های جاری کشور به تولید ناخالص رقمی معادل 15 درصد را نشان دهد در حالی که این رقم در کشور ما بین 20 تا 25 درصد است. برای کاهش این میزان، دولت باید حجم تصدی‌گری خود را کاهش دهد تا بتواند این نسبت را به عدد قابل قبولی برساند. سیاست‌های کلی اصل 44 نیز همین مساله را به خوبی نمایان می‌کند که دولت با کوچک کردن حجم تصدی‌گری خود، باید به بخش حاکمیتی بپردازد. مساله دومی که باید در نظر داشت این است که نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی باید رقمی معادل 8 درصد باشد که در شرایط فعلی این رقم در کشور ما 15 درصد است. البته باید تاکید کرد که منظور از افزایش این نسبت افزایش ضریب مالیاتی نیست چرا که باید بخش مهمی از درآمدهای مالیاتی پنهان یعنی فرارهای مالیاتی را احیا کرد. با توجه به گفته‌های رئیس سازمان امور مالیاتی، 40 درصد اقتصاد ایران مالیات نمی‌دهند که بخشی از آن فرار مالیاتی و بخش دیگر مربوط به معافیت‌های مالیاتی است که باید مورد بازنگری قرار گیرد. واقعیت این است که 20 درصد از اقتصاد ایران، سهم اقتصاد زیرزمینی است که نه در دفاتر ثبت می‌شود و نه در معاملات جاری مشخص است. به طور قطع این میزان از طریق قاچاق و دیگر راه‌ها صورت می‌گیرد که در اقتصاد زیرزمینی جای گرفته است. باید این فعالیت‌های زیرزمینی در اقتصاد را به فعالیت‌های تجاری رومیزی تبدیل کرد تا وضعیت فعالیت‌ آن‌ها مشخص باشد و بتوان از آن‌ها مالیات گرفت. واقعیت این است که تنها گروه‌هایی که به صورت مظلومانه مالیات می‌پردازند و از زیر آن شانه خالی نمی‌کنند، کارگران و کارمندان هستند که حتی در مواردی قبل از آنکه حقوق‌شان به دست‌شان برسد این میزان مالیات را پرداخت می‌کنند. در حقیقت بخشی از فرار مالیاتی بیشتر مربوط به افرادی است که به میزان درآمد خود مالیات نمی‌پردازند. میزان ضریب مالیات باید به همین میزانی باشد که در قانون عنوان شده اما با کاهش فرارهای مالیاتی می‌توان جایگزینی درآمدهای مالیاتی با درآمدهای نفتی را محقق کرد.

 

*معاون اسبق وزیر نفت

*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان «به بهانه مصاحبه اخیر «گری بکر»؛بازگشت به ایده‌های «کینز»» به قلم «پروفسور محمد هاشم پسران*»آورده است:آشنایی من با پروفسور «گری بکر»، به سال 1989 باز می‌گردد، در آن هنگام من استاد دانشگاه لس‌آنجلس (UCLA) بودم و ایشان به همراه همسرش که ایرانی است، میهمان دانشگاه ما بودند. پیش از آن البته با اندیشه‌های ایشان آشنا بودم و همواره کارهایشان مورد ... تمجید من بوده است. ایده‌های اصلی آقای بکر، عمدتا در زمینه اقتصاد خانواده است، نه در زمینه اقتصاد کلان و جهانی (global). جایزه نوبل ایشان نیز به کارهای ارزشمندی مربوط می‌شود که ایشان در زمینه اقتصاد خانوار انجام داده‌اند.

بعد از ملاقات نخست‌مان در سال 1989، همواره با ایشان در تماس بودم. در دو کنفرانسی که ما با موضوع «اقتصاد ایران» برگزار کردیم، هم در کنفرانس سال 2008 (در دانشگاه ایلی‌نویز) و هم در کنفرانس سال 2010 (در دانشگاه شیکاگو)، ایشان در تمام جلسات کنفرانس شرکت داشتند. وقتی هم که دو سال پیش به مدرسه تجارت شیکاگو برای سخنرانی دعوت شدم، ایشان را ملاقات کردم و با هم صحبت مفصلی داشتیم. بر این اساس از سال‌ها پیش با کار ایشان آشنا بودم؛ هرچند که هیچ وقت کار علمی مشترکی با هم نداشتیم.
اما در مورد نکاتی که پروفسور «بکر» اخیرا در گفت‌و‌گو با هفته‌نامه «تجارت فردا» طرح کرده‌اند، باید بگویم که به طور کلی آقای بکر و همکارانش در دانشگاه شیکاگو، بسیار بیش از من و همکارانم در کمبریج به بازار آزاد اعتقاد دارند. البته به طور کلی، تفاوت دیدگاه‌های من با پروفسور گری بکر، بیشتر مربوط به تفاوت دو مکتبی است که در آن تحقیق و پژوهش کرده‌ایم؛ یعنی «مکتب اقتصادی کمبریج» و «مکتب اقتصادی شیکاگو».
به نظر من و سایر اقتصاددانان متعلق به مکتب اقتصادی کمبریج، اگرچه مکانیزم «بازار آزاد» یک مکانیزم اقتصادی کارآ و بسیار مفید است، اما این مکانیزم، همیشه با مشکلاتی مواجه خواهد بود که گاهی اوقات این مشکلات و مسائل باید با کمک دولت حل شود. در واقع من با این گفته ایشان کاملا موافقم که بحران اقتصادی اخیر جهانی، نباید ما را به این نتیجه‌گیری برساند که دولت‌ها باید نقش بیشتری در اقتصاد بازی کنند، اما در عین حال، من دخالت اقتصادی موقتی دولت را در شرایطی که با بحران اقتصادی مواجه هستیم، بیش از ایشان می‌پذیرم. با توجه به آنچه پروفسور «بکر» در مصاحبه مورد اشاره گفته بود، خود ایشان راجع به پیش‌بینی بروز بحران مالی و رکود اقتصادی سنگین آمریکا و اروپا در سال 2008 اشتباه کرده بودند.
در حالی که من و سایر اقتصاددانان متعلق به مکتب کمبریج، رکود اقتصادی عمیقی با این شدت را پیش‌بینی نمی‌کردیم، اما به هر حال از وقوع این رکود اقتصادی چندان شگفت‌زده نشدیم. در واقع در شرایطی که شاهد وجود مازاد نقدینگی در بازارهای مالی آمریکا و اروپا بودیم که شکل‌گیری حباب‌های قیمتی را در پی داشت، بروز بحران مالی و به دنبال آن رکود اقتصادی، قابل انتظار بود. به بیان دیگر، در نظام‌های اقتصادی مختلف، وقتی قیمت برخی کالاهای سرمایه‌ای مثل مسکن به شدت بالا می‌رود، معمولا می‌توان آن را به منزله پیش‌لرزه‌های وقوع بحران قلمداد کرد. البته باید تاکید کنم که هم ما اقتصاددانان متعلق به مکتب کمبریج و هم اقتصاددانان مکتب شیکاگو، همگی از شدت بالای این رکود اقتصادی، شگفت‌زده شدیم.
در واقع، پروفسور «بکر»، جزو اقتصاددانانی است که در شیکاگو تحصیل و تدریس کرده است. اقتصاددانان این مکتب، عموما اعتماد بیشتری به نظام بازار آزاد دارند و نقش دولت را در بازار آزاد بسیار بسیار کم می‌بینند. ایشان معتقدند که اگر دولت اصلا در این بحران دخالتی نمی‌کرد، اقتصاد بازار سریع‌تر از این بحران عبور می‌کرد. البته شاید آقای «بکر» به این شدت و حدت چنین نظری نداشته باشد، اما اقتصاددانان مکتب شیکاگو (Chicago School) عموما در تحلیل هر پدیده اقتصادی، فقط و فقط بازار آزاد را در صدر استدلال‌هایشان قرار می‌دهند.
این در حالی است که کسانی مثل من، که در مکاتب دیگر مثل مکتب MIT یا مکتب کمبریج به تحقیق و پژوهش مشغولند، معتقدند که در بحران‌های اقتصادی نظیر بحران جاری در آمریکا و اروپا، هم دولت‌های آمریکا و هم دولت‌های اروپایی، باید نقش عمده‌تری را برای بازگشت اقتصاد به رشد اقتصادی مناسب ایفا کنند. به تعبیر دقیق‌تر، من معتقدم که نخست نقش دولت در ایجاد مقررات مناسب و نیز نظارت، نقشی غیرقابل انکار است و سپس، دولت در زمان وقوع بحران اقتصادی، می‌تواند «بازار آزاد» را «یاری» کند؛ البته بدیهی است که این «یاری»، به هیچ عنوان به معنای «کنترل» بازار آزاد یا «جایگزین شدن» به‌جای بخش خصوصی نیست. این دیدگاه من و سایر اقتصاددانان مکتب کمبریج، متاثر از اندیشه‌های کینز است. کینز از کمبریج برخاسته است و اقتصاد به مفهوم علمی نیز، از این دانشگاه آغاز شده است. در نقطه مقابل، اقتصاددانان مکتب شیکاگو، هیچ‌گاه این اصطلاح «یاری دادن» را به کار نمی‌برند.
سخن آخر آنکه من تصور می‌کنم که پس از دو دهه تسلط اندیشه‌های مکتب شیکاگو، با وقوع بحران اقتصادی اخیر، ما بار دیگر در حال پی بردن به اهمیت ایده‌ها و چارچوب‌هایی هستیم که کینز برای مقابله با بحران سال 1929 ایجاد کرده بود.
*استاد اقتصاد دانشگاه کمبریج

انتهای پیام/
تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon