ساکتین فتنه راهی جز تبری از فتنه گران ندارند/ گزینه اصلح را تبلیغ کنیم


مصباح یزدی

خبرگزاری تسنیم : علامه مصباح یزدی با بیان اینکه اصل اولیه این است که هر جا ما حق انتخاب داریم باید اصلح را انتخاب کنیم، گفت: اگر برای خدا کار کنیم، خداوند کمک می‌کند و نشدنی به شدنی تبدیل می‌شود.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ،  هفته نامه 9 دی در آستانه سالگرد حماسه 9 دی و انتخابات ریاست جمهوری مصاحبه‌ای را با حضرت علامه مصباح یزدی انجام داده است.علامه مصباح یزدی در این گفت‌وگو به خاطرات تخریب شخصیتش در نشریات زنجیره‌ای اصلاح‌طلبان، ساکتین فتنه و ائتلاف‌های انتخاباتی در در انتخابات ریاست جمهوری پرداخته‌اند.

متن کامل این مصاحبه به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم، ابتدا تشکر می‌کنیم از اینکه حضرتعالی بر اساس سنت دو ساله قبل، امسال هم این توفیق را نصیب دوستان هفته نامه 9 دی کردید تا هم برای گفتگو خدمت شما برسیم و هم دوستان تحریریه این هفته نامه خدمت شما برسند و دیداری داشته باشند. واقعا دوستان ما منتظر این دیدار سالانه هستند که در کنار گفتگو، یک بهره اخلاقی هم از این جلسه و دیدار ببرند. این برخورد شما با هفته نامه 9 دی، هم برای ما توفیق است و هم مسئولیت آور.
خدا را شکر می‌کنیم که حضرتعالی را در صحت و سلامت می بینیم. مدتی بود که کسالتی بر شما عارض شده بود و برخی از دوستان وقتی حضور شما را در برخی جلسات روی ویلچر می دیدند، ناراحت بودند، ما هم وقتی این را می دیدیم خیلی اذیت میشدیم، الحمدالله الان که صحت و سلامتی را در شما دیدیم خدا را شاکریم. امیدواریم سایه حضورتان همواره برای خدمت به اسلام و کمک به مقام معظم رهبری مثل همه سالهای گذشته مستدام باشد.
اگر اجازه بدهید از همین جا وارد بحث شویم و این قصه فحش درمانی را از شما بپرسیم. به یاد داریم که تا قبل از دوره اصلاحات به دلیل بیماری میگرن شدیدی که شما داشتید، کمتر تدریس، سخنرانی و فعالیت‌های سیاسی به این شکل داشتید، ولی در ایام تحرک اصلاح‌طلبان آمریکایی گاهی اوقات در یک روز پنج تا شش سخنرانی داشتید؛ همان ایام در خاطره‌ای، موضوع فحش درمانی را مطرح کردید. قصه این فحش درمانی چه بود؟ می‌خواهیم از زبان خودتان بشنویم.

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
بنده به نوبه خودم از تلاش‌های مخلصانه شما و همکارانتان در نشریه 9 دی صمیمانه تشکر می‌کنم و امیدوارم خدمات شما مورد قبول حضرت صاحبالامر(عج) قرار بگیرد و به برکت دعای ایشان از اشتباهات و لغزش ها مصون بمانیم. بله حالا آنچه که بنده یادم می‌آید؛ خدمت مقام معظم رهبری که شرفیاب بودم ایشان احوالپرسی کردند و پرسیدند که حالتان چطور است، بهتر هستید. گفتم که بنده برای درمانم یک کشف جدیدی کردم. ایشان تعجب کردند و پرسیدند چه راه درمانی پیدا کرده‌اید؟ گفتم من تا به حال آب درمانی، طب سوزنی و مواردی شبیه به آن را شنیده بودم ولی مدتی است که داروی جدیدی کشف کرده‌ام و در خودم تجربه کردم، دیدم موثر است. ایشان گفتند این داروی جدید چی هست؟ گفتم فحش درمانی؛ هر چه در این روزنامه‌های زنجیرهای بیشتر به ما فحش می‌دهند حالمان بهتر می‌شود. ایشان خندیدند و دعا کردند بعد فرمودند معلوم میشود حرفهای شما مؤثر است که اینها اینقدر حساسیت نشان می‌دهند. بله بحمدالله ما از این نعمت در آن زمان به خصوص خیلی بهره‌مند بودیم و خدای متعال هم لطف می‌فرمود آسیب قابل توجهی به ما نخورد.

البته استاد فکر کنم هنوز از این داروی درمانی استفاده می‌کنید! چون مدتی است که ما یک هجمه مجددی را از طرف برخی رسانه‌ها و برخی‌ها نسبت به شما می‌بینیم.
بله، (با خنده) استمرار درمان در این سن شرط است، وقتی عوامل بیماری موجود هست، استمرار درمان هم باید باشد. بالاخره ما بر اساس تکلیفمان مجبوریم گاهی در صحنه حاضر باشیم و برخی خوششان نمی‌آید.

خدا ان شاءالله به شما صحت و سلامتی بدهد و البته از خدا می‌خواهیم که ما را هم دچار این فحش درمانی بکند که در راه خدا یک مقدار فحش بخوریم بلکه حالمان بهتر شود ...
(با تبسم و خنده) خب البته معلوم نیست این دارو به همه مزاج ها بسازد.

نزدیک یوم الله 9 دی هستیم، خب این روز هم در تاریخ انقلاب اسلامی واقعا یک روز بزرگ بود، اهمیتش را در مواضع مقام معظم رهبری نسبت به این روز می بینم؛ ایشان معمولا ملاقات خصوصی با ستادهای بزرگداشت چنین روزهایی ندارند ولی در 9دی سال گذشته با ستاد بزرگداشت یوم الله 9 دی دیدار داشتند که تذکرات جدی هم آنجا فرمودند و تصریح کردند با این روز شعاری برخورد نکنید و تعبیرشان این بود که این روز در تاریخ انقلاب ماندگار شد، حتی فرمودند که بعد از ارتحال حضرت امام و تشییع جنازه حضرت امام (قدس سره)، تا امروز چنین تجمع مردمی ای نبوده الا 9 دی که در دفاع از انقلاب اسلامی و حقیقت انقلاب اسلامی بود.
ولی به هر حال بعضی‌ها نمی‌خواهند این روز یادآوری شود، نمی‌خواهند این روز بزرگ داشته شود، نمی‌خواهند این روز به یاد مردم بیاید، بعضی وقت‌ها هم رسانه‌ها دچار این غفلت می‌شوند و خیلی ظاهری با این روز برخورد می‌کنند، اینکه چرا ‌بعضی‌ها نمی‌خواهند یادآوری شود، ریشه‌اش چیست؟

اگر ما تحلیل روشنی از جریان 9 دی داشته باشیم، خواهیم فهمید که چرا مقام معظم رهبری عنایت خاصی به این روز دارند و تا آنجایی که بنده اطلاع دارم، هیچ کس به اندازه ایشان اهمیت این روز را درک نکرده. اما اینکه چرا کسانی از این روز و حوادث‌اش و یادآوری و بزرگداشت‌اش خوششان نمی‌آید، بدیهی است؛ این روز در واقع خنثی کننده اجرای طرح و نقشه‌ای بود که شاید حدود دو دهه استکبار جهانی با کمک مزدوران داخلی‌اش نقشه آن را طراحی کرده بود و آنقدر سد ثغور کرده بودند و مقدماتش را فراهم کرده بودند که مطمئن بودند به نتیجه قطعی می‌رسند. طیف‌های مختلفی از سیاسیون داخلی و خارجی در اجرای این نقشه سهیم بودند، می‌شود گفت مثل جنگ احزاب یک ائتلافی بود از کفر و نفاق و دنیاپرستان و فرصت طلبان و بعضی افرادی که بی بصیرت بودند، هر چند سوء نیتی نداشتند؛ خب طبعا وقتی با آن نقشه‌های پیچیده و پر هزینه و طراحی شده وارد کار شدند و در مقابل با روشنگری مقام معظم رهبری و تبعیت مردم از ایشان مواجه شدند، با آن فراست خدادادی که مردم حزب اللهی و علاقه‌مندان به انقلاب دارند همه آن نقشه‌ها را نقش بر آب کردند، طبعا برای دشمنان این مهم مصیبت بزرگی بود و یادآوری مصیبت هیچ وقت خوشایند نیست ...

 

خب ما می‌بینیم در کنار دشمنان خارجی و برخی از فتنه گران که همسو با دشمن عمل کردند، برخی از خواصی که به تعبیر شما سوءنیت نداشتند هم از یادآوری این روز خوششان نمی‌آید، اینها چرا از یادآوری 9 دی ناراحتند.
طبیعی است، حتی آنهایی که غرضی نداشتند و در اثر بی بصیرتی و جهالت، کم و بیش حمایت‌هایی هم کرده بودند و بعد هم پشیمان شدند؛ از اینکه کاری که موجب پشیمانی‌شان شده دوباره یادآوری و احیا شود خیلی خرسند نمی‌شوند. آدم یک اشتباهی کرده و فهمیده اشتباه کرده و پشیمان هم شده اما دلش نمی‌خواهد دوباره بازگو بشود؛ اما اکثریت قریب به اتفاق جامعه اسلامی ما با اختلاف مراتبی که در معرفت و بصیرت دارند اهمیت این روز را به خوبی درک کردند و از یادآوری و بزرگداشتش خرسند می‌شوند و این را وظیفه دینی و ملی و انقلابی خودشان می‌دانند؛ اما حالا بحث ما در رابطه با تحلیل این داستان نیست که این رشته سر دراز دارد ولی همه ما می‌دانیم که یوم الله 9 دی در واقع یک تولد جدیدی برای انقلاب بود و اگر چنین حادثه‌ای اتفاق نیفتاده بود، خطرهای بزرگی انقلاب ما را تهدید می‌کرد که خدای متعال به برکت توجهات ولی عصر ارواحنا فداه و روشنگری‌های مقام معظم رهبری خطرها را رفع کرد و بار دیگر این انقلاب بیمه شد و قدم بلندی برای استحکام و پابرجایی خودش برداشت.

در لابه لای سخنانتان فرمودید که ما وظیفه بازگویی داریم، خب بالاخره بعضی‌ها در آن دوره عملکردشان به هر دلیلی عملکرد درستی نبود ولی آدم نمی‌تواند اینها را در صف فتنه‌گران بداند، آن مقطع اشتباه کردند، بازخوانی این موضوع، الان طبیعتا یادآوری رفتار برخی ها در آن دوره می‌شود، آیا واقعا با این حساب ما وظیفه نداریم برای جلوگیری از تکرار فتنه، آن ایام را بازخوانی کنیم؟ بویژه که برخی از همان فتنه گران طلبکار هم شده‌اند.
الحمدالله یک قواعد کلی عقلی و شرعی داریم که با توجه به آنها عمده مسائل سیاسی و اجتماعی‌مان را می توانیم حل کنیم. یک حادثه‌ای اتفاق افتاد که طیف‌های مختلفی در آن شرکت داشتند و بطور کلی می‌شود اینطور تقسیم بندی کرد؛ بعضی‌ها آگاهانه و از روی عناد و به قصد براندازی نظام یا به قول طلبه‌ها به قصد ضروری، یعنی علاوه بر اینکه اصالتا قصدشان براندازی نبود ولی ابایی هم نداشتند یعنی می‌دانستند اگر این کار و حرکت انجام بگیرد، این نظام اسلامی از بین خواهد رفت ولی از این کار ابایی نداشتند. خب اینها مراتب شناخت‌شان و انگیزه‌هایشان متفاوت بود.
اگر کسانی عملکردشان از روی عناد بوده و همچنان بر آن باقی هستند که قاعدتا آنهایی که معاند هستند به این زودی برنمی‌گردند، یا آن کسانی که قصد ضروری نسبت به براندازی داشتند یعنی می‌دانستند اگر این حرکت ادامه پیدا کند، انقلاب از بین می‌رود و ابایی نداشتند، خب اینها وجودشان همچنان مایه خطر است و قطعا اینها را باید معرفی کرد، و باید از برنامه‌هایشان و از فعالیت‌هایشان جلوگیری کرد یعنی باید با این دسته مبارزه کرد، همانطور که در صدر اسلام با کفار و منافقین و کسانی که بطانه آنها و کسانی که با دشمنان خارج از مرزها ارتباط داشتند می‌بایست مبارزه کرد، امروز هم همین طور است. اگر حفظ این نظام واجب است، دفع دشمنان هم واجب است.

اگر کسانی در حادثه به این مهمی سکوت کرده باشند و بعدا هم دائما کارشان را توجیه کنند چه طور باید با آنها برخورد کرد؟
بله اگر کسانی بودند غفلتی کردند یا واقعا امر به آنها مشتبه شده بود و از روی بی بصیرتی کاری انجام داده بودند یا سکوت کرده بودند و حالا پشیمان شدند، علامت پشیمانی‌اش هم این است که به نحوی از اینها تبرّی بجویند و الا نمی‌شود فردی در کاری که چنین خطری برای انقلاب بوجود می‌آورد، یا مشارکت داشته باشد یا سکوت کرده باشد بعد هم هیچ اظهار تبرّی هم نکند؛ خب معنایش این است که چنین شخصی باز هم راضی است و اگر باز هم اتفاقی بیفتد آن کار انجام خواهد گرفت. یک قاعده کلی در شرع داریم که در نهج البلاغه به آن تصریح شده. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند که ناقه ثمود را یک نفر پی کرد ولی خدای متعال کل قوم ثمود را هلاک کرد. خب با اینکه آنها عملا شرکتی در پی کردن ناقه نداشتند اما فقط بخاطر این که به این کار راضی بودند، خداوند عقابشان کرد. رضایت به کار کسانی که خیانت به اسلام می‌کنند و قصد براندازی دارند و یا با دشمنان اسلام همکاری می‌کنند، سبب می‌شود تا این شخص راضی در صف عاملین خیانت قرار بگیرد. اگر کسانی راضی باشند مثل قوم ثمود هستند که مستحق هلاکت‌اند. فقط بعد از اینکه تبری بجویند و توبه کنند (و اصلحوا و بیّنوا) یعنی هم خودشان را اصلاح کنند و هم برای دیگران تبیین کنند، آنوقت است که می‌شود آنها را پذیرفت و الا صرف اینکه سکوت کنند و یا سکوت داشتند الان هم به سکوتشان ادامه بدهند یا به نحوی مشارکت داشتند حالا همین طوری یک مخالفتی با آنها داشته باشند این کافی نیست. کسانی که در فتنه سهیم بودند حالا با مشارکت و حمایت یا با سکوت، راه نجات شان تبری از جریان فتنه و آن رفتارهاست.


آیه‌الله مصباح می‌گوید ساکتین فتنه جز تبری از رفتار فتنه‌گران راهی ندارند

 

یک تعبیری را سران جریان فتنه یا ساکتین یا بعضی مطرودین اخیرا به کار می‌برند و می‌گویند همانطوری که یک جناح در قصه فتنه باید عذرخواهی کند، طیف دیگر هم باید در ماجرای انحراف عذرخواهی کند، این را چطور می‌بینید؟ این پروژه ابعاد و ماهیت‌اش چیست و چطور باید به این شبهه پاسخ داد؟
ظاهرا این سوال منحل به چند سوال می‌شود، یکی اینکه آیا خطر فقط از ناحیه فتنه‌گران است یا خطر دیگری هم وجود دارد که خطر حربه انحراف است؟ بله جواب این سوال مثبت است. خطر هیچ وقت منحصر به آنها نیست و انحراف هم خطر بسیار مهمی است که نباید از آن غفلت کرد. منتها در ارزیابی خطر و موقعی که باید روی یک خطری تکیه شود و برجسته شود، شرایط فرق می‌کند. اگر کسانی غیر از این فکر کنند یا خودشان به این فتنه راضی هستند یا خطر این فتنه‌ها را درست درک نکرده‌اند. عرض کردم کمتر کسی است که این خطر را به خوبیِ مقام معظم رهبری درک کرده باشد و از این جهت اهتمام کافی به آن داشته باشد.


بعضی تاکید دارند شما هم باید عذرخواهی کنید حتی در لفافه گاهی مخاطب سخنشان را مقام معظم رهبری قرار می‌دهند ...
بله اگر مسئله این است که خطر دیگری هم هست حق دارید. اما اینکه آن خطر از ناحیه چه کسانی است و چه کسانی باید عذرخواهی کنند، خب ما بهترین راه برای اینکه حوادث جزئی را بتوانیم درک کنیم و صرفا به کلی گویی اکتفا نکنیم، مقایسه آن با حوادث صدر اسلام است. ما در صدر اسلام خطر اولین فتنه در زمان امیرالمومنین سلام الله علیه را داشتیم که به وسیله چند صحابه بزرگ و همسر پیغمبر کلید خورد، خب می‌شود گفت که پیغمبر اشتباه کرد که اصلا این همسر را گرفت؟ یا طلاقش نداد یا اینکه طلحه و زبیر که از اصحاب پیغمبر بودند و آنقدر شخصیت برجسته سیاسی به شمار می‌رفتند که خلیفه دوم آنها را اعضای شورای شش نفره قرار داد که رأی آنها در تعیین خلیفه سوم نافذ بوده، اینها آدم‌های ساده‌ای نبودند، کسانی بودند که مقبولیت اجتماعی داشتد، مردم نظر اینها را مهم می‌شمردند؛ و خود پیغمبر اکرم(ص) در مورد بعضی از اینها دعا کردند، شیعه و سنی نقل کرده‌اند که در مورد زبیر، پیغمبر(ص) دعا فرمود، خب حالا باید بگوییم که پیغمبر باید عذرخواهی کند و بگوید که من اشتباه کردم به زبیر دعا کردم؟

برخی می خواهند از این رهگذر، بدنه حزب اللهی جامعه و نیروهای تاثیرگذار را به این وادی بکشانند که چون شما به ما رأی ندادید مسبب برخی از اتفاقاتی هستید که بعدا رخ داده بنابر این باید از آن مسیری که در سوم تیر 84 انتخاب کردید برگردید.
ما معتقدیم که آدمی قابل تغییر است، یک وقتی در مسیر خوبی حرکت می‌کند باید تاییدش کرد، یک وقت منحرف می‌شود باید به او تذکر داد، نصیحتش کرد. اگر لجبازی کرد باید با او مخالفت کرد. اگر انسان از کسی در یک زمانی حمایت کرد، معنایش این نیست که همیشه باید حمایت کنیم. ما در زمان خود حضرت امام دیدیم که ایشان از کسانی حمایت قاطع می‌کردند ولی بعدا به دستور خود ایشان بساط آنها را به هم زدند. امام در ابتدای انقلاب از حزب جمهوری اسلامی حمایت می‌کردند، بعد خودشان دستور دادند که باید تعطیل شود. خب آیا امام باید عذرخواهی کند که حمایت کرده است؟ آن کاری که امام می‌خواست آنطور نشد، اگر شده بود باز هم ادامه پیدا می‌کرد و بعد هم صحیح انجام می‌گرفت.
پس تحولاتی که پیدا ‌می‌شود دلیل این نیست که از اول خراب بوده یا آن رفتاری که انجام گرفته نادرست بوده؛ این یک مسئله کلی است که اگر از فردی در یک زمانی انحرافی دیدیم این معنایش این نیست که از اول منحرف بوده یا اینکه در آن زمانی که انحرافی در او ظهور نداشته کسانی که حمایت کردند اینها اشتباه کردند، پس قیاس این دو مطلب به هیچ وجه قیاس صحیحی نیست و از قیاسات شیطانی است.

شما بعد از قضایای فتنه فرموده بودید که یک فتنه بزرگ تری در راه است، آیا الان همان شرایط واقعا وجود دارد یا تغییر کرده؟ آیا آگاهی جامعه یا عواملی که در منطقه و کشور ما بوده تغییر کرده؟ تحلیل حضرتعالی از یک فتنه بزرگ‌تر یا فتنه قریب به فتنه قبلی که در کشور ما تجربه شد و تلخ هم بود؛ و هر چند بصیرت‌هایی هم برای جامعه آورد، چیست؟
البته می‌دانید که بنده علم غیب ندارم، ادعای علم غیبی هم هیچ وقت نکردم؛ از علوم غریبه هم هیچ بهره‌ای نبردم تا بخواهم از اصطرلابی استفاده کرده باشم. اگر چیزی گفته‌ام طبق مطالبی است که یا از کتاب و سنت استفاده کردم و یا یک قرائن و شواهدی است که موجب حدس قوی می‌شود. اصل این قضیه را من بر اساس آموزه‌های دینی پیش‌بینی می‌کنم. وقتی ما این را پذیرفتیم که اساسا زندگی انسان در این عالم بر اساس آزمایش است، و این را بر اساس ده‌ها آیه که در قرآن کریم هست و صدها روایت، پذیرفتیم؛ خب این را باید بدانیم که دائما همه اقوام در مراحل مختلفی مورد آزمایش قرار می‌گیرند، آیا برای هر کسی یک آزمایش وجود دارد؟ هر جمعیتی هر قومی هر کشوری هر جامعه‌ای فقط یک آزمایش دارد؟ ظاهراً جوابش این است که آزمایش مستمر است، دائما آزمایش در تکرار است.
خب اگر پذیرفتیم ما دائما در حال آزمایش هستیم، آیا هر آزمایش بعدی، آسانتر از آزمایش قبلی است؟ یعنی مثلا کسی که می‌رود مدرسه درس بخواند، امتحان سال دوم از سال اول آسان‌تر است؟ امتحان دبیرستان از دوره ابتدایی آسان‌تر است؟ امتحان دانشگاه از دبیرستان آسان‌تر است یا برعکس است؟ امتحانات دائماً مشکل‌تر می‌شود، خب تا یک نسلی بروند یک نسلی ممکن است از امتحاناتی آسان‌تر شروع شود ولی برای هر نسلی و برای هر جامعه‌ای اگر امتحانات متعددی وجود دارد هر امتحان بعدی سخت‌تر از قبلش خواهد بود، این یک قاعده کلی است،. هم عقلایی است که هر امتحان بعدی قوی‌تر و مشکل‌تر و پیچیده‌تر است و هم شواهد تاریخی از صدر اسلام تا به حال نشان می‌دهد امتحاناتی که برای مسلمانان از روز رحلت پیغمبر اکرم(ص) پیش آمد تا امروز مشکل‌تر بوده.
خب شیطانی که طراح این فتنه‌ها هست هم هر روز استادتر می‌شود و از تجربیات دیگران هم استفاده می‌کند، تجربیات خودش هم انباشته می‌شود، طرح‌ها پیچیده‌تر می‌شود. بنابراین طبیعی است که هر امتحان بعدی سخت‌تر باشد و فتنه‌های بعدی پیچیده‌تر از فتنه‌های قبل است.

غیر از این قاعده کلی که فرمودید، از نظر مصداقی چطور؟ آیا می‌توانید مصداقی معرفی کنید؟
اما از لحاظ مصادیق، نظر شخصی‌ای دارم و اصراری ندارم که باید همه آن را بپذیرند. بنده در فتنه‌هایی که مربوط به جامعه اسلامی است از آن جهت که یک جامعه ایدئولوژیک و فرهنگی و فکری است؛ بیشترین خطرها را خطری می‌دانم که متوجه اساس فکری و فرهنگی آن جامعه باشد، خطرهای نظامی خطرهای سیاسی، خطرهای اقتصادی همه اینها خطر هست و همه اینها فتنه مربوط به خودش را دارد؛ فتنه‌های اقتصادی را ما در چند سال اخیر شاهدش هستیم، اختلاس‌ها و چیزهای دیگری که با آن مواجه هستیم و همچنین سوء استفاده‌ها، همه اینها یک جور فتنه است، فتنه‌های نظامی، جنگ‌هایی که تحمیلی شد چند سال و فعالیت‌های گروهک‌های تروریست در اوائل انقلاب و گهگاهی هم هنوز  در گوشه و کنار کشور در مرزها نوعی فتنه است، ولی به نظرم فتنه‌ای که فکر افراد و جامعه را منحرف کند، مهمتر از فتنه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی است.
به نظرم هر فتنه‌ای که اساس بینش جامعه را تهدید کند. مخصوصا اینکه سر و صورت فریبنده‌ای داشته باشد و اشخاص با ویژگی‌های جذابی بتوانند به آنها دامن بزنند، طرفداران خوشنامی داشته باشند، چنین فتنه‌هایی خطرش بیشتر از موارد دیگر خواهد بود ...

آیا این موارد نمونه خارجی هم داشته ؟ یعنی می‌توانیم نمونه‌هایی را ذکر کنیم؟

بله! از نظر تجربی هم می‌توانیم حوادث تلخی که بعد از انقلاب برای ما اتفاق افتاد را بررسی کنیم، خواهید دید آنهایی که حوادث سخت و کم و بیش سرنوشت سازی بوده، همگی از مایه‌های فکری نشأت گرفته است. حوادثی که در زمان خود امام اتفاق افتاد و به انعزال بعضی از وکلای امام انجامید، بر اساس یک انحراف فکری بود که در یک طلبه‌ای بوده. شهادت مرحوم آقای مطهری در اثر انحراف فکری‌ای بود که یک طلبه‌ای داشت، قاتل ایشان یک طلبه بود، انحرافش هم از ناحیه فکری بود.
حتی آن افراد سران مجاهدین خلق بر اساس آنچه شنیده‌ام -چون من با هیچکدام از نزدیک تماس نداشتم ولی خب دوستانی که می‌گفتند آن سران اولیه مجاهدین آدم های متدینی بودند - علاقه‌مند به اساس اسلام بودند، خودشان اهل عبادت و زهد بودند، شرح حال بعضی‌هایشان را که برای ما نقل کردند بعدها که وارد ماجراهای سیاسی و رقابت‌ها شدند کم‌کم در دام آمریکا افتادند و کارشان به اینجا رسید. اوائلش بعضی از اینها با بعضی علمای مجاهد ارتباط داشتند، این علما هم نسبت به اینها علاقه داشتند، من اشخاصش را می‌دانم، تمایل ندارم اسم ببرم و تکرار کنم، مهم این است که عمده مسئله انحراف فکری بود. همان وقت‌ها اینها می‌گفتند که رساله نمی‌تواند جامعه را اداره کند، بلکه ما باید مسائل اجتماعی را بر اساس اصول مارکسیست حل کنیم، رساله برای مسائل فردی است؛ خودشان هم اهل نماز بودند، روزه می‌گرفتند حتی خانم‌هایشان حجاب داشتند، فکر اینطور منحرف شده بود، و بالاخره تا مسائل ولایت فقیه و اینها مراتب مختلفی از معرفت و ایمان هست، هنوز هم آن طور که باید و شاید در سیاستمداران ما این مسئله جای خودش را باز نکرده، بیشتر با نگاه سیاسی به مسئله نگاه می‌کنند.
به هر حال به نظر بنده فتنه‌ای که می‌شود پیش‌بینی کرد،


فتنه‌ آینده بر اساس انحرافات فکری در مسائل بنیادی اسلام و خطرناک‌تر از فتنه پیشین است

 

یک بار حضرتعالی فرموده بودید که همه مشکل ما از اینجاست که بسیاری از مسئولین کشور ما با عمق وجودشان به ولایت فقیه اعتقاد پیدا نکرده‌اند و در حقیقت برخی‌ها جایگاه ولایت فقیه را یک جایگاه اداری می‌بینند نه جایگاه نائب امام عصر. حتی می‌بینیم که دو نگاه درباره ولایت فقیه هست، یک نگاه این است که سعی می‌کند نه تنها در احکام صریح حکومتی بلکه در امور دیگر هم رفتارهای خود را با جهت گیری‌های رهبری هماهنگ کند، یعنی در نظرات غیر حکومتی هم وقتی رهبری به سمتی می‌رود آنجا که احساس می‌کند جهت‌گیری‌اش با جهت‌گیری رهبری مخالف است، اگر دستش برسد نظر خودش را غیر علنی به اطلاع رهبری می‌رساند اما وقتی دید علی رغم استدلال او باز رهبری جامعه به جهت دیگری تمایل دارد، این هم جهتش را تغییر می‌دهد.
اما دسته دیگری می‌گویند که ما فقط در احکام حکومتی موظف به تبعیت هستیم و در غیر احکام حکومتی حتی اگر بدانیم که نظر رهبری جامعه و نایب امام بر خلاف نظرمان هست، نه تنها نظرمان را علنی ابراز می‌کنیم بلکه به آنچه می‌پسنیدیم عمل می‌کنیم. من اگر بخواهم برای دسته اول مثالی بزنم به سید حسن نصرالله اشاره می‌کنم که می‌گفت: «من افتخار خودم می بینم که بر اساس میل ولی فقیه و رهبری عمل کنم» و حتی ایشان گفتند که «رهبر انقلاب در ایران جزء مظلوم‌ترین چهره‌ها هستند».  این را لطفا کمی تبیین بفرمایید.

این فرمایش شما هم به چند مسئله منحل می‌شود که باید جدا در مورد هر کدام صحبت کرد. اصل اینکه مراتب معرفت و شناخت و ایمان به طور کلی متفاوت هست، یک اصل قطعی است که هم در قرآن تصریح شده، هم تجربه خارجی نشان می‌دهد و هم ادله عقلی دارد.
ما در قرآن آیه‌ای داریم که می‌فرماید «و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون» این آیه  می‌فرماید اکثر کسانی که ایمان دارند مشرکند! خب آنهایی که اصلا ایمان ندارند مشکرند، روشن است، «و ما یومن» با نفی و اثبات هم هست، «الا و هم یشرکون» در همان ایمانشان مشرکند؛ علما بحث کردند که چطور ایمان با شرک می‌سازد؟ جواب ساده‌ای که می‌شود داد این است که این شرک و ایمان مانند دو مثلثی می‌مانند که در کنار هم یک مستطیل را تشکیل می‌دهند، قاعده یکی با رأس مثلث دیگری همراه و رأس یکی با قاعده دیگری همراه است، یعنی اگر ما مستطیلی را با قطری دو نیمه‌اش کنیم این دو با هم متقارن می‌شوند. یعنی هر قدر ایمان قوی‌تر باشد شرک ضعیف‌تر است، در نقطه رأس فقط ایمان است و شرکی نیست. آن هم در نقطه رأس‌اش فقط شرک است و ایمانی نیست؛ در بین اینها، مراتبی است و هر کسی یک مقداری دارد، آن وسط هم مساوی است. نصفش ایمان است نصفش شرک، بنابراین نباید انتظار داشت که یک کسی وقتی ایمان دارد یک ایمان خالص است و هیچ شائبه‌ای از شرک در آن نباشد، اینطور نیست، آدمیزاد اینطور نیست؛ ایمان امیرالمومنین سلام الله علیه با ایمان بنده قابل مقایسه نیست، من اگر راست بگویم یک سر سوزن ایمان داشته باشم قطره ای از یک دریایی است، او یک اقیانوس بود. هر یک از متعلقات ایمان هم همین مسئله در آن جاری است.

یک کسانی هستند واقعا تاثیر خدا را در همه حوادث معتقدند و درک می‌کنند بدون اینکه موجب جبر و عقاید فاسد شود و کسانی هستند که نه، کار خدا را تشریفاتی می‌دانند که یک خدایی هست؛ انگار با وقتی که نیست خیلی فرقی ندارد! در تشریعات هم همینطور، حالا خدا پیغمبر(ص) را تعیین کرده، خب در صدر اسلام هم می‌دانید همان کسانی که در جهادها شرکت می‌کردند، خودشان را در معرض قتل قرار می‌دادند، همان‌ها همه اوامر پیغمبر را به راحتی نمی‌پذیرفتند و بالاخره اصل انشعاب و انشقاق که در اسلام پیدا شد در زمان رحلت پیغمبر اکرم(ص) در واقع همین بود که آیا پیغمبر همانطور که برای ابلاغ رسالتش مصونیت دارد و اطاعتش واجب هست، در امور دنیایی هم مصونیت دارد و اطاعتش واجب است یا نه؟ به زبان امروز اگر بخواهیم صحبت کنیم باید بگوییم که هسته سکولاریزم از آنجا شکل گرفت. گفتند دین درست، نماز و روزه و غیره جای خودش اما مسئله حکومت و مملکت داری یک مسئله جداست، ربطی به دین ندارد. باید مردم خودشان بنشینند خلیفه تعیین کنند، بعدها حتی خلفای راشدین هم انکار نمی‌کردند که در علم و تقوا و در مسائل دینی احتیاج به حضرت علی دارند، خب بارها از خود خلیفه دوم نقل شده و خود اهل تسنن این را نقل کردند «لو لا علی لهلک العمر»، اینها را قبول داشتند، وقتی مشکلی پیش می‌آمد می‌فرستادند دنبال علی(علیه السلام)، ولی می‌گفتند مسئله حکومت چیز دیگری است.
عین همین مسئله را شما امروز در مسئله ولی فقیه می‌بینید، شخصیت‌های اول سیاسی کشور و معمّم در یک همایشی در همین موسسه سخنرانی کردند و گفتند که ما ولایت فقیه را از آنجا قبول داریم که چون در قانون اساسی آمده. خب این حرف را کسانی دیگر که معمم هم نیستند می‌زنند، یا تلویحاً می‌گویند اصل قانون اساسی است، چون در قانون اساسی ولایت فقیه آمده مگر می‌شود ما آن را رد کنیم، وقتی می‌پرسیم که قانون اساسی حجیتش به چیست؟ می‌گویند به رأی مردم، خب رأی مردم که در آن همه نوع آدم هست، یهودی هست، ارمنی هست، لائیک هست، منکر خدا هست، سلطنت طلب هست و بالاخره خوشبختانه اکثریت قانونی اساسی ما با رأی 98 درصد بود، الان که قانون اساسی را در برخی کشورها با 54 درصد تصویب می‌کنند. تازه چنین قانون اساسی‌ای هم که در خودش تصور شده که قابل تغییر است، هیچ کس هم نگفته که قابل تغییر نیست یعنی احتمال دارد یک روزی یک ماده‌اش حذف شود.
خب این یک جور اعتقاد به ولایت فقیه است و یکی هم آن است که امام با صراحت در صحیفه نور و صحیفه امام می‌فرماید که رئیس جمهور منتخب مردم اگر از طرف ولی فقیه نصب نشود طاغوت است و اطاعتش حرام. دقت کنید بعد از اینکه مردم رأی دادند، رئیس جمهور منتخب مردم! اگر ولی فقیه او را نصب کرد، مشروع است و اگر نصب نکرد، طاغوت است و اطاعتش حرام! این هم یک جور نگاه به ولایت فقیه است و یکی هم آن که می‌گوید چون در قانون اساسی آمده قبولش داریم؛ پس وجود این اختلاف ها و ایمان به ولایت فقیه مثل ایمان به اصل اسلام است، مراتب دارد. به این شکل هست و به آن شکل هم هست.
مطلب دیگر این است که بسیاری از عقاید و افکار هم افراط و تفریط در آن است، خب می‌دانید درباره حضرت علی(ع) با اینکه ایشان را در سقیفه به خلافت نپذیرفتند، کسی دیگر را تعیین کردند. بعد از چندی کسانی قائل به الوهیت علی شدند که ایشان آتشی را فراهم کرد و آنها را در آنجا سوزاند. خب آیا این دلیل می شود که چون آنجا به او در سقیفه ظلم کردند و حق او را ندادند، پس باید او را به خدایی قبول کرد؟ نه این درست است و نه آن، ما باید آنچه حق است بگیریم و بپذیریم و مبنای صحیحی داشته باشد؛ احساسات تعیین کننده حق نیست، دلیل عقلی و شرعی تعیین کننده است. خب اگر کسی گفت که ولی فقیه -حالا کسی که از طرف خبرگان و با گرایش اکثریت مردم انتخاب شد- این دیگر معصوم است و هیچ خطایی نمی‌کند! خب این افراط است،. چون ما معصومین را  چهارده تن می‌دانیم و پانزدهمی ندارد. در خصوص بقیه هر کسی باشد امکان اشتباه دارد. حالا کسانی اگر بخواهند در مقابل منکرین ولایت فقیه بگویند ولی فقیه معصوم است، این اشتباه است، باید جلویش را گرفت. همانطور که جلوی آنهایی که ولی فقیه را از قانون اساسی می‌دانند باید گرفت، باید جلوی اینها را هم گرفت، این چنین حرفی مبنا ندارد.

در چنین مواقعی شبهه دیگری را مطرح می‌کنند و آن این که اگر ولی فقیه معصوم نیست پس چه حجیتی در تبعیت از ایشان حتی در احکام حکومتی داریم. در پاسخ به این شبهه چه باید گفت؟
بله شاید گفته شود که اگر می‌گویید ولی فقیه اشتباه می‌کند پس به چه اعتباری باید از او اطاعت کنیم؟ می گوییم مثل همه امور اعتباری که مقامات دنیوی و اخروی در جامعه دارند. شما پزشک را می‌گویید اطاعتش واجب است، فقها هم می‌گویند که پزشک گفت روزه بر تو حرام است باید ترک کنی، خب یک موقع هم پزشک اشتباه می‌کند. امام فرمود حکم دولت اسلامی شرعا اطاعتش واجب است، خب حکم دولت اسلامی مگر از جانب معصوم است؟ مگر قوه مقننه معصوم است؟ این همه اختلاف در خودشان است، آخرش هم در شورای نگهبان وقتی تصویب شد اطاعتش واجب می‌شود، این وجوبی است که منافاتی با مخالفت با حکم واقعی ندارد، این وجوب ظاهری است در اصطلاح اصولی‌اش احکام ظاهری و احکام واقعی.
بنابراین ولی فقیه کسی است که قانونا اطاعتش در آنچه که حکم ولایتی انجام می‌دهد واجب است، یا آن اختیاراتی که بر حسب قانون اساسی -که به امضای خود ولی فقیه است- برایش قائل شده هر جا اعمال کند، اطاعتش واجب است، اما ماورای این قانوناً و به عنوان حکم شرعی، وجوب ندارد. اما ممکن است کسانی با قرائنی آنقدر شواهد و تجاربی در ولی فقیه زمان خود دیده اند یا رفتارهای صحیح و آراء صائبی از او دیده اند که بیش از هر کس اطمینان به صائب بودن رأی ایشان دارند، برای همین با آرای او آرای اینها هم عوض می شود، این اشکالی ندارد. مثل اینکه فرض بفرمایید در شهرتان دکتری هست که در 50 سال طبابت، یک مورد خلاف از آن ندیدند، هر بیماری رفته دیر یا زود بهبودی پیدا کرده و به واسطه سوء تدبیر او هیچ کس از دنیا نرفته.
خب به یک چنین کسی نگاه دیگری می شود، مخصوصا اگر مراتب تقوا و ایمان به شرایط علمی او ضمیمه شود و مطمئن بشود که خدا در چنین شرایط با این همه دشمن چنین فردی را تنها نمی گذارد، کمکش می‌کند، اینها باعث می‌شود تا آدمی اطمینان شخصی پیدا کند که حتی در آنجایی که حکم ولایتی نیست، تلاش کند تا نظر خودش را با نظر ولی فقیه تنظیم کند. این «ذلک فضل الله یوتیه من یشاء» است، این مسئله قانونی نیست، مسئله تفضلی است که خدا به یکی لطف کند معرفتی را به او دهد، از شواهد عقلایی مطمئن شده که این فرد اشتباهش بسیار نادر بلکه کالعدم است، بله این ممکن است. اما این که ما بگوییم قانونا یا شرعا در هر جایی که میل ایشان باشد، مخالفتش حرام است، چنین چیزی نیست.

بحث بر سر این است که این عده چنین روحیه و اخلاقی را که شما آن را تفضل الهی فرمودید، تقبیح می‌کنند و این را رفتار غیر عقلانی می‌دانند و می‌گویند که اگر ما در غیر احکام حکومتی هم نظر خودمان را با نظر ولی فقیه تطبیق دهیم، این در حقیقت تعطیل کردن عقل است، در حالی که عقل می‌گوید وقتی فقیه جامع الشرایط با تقوا و زاهد و مدیر و منصفی به یک سمت حرکت کرد، هر چند بر تو حکم نکرده ولی عقل می‌گوید که تو هم در همان مسیر حرکت کن ...
اصلا بعضی بسیاری از مسائل دینی را می‌گویند خرافات است، مگر در همین کسانی که به اصطلاح شیعه هم هستند زیارت ائمه و خواندن زیارت جامعه و زیارت عاشورا و امثال اینها را نمی‌گویند خرافات است؟ یا استقبال از ضریح امام حسین و تبرک جستن به آن را می‌گویند خرافات است، اینها جای تعجب نیست.

خب ما قصد ورود به یک بحث دیگر را داریم، علی رغم صراحت مواضعی که حضرتعالی در خصوص برخورد با حلقه انحرافی و حوادثی که در سال‌های گذشته پیش آمد داشتید ولی متاسفانه ما می‌بینیم که برخی از سیاسیون برای اینکه جریانی مثل جبهه پایداری را که با تلاش و سرپرستی شما و برخی علمای دیگر نسبت به جریانات مختلف خودش را بیشتر محافظت کرده منکوب کنند، دائما می‌گویند ما در مورد نسبت جبهه پایداری با حلقه انحرافی علامت سوال داریم، یا مدعی می‌شوند که عقبه پایداری به انحراف می‌رسد.
این اتهامات که در انتخابات مجلس به اوجش رسیده بود الان دوباره نزدیک انتخابات ریاست جمهوری شروع شده؛ چرا این اتهام را علی رغم اینکه مواضع شفاف و روحیه شما را می‌دانند، باز مطرح می‌کنند، شما علتش را در چه می‌بینید؟ آیا کسی در جبهه پایداری موضعی می‌گیرد که آنها را به این اشتباه می‌اندازد؟ یا نه اصلا این حرفها نیست بلکه اینها تعمد در اتخاذ چنین مواضعی دارند.

عرض کنم که اگر ما فرض را بر این بگذاریم که یک گروهی خط مشی صحیحی را اتخاذ کردند و در موضعگیری‌ها و در شیوه کارشان ارزش‌های اسلامی را رعایت می‌کنند ولی دیگران اینها را متهم می‌کنند از دو حال خارج نیست: یا آنها خیلی آدم‌های پرتی هستند که اطلاعی از این جمع ندارند و آنها را نمی‌شناسند و یک سوء ظن‌های جاهلانه دارند، خب اینها را باید روشن‌شان کرد. هیچ کسی خود به خود از همه چیز آگاهی ندارد، خیلی‌ها ممکن است به خاطر این که برایشان موضوعی درست تبیین نشده باشد، از حقایقی غافل و جاهل باشند.
ولی اگر کسانی اینها را می‌شناسند و سوابقشان را می‌دانند و این افراد مخصوصا در باغ مسائل سیاسی هستند و اینطور نیست که در یک گوشه‌ای باشند و اشخاص و جریانات را نشناسند ولی در عین حال این ادعاها را مطرح می‌کنند، خب این معنایش این است که اینها برای سرکوب رقیبشان تعمد دارند. خب ملاکش هم همان اصل ماکیاولی است که هدف وسیله را توجیه می‌کند. این افراد برای رسیدن به مقاصد خودشان که پیروزی در انتخابات است هر نوع کاری را تجویز می‌کنند، هر دروغی، هر اتهامی را منتشر می‌کنند و البته این چیز جدیدی نیست و از قدیم الایام حتی در تاریخ انبیا هست که این شگرد در میان اهل باطل وجود داشته که دیگران را به چیزهایی متهم می‌کردند که اصلا تناسبی با طرف نداشت.
حتی در خود قرآن تصریح شده «یا ایها الذین امنوا لا تکونوا کالذین اذوا موسی فبرّاه الله مما قالوا و کان عند الله وجیها» پیغمبری مثل حضرت موسی خدمتی به بنی اسرائیل کرد و آنها را از چنگال فرعونیان نجات داد و به آنها عزت رساند ولی بنی اسرائیل ایشان را مورد اتهام قرار دادند. قرآن صریحا به ما به اصحاب پیامبر به مسلمان ها می‌گوید که شما مثل آنهایی نباشید که حضرت موسی را اذیت کردند و مورد اتهام قرار دادند، «فبرئوالله مما قالوا» پیداست که چه اذیتی بوده، پس تهمت زدن یکی از شگردهای شناخته شده شیطانی است و چیز عجیبی نیست.
ما در دوران پیش از انقلاب و به خصوص بعد از انقلاب در دورانی که لیبرال ها فعال بودند از این اتهامات زیاد دیدیم و شنیدیم و یکی از کسانی که بیشترین اتهامات به او وارد شد مرحوم دکتر بهشتی بود، که امام آن جمله را در موردش فرمودند که غیر از اینکه ایشان شهید شد، ایشان بالاترین مظلومیت را داشت. من یادم هست روی در و دیوار کوچه‌های قم تا بعد از سال‌ها هنوز شعارهایی علیه شهید بهشتی دیده می‌شد. اینها چیز تازه ای نیست، از این چیزها نباید تعجب کرد و آنچه مایه امید هست این است که خدای متعال درباره کسانی که با سوءنیت مکر می‌کنند می‌فرماید که مکر آنها، خودشان را رسوا می‌کند و در این باره هم باز در قرآن داریم که « فلا یحیق المکر السیء إلا بأهله»

چند سوال دیگر هست که تا وقت باقی مانده از حضرتعالی بپرسیم، یکی از امتیازات جبهه پایداری این است که در رأس این تشکل یک شورای فقهی قرار دارد که چهره‌های امتحان پس داده‌ای مثل حضرتعالی و آیت الله خوشوقت در رأس‌اش هستند و همین سبب اطمینان خواص و گروه‌های مرجع و توده مردم به این جبهه شده که ما نتیجه این اعتماد را در بزنگاه‌های مختلف دیده‌ایم، ولی یک سوالی هست که آیا این شورای فقهی بر جهت گیری‌های کلی جبهه پایداری نظارت می‌کند یا هر اقدام جزیی هم به اطلاع و تصمیم این شورا می رسد، حتی تصمیمات اجرایی اش.
به عبارت دیگر اگر بخواهیم مثال بزنیم نقش این شورا مثل نقش شورای نگهبان است که نهایتا از انحرافات مجلس جلوگیری می‌کند که مصوبه‌ای بر خلاف قانون اساسی و شرع نباشد، اما وجود شورای نگهبان به این معنا نیست که تمام اقدامات جزیی مجلس را هم تایید یا رد کند، حتی شاید اگر به شورای نگهبان باشد مصوبه قوی‌تر در باره یک موضع به تصویب می‌رساند اما نقش شورا تطبیق مصوبات با شرع و قانون اساسی است. می‌خواهیم بدانیم این نقش چطور است؟ برای خیلی‌ها این سوال است.

بله، دیگران که از شکل گیری این جبهه اطلاعی ندارند، تقریبا این سوالات برایشان مطرح است و حق هم دارند اما خود شماها که از اول بودید و از جریان کارهای جبهه پایداری خبر دارید، می‌دانید وقتی می‌خواستند اساسنامه جبهه را بنویسند در اینکه چه تشکیلاتی را پیش‌بینی کنند و چه مسئولیت‌هایی را در نظر بگیرند و بالاخره برای فعالیتی که انجام می‌دهند یک نظمی برقرار کنند، آمدند یک الگویی از نظام اسلامی گرفتند که به فرمان امام و در خبرگان قانون اساسی تدوین شده است و ویژگی این نظام بر سایر نظام‌های دموکراتیک در همین نکته است و آن این که مقید هستند که مصوباتشان بر خلاف اسلام نباشد؛ برای تضمین اینکه مصوبات این نظام اسلامی باشد شورای نگهبانی قرار دادند.
البته قبلاً در زمان مرحوم مدرس این طور پیش بینی شده که پنج نفر از علمای طراز اول در مجلس حضور داشته باشند و خود مرحوم مدرس هم یکی از همین پنج علمایی بود که در مجلس به عنوان علمای طراز اول حضور داشت ولی خب عملا آن طرح جواب نداد چون حضور پنج نفر در مقابل 100- 150 نفر اثری نداشت ...

البته یک اشکال هم این بود که اینها هم چون از میان نمایندگان بودند، به مرور زمان در انتخابات بعدی تعداد فقهای انتخاب شده کمتر از این تعداد هم شد ...
بله انتخاب نشدند ولی مقصود من از نظر تئوری است، فرض کنید انتخاب هم می‌شدند آخرش هم پنج نفر بودند بلا تأثیر، یعنی ضمانت اجرایی نداشت. اما در نظام اسلامی آمدند یک نهادی را طراحی کردند که این حق دخالت و نظارت داشته باشد، کسانی که بتوانند احکام و مقررات مجلس را بررسی کنند و اگر جایی بر خلاف شرع است نظر اینها بر نظر دیگران حاکم باشد که شد شورای نگهبان. خب اگر می‌خواستند هر تصمیم اجرایی که گرفته می‌شود هم بگویند شورای نگهبان نظر دهد که این دیگر عملی نبود اصلا کار دولت و کار هیچ قوه‌ای پیش نمی‌رفت.
این بود که فقط مصوبات مجلس بعد از اینکه چکش کاری شد و مخالف و موافق صحبت کردند، آن را می‌فرستند شورای نگهبان که این مخالفتی با اسلام یا قانون اساسی دارد یا ندارد؟ این راهکاری بود تا به اصطلاح ضمانت اجرایی داشته باشد. در موضوع پایداری هم خود کسانی که اساسنامه آن را نوشتند، آمدند گفتند که ما  می‌خواهیم در جبهه پایداری چنین نهادی را در نظر بگیرم تا این کار عملی شود.
خب شکل گرفتن این کار و جریان افتادن جبهه ای بزرگ  با نوپایی‌اش و با مشکلاتی که دارد، می‌دانید به یک باره حاصل نمی‌شود و زمان می‌برد. مخصوصاً اینکه فرض کنید اگر اعضای این شورا در یک شهر زندگی نکنند تا بتوانند با هم جلساتی تشکیل بدهند و مشورت کنند، این همیشه میسر نیست. بله فرض ایده آل این است که یک شورایی باشد از فقهایی که به مسائل سیاسی و اجتماعی آگاه باشند و بتوانند در همه مسائل حضور داشته باشند، اما چنین چیزی میسر نیست. پس اصل این تئوری که در ساختار این جبهه چنین مقامی در نظر گرفته شود که از لحاظ دینی نظارت داشته باشد بر مصوبات، این مأخوذ از نظام اسلامی است و عقلایی هم هست و در همین چارچوب هم قابل اجرا است. یعنی در همان تصمیمات کلی و اساسی، نه در تصمیمات روزمره اجرایی چرا که آن عملی نیست.

این خیلی خوب است، یک اطمینان خاطری به جامعه می‌دهد مثل وجود شورای نگهبان. یعنی ما می‌توانیم این طور بگوییم که تا قبل از تأیید شورای نگهبان نقد ممکن است، محکمترین نقدها را می‌شود کرد ولی وقتی شورای نگهبان یک مصوبه‌ای را تأیید می‌کند، همه باید بپذیرند تا کار جمعی پیش برود.
بنده به عنوان توضیح دهنده این پست عرض کردم، آن کسانی که آن اساسنامه را تهیه کردند و بر اساس این کسانی که عضویت را می‌پذیرند، طبعا لازمه پذیرفتن این عضویت برای اینها این است که یک نوع تعهد اخلاقی و حتی شرعی ایجاد می‌شود که وقتی ما عضویت مجموعه‌ای را پذیرفتیم، یعنی طبق اساسنامه این مجموعه عمل کنیم. معنایش این است که وقتی این شورای فقها موافقت یا عدم موافقت خودشان با مصوبات را اعلام کردند، این را باید اعضا بپذیرند چون تعهدشان به این است مثل هر اجتماعی و هر کار جمعی دیگر و الا غیر از این عملی نیست و کار جمعی پیش نمی‌رود و زود انشعاب پیدا می‌کند و منحل می‌شود.
عینا مثل همین کاری که شما الان در مجلس دارید، خب آنجایی که اکثریت نصف به علاوه یک یا رأی دو سوم تحقق یافت و شورای نگهبان تایید کرد، همه باید اطاعت کنند حتی آنهایی که مخالفت داشتند، تصویب که شد دیگر برای همه حجت است. پس مقتضای پذیرفتن این اساسنامه و مقتضای پذیرفتن عضویت در این جبهه، این است که هر جا طبق اساسنامه عمل شد، همه اعضا باید بپذیرند.

یعنی عضویت در جبهه مستلزم ثبت نام است یا همراهی با شعارها و جهت‌گیری‌ها؟
آن دیگر بستگی دارد به تشکل که چطور ساز و کاری را برای خود تعریف می کند.

خب یک سوال دیگر که خیلی مهم است این است که در خصوص انتخابات‌ها مثلا در انتخابات مجلس جریانات کنار هم می‌نشینند و در انتخابات ریاست جمهوری، گزینه‌ها کنار هم می‌نشینند به یک توافقی می‌رسند که تا یک مقطع زمانی فعالیت کنند و هر کدام اقبال بیشتری داشتند در رقابت بمانند و بقیه بروند کنار کمک کنند.
این شیوه را از نظر مبانی دینی و انقلابی، شیوه درستی برای انتخاب اصلح می‌دانید؟ و آیا جامعه باید به چنین تعهدات محفلی تن بدهد، یعنی ما به عنوان کسی که در این جامعه سیاسی زندگی می‌کنیم واقعا اگر چنین چیزی را دیدیم بپذیریم یا بگردیم ببینیم اصلح کیست؟

مسئله تئوری با عمل همیشه همسو و همگام نیست، خیلی چیزها از لحاظ تئوری خوب است اشکالی ندارد اما در عمل تحقق پیدا نمی‌کند. فرض کنیم مثلا در مسائلی که مردم توقع دارند پیشنهاد هم می‌کنند که مراجع با هم جلساتی داشته باشند در احکام با هم بحث کنند، خود همین مراجع با هم بحث کنند، خب حتی المقدور نظراتشان را با هم یکی کنند یا مواردی که اختلاف می‌افتد مثلا راه حلی در پیش بگیرند؛ خب این تئوری خوبی است که مراجع با هم بنشینند مسائل را بحث کنند شاید در برخی موارد اختلاف در فتوا هم کم شود، به هر حال کار خوبی است ولی این کار میسر نیست، امکان عملی هم ندارد، چون گرفتاری‌های مراجع به حدی است که حتی معلوم نیست در ظرف سال بتوانند چند بار همدیگر را ببینند، چه برسد به اینکه بخواهند در همه مسائل با هم تبادل نظر و بحث کنند.
پس این ایده شدنی نیست؛ گاهی هم که شدنی هست، انگیزه کافی برای افراد نیست که آن کار را انجام دهند، در مقام تئوری می‌پذیرند ولی در مقام عمل الزامی برای خودشان نمی‌بینند که پایبند باشند. خب این طرح فی نفسه فکر نمی‌کنم اشکال شرعی و قانونی داشته باشد، حتی اشکال عقلایی هم ندارد و طرح خوبی به نظر می‌رسد اما عملا تجربه نشان داده است که به آن عمل نخواهد شد؛ حالا گاهی انگیزه‌های شخصی مانع می‌شود از اینکه این عمل ادامه پیدا کند و گاهی هم به خاطر اختلاف سلیقه‌هایی که در رفتار دارند، نمی توانند با هم کار کنند، دو آدم خیلی خوب متدین، انقلابی و پایبند به ارزش های انقلاب ولی سلیقه های مختلفی در عمل دارند این چیز عجیبی نیست؛ ما در سطوح مختلفی از مقدس‌ترین مقامات هم اختلاف سلیقه ها را داریم؛ بعد می‌بیند این آقایان سلیقه‌شان با هم تفاوت دارد و دائما باید در حال مشاجره باشند، طبیعی است که هر کس سعی می‌کند کسی را برای همکاری یا معاونت خود انتخاب کند که بیشتر با خودش همفکر باشد، این طبیعی است. غیر از این باشد باید در هر مسئله‌ای بنشینیم بحث و جنجال کنیم، آخرش هم می‌بینی به نتیجه‌ای نمی‌رسد و کار پیش نمی‌رود. این است که اگر کسانی از روی اخلاص بیایند چنین کاری کنند و پیش‌بینی هم کنند که می‌توانند با هم همکاری کنند؛
به نظر من کار خوبی است، اما تجربه نشان داده که نه انگیزه ها برای همه در این کار قوی هست و نه امکان همکاری بین افرادی که سلیقه‌های مختلفی دارند میسر می‌شود، عملا این طرح به جایی نمی‌رسد. من پیش‌بینی‌ام این نیست که به نتیجه مطلوبی برسد، فرضش فرض خوبی است.

شاید ریشه این بحث برمی‌گردد به این موضوع که می‌گویند صالح مقبول بر اصلح نامقبول ترجیح دارد و این را یک امر عقلی می‌دانند. بعد هم وقتی سوال می‌کنیم که خب از کجا بفهمیم چه کسی مقبول است چه کسی نا مقبول، هنوز که در جامعه اینها در مظان انتخاب مردم قرار نگرفته‌اند، می‌گویند خب به نظرسنجی‌ها مراجعه می‌کنیم. سوال این است که این ایده ترجیح صالح مقبول بر اصلح در مواقع انتخابات‌ها درست است؟ البته بعضی در اشکال به این نوع نگاه می‌گویند این همان چیزی است که در سقیفه هم اتفاق افتاد، می‌گفتند امیرالمومنین علی(ع) اصلح است ولی فلانی صالح مقبول است چون با او بیعت کردند ...
البته من این تعبیر آخری را که شما گفتید نشنیده بودم حالا دارم از شما می شنوم ...

اصل این قضیه و نگاه، درست است یا چند وجهی است؟
عرض کنم ما یک قواعد عقلی و شرعی داریم که اینها خیلی روشن و راهگشاست. اصل اولیه این است که هر جا ما حق انتخاب داریم باید اصلح را انتخاب کنیم، ولی یک فرض استثنایی هم در کنار این داریم و آن این که اگر ما شخصی را شناسایی کردیم که صد در صد اصلح است و دیگران غیر اصلح‌اند ولی مطمئن هستیم که این اصلح رأی نمی‌آورد -البته اثبات این احتمال که این فرد رأی نمی‌آورد یک عرض عریضی دارد- حالا قرائن و شواهدی هست، مثلا من که یک آدم کودنی نیستم، یک چیزی از مسائل اجتماعی و سیاسی سر در می‌آورم، یقین صددرصد دارم که این گزینه رأی نمی‌آورد، حالا من هر چقدر از این اصلح ترویج کنم و در عین حال بدانم هیچ اثری ندارد، خب بدیهی است که این کار لغوی است؛ در امر به معروف هم می‌گویند اگر می‌دانید و یقین دارید که امر یا نهی شما هیچ اثری ندارد، اگر انجام دهید، کار لغوی است، تکلیف به آن تعلق نمی‌گیرد؛ مگر چنین چیزی شود.
اما کلام در این است که غالبا این یقین به عدم رأی آوری افراد را القا می‌کنند. واقعی نیست، غالبا این رأی ها و اقبال عمومی یا کم و زیاد شدنش با تبلیغات است، گاهی تبلیغات حقی است گاهی تبلیغاتی با انگیزه های دیگری و ابزارهای دیگری است.
خب ما در همین انتخابات چند سال اخیر دیدیم یک مواردی، بهترین کسانی که سابقه‌ای در امور سیاسی داشتند به طور قطع می‌گفتند این شخص رأی نمی‌آورد و آورد؛ بنده یکی از کاندیداهای مهمی در همان سال 84 -که الان هم شاید صحبت کاندیداتوری اوست- آمد همین جا در اتاق ما درباره رقیب دیگرش گفت این شخص اگر رأی بیاورد، 500 هزار رأی خواهد داشت. ولی بعد دیدیم که همان فردی که می‌گفتند رأی ندارد، چند میلیون رأی آورد؟ این را کسی می‌گفت که واقعا بیشترین سابقه در فعالیت‌های سیاسی کشور را داشت، آدم سالمی هم به نظر می رسید، غرضی هم نداشت، تصورش این بود. حالا صرف اینکه چنین کسی با این سوابق می‌گوید این فرد رأی نمی‌آورد مانع می‌شود از اینکه به او رأی بدهند، این القا می‌شود از دیگری، اما سوال این است که او از کجا می‌داند؟ در حالی که شما باید کار و فعالیت خودتان را بکنید آن کسی که تشخیص دادید بینی و بین الله ترویج کنید، مگر اینکه یقین داشته باشید که حمایت از این فرد هیچ اثری ندارد، خب در این صورت حمایت از او کار لغوی است. خب کسی که صالح است هم رأی نمی‌آورد به خاطر اینکه شما به او کمک نمی‌کنید بعد به همین دلیل یک فرد فاسدی رأی می‌آورد، خب این کار اشتباهی است.
اما حرف این است که چه موقع ما چنین یقینی داریم، روی شواهد و قرائن عینی و تجربی نشان داده شد که اینطور نیست، تازه اگر کسانی که با اخلاص کار و فعالیت می‌کنند مخصوصا اگر واقعا لله کار کنند ما دیدیم خدا کمک می‌کند از چیزهایی که تصورش را نمی‌کنیم. بنابراین فقط در جایی می‌شود گفت که صالح به جای اصلح تبلیغ شود و انتخاب شود که یقین داشته باشیم گزینه اصلح رأی نمی‌آورد ولی این یقین بدون این که ثابت شود قابل عمل نیست.

یک بحث زودرسی شروع شده روی افراد و نامزدها، حضرت آقا هم نهی کردند چون آسیب هم دارد، یکی از آسیب های جدی اش این است که بحث شاخص‌ها و گفتمان را به حاشیه می‌برد. سال 84 آن گفتمان اصولگرایی عدالت طلبانه و حرف صریح از اسلام زدن مورد اقبال مردم قرار گرفت و اصلح مقبول در آن مقطع زمانی شد یکی اما گفتمان پیش برنده ما در انتخابات سال 92 چیست؟ الان در فضای سیاسی، دانشگاهی، رسانه‌ای و فکری خیلی از حرف‌ها ارتجاعی است، بازگشت به گذشته است ...
ما هم از همان ارتجاعی ها هستیم (با لبخند و شوخی) ما معتقدیم ارزش‌ها تغییر نمی‌کند، ما فقط اسلام را می‌شناسیم. مصادیقش هم همان‌هایی است که مقام معظم رهبری روی آن تکیه می‌کند ...

آن نقطه کانونی که در انتخابات 92 باید روی آن بایستیم، تبلیغش کنیم، ترویجش کنیم کدام است ...
در این باره اگر چیزی لازم باشد خود رهبر معظم انقلاب باید تعیین کنند، «لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون». ما نباید از ایشان پیشی بگیریم. صبر کنید ایشان شاخص‌ها را تبیین خواهند کرد.

این پروژه وحدت ملی که برخی مطرح می‌کنند آنها هم به نوعی ارتجاعی هستند ...
(با تبسم و خنده) البته ارتجاع آنها با ارتجاع ما خیلی فرق می‌کند ...

خب اینها دنبال برگرداندن فضا به قبل هستند و ما دنبال ارتجاع پیشروانه به اصل هستیم. سوال این است که  اصلا این وحدت ملی فرضش چیست؟ چطور تحقق پیدا می‌کند؟ آیا با توافق گروه‌ها روی یک گزینه در انتخابات‌ها وحدت ملی تحقق می‌یابد؟
بله باز هم یک مطلبی است که قرن‌ها تجربه شده است و مصادیق متعددی دارد و ما هم این را می‌دانیم. گاهی مطالب حقی است، شعارهای حقی است که با انگیزه غیر حق مطرح می‌شود. آن کسانی که به فرمایش مقام معظم رهبری ناآگاه هستند و بصیرت ندارند، فریب شعار را می‌خورند ولی آنهایی که بصیرت دارند، پشت این شعارها را نگاه می‌کنند که انگیزه طرف از طرح این مباحث چیست و دنبال چه می‌گردد؛ مصداق بارزش شعاری است که خوارج می‌دادند «الحکم لله»؛ خب این آیه قرآن است «ان الحکم الا لله»؛ این شعار غلطی نیست، وقتی امیرالمومنین این کلمه را از خوارج شنیدند فرمودند «کلمه حق یراد بها الباطل»، کلمه حقی است، اما منظور چیز دیگری است.
این را ما باید همیشه یادمان باشد؛ نباید با صرف طرح یک شعار ولو با ظاهری مقبول، عقل پسند، شرع پسند و مستدل فریب ظاهر را بخوریم بلکه باید ببینیم چه کسی این شعار را مطرح می‌کند، زندگی کسی که این شعار را می‌دهد نشان می‌دهد که او دنبال چیست، انگیزه و هدف و خط مشی این آدم چیست، آن وقت بفهمیم این فرد این شعار را چرا مطرح کرده. به طور طبیعی در هر جامعه‌ای یک گروهی وقتی ورشکسته شد حالا در مسائل سیاسی باشد، اقتصادی باشد یا هر جای دیگری باشد، می‌خواهد به هر بهانه‌ای شده خودش را برگرداند به معرکه، خب چه کند که راهش بدهند، اینها طردش کرده‌اند، ورشکست شده، آبرویش رفته، دیگر چیزی ندارد، با چه بهانه‌ای می‌تواند باز خودش را وارد کند؟ تنها چیزی که می‌تواند بگوید شعار وحدت و جلوگیری از اختلاف و از این حرف‌هاست. بگوید خدا فرموده، پیغمبر فرموده، امام فرموده، عقل می‌گوید، همه می‌گویند وحدت! خب حالا وحدت داشته باشیم اما چه وحدتی؟ می‌گویند خب ما هم باید بیاییم در صحنه تا وحدت بشود. بنابر این وحدت امر بسیار خوبی است ولی چه کسی می‌گوید و برای چه می‌گوید؟

یک سوال دیگر هم هست و آن این که یک جریانی به نام اصلاح طلبان که البته با توجه به عملکردشان مشهور شده‌اند به اصلاح طلبان آمریکایی، تبلیغ می‌کنند و می‌گویند ما چون در بدنه جامعه رأی داریم و نظام به رأی ما نیاز دارد تا مقبولیت خودش –البته از نظر آنها مشروعیتش– را حفظ کند، مجبور است در برابر ما کوتاه بیاید. برای همین می‌بینیم طلبکار هم شده‌اند. حتی حمله می‌کنند به چهرهایی مثل حضرت آیت الله جنتی که این فشارها باعث شود تا ایشان را خسته کنند؛ این را چقدر واقعی می‌بینید؟ البته گاهی هم بعضی دلسوزان دچار شبهه می‌شوند و می‌گویند بگذارید اینها بیایند تا آرای صندوق ها بیاید بالا و مقبولیت نظام بیشتر شود.
بله، دوای این، همان بصیرتی است که مقام معظم رهبری فرمودند، و الا اینها از همان شگردهایی است که شیاطین می‌توانند از آن سوءاستفاده کنند. اولا مقبولیت صددرصد در هیچ جای عالم پیدا نشده، در همه جای دنیا در دموکراتیک‌ترین جاهای دنیا همین نصف به علاوه یک هست، اکثریت هست و یک اقلیتی که امتحان خودشان را داده‌اند و البته جایگاهی در بین مردم ندارند که در جریان 9 دی رسوایی اینها معلوم شد. اینها ادعا کنند که نظام به رأی آنها احتیاج دارد این امر مضحکی است، مردم چه احتیاجی به شما دارند؟ مردم اینها را به مفتضح ترین وضعی طرد کردند، آبرویی برای آنها نگذاشتند، حتی کسانی که در مقابل اینها ساکت ماندند و از منصب‌های خودشان کناره‌گیری کردند. بعضی‌ها از منصب‌های مقدس دینی‌شان کنار رفتند چون دیگر آبرویشان رفت، بخاطر اینکه سکوت کردند حالا طرفداری که هیچ؛ این فتنه‌گران چه جایگاهی دارند، چه عددی هستند که به آنها اعتنایی کنیم، بر فرض که شما پنج درصدی ده درصدی در جامعه رأی داشته باشید، اصلا خیلی باشند 20 درصد هستند. بالاخره رأی با اکثریت جامعه است. همه عالم با اکثریت می‌چرخد، گاهی با یک نفر یا درصد ناچیزی اعتبار پیدا می‌کند، با این فرض چه احتیاجی به اینهاست؟
علاوه بر این وقتی ثابت شده که برخی به براندازی نظام راضی بودند، یا عامل بودند برای براندازی یا دست کم راضی بودند، اینها مثل قوم ثمود هستند که راضی بودند به پی کردن ناقه ثمود، «فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها» همه آنها جزء قاتلین بودند با اینکه یک نفر پی کرد، همه کسانی که راضی بودند اینها جزء براندازان نظام هستند، مردم چه اعتباری برای این اصلاح‌طلبان قائل هستند؟ نه نظام احتیاج به اینها دارد و نه رأی دادن به اینها ارزشی به انتخابات می‌بخشد، بلکه مایه وهن کسانی می‌شود که اینها را تأیید می‌کنند. خب برای پیشگیری، اینها می‌خواهند آن مقام تعیین کننده را تخریب کنند و این همان کاری است که همه دنیاپرستان انجام می‌دهند و توقع دیگری هم از آنها نیست.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon