کاش وزارت ارشاد آموزشگاههای موسیقی را تعطیل میکرد!
خبرگزاری تسنیم : شاید بتوان گفت ۹۹ درصد آموزشگاهها دکان هستند! جالب است که همه اینها هم مجوز وزارت ارشاد را دارند. گاهی مجوز را کسانی گرفتهاند که از موسیقی سر در نمیآورند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، روزنامه تهران امروز نوشت: «مجید درخشانی» اسم آشنایی در کنار استاد شجریان و استاد علیزاده دارد؛ یکی از نوازندههای پرآوازه ایران. درخشانی از شاگردان استاد «محمدرضا لطفی» و اعضای اولیه گروه شیداست. او آلبوم «بچهها بهار» را با حسین علیزاده و آلبوم «قاصدک» را با صدای اخوان ثالث در دهه 1360 منتشر کرد. در سال 75 هم آلبوم «خیال» را به همراهی شجریان منتشر کرد. از سال 63 به آلمان مهاجرت کرد و در شهر کلن مشغول آموزش و اجرای موسیقی شد. در سال 84 به ایران بازگشت و گروه خورشید را با نوازندگان جوان تشکیل داد. تا به حال چند آلبوم با خوانندگی جوانها و آهنگسازی او روانه بازار شده. این آخری هم آلبوم «لحظه ناب» بود که به خوانندگی «حسینرضا اسدی» منتشر شد. با درخشانی درباره خیلی چیزها گفتوگو کردیم؛ درباره توجهش به جوانها، مهجور بودن موسیقی سنتی در میان مردم و...
شما در کارنامهتان کار با جوانهای خواننده زیادی را دارید. کار با آقای معتمدی، با آقای حسینخانی و این آخری آقای اسدی. به نظر میرسد شما به نسل جوان خیلی بها میدهید و آنها را تحویل میگیرید!
اگر همه جوانها مثل آقای اسدی باشند خیلی هم خوشحال میشوم با آنها کار کنم! آقای اسدی در این مدت کاری نشان دادند که هم خیلی خوش سلیقه است و هم کارش را خوب بلد است. ما کوچکترین مشکلی سر اجرا و ضبط نداشتیم. با اینکه کار اولشان است ولی به نظر من خیلی موفق بوده. نوع اشعاری که انتخاب کردهاند نشان میدهد خیلی با سلیقه هستند. اولین کارم با هنرمندان جوان با آقای معتمدی بود. یک کار هم با آقای خدایی دارم که در دست انتشار است. بیشتر اینها شاگردان استاد شجریان بودند.
علت اینهمه اعتماد به جوانها چیست؟ آنهم در موسیقی سنتی که کمتر به جوانها بها داده میشود. در صورتی که در پاپ اینطور نیست و هر روز به تعداد خوانندههای پاپ اضافه میشود.
من کمی به اجبار به این قضیه رسیدم! ماجرا این است که وقتی در سال 84 به ایران آمدم دلم میخواست کاری ضبط کنم. دوستانم در گروه شیدا و دوستان همدورهایام چنان درگیر کار خودشان بودند که فرصت نداشتند سر تمرین بیایند. خیلی دلم میخواست همان نامها در کارم باشند ولی وقتی دیدم با استقبالی از طرف آنها روبهرو نشد تصمیم گرفتم از جوانها استفاده کنم. در دانشگاه هنر که برای تدریس میرفتم با دانشجویانی آشنا شدم که در کنارشان کاملا درک کردم نوازندهها در چه سطحی هستند. از همینها گروه خورشید را تشکیل دادم و کارمان شروع شد.
«فصل باران» اولین کار بزرگ آن گروه بود. نتیجهای که در فصل باران گرفتم خیلی نتیجه مثبتی بود. این گروه هنوز بعد از این سالها دارند به کارشان ادامه میدهند. این بچهها توقع مالی آنچنانی از ما نداشتند. با عشق و علاقه سر کار میآمدند. در 6ماه اول نه ضبطی داشتیم و نه قراردادی ولی بچهها با شور و علاقه سر کارشان میآمدند. این انرژی بچهها به من خیلی انرژی داد. خیلی دوست داشتم در کنار این گروه با خوانندههای مطرح کار کنم ولی دیدم هر کدام از خوانندههای مطرح برای خودشان قوانینی دارند! برای همین تصمیم گرفتم از جوانها شروع کنم.
به نظر شما چرا بزرگان موسیقی که اسم و رسمی برای خودشان در موسیقی دست و پا کردهاند با جوانان کمتر کار میکنند؟
به این دلیل که بازار، آلبوم یک خواننده جوان و جدید را به راحتی نمیپذیرد. آن کار تا حدودی حرام میشود تا اینکه زمان بگذرد و ارزشهایش نمایان شود. مثلا آلبوم «بودن و سرودن» که چند سال پیش با آقای معتمدی منتشر کردیم اگر با خواننده معروفی اجرا میشد از نظر کیفیت با آلبوم «در خیال» برابری میکرد. آقای معتمدی خیلی خوب توانسته بود کار را اجرا کند. سر آن کار ضرر بزرگی کردیم. ولی کاری است که به مرور زمان جایگاهش را به دست میآورد. شرکتها روی خوانندههای گمنام اصلا سرمایهگذاری نمیکنند.
این اتفاق در موسیقی سنتی فقط میافتد. درست است؟
بله. در پاپ اینطور نیست. در موسیقی پاپ تبلیغات وسیعی پشت کار است برای اینکه بازدهی مالی دارد. شرکتها در این زمینه خیلی تعیینکننده هستند و اصلا سراغ خوانندههای بینام نمیروند. مگر اینکه آن خواننده جوان بعد از مدتی معروف شده باشد. چند سال پیش تازه با آقای معتمدی کار را شروع کرده بودم. برای جایی از من خواسته بودند که کاری بسازم ولی با یک خواننده معروف. وقتی دیدند نرخهای خوانندههای معروف خیلی بالاست پیشنهاد دادم که با آقای معتمدی کار کنیم. ولی قبول نمیکردند چون میخواستند چهره باشد.
بالاخره کار با آقای معتمدی ضبط شد. سال گذشته باز هم از من کاری خواستند و اینبار خودشان گفتند که با آقای معتمدی باشد. ولی من این بار به آنها گفتم معتمدی الان معروف شده و معلوم نیست مثل آن زمان با شما برخورد کند! شرکتها و موسسات رسمی برای اینکه بازدهشان را بالا ببرند دنبال اسمهای مطرح هستند. البته همه چهرهها هم صدای خوبی ندارند. بعضیها به ناحق چهره شدند. یعنی به خاطر اینکه صدایشان خیلی صدای خوبی است پذیرفته نشدهاند.
به نظر میرسد در موسیقی سنتی این دوره مادیگرایی خیلی بیشتر شده و عرق موسیقی از بین رفته. شاید یکی از دلایلی که باعث شده موسیقی سنتی جایگاهش را در میان مردم به دست نیاورد همین قضیه باشد. اینطور نیست؟
اگر موسیقی شغل نبود و این اتفاق نمیافتاد که به شغل تبدیل شود قطعا آثار بهتری تولید میشد. بعضی خوانندهها به محض اینکه کمی مطرح میشوند برای کسی که مطرحشان کرده هم قیافه میگیرند. واقعا یک نرخهایی عجیب و غریبی میدهند که آدم ترجیح میدهد سراغشان نرود. این اتفاق بیشتر در میان خوانندهها میافتد و بین نوازندهها کمتر است. اگر دقت کرده باشید نوازندهها خیلی بهتر پیشرفت کردهاند. ولی خوانندهها وقتی مطرح میشوند اسیر داستان مادیات میشوند و از کیفیت کارشان کم میشود.
گفتید چهرههای معروفتر هم خیلی قیمتهای بالایی دارند. خب این اتفاق چرا در میان پیشکسوتان میافتد؟
خب آنها پول پیشکسوتیشان را میگیرند!
وقتی این افراد که پیشکسوتان ما هستند و در واقع الگویی برای نسل جوان خواننده و نوازنده به حساب میآیند اینقدر پولکی شدهاند چرا باید از جوانها توقع داشته باشیم که این رویه را دنبال نکنند؟!
رابطهها و ضابطهها از بین رفته است. زمان مرحوم بنان که در رادیو کار میکردند، حقوق ثابتی از رادیو میگرفتند و همه چیز سر جایش بود. هیچ دشمنیای هم بین افراد به وجود نمیآمد. شرایط طوری بود که این زد و بندهایی که الان وجود دارد در جامعه موسیقی نبود اتفاقی که در آموزشگاههای موسیقی بسیار میافتد. یکی از سمهای موسیقی ایرانی، همین آموزشگاهها هستند. شاید بتوان گفت 99 درصد آموزشگاهها دکان هستند! جالب است که همه اینها هم مجوز وزارت ارشاد را دارند.
گاهی مجوز را کسانی گرفتهاند که از موسیقی سر در نمیآورند. من همیشه آرزو میکردم ای کاش ارشاد تمام آموزشگاههای موسیقی را تعطیل میکرد. هر کسی طالب موسیقی باشد میرود و استادش را پیدا میکند، مثل گذشته. همین الان جوانهایی هستند که خودشان کار میکنند و خیلی با خلوص هم کار میکنند بدون هیچ توقعی. در بعضی آموزشگاهها کسانی به عنوان استاد معرفی میشوند که معلوم نیست چقدر آموزش دیده باشند و چقدر شخصیت استاد بودن را داشته باشند. چندتا شاگرد جمع میکنند و بعد از مدتی کنسرتی برایشان برگزار میکنند و افراد را روی صحنه میآورند و معلوم نیست در ازای این کار چه توقعاتی از بچهها داشته باشند. انصافها در این میان از بین رفته است و از اعتماد شاگردها سوءاستفاده میشود. وقتی موسیقی شغل شد، این اتفاقها میافتد.
نمیتوانیم انتظار داشته باشیم این نوع موسیقی به موسیقی عامه پسند تبدیل شود؟
نه. گاهی ممکن است یکسری تصنیفهای خاص به صورت عمومی معروف شوند. ولی نمیشود گفت مخاطب همه موسیقیهای خوب، همه مردم هستند چون اینطور نیست. مثلا زمانی که بیداد و کارهایی از این دست منتشر میشد این موسیقی در میان همه نسلهای مخاطب داشت. به مرور زمان کارها از نظر کیفی افت کردند و آنطور که باید با مردم ارتباط برقرار نکردند. شرکتها تا چند سال پیش هم از موسیقی سنتی استقبال میکردند ولی حالا چون مشتری کم شده و بازارش کم، کمتر سراغ موسیقی سنتی میروند. وقتی در شهرستان کنسرت میدهیم اکثر مخاطبان جوان هستند. این خیلی برای من جذاب است. با اینحال باز هم مخاطب کم است. اگر کنسرت پاپی در همان شهر برگزار شود جمعیت بسیار بیشتری به سراغش میروند.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.