۱۲ روز از یک کریسمس کاپیتالیستی
خبرگزاری تسنیم: استاد دانشگاه آمریکایی معتقد است همزمان با آغاز تعطیلات کریسمس، نه تنها هیچ شرایط مساعدی برای مردم فراهم نیامده است، بلکه سیاستهای دولت، اوضاع معیشتی مردم را سختتر کرده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از نشریه آنلاین کاماندریمز، پاول باچیت استاد دانشگاه و فعال اجتماعی آمریکایی در یادداشت طنزآمیز خود، مشکلات و مسائل بسیار تلخی را مطرح میکند که در این روزهای تعطیلات کریسمس، گریبانگیر مردم آمریکاست.
روز اول کریسمس کارفرمای من به ازای هر 3 دلار درآمد 130000 ثروتمند اول آمریکا، یک پنی به من عیدی داد. این کار از سال 1980 به یک سنت ملی تبدیل شده است.
در روز دوم، پزشکم دو بیمار را به من نشان داد که نیازمند دریافت کمکهای پزشک روانی بودند، اما تنها یکی از این دو نفر توانایی پرداخت هزینههای درمانی را داشت. دکتر از حذف 1.8 میلیارد دلار از بودجههای درمان روانی از بودجه 50 ایالت در جریان رکود اقتصادی به من خبر داد و با توجه به اینکه فرایندهای تنظیم بودجه برای سال 2013 که در دست جمهوری خواهان قرار گرفته، حذف میزان بیشتری را از این بودجه در سال آتی باید انتظار داشت. در پاسخ به او گفتم: «چنین اقدامی درست نیست، چرا که در برخی ایالتها اجازه داده شده است که مدارس، مراکز پیش دبستانی، کلیساها، کافیشاپها و بیمارستانها نیز مجهز به اسلحه شوند اما با این حال، ایشان از بودجه درمان روانی کاستهاند؟» دکتر در پاسخ با تأسف سر خود را به علامت تأیید تکان داد.
روز سوم، در نشریه اکونومیست خواندم که در ازای هر 100 دلاری که از طریق مالیات بر معاملات مالی (افتیتی) در انگلستان عاید میشود، تنها سه سنت هزینه اداری ایجاد میشود در برابر 1.42 دلار برای مالیات بر درآمد فردی و 1.25 دلار برای مالیات بر درآمد شرکتی. با توجه به سه کادریلیون (1 با 15 صفر به توان 2) دلاری که در مجموع آمریکا از معاملات مالی خود تحصیل میکند، میتوانیم مالیات بر درآمد فدرال را با افتیتی اندکی جایگزین کنیم.
روز چهارم انباردار، جیره غذایی به ارزش چهار دلار به من تحویل داد. این میزان تقریباً برابر است با میزان غذایی که افراد دریافت کننده تمبر غذا، به طور روزانه دریافت میکنند؛ افرادی که در واقع تحت پوشش برنامه حمایت از تغذیه تکمیلی (اسانایپی)، قرار دارند. برای پرداخت اجاره بها و تسهیلات، یک خانواده سه نفره، برنامه حمایت موقت از خانوادههای نیازمند ماهانه 400 دلار پرداخت میکند که برابر است با چهار دلار در روز برای هر نفر.
روز پنجم، یک مشاور مالی پنج نفر از ثروتمندترین سرمایه گذارن خود را به من معرفی کرد. این افراد تنها کسانی بودند که از میان 100 ثروتمند آمریکایی در 25 سال گذشته موفق شده بودند ثروت خود را به میزان بسیار قابل توجه 20 درصد افزایش دهند. به ادعای این مشاور مالی، این به آن معناست که در سراسر کشور تنها 5 درصد از مردم، همه درآمدها را به خود اختصاص دهند.
روز دوازدهم بابانوئل به سراغ من آمده و مرا به دفاتر مالیاتی برد جایی که وکلای مالیاتی به من شش سنت از خزانه ملی دادند. به آنها گفتم این مبلغ پیش از این 25 سنت بود. شما در ده سال گذشته منافع خود را دو برابر کردهاید در حالی که مالیات فردی و درآمدی به ازای هر دلار برابر با 94 سنت است.» وکلا فقط به من لبخند زدند. بابانوئل هم با ناامیدی سری تکان داد.
روز هفتم مشاور مدرسه راهنمایی به من اطلاع داد که از هر هفت آمریکایی بین 16 تا 24 سال، یک نفر نه مشغول به تحصیل است و نه کار میکند.
روز هشتم، دفتر پژوهشهای کشاورزی، از برخی واقعیتهای هماهنگ و مرتبط با هم پرده برداشت: بیش از هشت درصد از درآمد ناخالص ملی (8.4%) صرف هزینههای مالیاتی میشود (یاراههایی که از طریق قانون مالیاتی، غالباً برای افراد بسیار ثروتمند، فراهم میگردد). تقریباً به همین میزان هم (یعنی 8.4 درصد از درآمد ناخالص ملی) صرف تأمین اجتماعی و خدمات بهداشتی میگردد.
در روز نهم یک کارشناس تغذیه بیکار به من گفت که یک مَرد میانسال در طول 20 سال نزدیک به نه درصد افزایش وزن پیدا میکند و یک زن نزدیک به دوازده درصد. در حالی که کارگر روز مزد رستوران، که ساعتی 9 دلار درآمد دارد، دوست من خندهای کرد و گفت: «چیزی نخواهد گذشت که تو هم شبیه به من خواهی شد.»
در روز دهم، مقالهای در نشریه فاربز (Forbes) منتشر شد و اعلان کرد که 10 ثروتمند اول آمریکایی ظرف مدت یک سال بیش از کل بودجه ملی مسکن، درآمد داشتهاند. این یعنی بیش از 50 میلیارد دلار. بیست ثروتمند اول آمریکایی، بیش از کل بودجه ملی آموزش کشور، کسب درآمد کردهاند. بابانوئل به من اطمینان داد که انتقال ثروت از بخش نیازمندیهای جامعه به جیب شمار معدودی از افراد، هنجار پذیرفته شدهای در سراسر جهان نیست.
روز یازدهم طلبکاری به در خانه من آمد و صورت حسابی را تحویل من داد که یازده ترلیون دلار بدهی در آن ثبت شده بود. بدهی که مصرف کنندگان آمریکایی به بار آوردهاند؛ از جمله دیون ناشی از رهننامهها، کمک هزینههای تحصیلی و معوقههای مربوط به کارتهای اعتباری.
روز دوازدهم بابانوئل یک فته طلب را به من داد که رقم دوازده ترلیون دلار روی آن به چشم میخورد؛ سهم آمریکا از 32 ترلیون دلاری که در آن سوی مرزها متوقف شده و هنوز مالیات آن نیز پرداخت نشده است. بابانوئل گفت: «مشکل اینجاست که هیچ کدام از گوزنهای سورتمه من هنوز هم نتوانستهاند حتی یک دلار این دیون را وصول کنند.»
سرگشته و حیران از او پرسیدم که اینها به چه معناست؟ او در پاسخ گفت: «خوب، این کاپیتالیسم است. این یعنی یک فرد هر آنچه که میتواند به دست آورد، چرا که چنین شرایطی به نفع همه خواهد بود. اما شک نکن که این نفعی که کاپیتالیسم از آن سخن میگوید، به همان اندازه که من واقعیت دارم، واقعیت دارد.»
انتهای پیام/