تقدیر اینگونه بود که زنده بمانم و شهادت رسول را ببینم

تقدیر اینگونه بود که زنده بمانم و شهادت رسول را ببینم

رمضانعلی خلیلی گفت: رسول از بچگی عاشق شغل من (تخریبچی) شده بود و در طول ۶ سال، دو کارگاه تخریب زد یکی اینجا(تهران) و یکی هم در سوریه، البته ما تا قبل از شهادتش اینها را نمی‌دانستم.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،محمدحسن(رسول) خلیلی معروف به رسول، از مدافعان حرم حضرت زینب(س) که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حریم حرم حضرت زینب کبری(س) به سوریه رفته بود،  با توجه به تحولات میدانی کشور سوریه و هتک‌حرمت‌های اخیر به حرم حضرت زینب کبری(س) به دست گروه‌های صهیونیستی ـ وهابی، عصر دوشنبه 27 آبان‌ماه در نزدیکی حرم حضرت رقیه(س) به دست وهابیون تکفیری به مقام رفیع شهادت نائل شد، حال رمضانعلی خلیلی، پدر شهید رسول خلیلی که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس است در گفتگوی تفصیلی «نسیم آنلاین» در خصوص ویژگی ها و خاطراتی از این شهید بزروگوار سخن گفت.


تقدیر اینگونه بود که زنده بمانم و شهادت رسول را ببینم
نسیم آنلاین: شما خودتان از رزمندگان دوران دفاع مقدس هستین ، فضای کلی حضور در آن ایام با شرایط امروزی مدافعان حرم را چطور ارزیابی می کنید؟

رشادت و مردانگی بچه‌های مدافح حرم آنهم در کشوری که همچون سید شهیدان واقعاً غریب و مظلوم واقع شدند، به معنای واقعی ستودنی است، بالاخره این مجاهدت ها سعادت می‌خواهد  که خوشا به حالشان و ما ماندیم که غبطه بخوردیم،  بالاخره در دوران دفع مقدس آنهم در کردستان شهادت نصیب ما نشد اما خداروشکر نصیب فرزندم شد، مسلما تقدیر اینگونه بود که من باید زنده می‌ماندم و رسول را طوری تربیت می‌کردم که در دفاع از حریم ولایت پیشقدم شود.

خیلی از کارهای خلاقانه رسول را پس از شهادت فهمیدیم
نسیم آنلاین: پس به نوعی شهید رسول خلیلی کار ناتمام شما را به سرانجام رساند.

بله همینطور است، حدود سه سال آخر جنگ هم ما خانه زندگی را دزفول بردیم زیرا من نظامی بودم و در سپاه فعالیت میکردم و بالطبع فرزندانم با روحیه جهادی بنده خو گرفته بودند و از سوی دیگر حدود 9 سالی است که بازنشسته شدم و بعد از بازنشتگی هم در سازمان دفاع مقدس کارهای روایت‌گری می‌کنم که آن هم با اعتقاد انجام میدهم و امیدوارم با همین راهی که ما داریم می‌رویم انشاء الله که راه شهدا را بتوانیم ادامه بدهیم بعد از بازنشستگی بالاخره در همان کارهای روایت‌گری هستیم حالا در عین حال باید گفت از عمل خالص مواردی چون شهادت برمی‌آید، اما بواقع خیلی از مسائل و امور خیر  فرزندم را ما  تازه بعد از شهادت متوجه شدیم که چه کارهایی بزرگی انجام داده است.


نسیم آنلاین: بر می‌گردیم به قبل از شهادت و قبل از اعزام و اولین باری که فهمیدید و به شما اطلاع دادند که می‌خواهد اعزام شود، واکنش شمابه این موضوع  چه بوده؟

صادقانه باید بگویم ما خیلی خوشحال ‌شدیم زیرا اطمینان پیدا کردیم که در تربیت فرزندم راه را اشتباه نرفتم و نهایت سعی خود را کردم  و از کودکی اش به نکات ریز تربیتی اهمیت دادم.


نسیم آنلاین: می تون اینطور برداشت کرد که بازگو کردن خاطرات ایام دفاع مقدس توسط شما با تاثیر بر روحیات شهید، از وی یک مدافع حرم ساخت؟

بگذارید اینطوری جواب پرسش شما را بدهم، عکس‌هایی هست در زمان جنگ، عکس‌هایی در دزفول داریم که من سهید خلیلی را بغل کردم و ایامی بود که برای اولین بار بعد از قطعنامه من ایشان را با خودم به مناطقی عملیاتی یا همان راهیان نور امروزی بردم، البته آن موقع‌ راهیان نور به معنای امروزی تشکیلات نداشت و من به همراه چند تا از رزمنده ها، خودمان یک قراری گذاشتیم  که بعد از قطعنامه یک هیئتی را تشکیل دادیم به نام الوارثین و در سال اول تشکیل این هیئت، برای اولین بار پس از جنگ با بچه‌های تخریب رفتیم تو بیابان‌های فکه روی سایت 4 و 5 همانجایی که شهید آوینی به شهادت رسید، یک تابلویی نصب شده به نام مقر الوارثین، ما رفتیم مناطق را گشتیم و روایت می‌کردیم و آمدیم منطقه خودمان را توضیح دادیم به شهید خلیلی که آن موقع کلاس اول راهنمایی بود گفتم نگاه کن مقر ما را آنجا میدان مین بود اینجا سنگرها بود و اینجا قبرهایی است که بچه‌ها شب‌ها می‌آمدند داخل این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز می‌خواندند و در مجموع منطقه را روایت کردیم و حال و روز بچه‌ها را برایش توضیح دادیم و بعد که وقت  نماز ظهر همانجا یک چادر انداختند و بعد نماز جماعت را در همان بیابان‌های فکه خواندیم بعد از نماز جماعت به همراه مادر شهید خلیلی، دیدیم ایشان نیستند و  دنبالش گشتیم که به یکباره دیدیم در یکی از این سنگرها سجده کرده و چپیه‌اش را روی سرش کشیده و در حال گریه کردن بود با دیدن آن صحنه من و مادرش هم به گریه افتادیم و در همان حال و هوا یک عکسی از رسول گرفتم و به مادرش گفتم بیا تنهایش بزاریم و این حال خوب رو از رسول نگیریم .


زخم چاقویی که سبب خیر شد!
نسیم آنلاین: پس در واقع شهید خلیلی در 12 سالگی به آن مقدمه ای که برای حس وظیفه امروزی جهاد نیاز است رسیده بود ، درسته؟

بله دقیقا، حتی این روند در سال های بعد هم به شکل دیگری ادامه پیدا کرد، ایشان از همان نوجوانی عاشق و دلباخته ولی فقیه بود و به اعتقاد من وی  سه مرحله خودش را سپر ولایت قرار داد که نخستین بار زمانی بود که وی کلاس سوم راهنمایی بود ما کرج بودیم و مقام معظم رهبری می‌خواستند بیایند کرج و مردم خودشان را مهیا می‌کردند تا بروند به استقبال از آقا، شهید خلیلی آن روز می‌رود سر کلاس و معلم قبل از این که درس بدهد انتقاد می‌کند به حکومت، به دولت و به جامعه البته زمانی بود که کرباسچی شهردار تهران را داشتند محاکمه میکردند که یک جو سیاسی هم در جامعه به وجود آمده بود که معلم ایشان انتقاد می‌کند و می‌گوید که ما نمی‌دانیم چه چیزی را باور کنیم قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را، اینجا به ما تو مدرسه می گویند که هرگز نشه  فراموش لامپ اضافی خاموش ولی بروید ببینید تو خیابان چقدر چراغ‌ها را روشن کردند این چراغانی اسراف است، بعد از این صحبت ها، شهید خلیلی بلند می‌شود و اعتراض می‌کند و می‌گوید که این هیچ اسراف نیست و این چراغانی را خود مردم به عشق استقبال از مقام معظم رهبری انجام داده اند، مردم دارند شیرینی پخش می‌کنند و خوشحالند و ما هم داریم مهیا می‌شویم با بچه‌ها برویم و مقدمات استقبال را فراهم کنیم اینها کجایش اسراف است، معلم می‌گوید خلیلی دوباره روی حرف من حرف زدی چون چندین بار این بحث‌ها بوده دیگر نمی‌شود تو این مدرسه یا جای من است یا جای شما ،ایشان بلند می‌شود می‌گوید چون شما استاد هستید و احترامتان واجب است من می‌روم و درس و کلاس برای شما باشد و اینجا ایشان درس و کلاس را رها می‌کند به خاطر دفاع از حریم ولایت.

بار دوم در قضیه فتنه 88 بود که در دفاع از ولایت شب و حضور داشتند و با سایر دوستانش مشغول به خدمت بود، اینجا هم خودش را سپر ولایت قرار داد و به دفاع از حریم ولایت درگیر شد و بعد در درگیری ایشان را تنها گیر آورده بودند با آجر زدند کمرش را  ناقص کردند و البته چاقو هم به رسول زده بودند که البته این چاقو سبب خیر شد و موقعی که پیکر رسول را برای شناسایی آورده بودند من از همان زخمی بازویش هویت ایشان را تشخیص دادم.

سومین بار هم که آمد تأسی کرد به سید الشهدا و رفت به سوریه، این بچه‌های مدافعین حرم هم تأسی کردن به سید الشهدا از وطن هجرت کردند.


دفاع از حریم اسلام و ولایت ، مرز نمیشناسد
نسیم آنلاین: اگر زمان به عقب برگردد؛ مانع رفتن رسول به سوریه نمیشوید؟

مسلما نه، زیرا اعتقادات رسول، اعتقادات قلبی بنده و مادرش هم بوده و هست، اما خیلی ها به ما میگفتند که چرا اجازه دادید که رسول به جبهه اعزام شود مثلا یکی از اقوام از شیراز تماس گرفت و خبر شهادت رسول را در یکی از سایتها دیده بود و گفت چرا خبر شهادت رسول را به من نگفتین اصلاً چرا شما گذاشتید برود سوریه؟ سوریه به ما چه مربوط است؟ خودت دینت را ادا کردی برای چی اجازه دادی این بچه برود؟ و از این دست سوالات تکراری، پس از شنیدن این صحبت  های هیجانی گفتم، تو اصلاً آمریکایی شدی نمی‌فهمی یا شاید هم انگلیسی شدی و نمی‌فهمی من از تو انتظار ندارم برادر رزمنده مگر ما برای دفاع از حریم اسلام حریم قائلیم مگر مرز قائلیم هر جا باشد ما وظیفه‌مان هست که دفاع کنیم از حریم اسلام یک مدت هشت سال دفاع مقدس اینجا وظیفه‌مان بود حالا هم آنجا یک روز هم می‌رسد که انشاء الله کاخ اوباما، ما آنجا هم باید مبارزه کنیم.


احداث کارگآه "تخریب " در سوریه
نسیم آنلاین: پس شما با همین روحیه هم رسول را بدرقه کردین؟

بله و نکته جالب اینجاست که ایشان برای چهارمین بار بود که برای اعزام آماده میشد، من واقعاً خودم بیشتر از گذشته تشویقش می‌کردم و حتی بیشتر از رسول برای اعزامش ذوق داشتم و می خواستم هر چه سریعتر اعزام شود زیرا وقتی فهمیدم این بچه راهش را پیدا کرده تازه خودم هم کمک می‌کردم ایشان آمد عاشقانه این شغل من را پیگیر شد و وارد شغلی که من بودم شد و در سوریه یک تخریب چی حرفه ای شد، من از زمان کردستان از احمد متوسلیانی که اولین میدان مین را در 7 کیلومتر داخل خاک عراق بود در تخریب هم حضور داشتم تا پایان جنگ؛ خلاصه رسول از بچگی عاشق شغل من شده بود و رسول در طول 6 سال، دو کارگاه تخریب زد یکی اینجا(تهران) و یکی هم در سوریه، البته من تا قبل از شهادتش اینها را نمی‌دانستم هیچ موقع هم به من نگفت، البته شاید به این دلیل به من اطلاع نمیداد که تصور میکرد چون پدرم مربی تخریب است مقابلم بی حرمتی نکند در حالی که علم و دانش من در مقابل کارهایی که ایشان کرده بود ناچیز است، البته ما یک ابتکاراتی در منطقه داشتیم ولی کارگاهی که ایشان زد به معنای واقعی شاهکار بود.


ساختن بمب های دست ساز با ضایعات
نسیم آنلاین: وضعیت این کارگاه تخریب پس از شهادت رسول در چه شرایطی قرار گرفته است؟

بعد از چهلم؛ یک مراسمی در محل کارش گرفتند و گفتم شما بیایید اینجا برنامه این است از ساعت 9 شروع می‌شود تا 12 نماز و ناهار و بعد می‌رویم با حضور شما کارگاهی که ایشان زده را باز می‌کنیم رفتیم و البته باز کردن آن کارگاه شد روضه؛ چون وقتی در کارگاه را باز کردند یک تابلویی بود در مقابل برنامه‌هایش را نوشته بود و بعد یک تابلو دیگر بود که برنامه شبهاتی در مورد تخریب مطرح کرده بود و تمام کروکی‌ها را کشیده بود و نقشه‌هایی که گویا کرده بود بعد در کنار آن هم یک شعری نوشته بود «که از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» بعد دیدم تمام ابتکاراتش را به ترتیب نوشته و ترکیباتی که به کار برده و آن بمب‌های کنار جاده‌ای و انواع و اقسام بمب‌ها و برش‌های مختلفی که از آلیاژهای مختلف و ...  بالاخره اینها اصطلاحاتی دارد در تخریب که یک سری مسائلی را نمی‌توان گفت، ایشان تحقیقاتی که در تهران داشته را می برده در سوریه و در نبود امکانات چه ابتکاراتی که به خرج می‌داد، آن موقع که امکانات نبود شهید خلیلی می‌رفته یک سری ابزار آلات جمع و جور می‌کرده و می‌آورده و از اینها ترکیباتی درست می‌کرده و ابتکاراتی داشته و بمب درست می‌کرده و بعداً یکی از دوستانش گفت ما بهش می‌گفتیم خلیلی "آشغال جمع کن"، چون هر جا می‌رفت یک آهنی یا آلومینیومی می‌دید بر می‌داشت و گفت بعداً که رفتیم کارگاهش دیدیم که با این آشغال‌ها چکار می‌کرده چه بمب‌های کنار جاده‌ای می‌ساخته بعد رفیقش می‌گفت شب ساعت 2 نصف شب به بعد ما را بیدار می‌کرد و ما را می‌برد داخل کانال‌هایی که داعشی‌ها زده بودند می‌گفت دو نفر می‌گذاشت این طرف کانال و دو نفر آن طرف و دو نفر را با خود می‌برد و بعد می‌رفت توی زیرزمین در کانال‌ها و می‌گفت ساعت  2 به بعد داعشی‌ها خوابشان سنگین است می‌رفت تک می‌زده و اسلحه می‌آورده، دوربین مادون سبز دید در شب می‌آورده این ابزار‌آلاتی که ایشان آورده اینجا الآن شده موزه.
باید بررسی کرد که چه اتفاقی می افتد که رسول همچین دل و جرأتی در دل دشمن آنهم در یک مملکت غریب پیدا میکند آیا غیر از توسل به ائمه و توکل به خدا و اخلاص در عمل باعث این اتفاق است.

از طرفی دیگر وصیت‌نامه خصوصی برای ما نوشته است، خب شما می بینید، یک جوان امروزی که قاعدتا باید دنبال زرق و برق خودش باید باشد می‌رود انگشت می‌گذارد روی یک سری خانواده‌ها و کمک مالی می‌کرده بعد به ما هم توصیه کرده که من این کارها را انجام می‌دادم و شما هم ادامه بدهید به قول همکارانش می‌گویند که می‌آمد محل کارش ما را هم در امور خیر تحریک می‌کرد و می‌گفت بیایید، برویم شادی‌هایمان را تقسیم کنیم.

 

کمک کردن شهید به خانواده های نیازمند و حساسیت بر بیت المال
نسیم آنلاین: خاطره ای از اینگونه رفتاری شهید در ذهن دارید؟

 

من و مادرش که از کربلا آمده بودیم، دیدیم که با چه شور و شوقی قصاب آورده بود و قربانی کرد و بعد قربانی را گذاشت توی گونی و برداشت برد و به قول مادرش می‌گفت که نگذاشت ما سهم برداریم ما هم نمی‌پرسیدیم چون می‌دانستیم که چکار می‌کند، می‌رفت و گوشت قربانی را میان نیازمندان تقسیم می‌کرد بعد می‌آمد خانه می‌گفت بابا از فروشگاه اتکا چی گرفتی؟ چقدر برنج گرفتی؟ و یک مقدار از اینها را برمی داشت میبرد بین نیازمندان تقسیم میکرد.
ایشان حتی در اوج رفت و آمد ها به سوریه نیز حواسش به مسائلی چون خمس و ذکات و ... بود ، رسول آخرین خمسش را به من داد و من هم به امام جماعت مسجد پیامبر اعظم ارائه دادم و رسیدش را هم گرفتم و مشخص است که ایشان چه تاریخی رفت سوریه و چه تاریخی من خمسش را پرداخت کردم و آخرین بار هم خمسش را به من داد و گفت، بابا من وقت ندارم این مبلغ خمس من است شما پرداخت کن.

حتی ایشان نسبت به بیت المال هم حساس بود ، ماشین بیت المال دستش بود، وقتی از محل کارش می‌آمد این ماشین را در خانه پارک می‌کرد بعد می‌گفت که بابا با ماشینت نمی‌خواهی جایی بروی می‌گفتم نه ماشینم را می‌برد و بچه‌های هیئت الریحانه را سوار می‌کرد و می‌رفتند به هیئت‌ها،در صورتی که  ماشین اداره هم جا بیشتر می‌گرفت هم کسی نبود که از رسول بپرسد که تو کجا داری می‌روی اما اهمیت می‌داد  که این بیت المال است و من با ماشین پدرم می‌روم دنبال کارهای شخصی‌ام.


درواقع این جور ویژگی ها از رسول یک پسر دوست داشتنی ساخت، به قول دوستانش در تشییع جنازه‌اش وقتی که تابوت را آوردند خانه، دوستانش جمع شدند و گریه می‌کردند و می‌گفتند که دیگر کسی نیست به ما بگوید که غیبت نکنید و تهمت نزنید بعد می‌گفتند که علامت رسول این بود که وقتی که می‌خواست بگوید غیبت نکن یک صلوات می‌فرستاد و می‌گفت غیبت نکنید و البته همین دوستان چه تشییع جنازه با عظمتی برایش برگزار کردند.

نسیم آنلاین: گویا شهید رسول خلیلی قبل از اعزام به سوریه هم به زبان عربی هم تسلط خوبی داشته که این موضوع به ارتباط دوستاننه بسیارش با مجهادین سوریه

بله از آنجا که تمام کارهای ایشان بر اساس برنامه پیش میرفته است، بدون کسی با خبر باشه، در حال یادگیری زبان عربی بود،اخبار عربی گوش می‌کرد من فکر نمی‌کردم که آنقدر ایشان تسلط پیدا کرده که به بچه‌های عرب در سوریه آموزش تخریب بدهد فیلم‌هایش هست که دارد صحبت می‌کند، حتی بعد از چهلم رسول،  50 نفر از دوستانی که شاگردان ایشان در سوریه بودند آمدند سر مزارش و با بنده تماس گرفتند که بروم و برای اینها صحبت کنمو مترجم آوردند و من برای آنها صحبت کردم بعد گفتم این سنگ قبر که می‌بینید از کربلا آمده که با این جمله من حس عجیبی به این جوانان سوری دست.

منبع:نسیم آنلاین

انتهای پیام/

خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon