مجموعه اشعار آئینی ویژه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها


مجموعه اشعار آئینی ویژه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها

کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، مجموعه اشعار آئینی ویژه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها منتشر می شود.

ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات

 

می‌جنبد آسمان و زمین با اشاره ات

 

ای درّ آبدار یدالله تا ابد

 

برپاست در دیار نجف یادواره ات

 

این بیت را به فاطمه تقدیم می‌کنم

 

بانو مبارک است نزول دوباره ات

 

زینب تو کیستی که به دیوان شاعران

 

پیدا نمی‌شود مثل و استعاره ات

 

خاتون کنیزهای شما برگزیده اند

 

شد همسر خلیل خداوند ساره ات

 

حق می‌دهم اگر که بیفتد کلاه عرش

 

با زل زدن به شان رفیع مناره ات

 

دریای بی‌کران بخدا چشم آفتاب

 

یک بار هم ندیده به خوابش کناره ات

 

دین خطبه‌ای برای بقا خواست، باز نیست

 

در کار خیر حاجت هیچ استخاره ات

 

میلاد حسنی 

 

 

به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید

 

آه در سایه بیایید تنش را نبرید

 

پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید

 

از روی سینه‌یِ او پیرهنش را نبرید

 

بگذارید که راحت بدهد جان زینب

 

هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد

 

یا کمی کم بشود گریه‌یِ خواهر که نشد

 

یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد

 

یا نخواند نَفَسی روضه‌یِ حنجر که نشد

 

چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب

 

بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی

 

رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی

 

تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی

 

یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی

 

زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

 

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند

 

دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند

 

با سرِ نیزه‌یِ سرخی پسرش را بُردند

 

زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند

 

میدَودَ در وسطِ خیمه‌ی سوزان زینب

 

یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد

 

یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد

 

همه‌ی قافله را  دخترکان را میزد

 

جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد

 

تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب

 

چه کند ، مادری از طفل نشان میخواد

 

کودکِ بی رَمَقی تکه‌یِ نان میخواهد

 

دختری آمده از عمه توان میخواهد

 

 راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد

 

میرود تا برسد گوشه‌ی ویران زینب...

 

حسن لطفی

 

 

به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب

 

به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب

 

من از نامش که زینت برعلی گشته ست فهمیدم

 

زمانی زینت الله اکبر می شود زینب

 

زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی

 

که درآن مادرش زهرا و دختر می شود زینب

 

سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت

 

به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر می شود زینب

 

حباب دور مصباح الهدی چون می شود عباس

 

به کشتی نجاتِ خلق، لنگر می‌ شود زینب

 

خودش یک لشکر است از کربلا تا شام،در وقتش؛

 

دل آور، جنگ آور، آب آور می شود زینب

 

به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛

 

برادر می شود عباس، خواهر می شود زینب

 

پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر

 

پس از عباس هم قطعا برادر می شود زینب

 

همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه

 

دم آخر میان خیمه مادر می شود زینب

 

دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر

 

که یک آن فاطمه یک آن دیگر می شود زینب

 

مهدی رحیمی

 

 

تو کیستی نایبة الحیدری

 

فاطمه را فاطمه ی دیگری

 

دوازده امام معصوم را

 

عمّه ای و دختری و خواهری

 

تو در مقام صبر و حلم و رضا

 

خدا گواه است که پیغمبری

 

تو زینبی زینت اُمّ و ابی

 

تو افتخار پدر و مادری

 

تو در چهل صحنه ی ایثار و صبر

 

با پسر فاطمه همسنگری

 

تو میوه ی درخت شرم و حیا

 

تو صدف عفاف را گوهری

 

تو پا به پای مادرت فاطمه

 

روز جزا شفیعه ی محشری

 

تو در شجاعت و شهامت، حسین

 

تو آسمان صبر را محوری

 

تو باب زهرایی و باب الحسین

 

تو بر حوائج خلایق دری

 

تو روز تنهایی خون خدا

 

نه یک نفر یار که یک لشکری

 

تو از منای سرخ کرب و بلا

 

حسین را بهین پیام آوری

 

تو دختر فاطمه یا فاطمه

 

تو کوثرِ کوثر، یا کوثری

 

تو یک زنی یک زن مرد آفرین

 

تو یک حسینِ کربلا پروری

 

غلامرضا سازگار

 

 

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی

 

حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس

 

به جای خواهری آن جا، برادری کردی

 

گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین

 

چه خواهری تو برادر، که مادری کردی!

 

تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر

 

تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی

 

پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!

 

به خون نشستی و در خون، شناوری کردی

 

پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را

 

که روز واقعه، را یاد آوری کردی

 

به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی

 

ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی

 

حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت

 

تو با حسین پس از او، برابری کردی

 

چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان!

 

زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی

 

زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود

 

سخن درست بگویم، تو حیدری کردی

 

تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان

 

یگانه قاصد امّت پیمبری کردی

 

بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو

 

تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی

 

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی

 

حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

مرتضی امیری اسفندقه

 

 

کوکب دردانه عصمت نگین اش زینب است

 

آیۀ ایاک نعبد ، نستعین اش زینب است

 

رتبۀ ممسوسۀ فی ذات در تسخیر اوست

 

جلوه مستغرق رب، دستچین اش زینب است

 

کم ندارد چیزی از مادر بزرگش پس بگو

 

کربلا تا شام ، ام المومنین اش زینب است

 

واقعا زن نیست این ، پروردگار مردهاست

 

انقلاب کربلا مرد آفرین اش زینب است

 

خیمه های کربلا ام البنات اش زینب است

 

کشته های نینوا ام البنین اش زینب است

 

فاطمه زینب حسن زینب بیمبر زینب است

 

حیدر کرار لحن آتشین اش زینب است

 

مستجیر بیرق عباس گرچه شد حسین

 

پرچم صاحب لوا حبل المتین اش زینب است

 

آنکه بین ازدحام چشم های خیره سر

 

رو گرفت از دشمنان با آستینش زینب است

 

گرچه در بزم عبیدالله او پایین نشست

 

صبح محشر بانوی بالانشین اش زینب است

 

محمدجواد پرچمی

 

 

بیا ای دل به درد شیعه درمان می کند زینب

 

حسینش داده دم معجز نمایان می کند زینب

 

اگر با نیت فیض آمدی طوبا به اقبالت

 

تو را بر سفره عباس مهمان می کند زینب

 

من از قطره کمم اما به دریا ناز خواهم کرد

 

که مور بی بضاعت را سلیمان می کند زینب

 

پیام زینبیه این بُود بعد از صد و ده قرن

 

یزیدی مسلکان را خانه ویران می کند زینب

 

معین عترت است این محیی آیات عاشورا

 

چو زهرا مادرش تبلیغ قرآن می کند زینب

 

هراس افتاده بر قلب یهود از قهر حزب الله

 

که یاری بر کفن پوشان لبنان می کند زینب

 

الا سرباز عاشورا بگو لبیک یازینب

 

اگر مشکل به کارت هست آسان می کند زینب

 

ولی الله کلامی زنجانی

 

مادرت آسمان خوبی ها

 

پدرت از اهالی بالا

 

ای که شاگرد اشک تو آدم

 

ای هوادار عشق تو حوّا

 

گوشه ای از نجابتت مریم

 

شمّه ای از عروج تو عیسی

 

متحیّر ز صبر تو ایوب

 

متوسل به طور تو موسی

 

همه شاگرد مکتبت هستند

 

از مسیحی گرفته تا بودا

 

پرچم کربلا به شانه ی توست

 

ای علمدار عصر عاشورا

 

فتنه ها را تو بر ملا کردی

 

کربلا را تو کربلا کردی

 

روح مضمون ناب یعنی تو

 

رمز پاکی آب یعنی تو

 

وامدار تلألؤ ات خورشید

 

حضرت آفتاب یعنی تو

 

ملأت کلّ شی یا زینب!

 

همه با این حساب یعنی تو

 

صاحب رأیت القیام حسین

 

واژه ی انقلاب یعنی تو

 

منجی تنگنای آخرتی

 

پس حساب و کتاب یعنی تو

 

غیر محرم کسی ندیده تو را

 

جلوه ی در حجاب یعنی تو

 

جنس نوری عقیله ی عشقی

 

تو بزرگ قبیله ی عشقی

 

حسین رستمی

 

 

دلش دریای صدها کهکشان صبر

 

غمش طوفان صدها آسمان ابر

 

دو چشم از گریه همچون ابر خسته

 

ز دست صبرِ زینب، صبر خسته

 

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت

 

طنینِ موج آیات خدا داشت

 

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود

 

صدا، آیینه ی صوت علی بود

 

چه گوشی می کند باور شنیدن؟

 

خروشی این چنین مردانه از زن

 

به این پرسش نخواهد داد پاسخ

 

مگر اندیشه ی اهل تناسخ :

 

حلول روح او، در جسم زینب

 

علی دیگری با اسم زینب

 

زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق

 

زنی، پیغمبرِقرآن ناطق

 

زنی، خون خدایی را پیمبر

 

زن و پیغمبری ؟ الله اکبر !

 

قیصر امین پور

 

 

السلام ای ملیکه ی دنیا

 

السلام ای شفیعه ی عقبی

 

السلام ای زلال تر از اشک

 

السلام ای مطهر والا

 

نوه ی دختری پیغمبر

 

نور چشمان سید بطحا

 

مثل آیینه ی تمام نما

 

روی تو شد خدیجه در زهرا

 

خوش به حال علی که گردیده

 

نام پاک تو زینت بابا

 

صد هزاران فرشته می خواهد

 

تا کشد ناز دختر مولا

 

بال جبریل بالش سر تو

 

سایه بان تو قامت طوبی

 

دور گهواره ات چه می بینم

 

لشگری صف کشیده از حورا

 

همه در نوبت اند تا گیرند

 

بوسه از زیر خاک پای شما

 

قدری آهسته وحی نازل شد

 

بر وجود مقدس طاها

 

کلیات کلام حق گردد

 

بی کم و بیش این چنین معنا

 

قاسم نعمتی

 

 

زینب اگر نبود امامت تمام بود   

 

شکر خدا که سایه او مستدام بود

 

بعد از حسین پایه گذار قیام بود  

 

 او خشم ذوالفقار علی در نیام بود

 

در انقلاب ماریه صاحب سهام بود   

 

اخت الحسین و واجبه الاحترام بود

 

اعجاز کار اغلب اوقات زینب است    

 

تسخیر شام و کوفه فتوحات زینب است  

 

 قرآن و روضه جزو مهمات زینب است

 

بانوی ما برای خودش یک امام بود

 

ناموس حق عقیله عفیفه مکرمه    

 

طبق حدیث عالمه بی معلمه

 

ارواح و جن و انس و ملک خادمش همه   

 

 روحش شبیه شیشه ای از نور قائمه

 

اما برای دیدن اولاد فاطمه    

 

 در کوچه های شام چرا ازدحام بود

 

در خیمه گاه شور و نشور قیامت است    

 

 معجر به باد و هنگام غارت است

 

او نور مطلق است به معجر چه حاجت است    

 

او را اسیر سلسله خواندن جسارت است

 

زینب به بند عشق و اسیر ولایت است  

 

 سر را به چوب ناقه زدن یک پیام بود

 

بی بیِ شام و کوفه و خاتون کربلا   

 

 سرگشته حوالی هامون کربلا

 

ای امتداد سرخی گلگون کربلا   

 

 ای شاه بیت آنهمه مضمون کربلا

 

مثل همیشه وصف تو یک فکر خام بود

 

محسن عرب خالقی

 

 

 کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود

 

بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود

 

گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا

 

کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود

 

مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد

 

تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود

 

مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت

 

بی تحرّک هم چنان می ماند اگر زینب نبود

 

مجری احکام قرآن او بُوَد با صبر خویش

 

دین حق بی حکمران می ماند اگر زینب نبود

 

کرد اسلام حسینی از یزیدی را جدا

 

حق و باطل توأمان می ماند اگر زینب نبود

 

در شناسای مسیر حق و باطل فکرها

 

بی گمان اندر گمان می ماند اگر زینب نبود

 

شد گلستان کربلا از لاله های احمدی

 

وین گلستان در خزان می ماند اگر زینب نبود

 

شعله عالم فروز نهضت سرخ حسین

 

زیر خاکستر نهان می ماند اگر زینب نبود

 

ناله مظلومی لب تشنگان دشت خون

 

در گلو گاه زمان می ماند اگر زینب نبود

 

فارسان صحنه هیهات منّا الذّله را

 

داغ ناکامی به جان می ماند اگر زینب نبود

 

ای «مؤید» هر چه هست از زینب و ایثار اوست

 

جان هستی ناتوان می ماند اگر زینب نبود

 

سید رضا مؤید

 

 

به نام آنکه به ما داد، درس ایمان را

 

همان که زندگی اش زنده کرد انسان را

 

همان که بر همگان درس عاشقی آموخت

 

ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را

 

به نام نامی آن بانویی که با زحمت

 

نشاند بر لب عالم دم حسین جان را

 

اگر نبود، نبودیم نوکران حسین

 

میان سفره ی ما او گذاشت این نان را

 

همان کسی که همیشه حکایت صبرش

 

صبور کرد دل مادر شهیدان را

 

به نام آن زن مرد آفرین کرببلا

 

همان که از دل ما برد ترس طوفان را

 

کجاست دشمن شیعه حریف می طلبیم

 

مرید  حضرت زینب عقیله ی العربیم

 

دوباره در دلم آشوب محشر کبراست

 

چگونه من بنویسم ازآن که بی همتاست

 

گرفته ام به روی دست کاسه ی چه کنم

 

و مانده ام که بگویم خدیجه یا زهراست؟

 

خدا کند که بفهمیم کیست این بانو

 

شناخت هر که مقامش از اولیاء خداست

 

نوشته اند که خیلی به مادرش رفته

 

نوشته اند که خیلی فدائی مولاست

 

نوشته اند که یک عمر اهل نافله بود

 

مراد و پیر تمام نماز شب خوان هاست

 

نوشته اند از آن دم که چشم خود وا کرد

 

اسیر و عاشق و حیران سید الشهداست

 

نوشته اند کرامات کوثری دارد

 

ببین مقام علی را چه دختری دارد

 

رسیده شیعه به اینجا به همت زینب

 

زمین حسینیه شد با عنایت زینب

 

چه با شکوه سپاهی چه لشکری دارد

 

حسینیان جهانند امت زینب

 

بزرگ و کوچک عالم ، محرمِ هر سال

 

شوند راهی روضه به دعوت زینب

 

هزار طایفه در روز اربعین جا شد

 

میان کرببلا با کرامت زینب

 

هزار شکر خدا را که خانواده ی ما

 

شدند نوکر دربار و رعیت زینب

 

برای دیدن آن جمعه ی فرج باید

 

قسم دهیم خدا را به حرمت زینب

 

اگر نبود کسی سینه زن نبود الان

 

دلی اسیر حسین و حسن نبود الان

 

قسم به حرمت چادر سیاهتان بانو

 

من آمدم بشوم سر به راهتان بانو

 

بَدَم درست ولی افتخار من این است

 

گذشت زندگی ام در پناهتان بانو

 

بده اجازه ای امشب دل مرا خوش کن

 

که خدمتی بکنم در سپاهتان بانو

 

خدا کند که مرا بعد مرگ بشناسند

 

به نام کارگر خیمه گاهتان بانو

 

خدا کند برسد عقل من به تفسیرِ

 

قیام کرببلا از نگاهتان بانو

 

غلام کوچک و پستم بیا بزرگم کن

 

قسم به جان حسینت رسول ترکم کن

 

تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی

 

تویی که فاطمه شهر کربلا بودی

 

حرام بود نگاهِ به سایه ات حتی

 

تو یادگاری پیغمبر خدا بودی

 

تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت

 

به روی ناقه ی عریان بگو چرا بودی

 

تویی که بود همیشه حسین همراهت

 

چه شد که همسفر شمر بی حیا بودی

 

کسی که خواند تو را خارجی نبود اصلا

 

در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی

 

به احترام تو باید فرشته گل می ریخت

 

میان شام چه شد زیر سنگ ها بودی

 

شکست حرمت بال و پرت زبانم لال

 

چه آمده به سر معجرت زبانم لال

 

محمدحسین رحیمیان

 

 

غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است

 

می شود قسمت آن که جگرش بیشتر است

 

قیمت عبد  به افتادن در سجاده ست

 

سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است

 

خانه ای هست در اینجا که کریم اند همه

 

سرِ این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

 

دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت

 

هرکه اینگونه نباشد ضررش بیشتر است

 

بی سبب نیست که آواره ی هر دشت شدیم

 

هر که عاشق شود اصلاً سفرش بیشتر است

 

هرگدایی برسد لطف که دارد، اما

 

به گدایان برادر نظرش بیشتر است

 

همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم

 

در جمالش که جلال پدرش بیشتر است

 

وسعت روح بدن را به فنا میگیرد

 

غیر زینب چه کسی دردسرش بیشتر است

 

***

 

قصد کرده است خدا جلوه ی دیگر بکشد

 

سوره یِ مریمی از سوره یِ کوثر بکشد

 

بگذارید همین جا به قدش سجده کنم

 

نگذارید دگر کار به محشر بکشد

 

دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد

 

از خداوند فقط مِنَّت دختر بکشد

 

مادر دَهر نزائید و نخواهد زائید

 

آنکه را از سر این آینه معجر بکشد

 

بالِ جبریل به این قُبه تمایل دارد

 

تا دمشق هست چرا جای دگر پر بکشد؟!

 

زینب آنقَدر بزرگ است که آماده شده است

 

یکسره جام بلای همه را سر بکشد

 

قبل از اینی که خودش جلوه کند آماده ست

 

عالمی را به تماشایِ برادر بکشد

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

کیست زینب مطلع دیوان عشق

 

سنبل آزادۀ بستان عشق

 

کیست زینب اُمّ أب را جانشین

 

 تربیت گردیده در دامان عشق

 

کیست زینب دختر شیر خدا

 

 شیر غم نوشیده از پستان عشق

 

کیست زینب اسوۀ شرم و حیا

 

 قهرمان صبر در میدان عشق

 

کیست زینب در کمان دین حق

 

تیر چشم منکر قرآن عشق

 

کیست زینب آن که در نطق و بیان

 

 هست استاد دبیرستان عشق

 

کیست زینب عقل را اوج کمال

 

 عقل او را در خط فرمان عشق

 

کیست زینب در شهامت بی نظیر

 

 آن که او را داده حق عنوان عشق

 

کیست زینب آن که با مهر حسین

 

کرده بر پا در جهان طوفان عشق

 

کیست زینب خون حق را خون بها

 

 جان به کف در خدمت جانان عشق

 

کیست زینب کلُّ ارض کربلا

 

 مست از پیمانۀ پیمان عشق

 

کیست زینب زینت دامان اب  

 

جسم عشاق جهان را جان عشق

 

ژولیده نیشابوری

 

 

در گیر و دار قافیه ماندن درست نیست

 

تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست

 

باید که عاشقانه بلا را به جان خرید

 

پای غمِ نگار نماندن درست نیست

 

در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است

 

حرف دگر میانه کشاندن درست نیست

 

از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام

 

در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست

 

حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست

 

دل خانه ی محبت محبوبه ی علی ست

 

گفتم علی دوباره لبم باده خوار شد

 

گفتم علی درون دلم انفجار شد

 

گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد

 

بر شانه ی بُراق محبت سوار شد

 

گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی

 

دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد

 

گفتم علی و سینه ی آشفته گُر گرفت

 

بر شعله ی ولایتِ مولا دچار شد

 

یا قاهر العدو و یا والی الولی

 

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

 

محمود کریمی

 

 

تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است

 

اشک های دیده ام از اشک های زینب است

 

تازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرا

 

این دل شوریده ام مست ولای زینب است

 

تازه فهمیدم که چشمانم چرا بی اشک نیست

 

از ازل آب و گلم غرق نوای زینب است

 

تازه فهمیدم که فریادم ز امداد کجاست

 

نعره های جانم از جنس صدای زینب است

 

«انتمُ المنصور» می دانید ای عشّاق کیست؟

 

این شما هستید، یاریتان برای زینب است

 

نسل عاشورا به صُلب کیست؟ در صلب شماست

 

ضامن نسل شما سوز دعای زینب است

 

ای برادرهای پیغمبر به دل هاتان سلام

 

سینه ی گرم شما مهد عزای زینب است

 

صورت زخم شما هم چون اسیران بلاست

 

تا ابد عالم پر از درد و بلای زینب است

 

خیمه ی پر شورتان از خیمه های کربلاست

 

پرچم سرخ شما زیر لوای زینب است

 

با تمام معرفت می گویم اینک یا حسین

 

عاقبت این جان ناقابل فدای زینب است

 

کرده دل های شما را فاطمه امیدوار

 

هر که خواهد کربلا حاجت روای زینب است

 

محمود ژولیده

 

 

خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم

 

در به در مجالس سالار زینبم

 

این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست

 

یک گوشه از شلوغی بازار زینبم

 

هر کس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد!

 

با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم

 

آتش بکش، به دار بزن، جا نمی زنم

 

جانم فداش، میثم تمار زینبم

 

از زخم های گوشه ی ابروی من نپرس

 

مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم

 

شکر خدای عزوجل مکتبی شدم

 

من از دعای خیر علی، زینبی شدم

 

غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است

 

انگشت بر دهان شده، حیران زینب است

 

ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام

 

شاگرد درس صبر دبستان زینب است

 

هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است!

 

این شعله های خیمه، گلستان زینب است

 

اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان

 

وقتی حجاب، سنگر ایمان زینب است

 

او پس گرفت هستی خود را ز گرگ ها

 

پیراهنی که مونس کنعان زینب است

 

امروز اگر حسینی و پابند مذهبم

 

مدیون گریه های فراوان زینبم   

 

وحید قاسمی

منبع:وارث

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon