فردگرایی، بلای جان سینما، مخاطب و خانواده!
خبرگزاری تسنیم: به بهانهی اکران فیلم «گنجشکک اشیمشی» در جشنوارهی فیلم فجر، که به موضوع خانوادههای آسیبدیدهی اجتماعی اختصاص دارد، نگاهی به جایگاه خانواده و سیطرهی فردگرایی بر ساختار خانواده در سینمای ایران میتواند ابعاد خوبی را نشان دهد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، اصولاً نگاه به خانواده در سینمای ایران برگرفته از سینمای غرب است، نه تابع واقعیتهای اجتماعی. معمولاً خانوادههای سینمای ایران خانوادهی تکهستهای بدون ارتباط با سایر خانوادهها و در بطن اجتماعی سرد و منقطع از اطرافیان است؛ خانوادههایی که بحرانها را میبایست به تنهایی سپری کنند و این فرد است که میبایست مشکلات خود را حل کند. در سینمای ایران به تقلید از غرب تعلیقهای ناشی از این ناتوانیها و تنهاییهای فردی شکل میگیرد و اگر قرار باشد مانند خانوادههای ایرانی، در مشکلات بزرگ، همهی فامیل دور خانواده جمع شوند و به خانواده کمک کنند، کارگردان از ایجاد تعلیق و فضاسازی ذهنی عاجز خواهد بود.
آیا فیلمساز خانوادهی ایرانی را نمیشناسد؟
همهی فیلمسازان ایرانی در خانوادههای متوسط به پایین متولد شده و رشد کردهاند و اقتضائات خانوادهی ایرانی را هم میشناسند. خانوادهی ایرانی، چه در لوکیشن فیلم «یه حبه قند» باشند و چه در آپارتمانهای سرد و بیروح اکباتان، هنوز در گرفتاریها و سختیها در کنار هم هستند؛ وقتی کسی از فامیل گرفتار مشکلی میشود، به سرعت خانهی او شلوغ میشود و هر کسی که او را میشناسد به دیدنش میآید. اما از آنجا که فیلمنامهنویس ایرانی میبایست خط درام را در همان انحنایی پیش برد که فیلمهای مرجع او، یعنی هالیوود و فیلمهای اروپایی، پیش بردهاند؛ مجبور است این خاصیت خانوادهی ایرانی را نادیده بینگارد.
فردگرایی و خانوادهی غربزده
فیلم گنجشکک اشیمشی هرچند از نگاه کلیشهای به خانواده دور است و نوعی ارتباط قدرتمند بین مادر و فرزند را در هر سه اپیزود نشان میدهد، باز خانوادهای تنها و بیکس در اجتماع را نشان میدهد که در دست جبر اجتماعی و بیرونی گرفتار شده است و این از خودگذشتگی مادر است که در هر سه اپیزود در نهایت راه نجاتی برای فرزند میشود.
از آنجا که فیلمنامهنویس ایرانی میبایست خط درام را در همان انحنایی پیش برد که فیلمهای مرجع او، یعنی هالیوود و فیلمهای اروپایی، پیش بردهاند؛ مجبور است این خاصیت خانوادهی ایرانی را نادیده بینگارد.
در اپیزود اول، مادری معتاد، که فرزندش را به دست زنی سپرده است تا او را در فضایی مرفه بزرگ کند، ناگهان میبیند با برگشتن شوهر سابقش از زندان ـکه فردی قاتل و سابقهدار معرفی میشودـ زندگی دخترش به خطر افتاده است. او، پس از کشوقوسی با زن مرفه، در نهایت فرزندش را رها میکند و به زن مرفه میبخشد و خود فرار میکند تا دست شوهر سابقش به او و فرزندش نرسد. در این اپیزود، خانوادهی دختر بچه پدرومادری هستند که یکی معتاد و دیگری قاتل است و از هم جدا شدهاند. خانوادهی زن مرفه هم صرفاً متشکل از زنی تنهاست که خانوادهاش را از دست داده است؛ البته مهر مادری هم در مادر اول و هم در مادر دوم موج میزند و زندگی دختر، به جای سیاهی، سرشار از محبت به تصویر کشیده شده است و پایان اپیزود نیز با فداکاری مادر اول و کاملاً متفاوت با فیلمهای دیگر تمام میشود. هرچند اپیزود با دلهرهی شدید شروع میشود و بسیار پرتنش است، پایان آرام و بیتنشی دارد.
اپیزود دوم قصهی مادری است که به خاطر کودک خردسالش با مردی که او هم از همسر سابقش جدا شده ازدواج کرده است. اما این مادر برای ازدواج با همسر دوم خود بهناچار از پسر نوجوانش دل میکند و به شوهرش نمیگوید که پسر نوجوانی دارد؛ ولی باز هم نمیتواند از او دوری گزیند و خصوصاً با پیگیریهای پسر نوجوانش، عاطفهی مادری اجازه نمیدهد که او را به حال خویش رها سازد. در نهایت، تصمیم میگیرد از همسرش جدا شود تا بتواند با پسرش زندگی کند. اینجا هم خانوادهها تنها هستند، ازدواج دوم مادر نه بر اساس عشق که بر اساس نیاز مالی صورت گرفته است. گویی هیچکس دیگری را نداشته است که به او کمک کند. حتی مرد موفق و چهرهی مثبت و قهرمان فیلم، که پسر نوجوان را نجات داده است و در خانهی خود نگهداری میکند و ظاهراً از کارکنان بهزیستی هم هست، نیز فردی تنهاست و بدون هیچ عضو خانوادهای تنها در خانهای زندگی میکند.
در اپیزود سوم، هرچند خانوادهی سنتیتری میبینیم، در اینجا نیز افراد خانواده تنها هستند؛ با خانوادهای چهارنفره مواجه هستیم که با اجتماع و با سایر اعضای فامیل ارتباطی ندارد. ولی تفاوت این اپیزود این است که اندکی سنتیتر است. در اینجا هم رهایی از مشکل تنها از طریق اقدامات نسنجیده و به دور از تدبیر رقم میخورد که ناشی از تنهایی و بیپناه بودن خانواده است؛ اما در نهایت، با فهم زبان کودک ناشنوا توسط پدرش، داستان به خیروخوشی تمام میشود.
فردگرایی، بلای جان سینما و مخاطب
سینما از یک طرف بهواسطهی الگوبرداری از غرب و تأثیرپذیری از الگوهای نمایشی، که بر اساس ضعفها و تنهاییهای انسانی شکل گرفته است، فردگرایی را میپذیرد و ناخودآگاه بر این اساس شکل میگیرد. از طرف دیگر، این فردگرایی را که از جامعهای دیگر الگوبرداری شده است، در میان مخاطب خود در داخل کشور گسترش میدهد. امروزه، با گسترش سینما و تلویزیون، بسیاری از آدابورسوم ایرانی تحت تأثیر سینما و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته است؛ مانند مراسم خواستگاری، عقد و ازدواج. از این طریق، نوعی هماهنگی و همشکلی برنامهریزینشدهای در مراسم ازدواج جوانان در سالهای گذشته در تمام کشور شکل گرفته است که بیتردید بخش عمدهای از آن تحت تأثیر رسانهی ملی و سینماست.
در همه جای ایران مهریه به صورت سکهی بهار آزادی در آمده است، در اکثر شهرها و حتی روستاها جهیزیهها مفصل و همشکل شده است و شیوهی زندگی عروس و داماد جوان، که حتماً باید مستقل از خانوادههایشان باشد، در بین همه جا افتاده است. در بسیاری از شهرها و روستاها رسم بوده است که مراسم عروسی نه تنها هزینهبردار نبوده، بلکه درآمدی برای زوج جوان به حساب میآمده است؛ چرا که افراد در عروسی شرکت میکردند و با هدیه دادن در قالب وجه نقد، مقدار زیادی پول برای زوج جوان جمعآوری میکردند؛ حتی در مراسم ترحیم هم چنین رسمی وجود داشت، لکن امروزه چنین رسمی بهواسطهی رسانهها برافتاده است و گرفتن مراسم عروسی یکی از هزینههای بزرگ خانواده و یکی از معضلات پیش روی زوجهای جوان و خانوادههای آنان محسوب میشود.
فردگرایی فقط در ازدواج و عزا نیست. ترویج فردگرایی بهواسطهی اقتضای شکلگیری موقعیتهای دراماتیک، جامعه را به محل نزاعهای شخصی، کمبودهای عاطفی شدید، خانوادههای فروپاشیده و فرزندان بیسرپرست تبدیل کرده است. افراد امروزه در میان خانوادههای خود نیز تنها هستند، خانوادهها پناهی جز نیروی انتظامی و قانون ندارند تا در بحرانها به سوی آن بگریزند و هیچ راهحل عقلایی و منطقی دیگری برای مشکلات خانواده قابل تصور نیست؛ زیرا ارتباط خانوادهها با یکدیگر برقرار نیست. بیماریهای روانی و بحرانهای اجتماعی نتیجهی این نوع خانوادههاست؛ افزایش جرم، جنایت و فساد در نتیجهی عدم ارتباط افراد و همسایهها و اهالی هر محله با یکدیگر است که نتیجهی فردگرایی مفرط حاصل از رسانههاست.
به نظر میرسد میبایست در محتوا و فرم سینما به نفع بومیگرایی تجدید نظر کرد. اگر فرم سینما اقتضای تنهایی و موقعیتهای دراماتیک میراث یونان قدیم را نداشته باشد، نویسندهی ایرانی ناچار به سمت واقعیتهای اجتماعی خانوادهی ایرانی خواهد رفت؛ هرچند خانوادهی ایرانی در اثر دوران گذار از سنت به مدرنیته، خود در حال تغییر و غربی شدن است؛ لکن هنوز سرچشمههایی هست تا بدان رجوع کنیم.
منبع:برهان
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.