اجازه نخواهم داد «من یک هومبولتم» تبدیل به فیلم شود

اجازه نخواهم داد «من یک هومبولتم» تبدیل به فیلم شود

خبرگزاری تسنیم: هادی خوشاهیان می‌گوید:‌ اگر کسی بگوید که «من یک هومبولتم» را می‌خواهم فیلم کنم، من هم همانند دیگر دوستان نویسنده‌ام می‌گویم نه نمی‌شود. چون کارگردانی با امکانات ایرانی نمی‌تواند این کتاب را تبدیل به فیلم کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اقتباس سینمایی از ادبیات شاید مقوله‌ای است که این روزها در عرصه سینمای ایران مغفول مانده و کارگردانان کمتر به سراغ اقتباس از ادبیات داستانی می‌روند. در سینمای ایران اقتباس از آثار ادبی زیاد نبوده و از این موارد کم تنها شمار اندکی میان مخاطبان جا باز کرده است. در حالی‌که در دنیا بیشتر سریال‌ها و فیلم‌ها اقتباس از ادبیات‌ است و شاید دلیل این اقتباس داشتن ادبیات غنی و پربار آنها باشد اما دلایل کم‌بودن اقتباس سینمایی از ادبیات ما به کجا برمی‌گردد؟

هادی خورشاهیان هم نویسنده است و هم شاعر. او در زمینه‌های مختلف نزدیک به 50 جلد کتاب چاپ کرده است. در این زمینه گفت‌وگویی با او داشته‌ایم که به شرح ذیل است:‌

*تسنیم: آقای خورشاهیان برای شروع بحث به موضوع نبود رابطه مستمر میان ادبیات داستانی و سینما اشاره کنیم، می‌دانیم که تعداد آثار سینمایی که بر شالوده ادبیات داستانی شکل گرفته باشد، بسیار اندک است، در حالی‌که اگر بخواهیم به اقتباس سینمایی در جهان نگاهی بیاندازیم نزدیک به 80 درصد فیلم‌های برنده جایزه اسکار اقتباسی هستند و 45درصد فیلم‌های تلویزیونی آنها اقتباس از ادبیات‌شان است، اما نمونه‌های اقتباسی کشور خودمان تنها به 100 فیلم می‌رسد و این آمار بسیار کمی است. به عقیده شما این ضعف ناشی از چه مسئله‌ای است؟

باید بگویم تمام این مسئله‌هایی که گفتید دلیل دارد و آن این است که ادبیات در غرب سابقه بسیار طولانی دارد، اگر از کتاب دن‌کیشوت که بارها و بارها در نسخه‌های فراوان چاپ شده است، حساب کنیم می‌توانیم، بگوییم که آنها هزار و 400 سال است که رمان دارند و بیشترین اقتباس سینمایی آنها از رمان بوده است، تا داستان‌کوتاه، می‌توان گفت که آنها ادبیات بسیار خوبی هم داشتند از جمله رابینسون کروزوئه، دن‌کیشوت، سفرهای گالیور و غیره... که به نسخه سینمایی تبدیل شده‌اند، پس آنها ادبیاتی داشتند که از آن اقتباس کنند.

 اما در کشور ما، سینما و ادبیات تقریباً هم زمان با هم وارد عرصه جامعه شدند، یعنی ادبیاتی که سابقه طولانی داشته باشد که بتوانیم از آن در سینمای خود استفاده کنیم، وجود نداشت.

* تسنیم: پس ادبیات غنی نویسندگان و شاعران کهن و کلاسیک ما از جمله سعدی که حکایت‌های فراوانی در ادبیات ما دارد، چیست؟

آنها برای فیلم سینمایی مناسب نبودند. شما تصور کنید برای فیلم «گتسبی بزرگ» که از رمان اسکات‌فیترزجرالد ساخته شده و نوشته‌اش شاهکار ادبی محسوب می‌شود، از 2 یا 3 فیلنامه‌نویس متخصص استفاده شده تا نوشته او را به نسخه سینمایی تبدیل کرده‌اند و حتی خود نویسنده این کار را نکرده و نتیجه آن هم موفق از آب درآمده است. ببینید داستان نویسنده‌ای به این بزرگی توسط چند فیلنامه‌نویس با تشکیل اتاق فکر و دانش منحصر به فرد توانست چنین شاهکاری را خلق کند. البته همیشه این بحث هم وجود دارد زمانی که اقتباسی صورت می‌گیرد و داستانی تبدیل به فیلنامه می‌شود، اگر 60 درصد آن باقی بماند جای شکر دارد. اگر فیلم «عشق سال‌های وبا» را ببینید و رمان آن را بخوانید باز هم تغییراتی حس می‌کنید. نویسندگانی همچون جان‌اشتاین بک، ویلیام فاکنر، مارکز و... هم نویسنده بودند و هم فیلنامه‌نویس. در حالی‌که نویسنده‌های ما دانش فیلمی و تصویری ندارند. چند نمونه اقتباسی از ادبیات هم که صورت گرفته تا حدودی، ناموفق بوده است.

معمولاً کارگردان‌ها، فیلمنامه اثرشان را یا خودشان می‌نویسند یا سراغ فیلنامه‌نویس می‌روند و دیگر لازم نیست که کتابی را بخوانند و با مولف کتاب تا مدت‌ها بحث کند و نویسنده هم بگوید که خودش می‌خواهد فیلنامه کتاب‌اش را بنویسد و هزاران بحث دیگر. عموماً بیشتر بحث هم مادی است و بحث تکنیکی مطرح نیست.

* تسنیم: با توجه به گفته‌های شما، یکی از مشکلات این حوزه نبود واسطه‌ بین نویسنده و فیلم‌ساز با همان فیلمنامه‌نویس که هم حوزه نویسندگی را به‌خوبی بشناسد و هم در زمینه سینمایی اشراف کامل داشته باشد.است،‌ یعنی فیلنامه‌نویس این توانایی را داشته باشد که داستان را تبدیل به فیلمنامه کند؛ غرب از این منظر نیروهای بسیار خوب و قوی دارد. حال ما در این زمینه دغدغه‌هایی داریم یا خیر؟

به عقیده من این‌گونه آژانس‌ها باید وجود داشته باشند. اما مشابه این نمونه در کار ترانه و موسیقی هست، بعضی از موسسات، ترانه دارند و وقتی فیلمی ساخته می‌شود کارگردان می‌گوید، فلان خواننده این ترانه را بخواند. اما در بخش فیلنامه‌ نوشتن به این شکل نیست. نویسنده‌ای کتابی را نوشته و سرکتاب خود مدعی است. وقتی به سراغ نویسنده می‌روند و می‌گویند که قصد داریم، کتاب شما را فیلنامه کنیم اما باید بعضی از شخصیت‌ها را حذف کنیم یا شخصیتی را به آن اضافه کنیم، شغل آن شخصیت را عوض کنیم یا راوی را کمرنگ کنیم. مسلماً نویسنده چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. زیرا آن کتاب با این نوع روایت در ذهن مردم جا باز کرده است.

نمونه‌های ناموفق اقتباسی مانند «گاوخونی» افخمی و «چهل‌سالگی» نیما رئیسیان وجود دارند، اگر کسی کتاب چهل‌سالگی را خوانده باشد نمایش فیلم، او  را راضی نخواهد کرد یا فیلم گاوخونی انگار در فیلم تنها داستان روایت می‌شود. با توجه به سوالی که شما گفتید افرادی که در این آژانس‌ها به عنوان فیلنامه‌نویس قرار می‌گیرند باید هم ادبیات را به‌خوبی بشناسند و هم با تکنیک‌های سینمایی سروکار داشته باشند. مسئله این است آن افرادی که این کار را انجام می‌دهند باید دانش و تخصص لازم را داشته باشند. زیرا فیلمسازان نمی‌توانند چندین کتاب را بخوانند و داستانی را انتخاب کنند، ببینید وقتی کتابی را می‌خوانید در ذهن خود آن را تصور می‌کنید باید دید که این رمان واقعاً قابلیت فیلم شدن را دارد یا خیر؟.

نه نویسنده‌ها، فیلمسازان را حرفه‌ای می‌دانند و نه فیلمسازان نویسندگان را حرفه‌ای

بحث اصلی که وجود دارد‌، این است که متأسفانه نه نویسنده‌ها، فیلمسازان را حرفه‌ای می‌دانند و نه فیلمسازان نویسندگان را حرفه‌ای. ولی وقتی فیلمنامه‌نویس با دانش خاص در این زمینه حضور داشته باشد تا رمان‌های خوبی که قابلیت نمایشی شدن را دارد انتخاب کند، مسلما در زمینه اقتباس پیشرفت خواهیم کرد. البته وقتی می‌گویم داستانی قابلیت نمایشی را داشته باشد یعنی سینماگر ما بتواند این کار را انجام دهد. زیرا گفتن این جمله که رمانی قابلیت فیلم شدن را ندارد شاید خنده‌دار باشد چرا که در همه داستان‌ها قابلیت نمایشی وجود دارد.

غربی‌ها که از تکنولوژی مدرن و تجهیزات کامپیوتری بهره‌مند هستند هر متنی را به فیلم تبدیل می‌کنند. فیلم‌هایی مانند ارباب حلقه‌ها، هری پاتر، آلیس در سرزمین عجایب و همه شاهکارهای دنیا که فانتزی بودند و به مخیله ما خطور نمی‌کرد که بتوان از این داستان‌ها فیلم ساخت، تبدیل به نسخه سینمایی شدند.

نویسنده‌ها ترجیح می‌دهند که اعتماد نکنند و همان ادبیات خودشان را داشته باشند

* تسنیم: آقای خورشاهیان چرا نویسنده‌ها نوعی بی‌اعتمادی نسبت به فیلم‌سازان دارند که نمی‌توانند آثار خود را برای اقتباس در اختیارشان قرار دهند؟ مگر ما چند فیلم اقتباسی داریم که بتوانیم در مورد آنها قضاوت کنیم و نویسنده‌ها به بی‌اعتمادی خودشان ادامه دهند. نویسنده می‌تواند در جریان فیلمنامه قرار بگیرد و در لحظه به لحظه نوشتن فیلمنامه با فیلنامه‌نویس یا کارگردان در ارتباط باشد. به عقیده من نویسندگان می‌توانند به فیلمسازان اعتماد کنند مگر مخاطب کتابشان برای بار اول به‌آنها اعتماد نکرد و کتاب‌شان را خرید پس نویسنده‌ها هم می‌توانند اعتماد کنند؟

البته هر نویسنده‌ای این حق را دارد که بگوید، نمی‌خواهم ادبیاتم تبدیل به سینما شود. درست هم می‌گوید حالا پرسش می‌شود که چرا درست می‌گویند؟ همان‌گونه که مطرح شد تجربه‌های اقتباسی ما به حدی محدود بوده است که نمی‌توانیم بگوییم بی‌اعتماد هستیم یا نیستیم، یعنی این اقتباس سینمایی از ادبیات آن‌قدر تجربه نشده، که بخواهیم چنین حرفی را بزنیم. تصور کنید که فیلم چهل‌سالگی زیاد خوب نشده و مخاطب زیادی را جذب نکرده است البته این را از منظر نویسنده می‌گویم شاید کارگردانی دیگر قصد داشت که جامه‌دران(اثر دیگر ناهید طباطبایی) را به نسخه سینمایی تبدیل کند و این‌بار اثر خوب و موفقی هم شود اما این موفق بودن 50 درصد است شاید هم خوب نشود. شاید نویسنده‌ها با همین‌ تعداد کم آثار اقتباسی که ناموفق بوده ترجیح می‌دهند که اعتماد نکنند و همان ادبیات خودشان را داشته باشند.

سینما از ادبیات‌ ما جلوتر است

اما به عقیده من سینما کار خود را انجام می‌دهد،‌ فیلم‌های موفقی ساخته می‌شود و مخاطبان خود را جذب می‌کند، یا سریالی مثل پایتخت و باقی سریال‌ها که توانستند موفق عمل کنند، بنابراین این نویسنده‌ها هستند که ضرر می‌کنند. باید بگویم که سینما از ادبیات‌ ما جلوتر است، البته شاید عده‌ای به این جمله من اعتقاد نداشته باشند و بر من ایراد بگیرند، اما نظر من واقعاً این است که سینما یک قدم پیش است. زیرا در ادبیات معدود نویسندگانی داریم که ادبیات خودشان را داشته باشند. همانند احمد محمود، محمود دولت‌آبادی، سیمین دانشور یا رضا امیرخانی. یعنی محمود دولت‌آبادی ادبیات محمود دولت‌آبادی را دارد و من وقتی کتاب او را می‌خوانم می‌گویم این کتاب دولت‌آبادی است و این موضوعات شاخصه‌های‌ آن محسوب می‌شود و عموما این ادبیات بین تمام مردم جا باز نکرده است.

در خصوص سینما هم سینمای مسعود کیمیایی داریم، سینمای مهرجویی یا سینمای ده‌نمکی که اگر ببینید در تمام شهرها و روستاها این سینما و کارگردان‌ها را می‌شناسند و هر نسلی فیلم‌های آنان را دیده‌است. ولی داستان «سووشون» را همه نخوانده‌اند و اسم‌اش را هم نشنیده‌اند و حتی به‌خوبی نمی‌توانند نام سووشون را تلفظ کنند. پس از این جهت سینما جلوتر است تمام این‌ موضوعاتی که گفتم از لحاظ بُعد بومی است.

از بُعد جهانی هم باید بگویم، مگر چندنمونه از رمان‌های ما در سطح بین‌المللی ترجمه شده، که همه آن را خوانده باشند، بسیار کم. اما فیلم «گذشته»، «جدایی نادر از سیمین» و باقی فیلم‌ها را تقریبا همه دیده‌اند، سینمای ما هم از بُعد بومی گستره بیشتری را نسبت به ادبیات طی کرده است و هم از بُعد جهانی. در حال حاضر ادبیات در جایگاه مقابله با سینما نیست.

فیلم‌های ما در بخش دیگری که از ادبیات جلوتر است در بخش دیالوگ است همان طور که می‌دانید در سینمای دنیا فیلمنامه را یک نفر می‌نویسد و دیالوگ را یک نفر دیگر. در ادبیات ما دیالوگ خوب اتفاق نمی‌افتد.در کل صحبت‌هایم این است که نویسنده‌ها باید اعتماد کنند و باید به این موضوع هم فکر کنیم که برای سینما هیچ اتفاقی نمی‌افتد اگر متن‌های ما را فیلم نکند، در این میان ادبیات است که از جامعه جهانی عقب می‌ماند. به عقیده من با توجه به اینکه زبان ما زبان بین‌المللی نیست، حداقل از سینما این بهره را ببریم تا ادبیات‌مان را به دنیا معرفی و عرضه کنیم.

*تسنیم: آنچه که منتقدان ادبی در اقتباس سینمایی از آن به عنوان ایراد مهم یاد می‌کنند، این است که در تجربه خواندن چیزی وجود دارد که در تجربه دیدن فیلم بر پرده سینما وجود ندارد و آن هم سبک نویسنده است و یا اینکه عینی بودن سینما، گشودگی‌های متن را از بین می‌برد. عقیده شما در این خصوص چیست؟ چنین مشکلاتی مانع اقتباس‌ سینمایی از ادبیات می‌شود؟

اولا قرار نیست یک فیلمنامه کل داستان را بیان کند و ریز به ریز داستان را به تصویر بکشد، بلکه فیلنامه‌ برداشتی از کتاب است و مسلماً 60 درصد آن انتقال داده می‌شود و این امکان وجود دارد که خیلی از موضوعات تغییر کند. یعنی اساس و طرح اولیه داستان را استفاده کنند و باقی ماجرا را تغییر دهند. به عقیده من این اتفاق هیچ ایرادی ندارد.

مهم این است که هم نویسنده و هم کارگردان به این نکته کلیدی توجه داشته باشند و به این باور برسند که هم کتاب و هم فیلم باید برای مخاطب منطق داشته باشد. من به عنوان نویسنده باید این موضوع را بپذیرم که سینما برای ساخت فیلم میلیاردها هزینه می‌کند، پس در فیلمنامه باید اتفاقاتی بیفتد و تغییراتی رخ دهد.

ولی درخصوص از بین رفتن سبک نویسندگی که گفتید خب چنین اتفاقی رخ دهد،‌ چه اشکالی دارد؟، ببینید! ما خیلی ادبیات نداریم که بگوییم ادبیات فلان نویسنده. در مورد معدودی از نویسندگان می‌توانیم این موضوع را بگوییم. اما در سینما شاخصه‌های بیشتری داریم. شما وقتی فیلمی را می‌بینید حدس می‌زنید که این فیلم را ده‌نمکی ساخته است، یا این فیلم برای حاتمی‌کیا است، یا کارگردان این فیلم کیمیایی است یعنی اگر اسمی به عنوان کارگردان نداشته باشد، شما می‌توانید این موضوع را تشخص دهید.

به عقیده من، سینمای ما بیشتر هویت فردی دارد و امضای کارگردان پشت آن است. البته در غرب هم به همین صورت است. من وقتی فیلم «تارانتینو» را ببینیم سریع می‌گویم که این فیلم را او ساخته است. ولی به عنوان یک نویسنده وقتی اثری را می‌خوانم نمی‌توانم سریع بگویم که این اثر فلان نویسنده است چه برسد که مخاطب عام آن را بخواند و تشخص دهد.

ببینید مگر کسانی که فیلم عشق سال‌های وبا، آناکارنینا، جنگ و صلح، جنایات و مکافات را دیده‌اند دیگر به سراغ کتاب‌شان نرفته‌اند؟ با توجه به اینکه بعضی از این رمان‌های معروف چند نسخه سینمایی با ورژن‌های مختلف دارند و مردم آنها را دیده‌اند. کارگردان‌های مختلف سینما این پتانسیل را دارند یک دن‌کیشوت در سال 1957 بسازند و یک دن‌کیشوت در سال 2014،‌ ولی وقتی یک رمان در سال  1315 نوشته می‌شود در سال 1393 دیگر نمی‌توانیم آن را بنویسیم. پس این موضوع امکان بسیار خوبی در سینما است. اصلا نباید نگران این باشیم که یک چیزی از دست می‌رود زیرا یک چیز بهتر جایگزین آن می‌‌شود.

اگر به عنوان مصداقی این موضوع را بیان کنم، شما فرض کنید یک زندان سیاسی خاطرات سال 57 خود را می‌نویسد، آیا من به عنوان مخاطب وقتی کتاب او را می‌خوانم، همان تأثیری که در نویسنده گذاشته است، در من هم می‌گذارد؟. اما تصور کنیم که این کتاب تبدیل به نسخه سینمایی شود، امکاناتی به آن اضافه می‌شود که برای مخاطب باورپذیرتر خواهد شد.

مثلا در کتاب آمده که زمان انقلاب بیرون زندان سرو صدا بود و ما می‌شنیدیم، اگر این کتاب به ادبی‌ترین شکل ممکن هم نوشته شده باشد، که صدای جیغ آمد یا مردم شعار می‌دادند، مرگ بر شاه و الله اکبر می‌گفتند، فقط در حد کلمه است ولی وقتی فیلم آن را می‌بینم بیشتر تاثیر می‌گذارد، زیرا نوع ماشین‌ها، رفتار آدم‌ها، نوع معماری را در تصویر می‌بینم که در آن خاطرات متوجه این موضوعات نمی‌شویم. پس فیلم امکان بهتر و اضافه‌تری را به مخاطب عرضه می‌کند.

آکیرا کوروساوا کارگردان و نویسنده در خصوص یکی از فیلم‌های خود می‌گوید «براساس داستان کتاب یکی از نویسندگان امریکایی فیلمی را ساختم و در حضور او فیلم را به نمایش درآوردم. در دو صحنه از فیلم نویسنده ناگهان گفت: اینه! همینه! نکته مهم اینجاست که دقیقا آن دو صحنه تنها موضوعاتی بود که در کتاب او نیامده بود. نویسنده کتاب به من گفت که می‌خواستم این دو موضوع را در کتاب بگویم، اما نتواسته‌ام و تو در صحنه‌های فیلم خود آنها را انعکاس داده‌ای و خوب هم شده است.»

سینما هنر هفتم است و پیشرفت روزافزونی دارد و از همه هنرهای موجود استفاده می‌کند، پس نویسنده باید در این عرصه ورود کند و نترسد، مسلما ضرری هم نمی‌کند. در حالی‌که سینما جهانی است. یعنی تمام کتاب‌هایی که منتشر و چاپ می‌شود، ترجمه نخواهد شد. اما بیشتر فیلم‌هایی که به اکران درمی‌آید به سرعت در کل دنیا پخش می‌شود و در اختیار عموم قرار می‌گیرد. آن‌قدر که مردم به فکر جشن اسکار هستند به فکر جشن نوبل نیستند. پس در حال حاضر سینما مهم‌تر است. کمی به این مسائل بیاندیشیم شاید چاره افتد.

* تسنیم: آقای خورشاهیان اگر کارگردانی بخواهد اثر خودتان «من یک هومبولتم» را تبدیل به نسخه سینمایی کند، شما اجازه چنین کاری را می‌دهید؟

اگر کسی بگوید که من این کتاب تو را می‌خواهم فیلم کنم، من هم همانند دیگر دوستان نویسنده‌ام می‌گویم نه نمی‌شود. چون واقعا می‌گویم کارگردانی با امکانات ایرانی نمی‌تواند این کتاب را تبدیل به فیلم کند.

البته شاید تبدیل به فیلم شود و حسی به عنوان شهرت در وجود من بگوید که بگذار فیلم را بسازند و این فیلم در کارنامه هنری تو می‌آید، ولی اتفاقی که ذهن نویسنده‌ها و من را مشوش می‌کند در این است که کتاب ما را مخاطب در کتاب‌فروشی‌ می‌خرد،  ولی اگر کتابم فیلم شود و فیلم مورد پسند قرار نگیرد دیگر کسی کتاب من را نمی‌خرد. یا مسئله‌ دیگری که به شکل متعالی آن وجود دارد، نویسنده رسالتی برای ادبیات قائل است حالا من یا هر نویسنده دیگری، که معتقدیم ادبیات باید به همین شکل باشد اگر به سینما تبدیل شود، از بین می‌رود یا خراب می‌شود.

البته نویسنده مدعی است که خودش را می‌نویسد و به سفارش جامعه کار نمی‌کند. می‌گوید این سبک من است و می‌خواهم که به این شکل بنویسم. باید در نظر بگیریم که نویسنده مقام الوهیتی دارد و از یک جایی موضوع نوشتن به او وحی می‌شود و خالق این موضوع است. اما سینما برای جامعه می‌سازد و حتی روشنفکرش هم گیشه را در نظر دارد.  سینما فیلم می‌سازد تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. اگر با یک کتاب ارتباط برقرار نکنند به راحتی می‌گوییم که این سبک شخصی من است و عده‌ای هم به این درک رمان نرسیده‌اند ولی سینما به هیج وجه چنین حرفی را نمی‌زند. زیرا سینمای ما نسبت به ادبیات واقع‌بین‌تر است.

شما تصور کنید که من رمان 500 صفحه‌ای از ادبیات عامه‌پسند را می‌خوانم که نویسنده قصد داشته در مورد آدم‌های اطراف خود صحبت کند، اما با خواندن این کتاب چنین تصویری در من ایجاد نمی‌شود زیرا این نوع رفتارها و عملکردی که در مورد آدم‌ها بیان شده، محال است از آدم‌های پیرامون و اطراف من سر بزند.
در ادبیات روشنفکری هم دقیقاً همین اتفاق می‌افتد. مثلاً من به عنوان نویسنده کتابی نوشته‌ام به اسم «من هومبولتم» اتفاقات این کتاب در جهان خارج رخ نمی‌دهد، بلکه یک جهان ذهنی دارد. اما سینما چنین کاری را نمی‌کند. سینما تمام فیلم‌هایی که می‌سازد چه سبک هندی، لودگی، طنز، روشنفکر و عامه‌پسند همه آدم‌ها و شخصیت‌های آن واقعی هستند اما در ادبیات این اتفاق متاسفانه کم‌تر رخ می‌دهد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران