۹ دی؛ پایان حصر ایران

9 دی؛ پایان حصر ایران

کسی که به گفته خود آمده بود تا کشور را به مدار قانون‌گرایی بازگرداند و در این مسیر کمیته صیانت از آرا تشکیل داد تا مانع از هرگونه تخلف احتمالی شود، در اقدامی غیرقانونی، پیش از شمارش آرا اعلام پیروزی کرد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، «به امید ادای وظیفه، قصد خویش را برای نامزد شدن در دوره دهم انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام می‌نمایم.» این بخشی از بیانیه‌ای بود که میرحسین موسوی با انتشار آن در 20 اسفندماه 87 رسما برای انتخابات ریاست‌جمهوری دهم اعلام کاندیداتوری کرد. اتفاقی که تقریبا همه را در عالم سیاست غافلگیر کرد. 16 سال قبل از آن جریانی که بعدها به جریان دوم خرداد معروف شد هرچه در توان داشت خرج کرد تا نخست‌وزیر سال‌های دور را راهی کارزار انتخابات 76 کند. چپ‌ها و کارگزاران آن روز هرچه بیشتر تلاش کردند کمتر نتیجه گرفتند. همین ماجرا البته در دو انتخابات 84 و 88 نیز تکرار شد اما موسوی بازهم روی خوش به آنها نشان نداد؛ اتفاقی که لاجرم خاتمی را وادار کرد خود شخصا بار دیگر شانسش را برای جلوس بر کرسی ریاست‌جمهوری امتحان کند.

حضور زودهنگام خاتمی در شرایط بحران کاندیدا البته پایان ماجرا نبود. او شاید فکرش را هم نمی‌کرد درست یک‌ماه بعد از کاندیداتوری‌اش رقیبی را در کنار خود ببیند که تا پیش از آن به انتخابات و کار سیاسی در این سطح صراحتا «نه» گفته بود. پیش‌بینی‌ها در این‌باره اما غلط از آب درآمد و ورود غیرمنتظره موسوی، کاسه‌وکوزه‌های اصلاح‌طلبان را بدجور درهم ریخت؛ کسی که 12 سال پیش از آن انتظارش را می‌کشیدند و نیامد، در پایان دولت اصلاحات التماس این جریان را بی‌پاسخ گذاشت و نیامد، همان سال 88 هم برای همه کارت‌دعوت‌ها طاقچه بالا گذاشت و نیامد، درست در شرایطی که اصلاح‌طلبان با وجود خاتمی از حضورش بی‌نیاز بودند، مصرانه پا به عرصه انتخابات گذاشت.

اعلام نامزدی موسوی در حالی صورت گرفت که خاتمی قبل از اعلام رسمی کاندیداتوری تصریح کرده بود «یا من نامزد می‌شوم یا موسوی» و وقتی از این بابت ناامید شد، ضمن اعلام اینکه تلاش‌ها‌یش برای حضور موسوی به نتیجه نرسیده تاکید کرد به همین علت، خود وارد صحنه خواهد شد.پیام سیاسی اقدام موسوی روشن بود. او علاقه چندانی نداشت تا این جریان را در سپهر سیاست ایران نمایندگی کند. مرزگذاری او با اصلاح‌طلبان در این مقطع البته واضح‌تر از اینها بود. موضع‌گیری او با طیف‌های مختلف این جریان به سال‌های دور و مثلا آستانه انتخابات مجلس دوم   –فروردین‌ماه 63- که نهضت آزادی و لیبرال‌ها را عامل تولید خوراک برای آمریکایی‌ها ناامیده بود، محدود نمی‌شد. او 25 سال بعد و در آستانه انتخابات 88 نیز همین نگاه را داشت و در نشست خبری خود در گرگان در پاسخ به سوالی در این رابطه تصریح کرد «اعتقادات آنان در این رابطه با ما همسو نیست» و «از اول انقلاب راه من با نهضت آزادی جدا بوده است».

موسوی به‌طور مشخص، نوع نگاه ملی-مذهبی‌ها به ولایت‌فقیه را یکی از عوامل این جدایی عنوان کرد و توضیح داد: «من مدافع ولایت‌فقیه در روزنامه جمهوری اسلامی بودم و آنها برعکس این مساله را می‌نوشتند و حتی به‌دنبال انحلال مجلس خبرگان آن‌موقع بودند.» ترک سالن نشست مشترک میرحسین موسوی با احزاب توسط چهار تن از شخصیت‌های سیاسی ملی-مذهبی (محمد بسته‌نگار، غلامعباس توسلی، عزت‌الله سحابی و رفیعی) همزمان با شروع سخنرانی موسوی نیز به‌طور آشکار از اختلافات عمیق سیاسی او و فعالان ملی-مذهبی و گروه نهضت آزادی پرده برمی‌داشت.

زاویه موسوی با اصلاح‌طلبان البته به همین میزان محدود نمی‌شد. او سال 76 با حضور در دانشگاه تهران مصادیق جامعه مدنی را که آن روز‌ها ازجمله شعارهای حامیان خاتمی محسوب می‌شد، انجمن‌‌ها و مساجد و هیات‌ها دانسته بود و ضمن موضع‌گیری علیه تئوری «توهم توطئه» سروش -به‌عنوان عقبه تئوریک دوم خرداد- تصریح کرده بود توهم توطئه، توهم نیست بلکه توطئه وجود دارد. اظهاراتی که همان روز‌ها واکنش‌های تندی را به‌دنبال داشت و منجر به آن شد تا برخی روزنامه‌ها علیه او این‌طور بنویسند که او هنوز در توهمات دوران نخست‌‌وزیری‌‌اش به‌سر می‌برد.

موسوی در سال‌های دولت اصلاحات هم به‌رغم مهیا بودن بستر سیاسی و شرایط اجتماعی، به اصلاح‌طلبان رادیکال سواری نداد و در آغاز کاندیداتوری نیز با بی‌محلی آشکار به این طیف، به‌طرز معناداری از به‌کارگیری آنها در ستاد مرکزی خود خودداری کرد. او با بیان آنکه مستقل به صحنه انتخابات آمده اگرچه از کمک همه گروه‌ها و حمایت همه طیف‌ها استقبال کرد، اما تصریح کرد معنای این استقبال، این‌همانی میان او و گروه‌های حامی نیست.موسوی نه‌تنها تلاش داشت فاصله خود را با این جریان حفظ کند که به‌واسطه پرستیژ نخست‌وزیری امام و از جنس مردم‌بودن و ساده‌زیستی و حمایت از مستضعفان و... درصدد بود بر پایگاه اجتماعی طبقات محروم سرمایه‌گذاری کرده و به بیان دقیق‌تر، خود را نسخه اصلی آنچه احمدی‌نژاد نمایندگی‌اش می‌کرد، معرفی کند.به این تعابیر دقت کنید: «بنده با شعار حمایت از حقوق مستضعفان به صحنه آمدم و حقوق مستضعفان را در گرو یک اقتصاد پویا و در کنار عدالت می‌دانم»، «منتی نباید بر مستضعفان باشد»، «همان‌گونه که امام فرمودند مستضعفان ولی‌نعمتان کشور هستند» و... .

موسوی پنج روز بعد از اعلام کاندیداتوری‌ برای نخستین نطق انتخاباتی در حسینیه حجت نازی‌آباد حاضر شد و از مخالفتش با مرفهانی گفت که میان مشکلات مردم رژه تجمل می‌روند و با خودروهای چندمیلیونی حالت سرکوب روانی را در قشرهای پایین جامعه ایجاد می‌کنند. او با بیان اینکه اکنون از اسلام ناب فاصله گرفته‌ایم از لزوم احساس خطر برای جامعه‌ای گفت که کاخ‌ها در آن برافراشته شده و پول‌های عظیم برای گرفتن جشن‌های مختلف ریخت‌وپاش می‌شود. موسوی در میتینگ‌های انتخاباتی، احمدی‌نژاد را در تعلل از اطاعت از ولایت‌فقیه نقد می‌کرد و تاکید داشت اطاعت از ولایت‌فقیه در زبان آسان به‌نظر می‌رسد اما در عمل دشوار است! واقعیت بیرونی اما با چیزی که موسوی با عینک خود می‌دید، تفاوت‌هایی فاحش داشت. مردم و به‌طور ویژه طبقات محروم آن‌طور که موسوی انتظارش را داشت او را نسخه اصل و احمدی‌نژاد را نسخه تقلبی ادراک نکرده و برخلاف تصور او فرش قرمز زیر پایش پهن نکردند.

همین واقعیت و فاصله آن با باورهای اولیه، رفته‌رفته موسوی را به سمت‌وسویی دیگر سوق داد و از کاندیدایی که می‌خواست صدای طبقات محروم و مستضعف و مذهبی جامعه باشد، نماینده‌ای برای  طبقات مرفه و کمترمذهبی ساخت. این تغییر عمده در پایگاه اجتماعی به‌طور طبیعی در سایر فعالیت‌های موسوی نظیر ادبیات و مواجهه او با مسائل و انتخاب نیروهای ستادی و... نیز نمودی عینی داشت.موسوی در این مقطع یا باید خطای سیاسی خود را در فهم غلط از جامعه و شرایط سیاسی-اجتماعی آن می‌پذیرفت و به هزینه‌های آن تن می‌داد، یا آنکه ادامه مسیر جدید را انتخاب می‌کرد و آن را تا انتها ادامه می‌داد. او راه دوم را برگزید و در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.

کسی که به گفته خود آمده بود تا کشور را به مدار قانون‌گرایی بازگرداند و در این مسیر کمیته صیانت از آرا تشکیل داد تا مانع از هرگونه تخلف احتمالی شود، در اقدامی غیرقانونی، پیش از شمارش آرا اعلام پیروزی کرد. موسوی حتی برای اثبات این پیروزی به تئوری «فرزند آذربایجان و داماد لرستان» متوسل شد و هیچ‌یک از مکانیسم‌های قانونی بازشماری آرا را نپذیرفت. کاندیدای شکست‌خورده انتخابات 88 در چنین شرایطی ترجیح داد راه‌حل چالش خودساخته را در کف خیابان‌ها جست‌وجو کند و ضمن متهم‌کردن نظام به تقلب، با اردوکشی خیابانی، کل ساختار را برای به کرسی نشاندن حرف خود در نوعی بن‌بست قرار داد.موسوی البته در نخستین روزهای بعد از انتخابات به‌خوبی توانست بخشی از بدنه اجتماعی را با خود همراه سازد اما تحولات بعدی، شرایط متفاوتی را برای او رقم زد؛ شرایطی که موسوی در آن، قرار گرفتن در مقابل حاکمیت و ادامه گام برداشتن در مسیر رادیکالیسم را بر هر نوع انتخاب عقلانی دیگر ارجحیت داد.

میرحسین موسوی بعد از انتخابات تا حصر چه مسیری را طی کرد

تغییر فاز؛ از ساختار‌شکنی در سیاست تا عبور از ایدئولوژی

فصل جدید کنش‌های میرحسین موسوی از همان ساعت 23 روز 22 خردادماه شروع می‌شود، همان‌جایی که او از همه آنچه پیش از این و در دوران تبلیغات انتخابات مبنی‌بر قانون‌مداری گفته بود، عبور کرد و پیش از شروع شمارش آرا و حتی قبل از پایان اخذ رای از مردم، با برگزاری یک نشست خبری از پیروزی خود در انتخابات آن‌هم با فاصله زیاد خبر داد، در حالی که چندی آن‌طرف‌تر هنوز مردم در صف رای‌ریزی بودند.23 خردادماه متن عجیب‌وغریبی از سوی میرحسین موسوی منتشر شد؛ بیانیه شماره یک با عنوان پایداری مقابل شعبده‌بازی! او در این بیانیه فاصله کاندیدای انتخابات جمهوری اسلامی را تا اپوزیسیون تندرو ظرف چند سطر طی کرد و عنوان «حاکمیت دروغ و استبداد» را برای نظام به‌کار برد. وقتی در آن روز،  نامه وی به علما با انا لله و انا الیه راجعون شروع شد برای خیلی‌ها روشن شد میرحسین سوار ماشین تندروی شده است اما او نیازمند ایجاد فضا و بستری بود که بتواند این ماشین را به حرکت درآورد.چند روز بعد از انتخابات سال 88، چند هزار نفر از هواداران میرحسین موسوی به روش‌های مختلف به تهران آورده شدند تا در یک راهپیمایی اعتراضی شرکت کنند. آن راهپیمایی، بزرگ‌ترین تجمع قبل و بعد از انتخابات از جانب هواداران میرحسین موسوی بود و البته در پایان به اغتشاش کشیده شد. حضور جمعیتی تا آن حد و حدود البته میرحسین موسوی را به این اشتباه انداخت که مسیر رادیکال‌شدن را مردم باز کرده‌اند و امکان افزایش سرعت برای او فراهم آمده است. از آن روز به بعد به‌صورت مداوم و پرتعداد مصاحبه‌ها، اطلاعیه‌ها و بیانیه‌هایی از سوی میرحسین موسوی یا نزدیکان وی منتشر می‌شد که هرکدام‌شان بنزینی بر آتش ماجرا بود تا آنجاکه اغتشاشات در تهران گسترده شد و نه‌تنها زندگی روزمره مردم را به چالش کشاند بلکه هزینه‌های سنگینی را هم به اموال و دارایی‌های آنها و همچنین اموال عمومی وارد آورد.
 
  میرحسین موسوی در نقش خود غرق می‌شود

در این مسیر میرحسین موسوی همچنان در سودای کودتا قرار دارد و برای آن به هر وسیله‌ای هم متوسل می‌شود، چنانکه با غرق‌شدن در نقش جدیدش در شهریورماه به مجلس ختم فردی می‌رود که زنده است! سعیده پورآقایی، دختری بود که ابتدا رسانه‌های ضدانقلاب و بعد برخی رسانه‌های حامی اصلاح‌طلبان در داخل با یک سناریوسازی دروغ از دستگیری، بازجویی، تجاوز و نهایتا قتل وی خبر دادند. در این خبرها که در رسانه‌های مختلف از بی‌بی‌سی گرفته تا نوروز و بسیاری دیگر آنها را پی‌درپی منتشر می‌کردند، اطلاعات ضد و نقیض و بعضا محیرالعقولی منتشر می‌شد که البته همگی یک سمت‌وسو داشتند و آن چیزی نبود جز وارد آوردن اتهامات متنوع و سنگین به نظام. قسمت عجیب‌تر ماجرا البته این بود که خبر قتل سعیده پورآقایی تا کنگره آمریکا هم رفت و سناتور مک کاتر با به دست گرفتن عکسی از وی در یکی از جلسات رسمی کنگره از خشونت حکومت ایران گفت و... . نهایتا اما وقتی سعیده پورآقایی پیدا شد، مادرش در یک گفت‌وگو اعلام کرد خبر قتل دخترش را از سوی یک مرد ناشناس دریافت کرده، از همان فرد هم توصیه برگزاری مراسم ختم را گرفته و نهایتا در مراسم ختم متوجه شده که میرحسین موسوی برای تسلیت آمده است!

  3 نماد مهم در مسیر رادیکالیسم

بیراه نیست که بگوییم همین وقایع هم بود که نقاط مهم تغییر مسیر موسوی را شکل داد و او را به جاده‌ای کشاند که هرچه در آن پیش می‌رفت بیشتر رادیکال می‌شد و در نتیجه هواداران کمتری وی را همراهی می‌کردند. به‌تدریج در این راه، مطالبات انتخاباتی به کنار گذاشته شد و شعارهای هواداران موسوی که دیگر تعدادشان به چشم نمی‌آمد، سیاسی شده بود، تجمع‌های چندصد نفره که عموما دو ویژگی مشابه داشت؛ اولا ساختارشکنانه بود، یعنی دارای نمادهایی بود که هیچ رنگ‌وبویی از یک اعتراض درون نظام نداشت و سرتاپا شواهدی از حرکت‌های اپوزیسیون و منافقین را داشت. یکی از این نمادها شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بود که دو، سه‌ماه بعد از انتخابات و زمانی که اغتشاشات به اوج خود رسیده بود دیده می‌شد، شعاری که با استقبال ویژه رسانه‌های ضدانقلاب همراه شد و اخبار و تحلیل‌های زیادی از جانب آنها درباره آن منتشر شد.دومین نماد مربوط به وقایع روز قدس سال 88 است. 27 شهریورماه آن سال در حالی که مردم مانند همیشه برای دفاع از آرمان فلسطین به خیابان‌ها می‌آمدند، گروهی راه خود را از مردم جدا کردند و ضمن اینکه در ملأعام و در ماه مبارک رمضان به روزه‌خواری می‌پرداختند، در شعارهایی که معلوم بود در کجا تولید شده و از کجا سرچشمه می‌گیرد، می‌گفتند: «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران».

میرحسین موسوی در بیانیه شماره 13 خود که هفتم مهرماه به‌مناسبت روز قدس منتشر شد، نوشت: «راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به‌خاطر پیش‌داوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.»

نماد سوم مربوط به اتفاق تاسف‌باری بود که در 16 آذرماه آن سال رخ داد، یعنی جایی که عکس امام‌راحل(ره) توسط اغتشاشگران پاره شد و تصاویر آن را هم به‌سرعت در شبکه‌های اجتماعی‌شان دست‌به‌دست کردند، اتفاقی که توضیح می‌داد مسیر چقدر تند و غیرمردمی شده است و همچنان با وجود آنکه میرحسین به دوران نخست‌وزیری خود می‌بالید، نسبت به آنها واکنشی نشان نمی‌داد.هرچه از بار مردمی اعتراضات کمتر می‌شد، بر تندی اغتشاشات افزوده می‌شد و نهایتا کار تا آنجایی پیش رفت که پنجم و ششم دی‌ماه 1388، جماعتی که تعدادشان به چند درصد آن جمعیت 25 خردادماه هم نمی‌رسید، با حضور در خیابان‌ها از شعائر اسلامی و اعتقادی مردم نیز عبور کردند. عاشورای سال 88 خیابان‌های تهران شاهد حضور کسانی بود که با سوت و کف، داغ بر دل مردمی گذاشتند که هم عزادار شهادت اباعبدالله‌الحسین بودند و هم داغدار خسارت‌های سنگین و جبران‌ناپذیری که طی هشت‌ماه گذشته بر کشور وارد شده بود. ساختارشکنی و زیرپا گذاشتن حرمت بزرگ‌ترین نمادهای دینی البته با فرار روبه‌جلوی میرحسین موسوی همراه بود.

او در بیانیه شماره 17 خود درباره وقایع روز عاشورا نوشت: «یک‌بار دیگر مردمی خداجو به صحنه آمدند و نشان دادند شبکه‌های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به‌صورت خودجوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی‌مانند.» این بیانیه را باید اوج رادیکالیسم میرحسین موسوی در طول حیات سیاسی خود دانست، جایی که او را به انتهای خط رساند.اتفاقات روز عاشورا هرچند همان روز با حضور مردم و هیات‌های مذهبی در تهران جمع و ختم شد اما تنها سه روز بعد یعنی نهم دی‌ماه در تهران و همزمان در اقصی‌نقاط کشور اتفاقی افتاد که به تعبیر بسیاری در تاریخ انقلاب اسلامی بی‌سابقه بود، چراکه جمعیتی در آن روز به خیابان‌های سراسر کشور و حتی روستاها آمدند که نمونه آن حتی در دوران صدر انقلاب نیز دیده نشده بود.

در تهران جمعیتی که ابتدا و انتهای آن معلوم نبود و قطعا در همه سنجش‌ها از مرز چندمیلیون نفر فراتر می‌رفت در دفاع از انقلاب و شعائر و آرمان‌های آن به خیابان آمدند به‌صورتی که قطع به یقین تعداد حاضران از تعداد رای هرکدام از کاندیداهای انتخابات در شهر تهران بیشتر بود و نشان می‌داد که مردم از انتخابات عبور کرده‌اند و حالا بر سر مساله دیگری متحد شده‌اند.این وقایع البته هرگز باعث نشد برخورد جدی با میرحسین موسوی و دیگر سردمداران فتنه در سال 88 صورت پذیرد و کار پیش رفت تا حدود یک‌سال بعد، یعنی زمانی که توطئه‌ای در جریان بهار عربی علیه ایران در جریان بود و بنا بر این شد تا به‌واسطه همان اغتشاشگران، کودتای دیگری در داخل کشور راه بیفتد. چند روز بعد از وقایع 25 بهمن‌ماه سال 89 بود که به دستور شورای عالی امنیت ملی حصر آغاز شد.

منبع:فرهیختگان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon